آرش فهيم
رضا اميرخانى، نويسنده ادبيات انقلابى است كه به واسطه تلاقى نوآورى و خلاقيت ادبى با تعهد دينى و انقلابى در آثارش، جايگاهى منحصر به فرد را به دست آورده است. در حالى كه به كاربردن تعابير غيراخلاقى و استفاده پررنگ از عشق مجازى توسط رمان نويسان بازارى و روشنفكر، امرى متداول و حتى ضرورى محسوب مى شود، اميرخانى به عنوان طلايه دار نسل جوان نويسندگان انقلاب، با پيش گرفتن مسيرى مخالف به جذب مخاطبانى فراتر از حد معمول دست يافته است. اميرخانى پس از نگارش رمان ها و كتاب هاى من او ،از به ، ناصرارمنى ، داستان سيستان (سفرنامه رهبر انقلاب به استان سيستان و بلوچستان) ،ارميا و نشت نشاء، با رمان بيوتن، درعرصه ادبى كشور خودنمايى كرده است كه محتواى آن در ادامه خط فكرى او قرار دارد. هرچند عمده مباحث پيرامون اين اثر، به فرماليسم افراطى و انتقادآميز اين اثر كه با هدف ايجاد ساختار و روايتى ضد كليشه و فانتزيك انجام گرفته محدود شده است اما آنچه در اين كتاب بيش از هرچيز قابل توجه و تامل است درونمايه و محتواى كار است. كتاب، روايت شخصيتى به نام ارميا، جانباز دفاع مقدس است كه وارد كشور امريكا و شهر نيويورك شده است. برداشت اوليه و ظاهرى اين است كه اين شخص به عشق آرميتا و قصد ازدواج با او گام به آن كشور گذاشته است. اما با پيش رفتن داستان و گذشت فواصل، مشخص مى شود كه نه تنها علاقه اى بين اين دو شخصيت وجود ندارد بلكه آنها هيچ وجه اشتراكى ندارند، چرا كه ارميا يك فرد متدين و مومن است كه تحت هيچ شرايطى حاضر به تن دادن به گناه و تخطى از دستورات شرعى اسلامى نيست، اما آرميتا يك انسان بى هويت و هرهرى مذهب است. اما به راستى دليل هجرت ارميا اين رزمنده كربلاى پنج و اين عاشق امام خمينى(ره) به نيويورك چيست ؟ داستان كمى مبهم اين مسئله را بازكرده است و خواننده بايد در طول مطالعه به آن دست يابد. اما براى درك بهتر اين مساله بايد به فرامتن مراجعه كرد، چرا كه رمان براساس مشاهدات نويسنده كتاب در جامعه امريكا نوشته شده است. چون اميرخانى چند ماهى را در امريكا گذرانده است. پس مى توان با معادل سازى ارميا به عنوان شخصيت اصلى رمان بيوتن با خود اميرخانى، دليل مسافرت آن دو را يكى دانست. نويسنده كتاب صراحتا خستگى از ايران در دوره دوم خرداد را دليل سفرش دانسته است. اميرخانى در مصاحبه با يكى از نشريات گفته است: اوج دوره دوم خرداد بود. حرف زياد بود و كار كم! به گمانم ايران در آن زمان خيلى جاى ماندن نبود. تجربه تازه اى به آدم منتقل نمى شد. شرايط سخت و فضاى تلخى داشتيم. به سرم زد كه از ايران خارج شوم و چند سال را دور باشم. اما ارمياى خسته از جامعه آن دوره ايران، در امريكا نيز به آرامش نمى رسد. امريكا را كشور فرصت هاى زياد براى فرصت طلبان و پول پرستان مى بيند. رزمنده كربلاى پنج را چه به نيويورك، اين پايتخت جهان سرمايه دارى انسانى كه در جست وجوى رستگارى و معنويت است، چطور مى تواند در سرزمينى كه خدايش سرمايه است و مردمش به دلار سجده مى گذارند و پول كيمياى خونشان است، سر آسوده يابد؟ به اين ترتيب است كه در همان لحظات آغازين ورود به فرودگاه بى اف كى نيويورك، به خاطر داشتن تركش در بدنش، از سوى دستگاه امنيتى فرودگاه به عنوان فرد مسلح مورد بازجويى قرار مى گيرد. همان تركش را كه خودشان برتن او زده اند، به عنوان عامل جرمش شناختند. سهراب دوست شهيد ارميا، نماد وجدان بيمار و فطرت خداجوى انسان است كه هرازگاهى در مقابل ارميا زنده مى شود و راه درست را به او نشان مى دهد. اما پيمودن راه راست براى ارميا در امريكا كجروى پنداشته مى شود. كمك كردن به آدم ها، جست وجوى انسان مظلومى كه از سر فقر در كشور فرصت ها، آلوده به گناه شده است، به عقيده نگهبانان امنيت امريكا، تخلفات بزرگى دانسته مى شود و اين چنين ارميا را مورد اهانت و محاكمه قرار مى دهند. بيوتن، رمانى تلخ است. ذات داستان، شخصيت پردازى و فضايى كه روايت مى شود، طالب اين تلخى و سياهى است. به همين دليل پايان خوشى نيز پيدا نمى كند. بيوتن رمان نفرت از پول پرستى و اسلام امريكايى است. مدير شركت تحقيقات مذهبى نيوجرسى، بيل (مسئول ارشد تحقيقات اسلامى همان شركت)، عبدالغنى (سرمايه دار سعودى) همه نمادهايى از اسلام امريكايى هستند كه نويسنده در كتابش به نقد آنها مى پردازد و در يك كلمه، بيوتن، تراژدى مرگ اخلاق در پايتخت جهان سرمايه دارى است.