رویش نیوز- سرویس فرهنگی: برنامه خندوانه یک شنبه شب گذشته با حضور رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی همراه بود. خندوانه اغلب در گفتگو با چهره ها سعی در کشف جنبه دیگر از زندگی فردی آن ها را داشته است و کمتر وارد بحث های چالشی یا حتی جدی با این چهره ها شده است.
اما در قسمتی از گفتگوی گرم رامبد جوان و رضا امیرخانی سوالی با محتوای چالشی و بسیار جدی مطرح شد. جوان، امیرخانی را با این سول که "چرا شما (متدینین) کمتر می خندید، چرا احساس می کنید کمتر باید شاد باشید و کارهای کمتری می کنید برای این که مردم شاد شوند" مواجه شد. رضا امیرخانی هم در این رابطه با ارائه چند مثال عنوان داشت که اگر کاستی در این زمینه هست به خاطر نحوه دین داری متدینین است.
اما در رابطه با این سؤال و جوی که با چنین سؤالاتی در جامعه ایجاد شده است ذکر چند نکته لازم است.
اولین نکته این که تقسیم جامعه به متدینین و غیر متدینین و دو قطبی کردن جامعه کاری بس ناشایست است و مورد تایید هیچ کارشناسی نیست. تقسیم بندی که سال های سال است از سوی جریانی خاص در رسانه های مختلف دیکته می شود. دینداری خود امری نسبی است و هر فردی به تناسب انجام تکالیف و مناسبات شرعی خود متدین است. مگر این که مقصود رامبد جوان مقایسه متدینین با افراد بی قید و بند باشد که در آن جا شرایط به گونه دیگری است.
نکته بعدی که در این جا به ذهن متبادر می شود و با جایگذاری اجتماعات مذهبی به جای واژه متدینین باید به آن ها پرداخت این است که رامبد جوان رسانه ای چون رسانه ملی و دیگر رسانه ها چگونه به این نتیجه رسیده اند که متدینین شاد نیستند یا کمتر می خندند که آن را هم این چنین القا می کنند. با توجه به این که کمتر با همنشینی با چنین افرادی دارند. آیا برای رسیدن به این نتیجه با تمام این افراد (متدینین) صحبت کرده اند یا همنشینی داشته اند یا این که بر اساس ساخته های ذهن خود به این نتیجه رسیده اند. در حالی که هیچ تحقیق یا آماری در این رابطه وجود ندارد ولی همچنان به اصطلاح روشنفکران جامعه مدام این جمله که متدینین غمگین هستند را تکرار می کنند و بعد هم خود آن را باور می کنند و روی آن نتیجه گیری کرده و استنباط می کنند. بهتر است به جای این صحبت ها کمی به مطالعه و تحقیق در رابطه با حرفی که می خواهند بزنند بپردازند.
==========================================================
3
مگلاگ:
http://www.meghan.blogsky.com/1395/03/10/post-2048/%D9%85%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%B3%D8%AA-
مگی خیلی بلاست، درسته که مدتهاست خندوانه نمی بینه، اما حواسش هست که کی به کیه و روزایی که آدم های دوست داشتنیش تو برنامه ن رو از دست نمیده.
رضا امیرخانیمون، رضاااا امیرخانیمونو خدا حفظ کنه!
+ سالهاست در آرزوی سفر به افغانستانم و این مهم به این راحتیا میسر نمیشه، چطور میشه به این آرزو رسید؟ بگم که کتاب جانستان کابلستان رضا امیرخانی باعثش بود؟
+ خیلی ذوق دارم! می خوام برای سومین بار بخونم جانستان کابلستانمو... وای که چه خوبه این مرد ^-^
+ میشه لطفا اسم رضا امیرخانی رو به اضافه ی نمره ی 20 به شماره ی 30888 پیامک کنید؟ این یه خواهش موکده، حتما این کارو بکنید، چرا؟ چون من میگم:دی
=======================================================
4
"خندوانه، رسانه و رضا امیرخانی"
بعد از سالها رضا امیرخانی توانست دقایقی طولانی مرا پای تلویزیون بنشاند.
نه به خاطر آن که دوست و نویسنده و هم صنف من است، که به خاطر طبیعی بودنش.
همان نرمال بودن! باور کنید به همین سادگی می شود رسانه را پر مخاطب کرد. با یک آدم بی ادا و بی نقاب و راحت. کاری به متفاوت بودن برنامه خندوانه و موفقیت رامبد جوان ندارم.
در آن شکی نیست و به جای خود به آن هم باید پرداخت. هرچند به نظرم خندوانه سابق که عروسک و کمدین و آیتم های متنوع الآن را نداشت، موفق تر بود. نظر شخصی است، بگذریم.
اما رضا امیرخانی به شدت خودش بود. حتی مهارت رامبد جوان در همراه کردن مهمانان برنامه با شیوه های خاص خود او هم نتوانست رضا را از طبیعت خودش دور کند.
خصوصا درآن بخش که ازا و خواسته شد با همسرش حرف بزند و امیرخانی چقدر بجا وهنرمندانه تفاوت حریم خصوصی با فضای رسانه را در فرهنگ ما به ما یادآوری کرد.
البته در تمام لحظه ها با مجری همراه ماند. اما به شدت خودش بود. حتی در صحنه پرواز با گلایدر.
از اینها گذشته رضا امیرخانی توانست کاری کند که پس از سالها در رسانه، بدون شیوه های رایج و کلیشه ای، از عشق و اعتقاد به روحانیت شیعه سخن به میان آید! ذکر خاطره های رضا امیرخانی از برخی علما آنقدر واقعی و صمیمانه بود که به نظرم به اندازه یک سریال چندین و چند قسمتی توانست ضرورت ارتباط بین نسل جوان با حوزه و روحانیت را به مخاطب بقبولاند! این ادعایی نیست که نتوانم از عهده اش بیرون آیم.
کافی است مسئولان صدا و سیما باز هم به حضور اهل فضل و خردمندانی از این جنس ادامه دهند.
منظورم هر شخص فاضلی نیست. چرا که فضل به تنهایی کافی نیست و چه بسا بوی حرص و کبر و آز را هم به مشام آورد. بلکه آن دسته از اهل خرد و هنرمندان بی ادا و ادعایی که همچون رضا امیرخانی به شدت خودشانند و به راحتی می توانند آینه ای باشند برای آنکه مردم خسته و بی حوصله از تکرارها، ناگهان تصویر خود را در نگاه آنها ببیند.
هم خود را ببینند هم بیاموزند. که تا رسانه آینه ای برای این"خود" مخاطب نباشد، تبلیغ و آموزش ثمری نخواهد داشت. باور کنید به همین راحتی می شود به داد کسادی بازار تماشا رسید!
https://telegram.me/afshinala
==============================================
5
http://jalalebajalal.blogfa.com/post-3359.aspx
رضا امیرخانی، یک صفراویمزاج موفّق
+ رضا امیرخانی، یک نویسندۀ دوستداشتنی...
دربارۀ امزاج اربعه خیلی براتون گفتم: صفراوی، دَموی، سودایی، بلغمی.
و گفتم که از همه مهمّتر، مزاج "صفراوی" است؛ صفراوی مزاجها میتونن مسیر دنیا را عوض کنند.
مهمان برنامۀ خندوانه، آقای رضا امیرخانی بود؛ یک صفراویمزاج به تمام معنا...
دقّت کنید به تعاریف رامبد جوان برای دعوت ورود آقای امیرخانی؛
و نیز به سخنان و فعّالیّتهای رضا امیرخانی.
-----------------
- مسابقۀ 20 سؤالی خندوانه: این شخص کیست.. ؟
- امیرخانی: نویسنده است؟ من دوستش دارم؟ پس همهمون دوستش داریم حتماً.. مرحوم جلال آل احمد؟
====================================================
6
خندوانه امشب را می توان با کتاب باز هر شب مقایسه کرد. با دیدن کتاب باز به این فکر می کردم که چقدر با دیدن این برنامه سی دقیقه ای تشویق به کتاب خواندن می شوم. جواب به صفر تمایل داشت. باید به شعور مخاطب احترام گذاشت. ادا و اطوارهای نمایشی، خندیدن های زورکی و کتاب کتاب کردن کسی را کتابخوان نمی کند. مخاطب فرق بین ویژگی های خود مجری و آنچه می خواهد نشان دهد را می فهمد. همانقدر که خنده های زورکی رامبد جوان در اول برنامه تو ذوق می زند خنده ها و ادا و اطوارهای امیر حسین صدیق هم. اما رامبد در نود درصد برنامه خودش است و مخاطب این را می فهمد. رضا امیرخانی با چند جمله و خاطره می تواند گروهی را کتاب خوان کند ولی صدیق نه چون اولی نقش بازی. نمی کند...
====================================================
7
تابناک
http://www.tabnak.ir/fa/news/593421/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D8%AF-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF
بعد از این و یک رفت و آمد هم نوبت به دعوت مهمان رسید که به این بهانه رضا امیرخانی (نویسنده) به روی صحنه آمد.
وی در بخشی از صحبتهایش راجع به حضور منتقدان و بیانات آنها عنوان کرد: روی صحبت من در نوشتههایم مردم هستند و روی حرف منتقدین هم همین مردم باید باشند؛ چرا که قرار نیست من با آنها (منتقدین) رو در رو شوم و اشتباه هم زمانی است که ما روبروی هم قرار میگیریم.
امیرخانی در ادامه به سراغ انتخاب عنوان یکی از کتابهایش که «منِ او» است رفت و اظهار کرد که اتفاقی این اسم را به جهت نامگذاری فولدر کلی فصلهای رمان روی سیستمش انتخاب میکند و با تعریف منتقدان و هنردانان این اسم ثابت شده است.
او درباره ثروتهایی که نویسندگان به جیب میزنند گفت: این اتفاق بسیار کم در حوزه نوشتاری رخ میدهد که کسی تنها بنویسد و ثروتمند هم تلقی شود، در این خصوص هم شاید تنها بتوان حدود 15 نفر را در حوزه ادبیات نام برد.
وی همچنین علت حضورش در «خندوانه» را نوعی قدردانی برای ساخت و اجرای این برنامه عنوان کرد.
====================================================
8
آسیستول : همیشه پای یک امیرخانی در میان است.
http://assistol.blogfa.com/post-38.aspx
الهه-خرداد95
این بار به بهانه حضور نویسنده محبوبم آقای امیرخانی در خندوانه، با فامیل جان ها قرار گذاشتیم که یه کتاب از امیرخانی بخونیم.من تقریبا همه کتاب هاشون که بعد از بیوتن چاپ شده بود رو خوندم.فقط دریغ و صد افسوس که تنها کتاب نفحات نفت رو دارم.فامیل جان ها مخصوصا خانم مهندس ازم کلی تعریفید خجالت کشیدم اخه تعریف نداره.من فقط سعی می کنم کتابهای ایرانی مطرح رو بخونم. واقعا قشنگ شدن. قدیم ترا یه کتاب مثل بیوتن که نثرش خسته کننده نباشه و همه چیش به جا باشه واقعا کم بود. دست همه م.مودب پور میدیدی با داستان های مسخره اش.فقط طنز بالایی داشت خود من نیمه اول کتاباشو می خوندم البته بعضی هاشو شاید 3 تا.ولی از نصفه به بعد و وقتی عاشقانه میشد اصلا و اصلا و اصلا قابل تحمل نبودن.
پ.ن : اگه یه روزی ادرس وبلاگمو به بچه م بدم یعنی عکس العملش چیه.
پ.ن 2: بیوتن برای من یادآور عدم جرات و بهای گزاف آن در دانشگاه است.زمانی که می تونستم خیلی چیزها رو در خودم تغییر بدم.ناراحت هستم از این عدم جرات ولی خوشحال که نصف درمانش رو رفتم : پذیرفتن مشکل.
|