ارمیا، خسته ولی مومن... (نقدی از یک دانشجوی پزشکی)
در باب (بي وتن )نمي شود بدون در نظر گرفتن كتاب هاي ديگر امير خاني مطلب نوشت و آنچه من در اين چند سطر نوشته ام در واقع شايد مروري باشد بر چند كتاب بي وتن ،ارميا ومن او
-در مورد داستان سفر ارميا به آمريكا به عشق ارميتا ،فكر ميكنم اين هدف و انگيزه اي كه براي ارميا ذكر شده است وصله ي ناجوري است كه فقط براي پركردن شكاف عميق علت و معلولي پس از حذف دليل واقعي فرار ارميا از ايران ، به داستان زده شده است .چيزي كه ارميا را به سفري چنين وا داشته است ،نه عشق و جاذبه ي آرميتاست بلكه دافعه ي چيز هايي در وطنش است كه اگر به طور سريع به عنوان هدف ارميا نگاشته ميشد ،بي وتن را پس از سالها ي سال از نگار شش هنوز هم روي ميز مميزي وزارت ارشاد نگاه ميداشت.
گويي اين هدف بعدا اضافه شده وتمام وقايعي كه در پي اين هدف براي ارميا و ارميتا پيش مي آيد ،به اندازه ي اين هدف ، بي ربط به داستان هستند
-يكي از غير قابل درك ترين قسمت هاي داستان زماني است كه ارميا و ارميتا كه هر دو در سر در گمي به سر مي برند و هيچ يك حتي تكليفشان با خودشان هم روشن نيست ،هيچ تلاشي براي تغيير زمان ازدواجشان نمي كنند . اگر فرض كنيم كه از ارمياي ايده آليست خسته و سر خورده كه( عين آدم هاي خواب زده ) سر در گم و گيج شده است ، چنين رفتاري طبيعي باشد،از آرميتا چنين رفتاري عجيب به نظر ميرسد ، شايد نويسنده، شخصيت آرميتا را به عنوان يك زن احساساتي كه عشقش ، چشمانش را به روي حقايق بسته است ترسيم كند
اما در جاي جاي داستان مي توان به وضوح لمس كرد كه نه عشق آرميتا به ارميا آنقدر آتشين است و نه اين كه اين زن شاغل تربيت شده ي غرب كه آن قدر جسارت دارد كه براي پيگيري پروژه ي تعيين فشارقبر قبرستان هاي مسلمانان ، به ايران سفر كند ، آنقدر احساساتي است .
-نكته جالب توجه در بي وتن كه مختص اين كتاب رضا امير خاني نيست نحوه ي نگارش وي است كه به نظر نه تنها سنت شكني جالب و جذابي است بلكه وسيله اي به دست نويسنده داده تا منظور و تاكيدش را روي مفاهيم بهتر و موثر تر بيان كند.
-نكته ي ديگري كه در باره ي بيوتن بايد مورد نظر قرار گيرد اينست كه به اعتقاد من رفتار ارمياي بسيجي جنگ رفته در فصول مختلف بي وتن اصلا عجيب نيست. عده اي اين گلايه را دارند كه چرا ارميا به سازش و ابتذال تن مي دهد و روحش تا اين حد مچاله مي شود و مقاومت نمي كند؟ به اعتقاد من اين ايراد به آن دليل بر ارميا وارد مي شود كه اينان از ارميا توقع دارند شبيه همان ارمياي كتاب ارميا باشد در صورتي كه نيست . ارميا در زمان همان كتاب ارميا هم ، تمام شخصيتش آنطور نبود كه در داستان روايت مي شود .از تك تك لحظات ارميا معمر جوان دوران جنگ مي شد فهميد كه عشق به راه و رهبر و مقصودش تمامي جنبه هاي شخصيتي اش را به حاشيه رانده است و كافيست كه از دوران پر شور جنگ و سايه ي سنگين رهبرش خارج شود تا ابعاد ديگر شخصيتي اش ظهور يابد.
به اعتقاد من ارميا معمر در بي وتن به كشور ديگري سفر نكرد بلكه در درون خودش سفر كرد. تمامي افرادي كه در بي وتن بت آنها مواجه ميشويم قسمتهايي از ذهن وشخصيت متكثر ارميا بودند يا به عبارت بهتر بايد بگوييم اجتماعي كه در بيوتن جمع شده اند از ارميا گرفته تا خشي و حتي سيلور من-جز ارميتا كه بعدا به داستان وصله زده شده –گوشه هايي از ذهن خود نويسنده را تشكيل ميدهند
- نكته ي ديگر قهر ارميا با كشورش است به خاطر دلسردي عميقي كه نسبت به گاورنمنت و دو لتش در وي بروز يافته است .
ارميا عشق به مدينه ي فاضله اي دارد كه از دولتش مي توان انرژي گرفت نه اين كه ان دولت انرژي فرد را بگيرد شايد ارميا اكنون را با زماني مقايسه ميكند كه علي ها و بعد تر ها خميني ها اجتماع را پيش مي بردند . ارميا نمي ماند تا اصلاح كند . او خسته ميشود و مدتي فرار ميكند در درون خويش تا شايد دليل اين ضعفش را بيابد. او مي خواهد در سفري در خويش روزنه اميدي بيابد و اين در شرايطي است كه او تنهاست و بار بازگشت اجتماع به آرمان هاي اصيل كم كم دارد روي دوش امثال او مي افتد و براي اصلاح اجتماع به شدت از وي انرژي گرفته خواهد شد .
-مسئله ي ديگر شهادت است .به نظر من نيازي نيست كه ارميا اصرار به شهادت داشته باشد او در حقيقت دروني خويش بيشتر از شهادت آرزوي مرگ مي كند چون مي داند هنوز تا شهادت كه نه ،تا ارزوي شهادت هم خيلي فاصله دارد .
شايد اگر ارميا معمر كتاب ارميا ، آرزوي شهادت مي كرد عجيب نبود شايد آن موقع بزرگترين امتحانش آمادگي براي شهادت بود ولي ارميا معمر كتاب بي وتن هنوز در ابتداي يك امتحان بزرگ است امتحاني كه آن قدر بزرگ است كه وي را به كلي تخليه ي عاطفي رواني كرده و او را به چنين سفري سوق ميدهد .جاي بسي خوشحالي است كه سيم هاي قطع شده ي ارميا در انتهاي داستان مجددا وصل مي شود و ارميا با رب سخت گير خود اين چنين آشتي ميكند كه از وي در خواست كمك مي نمايد و ميفهمد كه دردش از يار ست و درمان نيز هم .
-نكته ي ديگر محاسبات پيچيده ي خشي است . اين قدر ريز شدن در مسائل را در توصيفات خيلي دقيق امير خاني در قسمت هاي ديگر بي وتن و كتاب من او هم مي توان مشاهده كرد نگارش محاسبات و تو صيفات خيلي دقيق حقيقتا بيانگر ذهن و قلم دقيق و توان مند نويسنده است اما از يك حدي به بعد فقط باعث خستگي خواننده ميشود.مطمئنم در قسمتهايي از اين جزيي گويي ها،اكثر خوانندگان يكي از اين دو كار را كرده اند:يا اينكه ادامه مطالعه را به زمان ديگري موكول كرده اند يا اينكه از روي اين قسمتها عبور كرده و سعي كرده اند شروع مطلب بعدي را پس از پايان اين قسمتها در صفحه يا صفحات بعد يافته و براي اينكه عذاب وجدان نگيرند به خود گفته اند كه (خيلي خب!فهميدم كه خشي خيلي خيلي محاسبه گر و ريز بين است)يا اينكه (خيلي خب!آقاي نويسنده متوجه شديم كه شما توانايي بسيار زيادي در توصيفات دقيق و ذكر جزئيات داريد)از طرف ديگر شايد اين جزئي گويي نويسنده در زمانهاي حساس ربطي به نمايش قدرت ذهن و قلم نويسنده نداشته باشدو نويسنده هم همانند شخصيت اول داستانش كه در لحظات سنگين و مهم چند لحظه اي اصطلاحا به كوچه خاكي ميزند تانفسي تازه كند و خود را براي ادامه كار آماده كند ،در اين توصيفات ميخواهد مدتي به ادامه داستان نينديشد و خود را اندكي از فكركردن، رهايي دهد.
-واينكه چرا ارميا سعي نميكند خيلي دفاع كند از ريزه كاري هاي مذهبش در ديار غربت ؟شايد دليلش اينست كه او نياز دارد ،ابتدا مشكلش با خودش حل شود.اوميتواند پاسخ تك تك سوالات آنها را بدهد ولي شايد احساس ميكند كه حتي اگر بتواند آنها را با آسمان و ريسمان بافتن قانع كند،خودش را چگونه قانع خواهد كرد.به نظر ميرسد ارميا هنوز دنبال پاسخ براي پرسشهايي است كه شايد براي هيچكس جز خودش پيش نيايد و اميد به يافتن پاسخ همين پرسشهاست كه باعث شده نويسنده مثل گذشته پايان داستان را باز بگذارد .
ارميا خسته است ولي ايمان دارد.او هنوز اميدوار است.