جنگِ باطن یا: چرا داعش مهم نیست؟/مطلبی از برادر گرامی محمد مهدوی اشرف در نقد تازه تر از تازه
نویسندهٔ محبوب و دوست عزیزم رضا امیرخانی یادداشتی نوشته است از تجربهٔ ۴ شب حضورش در منطقهای از مناطق درگیری داعش در عراق. این یادداشت را از چند زاویه میتوان ارزیابی کرد: یکی از وجه نویسندگی ایشان است که این گزارش یا روایت ذیل آن کاملاً موجه است و بلکه مستحسن. نویسندهای که خَلقِ موقعیت کند و فضاهای متفاوت را تجربه کند، به تعبیر خود رضا (متأثر از قرآن) مثل زنبوریست که تلخی چشیده تا شهد و شیرینی تولید کند. یک وجه اعتقادی و مذهبی هم دارد که شخصیست و سفرش زیارت داشته و شاید شهادت هم بدش نمیآمد که داشته باشد. به آن نیز کاری ندارم و محترم است. اما وجه آخر، وجه تحلیلی این گزارش است. که لُب و خلاصهٔ آن این است: اختلافات مذهی را مراقب باشیم، بهخصوص اگر به اختلافات قومی و نژادی هم منضم شود. میگوید: «هر که در ایران میخواهد کار خیر کند، صاف بلند شود و برود در مناطقِ اهلِ سنت.». من با این وجه از این یادداشت کار دارم. رضا امیرخانی در این یادداشت میگوید نزاع مذهبی مهم است و همکناری مذهبی از آن مهمتر. مثالهایی از عراق میآورد تا بگوید در مسئولیت فرقی نمیکند بین داعش و شیعه. همه باید مراقب برهمنخوردن نظم مذهبی و رواداری باشند تا «امیر نخوابند و اسیر بلند شوند». چون داعش سریع است و نزاع اعتقادی زود به نقطهٔ جوش میرسد. راه حل این مسئله را هم گفتگو میداند که در این زمینه با او موافقم. اما من فکر میکنم یک اشتباه در نگاه کلان دارد این یادداشت. وقتی مشکلات یک جامعه یا کشور را میخواهیم بررسی کنیم، باید آنها را به ترتیب اثرات و آسیبهای منفیشان که سازندهٔ اهمیتشان است مرتب کنیم. همین الآن اگر تعداد کشتههای جنگ ۸سالهٔ ایران را با تعداد کشتههای حملونقل و راه و جاده در ایران مقایسه کنیم، احتمالاً با نتیجهٔ غریبی مواجه میشویم. آنوقت چطور میتوان جنگ را لزوماً بداثرتر از مشکلات ترافیکی و خودروسازی دانست؟! چطور میتوان نقص ایمنی پراید را ندید و سرعت تویوتای داعش را دید؟ امیرخانی بهدرستی اردوهای راهیان نور را در مقابل بیتوجهی به مناطق سنینشین ایران قرار میدهد. اما کاش اردوهای راهیان نور را در مقابل هزینههای ساختیِ حرم آقای خمینی که دوستش دارد هم قرار میداد. یکروزی دوستی مخالف آقای روحانی به پیامک تبریک نوروز «رئیسجمهور» نقد داشت که از بیتالمال چه هزینهٔ مثلاً بلاوجهی شده است و... . بر فرض اینکه اثرات مثبت آن تبریک را صفر در نظر بگیریم و هزینهاش را بیش از فایدهاش بدانیم، همان دوست -حسب اعتقاداتش- هیچوقت نسبت به کارهای تبلیغیای که برای آقای خامنهای انجام میشود واکنش و نقدی نداشته است. از جمله بنرهای زیادی که از تصویر و سخنان او در نقطهنقطهٔ شهر و روستا و کوه و بیایانهای این سرزمین پهناور نصب میشود. خطر داعشیشدن فضای مملکت را دیدن و (نه خطر و تهدید، که) بهفعلیترسیدگی اینهمه اختلاف طبقاتی و شیوع فقر را ندیدن، پذیرفتنی نیست برایم. آنقدری که من میدانم، جیشالنصر و انصارالفرقان ۲ گروه فعال مسلح در بلوچستان ایراناند (در کنار برخی دیگر. البته چندروزی بعد از حمله به مجلس، به انصارالفرقان حملات گستردهای صورت گرفت). عمدتاً مسائل اقتصادی و اقلیم سخت در کنار خشم اعتقادی باعث فعالیت اینهاست. مردمان بلوچستان اهل دین، اهل علم و اهل کارند. مردمانی غیور و فداکار و دیگرخواه. بلوچها در موقع اختلاف از بیگانه کار نمیگیرند. اینها خصوصیاتیست که اگر صداوسیما روی آنها تمرکز و تبلیغ کند، نقش مهمی در اطفاء و کنترل خشم و تنفرهای قومی و اعتقادی درون نظام میتواند ایفاء کند. نقشی کنشگرانهتر و داهیانهتر. اما بهنظرم قضاوتی ناقص است دیدن بلوچستان و ندیدنِ تهران. بهنظر من خروجیهای دارالعلوم زاهدان و مدرسهٔ حقانی و مؤسسهٔ امامخمینی قم و دانشگاه امامصادق تهران را باید باهم تحلیل کرد. اگر تحصیل در آن حوزهٔ علمیهٔ مکی میتواند کنشگر اعتقادی با درجهٔ بالای حساسیت و رواداری حداقلی تربیت کند، مدرسهٔ حقانی و دانشگاه امامصادق هم توانسته این کار را انجام دهد! اگر برهمخوردن نظم چندفرهنگی و اختلال در پراکنش مذهبی میتواند خطرآفرین باشد، برهمخوردن نظم اقتصادی و بیعدالتی اجتماعی و بیتوجهی سیاسی بهطریق اولیٰ میتوانند مملکتی و مردمی را مستعد فروپاشی و نزاعهای مختلف کنند. اصلاً همان بلوچستان را در نظر بگیریم. اگر در منطقهای خوش آب و هوا و برخوردار و معتدل زندگی میکردند، آیا حساسیت اعتقادیشان این اندازه به نبرد تسلیحاتی میرسید؟ آیا جوانی که شغل و درآمدی شایسته داشته باشد، آستانهٔ تحمل اعتقادیاش این اندازه پایین میآید؟ من فکر میکنم اتفاقاً داعش مهم نیست. یعنی وقتی فردی بلند میشود میرود در منطقهٔ درگیری با داعش و روایتی از خطرات و تبعات آن مکتوب میکند، پیشفرضش این است که مشکلات دیگری در این سرزمین وجود ندارد و الآن باید به این مشکل توجه کرد یا توجه بیشتری کرد. روزی به یکی از شعرایی که مثنوی انتقادی «میثم مطیعی» (همان مداح منتقد دولت) در عید فطر را نوشته بود، گفتم اگر بنایتان دلسوزی و کنشگری و رفتاری علویست، چرا راجعبه طلاق و تدلیس شعر نمیگویید؟ چرا راجعبه دکل گمشدهٔ نفت و هدررفت منابع و منافع ملی در اهمالها و بیتجربگیها و بهکارگیری صغار در مناصب تأثیرگذار شعر نمیگویید؟ چرا شیوع بیاخلاقی، چرا بیتوجهی به عالِم و حکیم را در شعر نمیآورید؟ چرا نتیجهگراییِ اخلاقی را نقد نمیکنید؟ چرا انتظار دارید مردم پژو سوار نشوند و توتال نفتشان را استخراج نکند و فلان شرکت اروپایی پلها و جادههایشان را نسازد، درحالیکه پراید و ایرانخودرو و قرارگاه خاتم، اولیات استاندارد و کیفیت را هم رعایت نمیکنند؟ چرا مردم شِورِلی و رنولت سوار نشوند، وقتی سران قوا و رهبر مملکت بیإمو و بنز ضدگلولهٔ آخرینسیستم سوار میشوند تا جانشان محفوظ باشد؟! جامعیتِ رویکرد انتقادیست که به آن عدالت میبخشد نه صرفاً خلاقانهبودن آن. این پیشفرض که نزاع عقیدتی و مذهبیِ منجر به داعشیشدن، مهمترین یا حتیٰ جزء مهمترین مسائل مملکت است را نمیتوانم بپذیرم. چون در نابسامانیهای مملکت زندگی میکنم. در فشلبودن بازار و بازرگانی، در بوروکراسی پیچاپیچ و اشعریگری سیستمی و اداری و تحقیر ارباب رجوع و اختلاف طبقاتی وحشتناک و کیفیت پایینِ هرآنچه که جمهوری اسلامی دارد تولید میکند و... من چطور در مملکتی که خردترین و سادهترین کالاهای روزمره را با دزدی و غش و قلب و تدلیس و بینظارتی، به بدترین کیفیت ممکن تولید میکند، میتوانم تصور کنم اختلافات مذهبی مهمتر از چیزهای دیگر است؟ وقتی بعد از ۳۸ سال از حکومت اسلامی آقای خمینی، پراید را با مواد بازیافتی و حداقل ایمنی تولید میکنند، چطور میتوانم در پی حمایت از دانشآموزان و مردم سوریه و عراق باشم که از ترکیه عقب نمانم در رقابت استعمارِ فرهنگی؟! آنچیزی که یک مملکت را دچار فروپاشی میکند و کرده است، بیکیفیتی و بیعدالتی و اختلاف طبقاتی و فقر و فساد و بیاخلاقیست. نه تیر و توپ و آتشِ جنگِ ظاهر.در همين رابطه :
. ماخذ: وبلاگ گفتن