بيوتن در نگاه اول، يك رمان ايراني به تبعيت از تعابيري چون نمايش ايراني، سينماي ايراني و موسيقي ايراني است؛ رمان ايراني يا به تعبيري ملي كه در جاهايي به امر ديگري نيز موصوف ميشود و آن صفت <انقلابي> است. رضا اميرخاني (نويسنده) اگرچه در پارهاي نقاط حتي بهطور مستقيم و صريح، شخصيت اصلي اثر را جدا از نظام سياسي و دولت معرفي كرده و دغدغههايي شخصي و تعهدي دروني و غيرسياسي را براي آن تراشيده اما به هر شكل او خالق شخصيتها، رويدادها و كشمكشهايي است كه به غايت رنگ و بوي ديني و انقلابي دارد و اتفاقا از رهگذر همين انقلابي بودن است كه لباس ميهني و ملي را نيز بر تن ميكند.
انقلابي بودن رمان و شخصيت اصلي آن (ارميا) نه به معني انقلابيگري، سياسيبازي و خشونتورزي بلكه گوياي پايبندي به دستاوردها و نتايجي از انقلاب است كه بيشتر در درون و قلب آدمها پديدار شده است. به بيان ديگر، جداييناپذيري <ارميا> از خاطرات، ذهنيات و ويژگيهاي مسيحايي خود (كه بعدا به آن خواهيم پرداخت) و باورهايي كه در مرز شك و يقين و يا در معرض فروپاشي و استحكام قرار دارد، به او شخصيتي ميبخشد كه قابل قياس با تعابير رايج و مالوف از فرد انقلابي و بچهمسلمان امروزي نيست.
رمانهايي از جنس <بيوتن> واجد خصائلي هستند كه اثر را دستخوش زمانفرسايي (سريعالانقضاء) ميسازد؛ بهويژه كه اميرخاني در اين رمان - آن هم در فصلهاي ابتدايي - براي ساختن تضادها و تناقضهاي دروني شخصيتش، او را روانه سفري به قلب آمريكا ميكند و از اين طريق دوگانههاي عيني و ذهني فراواني را وارد روايت ميكند. شايد نياز به هيچ توضيح اضافهاي نباشد كه حضور يك رزمنده خسته و مجروح جنگ با همه شيفتگيهايش به بنيانگذار انقلاب، تقيد به مسائل ديني و شرعي و نهادينه بودن فرهنگ جبهه و آداب مذهبي در او، در سرزميني كه ايرانيان را تروريست ميپندارند و به جاي حلال و حرام رابطه سود و زيان را تعبيه كرده و در جادهها به جاي مسجد و توالت عمومي، كازينو و قمارخانه ساختهاند، تا چه اندازه برسازنده تضادها و بالطبع شعارهاي مستقيم و غيرمستقيميخواهد بود كه خواننده بيطرف رمان را دائم در معرض قضاوتهاي مطلق و مشاهده سپيد و سياهها قرار دهد. خير و شربيني نويسنده از فصل اول كتاب توي ذوق مخاطب رمانخواني ميخورد كه از ذات رمان انتظار بيطرفي و غيرمستقيمگويي دارد. وصف حال جانافكندي در فرودگاهي به همين نام و سپس شرح مناسبات پولمحور آمريكا - در قياس با بذل و بخشش ايرانيان -، تاكيد بر انگشتنگاري در فرودگاه و ظنين شدن ماموران آمريكايي به ارميا به مثابه يك مسلمان تندرو، افعال و سكنات خشك غربيها در نبود خوشمشربي و تعارفات ايراني و... از جمله صحنهها و توصيفاتي است كه در فصل اول چيده شده و مخاطب را با انباني از قضاوت و پيشداوري - به سبك سفرنامهها - وارد آمريكا ميكند؛ تا جايي كه خواننده اين فرض را دور از ذهن قرار نميدهد كه جلوتر و هر از چندگاه، شعارهاي مرگ بر آمريكا را به انحاي مختلف بشنود و اين درس را هم روي تابلو بخواند كه <آمريكا يك مفهوم و فرهنگ است و وقتي ميگوييم مرگ بر آمريكا منظورمان همان مفهوم است.( >جملهاي از دل كتاب) اين حالت در شرايطي بهوجود ميآيد كه اولا از اغلب مهاجران تيپسازي صورت گرفته - همانطور كه از آمريكا و ويژگيهايش تيپسازي شده - و ثانيا ارميا به قدري فرشتهخو و مسيحوار ميزيد كه تيپهاي ساخته شده در مقابل او به كاريكاتورهايي سياه، هجوآلود و مصداق شر ميمانند. ارميا جاماندهاي از كاروان شهدا و ساكنان قطعه 48 بهشت زهرا است كه در گذشته و حال او كوچكترين نقطه انحراف و لكهاي به چشم نميخورد و حتي سستي پاي او در موقعيتهاي ناخواسته در آمريكا نيز شرافتمندانه و ناگزير به نظر ميرسد. او انساني كامل و مصداقي از آدمهاي وارسته و تنهاشدهاي است كه با پايان جنگ به هيچرو آرام نميگيرند و هيچ لحظهاي از فكر مرگ و دل كندن از وابستگيهاي دنيايي رها نميشوند.
<بيوتن> از اين جهت واجد ابزار دافعه ديگري در برابر مخاطب نيز هست. دافعه در اين اثر ناشي از زبان پيچيده، ريتم كند، آرايهها و بازيهاي پستمدرن، كهنگي روايت، عناصر كليشهاي و... نيست، بلكه از پيروي نويسنده از يك ايدئولوژي خاص، جاگيري او بهعنوان راوي در زاويههاي ثابت و تلاش براي محكوم كردن نظرگاه غير خود نشات ميگيرد. بايد پذيرفت كه آمريكاستيزي همان اندازه ادبيات را فرو ميريزد كه آمريكاستايي. و ايرانستيزي و اسلامستيزي همانقدر رمان را دستخوش مطلقبيني و دگماتيسم ميكند كه ايرانيگرايي و اسلامستايي؛ خصوصا كه براي رسيدن به اين نتايج، روايتي مستقيم را در پيش گرفته باشيم و راوي و نويسنده را عينا در موقعيتهايي ببينيم كه اقدام به واكنش، موضعگيري و اظهارنظر ميكنند. اميرخاني البته در ارائه تصوير سه فرهنگ ايراني (انقلابي)، عربي و غربي در برخي جاها بسيار ظرافتمندانه و باريكبينانه عمل كرده و به خصوص با بازيهاي روايي نويسنده و حضورش در لابهلاي داستان، فلاشبكها، استفاده متعدد از عبارات عربي و قرآني، معادلهاي انگليسي، ديالوگهاي قوي و... تضاربها و افتراقهاي فرهنگها را نمايان كرده است؛ هر چند رويكرد نويسنده بيشتر جداسازنده و تعميقبخش تضادهاست و گرايشي به همگرايي و پيوند فرهنگي ندارد. نويسنده، ارميا را با جهان سنتي، مذهبي، انقلابي و دفاع مقدسياش در برابر دنياي متفاوت غرب قرار ميدهد و عمده جذابيتهاي داستان را از رهگذر برخورد او با پديدههاي نامتجانس و غريب غرب، دلتنگياش براي جبهه و دوستان كوچيده از جهان و ميل بيمهار بازگشت به اصل خويشتن و... بهوجود ميآورد.
<بيوتن> صرفا داستان ورود يك ايراني پروريده ارزشهاي دفاع مقدس به شهر نيويورك و رويارويي او با ايرانيت رنگباخته مهاجران هموطن و ماترياليسم حاكم بر جامعه غرب نيست. جايجاي رمان عرصه جدال نيمهسنتي و نيمهمدرن ارمياست؛ چه جاهايي كه اغلب به طنز از به چالش افتادن دو نيمه سنتي و مدرن او سخن به ميان ميآيد و دوگانهها و دوراهههاي او را به شكلي جذاب عينيت ميبخشد و چه لحظههايي كه بهطور مستقيم با قرار دادن او در موقعيتهاي گوناگون، پرده از سرگشتگيها و ناآراميهاي اين شخصيت برداشته ميشود. او از يكسو در آمريكا روزهاش را بهجا ميآورد و روزهدارياش هيچ شباهتي به اسلام كاذب اعراب متمول و ظاهرنماي ساكن نيويورك و در راس آنها <عبدالغني- > از آن اسمهاي تيپيكال با رفتارهاي تيپيكال و قالبي - ندارد كه هر وقت ميلشان بكشد اذان را سر ميدهند و به گوشت حلال و ذبح اسلامي وقعي نميگذارند و پر از ژست اشرافي و تجملاتياند و از سوي ديگر پاگيري شعارهاي دموكراسيخواهي و نضج اصطلاحات دوم خردادي را بياصالت و پوچ ميپندارد و گريزان از هرچه سياست و دولت خوانده ميشود، و در خيال و واقع بهدنبال گمشدههاي خويش در بهشت زهرا ميگردد. اما ارميا خود قهرماني دستبسته و ناگزير است كه خود را مثل مسيح تنها ميبيند و رنج ميبرد و رنجهاي ديگران را به جان ميخرد و خم به ابرو نميآورد. او تمسخر ميشود، در مشقت و تنگي گرفتار ميآيد، تن به كارهاي نازل و سخت ميدهد، به كسي رو نمياندازد، در همكلام شدن با معشوقهاش آرميتا تاخير ميكند، دلسوز و خيرخواه همه است و... ولي ذرهاي براي رسيدن به خواستهاش از كسي كمك نميگيرد. او كمكم به جايي ميرسد كه نسبت به برخي رويدادها واكنشي هم نشان نميدهد و با همه حساسيتها و دغدغهها و ناآراميهايش به درون فرو ميرود و بهتدريج به يك قرباني و ضدقهرمان مسخشده تبديل ميشود.
زندگي او در شرايط مادي و مدرن مملو از تناقضات است و سرگذشت عشق او به آرميتا به جايي منتهي ميشود كه در شب عروسياش نه عاقد اسلامي دارد و نه مجلسي مطابق با شئون ايراني و اسلامي. او كه ديگر به خوابگردها ميماند و در حال عجين شدن و هضم گشتن با شرايط حاضر رو به مسخي ميرود، هديهاي از سوي فرمانده گردان خود - از جانب قطعه 48 - در شب عروسي دريافت ميكند كه چيزي نيست جز كفن سفيد به علامت دعوت به مرگ و به نشانه ناتواني ارميا و امثال او در زندگي در شرايط مدرن و غربي. ارميا نيز كه در عوالم واقع و خيال، دوست و همرزمش سهراب - از قطعه چهلوهشتيها - را صدا ميزند و تنها با همصحبتي با او آرام ميگيرد، با قرارگيري در موقعيت <زندگي( >يعني عزيمت به سرزمين پول و سرمايه و رفاه و سپس ازدواج با محبوبهاش و همزيستي با ايرانيان غربي شده) درمييابد كه تا چه ميزان از آرمانها و گذشته خود فاصله گرفته و روزگار تا چه اندازه متفاوت و بلكه زيرورو شده، ارزشها رنگ باخته، دينمداري و انسانمحوري مضحكه و ملعبه شده و جاي هر باور و نيتي را پول و حساب و كتاب گرفته است. اين وضعيت او را ميآزارد تا اينكه وقوع تحول و اتفاق دروني در <سوزي( >رقاصه ايراني) اين فرصت را پيش پاي او ميگذارد تا به اصل مسيحايي خويش رجعت كند. ارميا را به قتل <سوزي> متهم ميكنند، در حاليكه او به قصد نجات سوزي و جلوگيري از ويرانگري و خودكشي او به دنبالش روانه شده بود. اكنون مرز حق و باطل روشنتر ميشود و آنها كه به واقع تاب ارميا را نداشتند، براي خلاصي از شر او عليهاش شهادت ميدهند و ارميا كه ديگر در كنار حاج مهدي فرمانده گردان زمان جنگ ايستاده، آرزويش را كه همانا <مرگ در ميان عدهاي وحشي و حرامي و تك و تنها مثل اميرالمومنين> بود برآورده ميبيند. او بسان يك آنارشيست گريزان از دولت و سياست، بيزار از ماديات و دنيا و ناقد سودمحوري و سرمايهسالاري عصر مدرن، به اوج تنهايي ميرسد. حركت تكمحورانه و سير معنوي و سلوكانه ارميا كه به رستگاري، رهايي و رفتن به سمت آرامش ابدي ختم ميشود، در پايان از او قهرماني ميسازد كه از سرگشتگي و غربت و ناملايمتيهاي دنيا خلاصي يافته و چون فردي برگزيده و مقدس به مراد و معبودش ميرسد.
<بيوتن> علاوه بر دارا بودن بار محتوايي ديني و ملي (با همه انتقادهايي كه بر صراحتگويي سياسياش وارد است) و نيز سويه آنارشيستي و معترضانهاش، رماني موفق در فرم و تكنيك است. اميرخاني داستان را خوب ميشناسد و خواننده ايراني را خوبتر. ارتباطهاي بينامتني اثر با كتب مقدس و ارجاعات فراواني كه از اتفاقات روزمره به آيات قرآن زده ميشود، فلاشبكها و يادآوريها، حضور هوشيار نويسنده در لابهلاي رخدادها، استفاده از اصطلاحات انگليسي و حفظ لهجه آدمها، واگويههاي عربي و اذكاري كه ارميا بهكار ميبرد و... از جمله شگردهايي است كه نويسنده متناوب بهكار بسته تا علاوه بر انتقال معاني ديني و درونمتني و ايجاد پيوند ارگانيك ميان قصه و برداشتهاي فرامتني از آن، صورتي تكنيكي نيز به رمان بدهد تا خواننده با يك اثر خطي معمولي و احيانا ملالآور مواجه نباشد.
در همين رابطه :
. ماخذ: اعتماد ملي
|