تاريخ انتشار : ١٤:٣ ٢٤/٣/١٣٨٧
پرونده نقدشناسيِ رمانِ "منِ او" يا به عبارتِ دقيق‌تر منتقدشناسيِ جرياناتِ ادبي
جمع الاضداد
رضا  گلشن مهرجردي
 
     نقد يك اثر بي‌شك به نوعي اداي احترام به اثر و پديدآورنده‌ آن است. و اين حكم، مستقل از آن است كه پديدآورنده اثر كيست، اثر نقدشده چيست، منتقد اثر كيست و...! اما اين گونه اداي احترام، آدابي دارد كه اگر به جاي آورده نشود، "نقدِ" اثر رنگ "جانبداري" و "هواخواهي" و يا "ضديت" و "رويارويي" به خود مي‌گيرد.
      نوشتار حاضر (كه به شيوه مرسوم در برخي نشريات معتبر در حوزه كتابشناسي و نقد كتاب از جمله بوك ريويو (BOOK REVIEW) گردآوري و نگاشته شده است)، پرونده نقدهاي منتشرشده درباره "منِ او" يكي از رمانهاي منتشره سال 78 را عرضه مي‌نمايد. آنچه در بررسي اين پرونده جلب نظر مي‌كند، توجه به اين نكته است كه فعالان عرصه‌ نقد ادبي كشور، در نوشته‌هاي خود بارها از مدارِ "نقدِ اثر" به ورطه "هواخواهي" يا "رويارويي" با اثر و گاهي نيز با پديدآورنده اثر! در مي‌افتند.
      اگر پيش از اين منِ او را نخوانده‌ايد، با مطالعه اين پرونده تصويري معوج و مغشوش از رمان و نويسنده آن در ذهنتان نقش خواهد بست؛ و اگر دستِ كم يك بار اين رمان را خوانده‌ايد، مي‌توانيد با مطالعه اين پرونده تصويري شفاف و گويا از جريانِ "نقد ادبي" امروز كشور را پيش روي خود ببينيد.
     اين نوشتار اداي احترام است به رمانِ "منِ او" و "رضا اميرخاني" نويسنده آن. و نيز اداي احترام است به نقدهاي منتشر شده درباره "من او" و پديدآورندگان آنها...
****
احمد غلامي:برخي اين رمان را بسيار موفق دانسته‌اند اما به اعتقادِ من اين رمان جاي نقدِ بسيار دارد. /حياتِ نو، 10 شهريور 79/نامنسجم بودنِ بافت
رحمت حقي‌پور: رمانِ من او از هر حيث وجاهت و قابليت آن را دارد كه از ماندگارهاي ادبيات داستاني معاصر قلمداد گردد... /پگاه،ش33،شهريور 80/روايتي از عشق، ايمان و رفاقت...
محمدرضا بايرامي: اين رمان بازتابِ شايسته‌اي در ميانِ منتقدان پيدا نكرد. (آن‌هم در حالي كه براي رمان‌هاي كم‌اهميت‌تري ده‌ها نقد چاپ شده است.) آيا منِ او ارزشِ نقد شدن را نداشت؟ يا اين كه منتقدانِ راحت‌طلبِ ما در جست‌وجوي كارهاي سهل‌الوصول‌تري بودند؟ /انتخاب،18مهر81/نويسنده‌اي كه ارزش‌هاي ادبي خود را نمي‌شناسد
كامرانِ فاني:بنده منِ او را نخوانده‌ام. /دورانِ امروز،آذرِ 79/مصاحبه سپيده زرين‌پناه با داورانِ جايزه‌ي سالِ 78 پكا
علي‌محمدِ حق‌شناس: اصلا چنين كتابي در ليستِ رمان‌هاي پكا وجود نداشت. /دورانِ امروز،آذرِ 79/مصاحبه سپيده زرين‌پناه با داورانِ جايزه‌ي سالِ 78 پكا
محمدرضا سرشار: خدا عاقبت رضا اميرخاني را ختم به خير كند!/حزب‌الله، 23 مرداد 86/مصاحبه با حامد فتاحي
سميرا اصلان‌پور: از آن‌جا كه رضا اميرخاني مروج انديشه‌هاي مذهبي من او بود و كتابش احتمالا براي خالي نبودنِ عريضه و به جهتِ اين كه بسيار موردِ توجه خوانندگانِ جوان و منتقدان قرار گرفته بود در فهرست ]كتب برگزيده‌ي كتاب سال[ جاي داده شد اما موردِ اعتنا قرار نگرفت. /كيهان،4بهمن79/ادبيات دادِ خود را از كه بستاند؟
احمد شاكري:اگر قلمِ نويسنده بدونِ اتصال به وحي و كلماتِ معصومين تفسيرهاي سليقگي و ساختگي‌يي از دين ارائه دهد، اين مي‌تواند مصداقِ بدعت در دين باشد و البته حكمِ مبدع در اسلام مشخص است. /بازتاب(كتاب)/انتشارات دفتر هنر و ادبياتِ ايثار/چ1،بهارِ80
فرهادِ خضري:اميرخاني هوشمندي فوق‌العاده‌اي در نوشتنِ اين رمان به خرج داده است. به خصوص در نگاهِ ظريفش به تاريخِ سياسي و اجتماعيِ كشور، فرهنگ و فولكلورِ عامه، عرفانِ ديني، توجه به تكنيك و ساختارِ متفاوت با بقيه‌ي رمان‌ها... /جمهوريِ اسلامي،27/10/78/رئاليسمِ ايراني معجزه مي‌كند
احمد شاكري:در اين داستان از مدرس‌ها... حتي نامي هم برده نمي‌شود. /كتاب بازتاب
حسين شيخ‌رضايي:چه‌گونه سفر به پاريس، دولت مصدق، انقلابِ 57، جنگ و... نتوانسته ذهنيتِ نوجوانيِ او... را ذره‌اي تغيير دهد. /حياتِ نو، آذرِ 79/فروريزيِ اقتدارِ مولف
محمدرضا گودرزي:اميرخاني به گونه‌اي اين رخدادهاي خلافِ عادت را كنارِ هم قرار داده است كه در هم حل شده و باورپذير به نظر مي‌رسد. /كتابِ ماهِ ادبيات داستاني(مجله)/مهر79/يك واقعه و چند روايت
احمد غلامي:در واقع رمان گزارشي از يك داستانِ بلند است كه قرار بوده است رمان شود. /حيات نو
محمدرضا گودرزي:اين رمانِ خوش‌ساخت با نثري روان و سنجيده گرچه به باورها و آداب و رسوم بيش از نيم قرنِ مردم تهران اشاره دارد و رماني چندصدايي است اما اهميتش نه از منظر مردم‌شناختي كه از منظري داستاني و با تكيه بر عناصر بيروني و درونيِ آن است. /كتاب ماه
احمد غلامي:مشخصه‌هاي رمان‌هاي خطي، نو، مدرن و پست‌مدرن در اين كتاب وجود دارد و همين نكته به ساختارِ رمان آسيب زده است. /حيات نو
مهدي يزداني خرم: در هر صورت رضا اميرخاني را مي‌توان نويسنده‌اي دانست كه با توجه به تجربيات موجودش -مي‌تواند از يك هياهو و ترافيك شخصيتي و تصويري به يك ساختار منظم و منضبط دست يافته و اين توانايي حداقل در رمان من او موجب خلق يك رمان كامل گرديده است. / شرق/دوشنبه 30 آذر 1383/اين‌جا تهران-شهر من.
راضيه تجار: حس مي كنم چون آقاي اميرخاني دوره 50 سال قبل از انقلاب را درك نكرده نتوانسته تصوير روشن و واضحي از آن زمان را به مخاطب ارائه كند. يعني تصاوير دوره اول كتاب به واضحي و روشني دوره دوم كتاب نيستند./قدس/8 خرداد 1385/با اين كتاب احساسِ همذات‌پنداري كردم.
م. مودب‌پور:رمان‌هايم از منِ او پرمحتواتر هستند. منِ او محتوا ندارد./همشهري جوان/115/ارديبهشت 86/جايي كه پياده‌روها تمام مي‌شود.(پرونده‌ي رمان‌هاي عامه‌پسند)
حسن محمودي:اين فرمِ پست‌مدرن طبيعي است كه بايد از دنياي مدرن نشات بگيرد. تهراني كه در منِ او توصيف مي‌شود رنگ و بويي از مدرنيسم ندارد. البته اگر از پژو 406، چند هتل و موشك‌باران صرف نظر كنيم. /همشهريِ تهران/20 اسفند 79/تهران فراموش شده در منِ او
احمد شاكري:كلي از پولِ بيت‌المال را تلف كرديم و يك فصل نوشتيم سفيد سفيد. مگر قريحه‌ي ما از ناتالي ساروت و ولاديمير ناباكوف خشك‌تر است؟ خودمانيم، حكما شما اسمِ اين‌ها را هم تا به حال نشنيده‌ايد. /كيهان،31 ارديبهشت 79/گفت‌واره‌اي با رضا اميرخاني
غلام‌عباسِ برزگر:به هر حال منِ او اگر سعي كرده قالب عوض كند، پوست بياندازد، اما به هر حال ماهيتِ خود را نتوانسته از بين ببرد، پس منِ او در ذاتِ خود يك رمانِ سنتي است. /بيان17/12/78/يك بامِ بي‌هوا
احمد شاكري:نويسنده مجتهد نشده فتوا داده است. /كتاب بازتاب
محمدحسن حسيني:مانده‌ام چه كنم با اين دايره‌ي شگفت. گاه آن‌قدر تنگ مي‌شود كه مركزِ آن بيرون مي‌افتد و شگفتا كه همه اين دايره مركز است و هيچ نيست و هر چه هست اوست. /انتخاب،9اسفند79/تنم بوي خاك گرفته است...
احمد شاكري:توهين به خواننده، توهين به شعورِ مخاطبان، توهين به ادبياتِ داستاني و اهانت به عناصرِ داستاني ملقمه‌اي است كه كار را به هجو مي‌كشاند!!!/كتاب بازتاب
احمد غلامي:وي با اشاره به اطناب در ديالوگ‌ها افزود: نويسنده هم‌چنين سعي دارد با حضور خودش در داستان و با عدمِ قطعيت در روايت‌ها به نوعي از رمانِ نو فاصله بگيرد، به همين خاطر بافتِ منسجمي ندارد. /حيات نو
حسين شيخ‌رضايي:يكي از نكاتِ مثبتِ زباني در اين داستان تفاوتِ نسبي و قابلِ قبول زبان و لحنِ شخصيت‌هاي مختلف است. /حيات نو
احمد غلامي:شخصيت‌هاي رمان از يك طبقه‌ خاص انتخاب شده‌اند و مردم در داستان حضور ندارند./حيات نو
ابراهيمِ زاهديِ مطلق:منِ او اثري است كه بي‌گمان در حافظه‌ي تاريخيِ اين ملت ثبت خواهد شد، چنان كه از حافظه‌ي تاريخي‌اش نشت كرد و بيرون زد. /انتخاب، 30دي78/مجبور نيستيد پانصد سالِ بعد متولد شويد
محمدرضا گودرزي:شكستنِ زمانِ خطي روايت باعث شده است كه خواننده خرده خرده در جريانِ ماجراهاي داستان قرار بگيرد./كتابِ ماه
محمدرضا سرشار: (در مورد مردگان باغ سبز بایرامی) چه توجیهی وجود دارد داستانی را که در 15 سال پیش می‌گذرد و داستانی را که در 15 سال بعد می‌گذرد، به صورت یک فصل در میان و جا به جا بیاورد. ضرورتی باید در داستان ایجاب کند که این‌گونه روایت شود؛ در حالی‌که هیچ توجیهی وجود ندارد. آوردن احتمالات متعدد در قسمتی از رمان کار درستی نیست. رضا امیرخانی در رمان «من او» پیش‌تر این کار را کرده بود که شاید برای عده‌ای شوخی بامزه‌ای بود. روزنامه‌‌‌ی خبر/15دی89/http://khabaronline.ir/news-121139.aspx
احمد غلامي:اتفاقات تو در تو و پيچيده كه در پسِ آن انديشه‌اي مستتر باشد ديده نمي‌شود./حيات نو
محمد مقدسي: منِ او، عاشقانه‌ترين غزلِ بلندي است كه تا كنون خوانده‌ام. داستاني كه گويي از ازل شروع شده است و تا ابد ادامه مي‌يابد و زمان، اين كابوسِ هميشه‌گيِ آدمي را به ريش‌خند مي‌گيرد. /هفته‌نامه مهر/دوره جديد، شماره13/شنبه هشتم مهر 82/دولت عشق
فيروز جلالي زنوزي:...رگه‌هاي درخشاني در اين كار ديده مي‌شد... /انتخاب،28 اسفند 79/ادبيات در سالي كه گذشت
احمد شاكري:آيا در عقايد شما شهوت مي‌تواند يكي از عواملِ كششِ داستاني باشد؟ (قبل از اين كه بگوييد نه، توصيفِ لب‌ها و موهاي مهتاب و گفتگوهاي موسا ضعيف كش با پاانداز و يا اصلا تمامِ رمان‌تان را دوباره بخوانيد) /كيهان
سيد مهدي شجاعي:...طيفِ ادبياتِ ما هم گسترده است، از آثارِ فهميه رحيمي و نسرين ثامني داريم، تا رمانِ پاك و فرهيخته‌ي منِ او... /بوقِ اشغال(كتاب-مجموعه‌ي مصاحبه‌ها)/انتشارات جامِ جم/چ1،1381،ص151
احمد شاكري:ضد رمانِ منِ او در لايه‌هاي آشكار و پنهانِ خود اثري است كه به تمايلاتِ شهواني در خواننده‌اش دامن مي‌زند و بعضا آن‌ها را تحريك مي‌كند./كتاب بازتاب
اميررضا خادم: اين كتاب تمامِ واقعيت‌ها و فراز و فرودهايي كه در مجموع يك انسان را مي‌سازد به زبانِ داستاني ارائه مي‌دهد. هم‌چنين به صورتِ خيلي ظريف و نامحسوس، سيري از مبارزاتي را كه به انقلابِ اسلامي ختم مي‌شود، به تصوير مي‌كشد و اين روايت نامحسوس را تا پايانِ جنگ تحميلي ادامه مي‌دهد./همشهري/22/2/86/روايتِ نامحسوس از انقلاب و جنگ.
احمد شاكري:نويسنده حتي در فصلِ پاياني نيز نتوانسته (يا نخواسته) بي‌علاقگي‌اش را از شركت در مراسمِ به خاكسپاريِ يك شهيد پنهان كند. /كتاب بازتاب
غلام‌عباسِ برزگر:ارتباطِ داستان به انقلاب و جنگ و شهيد و رزمنده جماعت باسمه‌اي و خنده‌آور است. آخرهاي اثر(كذا في الاصل) به شدت رمانتيك مي‌شود. البته بايد بپذيريم كه روحِ رمانتيسم بر تمامِ اثر سايه انداخته است./بيان
احمد شاكري: دوست‌دارانِ واقعيِ علي در شلمچه خفته‌اند و برعكسِ درويش شما ادعايي هم ندارند و خود را در اثرِ شما غريبه مي‌يابند. آيا شما باور داريد كه تهاجمِ فرهنگي‌اي وجود دارد؟ شما باور داريد كه دلِ رهبر از اين تهاجم خون است؟ رجوع كنيد به عكسِ رهبر، به تارهاي سفيد محاسنشان. اگر كمي حتي نيم ساعت از وقت‌تان را به خواندنِ سفارش‌هاي امام در مورد هنر بگذاريد.../كيهان
اميرحسينِ فردي: جريانِ مسلطِ و حاكم بر فضاي ادبياتِ داستانيِ كشور هر اثري را كه بوي آرماني‌گرايي داشت، بي‌رحمانه بايكوت و حتي مسخره مي‌كردند. نمونه‌ي بارزِ اين رفتار خصمانه، به طورِ مشخص با رمانِ منِ او رضا اميرخاني بود. منتقدين و صاحبانِ تريبونِ ادبي رسانه‌هاي دورانِ به اصطلاح اصلاحات ابتدا شروع به بايكوت و ناديده گرفتنِ اين رمان كردند. اما وقتي ديدند نسخه‌هاي اين اثرِ خواندني دست به دست ميانِ مخاطبان، مخصوصا جوانانِ دانش‌جو مي‌چرخد و خوانده مي‌شود، به مسخره و بي‌مقدار جلوه دادنِ آن پرداختند... امروز منِ او با آن حجمِ زياد و ساختارِ دشوارش به چاپِ هفدهم رسيده است، كه اگر سوره مهر در سال‌هاي نخستِ چاپِ اين رمان سستي نمي‌كرد، الان منِ او بيش‌تر از اين‌ها چاپ شده بود. /كيهان/26/1/87،پايانِ دورانِ سركوب
مهدي يزداني خرم: منِ او، در سال 78 منتشر مي‌شود و مي‌تواند در كنار رمان هيس و نيمه‌ي غايب دربين فهرست جايزه‌ي منتقدان و نويسندگان مطبوعات قرار بگيرد و همين امر به همراه انبوهِ نقدهايي كه اكثرا با نگاهي مثبت به آن مي‌نگرند، رمان را به موفقيت مي‌رساند./شرق، 4/5/84، سيماي هنرمند در جواني
محمد مقدسي: خداوند پيام‌بران را براي يادآوري فرستاد، سال‌هاست از آن زمانه‌ها مي‌گذرد و... گاهي اين يادآوري‌كننده، پيري است كه در بيست و دوم بهمن 57 ظاهر مي‌شود و گاهي در قالب نويسنده‌اي با قصه‌اي كه از بهشت فروافتاده است... /هفته‌نامه مهر
اميرحسين فردي:بي‌اغراق يكي از به‌ترين آثارِ ادبياتِ بيست سالِ انقلاب اسلامي بود. /انتخاب 25 اسفند 78/ادبيات در سالي كه گذشت
احمد شاكري:اين قدر كار مشمئز كننده است كه به نظر مي‌رسد به سفارشِ استعمارگرانِ فرانسوي نوشته شده است. /بازتاب
دكتر مجتبا رحماندوست: منِ او از مفاخرِ رمانِ زمانِ ما است. در حالي كه ممكن است منتقدين در مقابلِ نظرِ من، نظرِ ديگري داشته باشند. /كتاب كنكاش/انتشارات خادم الرضا/بهار 82
سيد علي كاشفي خوانساري:هر دو جريانِ اصلي كشور به مخالفت با اين كتاب پرداخته‌اند؛ چه گروهِ روشنفكران كه اين كتاب را غيرِ تكنيكي و محتواي آن را شعاري ناميدند و چه گروهي كه آن را آغشته به خرافات و صوفيگري و كم‌توجه به مقوله‌ي جنگ و شهادت عنوان كردند. /كتابِ ماهِ ادبيات داستاني(مجله)/مهر79/گزارش جلسه‌ي نقد در حوزه هنري
محمدرضا گودرزي:به هر رو در پايان تاكيد مي‌كنيم كه منِ او از رمان‌هاي ماندگار دهه‌ي اخير است./كتاب ماه
راضيه تجار: اين كتاب تا سال قبل به چاپ هشتم رسيده بود و در جايگاه خودش كتاب خوبي است، اما در مورد ماندگار بودنش نمي توانم اظهارنظري بكنم./قدس
حسين شيخ‌رضايي:با اين حال به نظرِ نگارنده رمانِ من او اثري قابلِ توجه و خواندني است. /حيات نو
احمد شاكري:اميدواريم ايشان با خلقِ آثاري كه حاملِ ارزش‌هاي الهي و انساني خواهند بود در صددِ جبران برآيند. /كتاب بازتاب
يوسفعلي ميرشكاك:
اي كاش حوزه هنري به دست داستان‌ نويسان نيفتاده بود و شاعران را بيرون نمي‌كردند. فكر مي‌كنند دارند كاري هم مي‌كنند، در حالي كه با «من او» و «توي من» نويسنده مسلمان پديد نمي‌آيد./جام جم/12 خرداد 88/كاش حوزه...
محمدرضا گودرزي:...مي‌بايست كوششِ نويسنده را ارج نهاد و به انتظارِ خواندنِ آثارِ گيرا و جذاب ديگري از او نشست./كتابِ ماه
قادر طهماسبي (فريد): براي اميرخاني و منِ اويش يك بيت گفته‌ام: اميرا! قصه گفتي از منِ او، منِ خود را بگير و دامنِ او! /سوره، دوره‌ي جديد، شماره‌ي چهاردهم، بهمنِ 83./درد انسان را بيدار نگه مي‌دارد.
 

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٩٧٤٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.