تاريخ انتشار : ١٨:٤٨ ١٩/٤/١٣٩٢

چرا باید نفحات نفت را دوباره خواند؟ از جناب فرشید غضنفرپور در روزنامه‌ی فرهیختگان

فرهیختگان/فرشید غضنفرپور: «نفحات نفت» رضا امیرخانی از آن دست کتاب‌هایی است که خواننده تا تمامش نکرده، زمینش نمی‌گذارد، البته این را خیلی‌ها درباره اثر امیرخانی گفته‌اند و می‌دانم حالا حرف چندان جدیدی هم نزده‌ام اما نکته قابل تامل‌تر در این اثر ژورنالیستی، پرداختن به موضوعی بسیار عمیق به صورتی بسیار عامه‌فهم است.

  نثر شیوا و روان امیرخانی در طول گزارشی که از مدیریت نفتی در این سرزمین روایت می‌کند، همواره مانع از آن می‌شود که خواننده از دست سوژه‌ای تا به این اندازه گسترده فرار کند چراکه ما ایرانیان ظاهرا عادت کرده‌ایم موضوعات سیاسی و اجتماعی پیرامون‌مان را ساده‌سازی کنیم و تنها با متهم کردن یک یا چند نفر، خود را از بند اتهام برهانیم. 
«نفحات نفت» پرده از فساد گسترده‌ای برمی‌دارد که دولت و ملت در آن شریکند، چنان‌که خواننده، دست آخر در‌می‌یابد رانت‌خواری دامنه‌داری که ایرانیان به هیچ‌وجه نتوانستند از شرش خلاص شوند و حتی عوض کردن دولت‌های متفاوت از زمین تا آسمان هم دردشان را دوا نکرد، ریشه در جایی دارد که تصورش هم نمی‌رفت. هرچند در جایی هم خود امیرخانی تاکید می‌کند: «اصل گرفتاری نفت نیست، عوامانه است نظری که نعمت نفت را نقمت می‌داند. اصل گرفتاری ما مالکیت دولتی نفت است.»و حالا با همین عبارت، امیرخانی ما را به دعواهای شاه و مصدقی سال دهه ۳۰ می‌برد. آنجا که دکتر محمد مصدق نماد آرمانخواهی نسل‌های ایرانی، شیر نفت را از دست انگلیسی‌ها گرفت و به دست ایرانی‌ها داد اما چنان که امیرخانی می‌گوید مصدق نفت را ملی نکرد و چنان‌که تصور عامه برآن است، شیر نفت را هم به دست ایرانی نداد. مصدق نفت را از کمپانی بریتیش پترولیوم گرفت و به دست دولت ایران داد. دولتی‌اش کرد، نه ملی! و حالا می‌توانید با خیال راحت همراه امیرخانی شوید تا ببینید همین مدیریت نفتی که او از آن با عنوان مدیر سه‌لتی یاد می‌کند و در مقدمه هم با لحنی گزنده درباره‌اش می‌گوید: «روزگاری بنایم این بود که نام این نوشته را بگذارم مسوول سه‌لتی! یا دست‌کم تقدیمش کنم به مسوولان سه‌لتی... و مسوول سه‌لتی را ساخته بودم از عبارت مسوول دو لتی. با این توضیحات... که اولا مسوول سه‌لتی را دقت کنیم که هفت قرآن به میان، با مسوول صلتی اشتباه نشود و مگر می‌شود مسوول اهل صله و پاداش و زیرمیزی و رومیزی باشد.» امیرخانی دامنه فساد مدیریت نفتی را تا فوتبال هم می‌گستراند تا یادآورمان کند بر سر این سفره‌ای که نسل اندر نسل به همت ویلیام ناکس دارسی و محمد مصدق نشسته‌ایم هیچ گوشه و کناری نمانده که از ترشح چرب و سیاه نفت در امان مانده باشد. در قسمت «کدام استقلال کدام پیروزی» با مثالی دم‌دستی از رئال و بارسلونای اسپانیا شروع می‌کند که رقابت‌شان رقابت درست و حسابی و رقابت پادشاه و ملت است، چنان‌که قرار بود رقابت تاج و پرسپولیس ما هم همان‌طور باشد و نشد!
امیرخانی می‌گوید: «کدام استقلال و کدام پیروزی وقتی هر دو متصل می‌شوند به شیر نفتی که دست رئیس ورزش کشور است؟! و رئیس ورزش کشور خودش رقابت می‌کند با خودش، البته زیر نظر داور خارجی! کدام استقلال و کدام پیروزی زمانی که سیاست نفتی به خیال خام رای هواداران در مدیران این دو باشگاه اعمال نظر می‌کند... فقط عبارتی ژورنالیستی باقی می‌ماند به نام دو باش‌گاه مردمی که مردم در آن هیچ نقشی ندارند و راستی اگر مردم نقش داشتند، مگر می‌شد مدیر موفق را به فرموده جابه‌جا کرد؟!» فرمولی که در داستان تحزب‌های وطنی و خودرو‌سازی ملی هم عین آن را پی می‌گیرد و ادامه می‌دهد. به همین دلیل‌ها است که فکر می‌کنم امیرخانی اگر در روزگار مناسبش به دنیا می‌آمد می‌توانست برای خودش آل‌احمدی باشد در میان نویسندگان ایرانی هر چند همین اثرش به تنهایی آنقدر تکان‌دهنده هست که غرب‌زدگی جلال هم بود و نیز آنقدر ایراد و اشکال به آن وارد است که به غربزدگی هم بود، تفاوتش در اینجاست که جلال راه رهایی را در بریدن از غربزدگی روشنفکران ایرانی می‌دانست و امیرخانی یقه مسوولان سه‌لتی را می‌گیرد و مدیریت نفتی را متهم می‌کند که البته خودش هم می‌داند گریزی از آن نیست. وقتی نماد آزادیخواهی و آرمان‌طلبی در تنیدن این پیله به دورمان نقش محوری داشته است، خواننده کتاب خود را گرفتار در گزارشی می‌بیند که وضعیت تراژیک انسان ایرانی را در ناگریزترین وجه آن ترسیم کرده، وضعیتی به واقع تراژیک.
در همين رابطه :
 . ماخذ: روزنامه فرهیختگان

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٩٦٧٠
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.