تاريخ انتشار : ٢٢:٢٩ ٤/١/١٣٨٨

اميرخاني معلق ميان ما و آن‌ها؟! دكتر جوادي يگانه

منتشر شده در دو ماه نامه هابيل. شماره 2. دي و بهمن 1387. صص34-36


دكتر محمدرضا جوادي يگانه


رمان از زمان نگارش اولين نمونه هاي آن، دوران درازي را پشت سر گذاشته است. ايان وات در پيدايي قصه به خوبي نشان داده است که رمان هاي اوليه مانند رابينسون کروزئه بر اساس تغييرات در جامعه غربي ايجاد شده است و اخلاق رابينسون در جزيره اي دورافتاده سازگار است با روح سرمايه داري جامعه غربي. همچنين تشابهات ميان اخلاق پروتستان (به شيوه اي که ماکس وبر نشان داده) با نشانه هاي پروتستاني کتاب رابينسون کروزئه و نيز پروتستان بودن نويسنده آن (دانيل ديفو)، هماهنگي تغييرات در جامعه غربي و در رمان را ثابت مي کند.

رمان در دوره اوليه بسيار متاثر از جريان اساسي جامعه در آن دوره است. لذا رمان قرن نوزدهم بر اساس دشواري هاي و تناقض هاي مدرنيته اوليه شکل گرفته است. لوکاچ و گلدمن بر آن هستند که تنها بالزاک مويد تمام ارزش هاي اساسي بورژوازي است و ساير نويسندگان آن دوره، علاوه بر ذکر آن ارزش ها، وضعيت انسان پروبلماتيک را نشان مي دهند، انساني که در وضعيت تراژيک و دوگانه قرار دارد يا در کل از وضع موجود ناخرسند است.

همچنين در آغاز سده بيستم و با کشفيات بزرگ در عرصه علوم انساني و از جمله جريان ناخودآگاه فرويد، رمان مدرن نيز از اين تغييرات برکنار نماند و جريان سيال ذهن نمونه اي از اين تاثير است. به همين شيوه نيز مي توان نشانه هاي تاثير مدرنيته متاخر را بر رمان پست مدرن نشان داد.

اين موارد مويد اين است که رمان و رمان نويسان نقش اساسي در پويش جامعه داشته و اگر خود مستقيما بر جامعه اثر نگذاشته باشند، در صف اول جريان هايي بوده اند که متاثر از تغييرات جامعه جديد بوده است. رمان در دوران حاضر ميراث بر اين تاريخ طولاني و موثر است و به همين دليل است که همگام با پيچيدگي انسان و جهان، پيچيده شده است.

جامعه ايران (مانند تمام جهان سوم) اکنون مجموعه پيچيده اي است از سنت، مدرنيته و پست مدرنيسم. در برخي سطوح سنتي عمل مي کند و در برخي سطوح پست مدرن. همچنين انقلاب اسلامي نيز باعث پيچيدگي مضاعف آن شده است. انقلابي که از طرفي داعيه بازگشت به سنت هاي صدر اسلام را دارد و از طرفي قصد ايجاد تمدني نوين را دارد. لذا، رمان ايراني در اين دوران بايد اين همه پيچيدگي و تعارض را در خود داشته باشد. يعني بايد بتواند وضع کنوني ايراني مسلمان انقلابي را در اين جهان پرآشوب نشان دهد و به مخاطب خود بگويد ما در کجاي جهان ايستاده يا بايد بايستد.

گلدمن معتقد است که اين توضيح از عالم و آدم هم مي تواند با بيان معقول و فلسفي ايده و بصورت بيان هاي منسجم و ساخت يافته (جهان نگري در مفهوم) ارائه شود و هم با صورت هاي محسوس ايده و به شيوه ساخت نيافته و مبهم، که بهترين قالب ارائه آن نوع رماني است. «نوع رماني در شرايطي گسترده مي شود که يک نارضايتي عاطفي که بيان مفهومي پيدا نکرده، و يک اشتياق عاطفي که در جستجوي مستقيم ارزش هاي کيفي بوده است، يا در مجموع جامعه بسط يافته است يا منحصرا در قشر متوسطي که رمان نويسان از ميان آنها برخاسته اند.»

قالب اساسي رمان بر پايه ايجاد فرديت و تطورات آن در غرب گسترش يافته است. اما رمان نويس ايراني در بيان هنري و ساخت نايافته وضعيت ايران و ايراني موفق نبوده است، چه رسد به آنکه بخواهد جهاني بينديشيد و وضعيت متناقض انسان را در دنياي فعلي بيان کند.

به گمان من، تنها رمان موفق در ارائه اين بيان ساخت نايافته، بوف کور هدايت است براي بيان وضعيت روشنفکري ايران. ساير رمان هاي برجسته در فاصله کودتاي بيست و هشت مرداد تا انقلاب اسلامي، بصورت نسبي توانسته پاسخگوي نياز مخاطب خود بوده اند و البته نه توانسته اند جريان بعدي جامعه را تبيين کنند يا بر آن اثر گذارند، و نه توانسته اند خود را با آن جنبش هم جهت کنند. لذاست که جامعه ايران به سمتي نمي رود که بتوان نشانه هاي مبهم و ساخت نيافته آن را از رمان هاي اندکي پيش از آن دوران پيدا کرد.

رمان امروز ايران لجوجانه از پذيرش تغييراتي اساسي در ايران که مخالف با منويات اوست، سرباز مي زند. به همين دليل هم هست که خوانندگان حرفه اي رمان، ترجيح مي دهند رمان خارجي بخوانند و به همين دليل است که رمان ايران جهاني نشده است و به همين دليل است که جوايز ادبي نمي توانند کارکرد خود را به خوبي انجام دهند و اقبال و اعتماد مخاطبان از آنان رويگردان شده است.

وضعيت فعلي رمان در ايران يک وضعيت دوقطبي است که نامگذاري بسيار ساده آن موافق انقلاب و مخالف آن است يا به تعبير ليلي گلستان «ما و آنها» است. مخالفين در اين وضعيت، از عمق و اصالت پويش هاي جامعه ايران هيچ نمي دانند يا به صورت کامل آن را نديده گرفته اند؛ و چون نخواسته اند که بشناسند، نمي شناسندش. نگاهي کنيد به مقالات در باره رمان ايراني پس از انقلاب در دانشنامه هاي معتبر جهان که توسط منتقدين ادبي سرشناسي چون حورا ياوري نوشته شده و در آن اثري از ادبيات انقلاب و جنگ نيست. در رمان هاي نوشته شده در اين دوران نيز از اين پويش هاي دروني توسعه و عدالت و شرافت انساني و امنيت و ثروت و معنويت (با هم) خبري نيست.

از طرف مقابل، موافقين انقلاب نيز صاحب ادبياتي هستند بسيار ساده و فارغ از پيچيدگي هاي انسان، ايران و جهان. که نمونه بسيار خوب و موفق آن را مي توان در طوفان ديگري در راه است ديد. ساير نمونه هاي آن فراوانند. رمان انقلاب و جنگي که در اين سه دهه ارائه شده، هنوز نتوانسته تبيين مناسبي از آن دوران ارائه کند و سال هاي طلايي جنگ و انقلاب را به زبان امروز ترجمه کند. و لذا آنان که به دنبال ساخت يا بازسازي آن فضا هستند، با نااميدي از رمان جنگ، ترجيح مي دهند به سمت روايت هاي دست اولي چون خاطرات عزت شاهي و دسته ايمان و دا بروند.

همه تقصير اين سرخوردگي نيز بر عهده رمان نويس موافق نيست. مخاطب موافق دوست دارد دنيا را جنگي ببيند: دوست و دشمن. در اين دنياي ساده شده، خبري از آن پيچيدگي ها نيست. به سادگي مي توان اعتماد کرد يا مخالف شد. خودي و غيرخودي مرزهاي روشني دارد و با برخي نشانه هاي رفتاري يا گفتاري يا برخي حمايت ها (حتي صوري) يا مخالفت ها مشخص مي شود و به سادگي نيز مي توان فردي را از دايره خودي به غيرخودي کوچاند يا برعکس، مخالفي را به سادگي (و با نوشتن يک کتاب يا ساخت يک فيلم يا حتي يک اظهار نظر ساده و گاه کاسبکارانه) در دايره خودي پذيرفت. حالت افراطي شده اين ساده سازي، داستاني است که بر جريان اصولگرايي اين مملکت مي رود و تيپ ايده آلش احمدي نژاد است و تفسيرش از جهان.

*

تکليف موافقان و مخالفان در اين ميانه روشن است. اما آنها که اين به دنبال راه سوم مي گردند، وضعيتي دشوار دارند و رضاي اميرخاني يکي از آنان است (و البته او تنها يکي از آنان است، هم در موافقان و هم در مخالفان). مخاطب اميرخاني معتقد به انقلاب و نظام است، اما حتي در امريکاي ذهني بي وتن نيز مي توان قديسه اي در قالب رقاص بار لختي ها يافت. اميرخاني مي داند که در اين وضعيت زير سنگ خوابيدن راحت تر است. از همين رو شخصيت هاي اميرخاني همه به نوعي پروبلماتيک هستند، در ارميا و من او و بي وتن.

اميرخاني تکليف خود را با نظام روشن کرده و موضعي گرفته که از شدت صراحت، قابل انکار و برگشت نيست؛ نه با سفر سيستان که با ذکر مشتاقانه امام خميني، از زبان رضاي لبناني بي وتن. اما کارگزاران نظام اسلامي را مقدس نمي بيند و «آقاي گاورمنت» را به عنوان نماد اين کارگزاران هجو مي کند و «جوانک پشم شيشه اي» را به عنوان عامل آقاي گاورمنت نقد مي کند. فرماندهان نظامي را در از به نقد مي کند و در عوض دخترک مدرن آن داستان را (که دختر شهيد هم هست) آينده انقلاب و نشانه نسل بعد مي داند.

*

ارمياي اميرخاني منفعلانه و صبور به آمريکا مي رود و در آن دنياي پيچيده اي مي بيند از خشي و بيل هايي که هم با آقاي گارومنت در ارتباطند و برايش پروژه انجام مي دهند و هم آمريکا را قلب جهان و قران مي دانند و سوزي هايي مي بيند که رقاصند و عارفند و پاک.

البته ميان آقاي گاورمنت و شيخ عرب و حشي و بيل تفاوت ماهوي چنداني نيست و نمونه هاي آن را به وفور مي توان در ايران هم يافت. لذاست که آمريکاي اميرخاني، جغرافيايي نيست و ذهني است و بازسازي «اسلام آمريکايي» امام خميني است. اسلامي که گاه تا اعماق ذهن و جان ما نفوذ کرده است و چقدر خشي براي ما آشناست. همه جا او را مي بينيم، گيرم نه به صراحت خشي.

*

اما مساله اينجاست که مخاطب داستان بي وتن نه ايراني سنتي اي است که بترسد ناشناس و غريب وارد آمريکا شود و زندگي تازه داشته باشد؛ و نه ايراني مدرني است که نمازشب نفهمد چيست و به صد لعن و سلام در راه رفت و برگشت بخندد. او فرمانده گردانش را در نيويورک، راننده تاکسي مي کند و بين ارميا و رقاص باز لختي ها هماهنگي ايجاد مي کند و سرنوشت آن دو را به هم پيوند مي زند.

اميرخاني به مدد فهم خود و ارتباط با مخاطب و گاه غريزي، تناقضي را در مخاطب خود ديده است. نگاه کنيد به تغييرات روي جلد من او که دخترک روي آن در هر چاپ يک پرده پررنگ تر شده و نزديک است به روي جلد دالان بهشت شبيه شود. حتي اگر اميرخاني نيز در روي جلد من او نقشي نداشته باشد، فهم ناشر از ذائقه مخاطب چنين است. اشارات فراواني در بي وتن هست که نشان از آن دارد که اميرخاني مي داند که مخاطبش از فهم برخي اشارات ظريف عاجز است و از همين طريق مي توان دريافت که تصور اميرخاني از مخاطب بالفعل آثار خود چيست. از نشانه هايي مانند توضيح فصل دو و پنج، و توضيح «ان بعض الظن اثم» (ص 61) و توضيح تفاوت اسم و اثم مي توان فهميد که خواننده نوعي آثار اميرخاني خيلي اين چيزها را نمي فهمد. اميرخاني در من او خيلي اصرار در روشن کردن مخاطب خود نداشت، ولي در بي وتن با زيرنويس ها و توضيح هاي اضافي (و گاه تفنني مانند ص 196) تلاش دارد تا برتري خود را بر مخاطبي نشان دهد که انگليسي را در حد درس هاي دبيرستان و دوره ليسانس مي داند و مرعوب سفر اميرخاني به آمريکا و روايت او از آن سفر شده است. اين مخاطب با همين نشانه هاي صوري کربلاي پنج و زيارت عاشورا و... اميرخاني را از «ما» مي داند و لذاست که به سرعت کتاب او را مي خرد و مي خواند. اما عليرغم نشانه هاي ظاهري در متن، کتاب «آني» نيست که او مي خواهد. خواننده مي خواهد نويسنده تکليف خود را به سرعت با همه چيز روشن کند و بر عملکرد ساده مخاطب، در تعريف و تمايز خودي و غيرخودي صحه بگذارد و نمي گيرد، و لذا رونق اوليه بي وتن به سرعت افول مي کند. داستان چيزهايي اضافه دارد که خواننده بالفعل آثار اميرخاني آن را برنمي تابد.

*

اميرخاني نشان داده که به خواننده باج نمي دهد تا آنچه او مي خواهد برايش بنويسد، بلکه روايت خود را از انسان و جهان مي نويسد. اما هنوز تصميم نگرفته ميان مخاطب سنتي و مدرن (با طبقه بندي بسيار ساده شده در متن) يا «ما» و «آنها» انتخاب کند. در مقابل همه آنچه از مخاطب سنتي گفتيم، اميرخاني پست مدرن مي نويسد و در داستان خود نويسنده را وارد مي کند و به خواننده خود حق انتخاب در باره سرنوشت رابطه ارميتا و آرميا را مي دهد و...

همچنين حجب و حياي من او را ندارد. خلوت عفيفانه مهتاب و علي فتاح در پاريس کجا و خطوط نرم و بدن سوزي کجا. نشانه هاي ديني در بي وتن بسيار بيشتر از من او است ولي ظاهري تر از آن است. اينها نشانه نگران کننده اي است از تعليق ميان دو طيف مخاطب. و نشانه نگران کننده تر، اصراري است که اميرخاني بر تيراژ و فروش کل آثار و... دارد، که باعث مي شود (علاوه بر تفاخر به ديگران) بيشتر به مخاطب وابسته شود. مخاطب آثار ادبي جدي در ايران اندک است و مخاطب آثار انقلاب و جنگ، چيزهايي مي پسندد که اميرخاني نمي نويسد و نمي خواهد دنيا را همانگونه که پيچيده و تراژيک هست، پيچيده ببيند. لذا درگير مساله مخاطب شدن، مي تواند خطرناک باشد. البته بايد «گوشه چشمي» به مخاطب داشت، اما اصل اين است که اميرخاني براي خود بنويسد و از شهرت روشنفکرانه و مخاطب عام انقلابي بگذرد، همانگونه که از رياست انجمن قلم گذشت.

و همواره انبوه مخاطباني را در نظر داشته باشد که از او مي خواهند در اين معرکه، تفنن نکند و آنچه را که مي بيند و ديگران نمي بينند بر روي کاغذ بياورد و به آنها نشان بدهد که «در کجاي جهان ايستاده اند» و به اين جمله از جلال تاسي کند که در پاسخ نقد جمالزاده بر مدير مدرسه نوشت: «اينجا من و امثال من اگر گهي مي خوريم، فقط براي اين ست که امر به خودمان مشتبه نشود. مقامات ادبي و کنکورها و جايزه ها، ارزاني شما و دنياي فرنگي شده تان. من مي خواهم با انتشار چرندياتي از نوع مدير مدرسه، احساس کنم که هنوز نمرده ام، هنوز خفقان نگرفته ام، هنوز نگريخته ام. هر خري مي تواند جانشين معلمي مثل من بشود اما هيچ تنابنده اي نمي تواند به ازاي آنچه من در اين ميدان و با اين گوي کرده ام، کاري بکند يا دستوري بدهد. آنچه سرکار يک اثر ادبي پنداشته ايد، اصلا کار ادبي نيست. کار بي ادبي ست. و راستش را بخواهيد کار زندگي و مرگ است و به همين دليل به جان بسته است. آن صفحات لعنتي ست ابدي، تفي ست به روي اين روزگار... من دارم از درد فرياد مي کشم و شما ايراد نيشغولي مي گيريد که چرا رعايت نمي کند و با شش دانگش، گوش ما را مي خراشد؟»

*

زمانه بر سر جنگ است برادر!
در همين رابطه :
ماخذ: سايت دكتر جوادي يگانه

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٦٦٥٧
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.