تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي هفدهم :
دور در جا (١)
دور در جا عملي است جوانانه و البته خلافِ قوانينِ راه‌نمايي و راننده‌گي. اهلِ فن در اين عمل دنده‌ي دو را به‌ترينِ حالتِ گيربكس مي‌دانند. كفايت مي‌كند كه دو را پر كرد و در جايي خلوت با كشيدنِ ناگهانيِ ترمز دستي و پيچاندنِ هم‌زمانِ فرمان و البته استفاده از نيم كلاچ براي اشپيل كردن، دور در جا را كامل كرد. حرفه‌اي‌ها در اين فن در مهلتي كم از چند ثانيه مي‌توانند، صد و هشتاد درجه تغييرِ جهت بدهند. در اين فن البته اهلِ سياست خبره‌اند، اما ناظرانِ منصف، در ميانِ اهلِ فرهنگ نيز از اين دست صاحب‌هنران نمونه‌هايي ديده‌اند.

١- معرفيِ دو مجموعه‌ي كتاب براي نخواندن:

دو مجموعه‌ي كتاب را معرفي مي‌كنم. اول مجموعه‌اي از گزيده‌هاي مقالاتِ منتشره در مجله‌ي فرهنگ و زنده‌گي و رودكي، پيش از انقلاب. اين مجموعه را سازمانِ چاپ و انتشاراتِ وزارتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامي منتشر كرده است.

مجموعه‌ي دومي كه به معرفيِ آن خواهم پرداخت، مجموعه‌اي است از كارنامه‌ي دانشورانِ ايران و اسلام، كه توسطِ انتشاراتِ اهلِ قلم منتشر شده است و قرار است تا ٢٠٠ كتاب از ميراثِ مكتوبِ اين مملكت به همين شيوه منتشر شود. البته انتشارِ اين مجموعه را سازمانِ مليِ جوانان نيز ياري مي‌دهد.

٢- اشتراكِ اين دو مجموعه در عدمِ جلبِ مخاطب و حمايتِ دولتيِ توامان:

چه ارتباطي دارند اين دو مجموعه؟ و اصالتا اين دو مجموعه چه ربطي دارند با عنوانِ اين بحث، "دور در جا"؟

توضيح مي‌دهم. مجموعه‌ي اول توسطِ انتشاراتِ دولتيِ سازمانِ چاپ و انتشاراتِ وزارتِ ارشاد منتشر شده است. اما مجموعه‌ي دوم توسطِ انتشاراتِ خصوصيِ اهلِ قلم. اين را به عنوانِ اشتراك نوشته‌ام! چرا كه مجموعه‌ي دوم را سازمانِ مليِ جوانان حمايت مي‌كند. شايد اين دليلي كافي براي دولتي بودن نباشد، اما وقتي به اسنادِ خريدِ كتابِ وزارتِ ارشاد مراجعه شود، معلوم مي‌شود كه اين مجموعه را نيز ارشاد در فهرستِ خريد قرار داده است. اين اشتراك اول!

اشتراك دوم اين است كه هر دو مجموعه در جلبِ مخاطبِ اهلِ فرهنگ ناموفق بوده‌اند. مجموعه‌ي اول گزيده‌ي مقالاتِ مجلاتي است كه در زمانِ انتشار -اعني پيش از انقلاب- دستِ كم بيست سال از فضاي روشن‌فكريِ جهان عقب بوده است، اين بيست سال را كه جمع بزنيد با بيست و پنج سالِ دورانِ انقلاب، دليلِ عدمِ موفقيتش را متوجه مي‌شويد!

مجموعه‌ي دوم البته مي‌توانست موفق باشد، چون بر شانه‌هاي ميراثِ مكتوب استوار شده است، اما سردستي كار كردنِ انتشاراتِ اهلِ قلم، باعثِ آن شده است كه اين مجموعه نيز به هيچ عنوان موفق نباشد!

٣- نمونه‌اي از كارِ بي‌برنامه در مجموعه‌ي اهلِ قلم.

از ميانِ كتبِ تصحيح شده‌ي بسياري كه در اين مجموعه منتشر شده است، فقط به يكي مي‌پردازم و تازه از همه‌ي موارد فقط به برخي پاورقي‌هاي عالمانه‌ي مصححِ محترم.

عجايب المخلوقاتِ شرف الدين محمد بن محمود احمد طوسي يكي از زيباترين و خوش‌نثرترين كتبِ علميِ ميراثِ مكتوبِ ما ايرانيان است. در چاپِ سنگيِ اين كتاب مينياتورهايي بسيار جذاب درج شده است كه البته انتشاراتِ اهلِ قلم از چاپِ آن‌ها خودداري كرده است. (انتشاراتِ ماه‌ريز به صورتِ جداگانه گزيده‌اي از آن طرح‌ها را چاپ زده است، البته بدونِ متن! تا بفهميم كه در اين مملكت مشكل دولتي بودن يا غيرِ دولتي بودن نيست!)

البته پريشاني‌هاي مجموعه دليلِ روشني دارد. انتشاراتِ اهلِ قلم كه طيِ قراردادي با سازمانِ مليِ جوانان موظف بود مجموعه را در كم‌ترين زمانِ ممكن ارائه دهد، پاداشي ناچيز معين كرده بود براي مصححاني كه كار را در فاصله‌اي كم‌تر از يك‌ماه تحويل دهند! تو خود حديثِ مفصل بخوان از اين مجمل!

مصححِ محترم عجايب المخلوقات كه يحتمل با سليقه‌ي جديدِ مديرِ انتشاراتِ اهلِ قلم آشنا بوده است، در پاورقي‌هاي كتاب بيانيه‎هايي صادر كرده است كه خواندنش بي‌‎هيچ شرحي، مفرحِ ذات خواهد بود‍:

پاورقي ص ١٢٦: "من وجود نسناس را باور نداشتم تا آن كه فيلمي در تلويزيون ديدم درباره‌ي حفاظت از نسل گوريل‌هاي كوهستان و شمپانزه‌هاي افريقاي مركزي؛ و اين كه چه‌طور مردمِ كشورهايي مانندِ بوروندي و اوگاندا گوريل‌ها را شكار مي‌كنند و مانندِ گوسفند روي آتش كباب مي‌كنند و مي‌خورند. حتا مردي را نشان دادند كه دستِ بريده‌ي يك گوريل را روي آتش كباب مي‌كرد و در حالي كه دهانش از اين خوراكي به آب افتاده بود به اعضاي تيمِ تحقيقاتي مي‌گفت كه به‌ترين جاي گوريل بندِ انگشت‌هاي دستِ آن است كه بايد جويد و خورد. چيزي مانندِ پاها و جمجمه‌ي گوسفند كه ما در ديگ مي‌گذاريم و مي‌خوريم."

پاورقيِ ص ١٢٨: "(طوسي از عجايبِ غول‌ها نوشته است و مصححِ دانش‌مند توضيح مي‌دهد:) آن چه طوسي نقل مي‌كند شبيهِ ماجراهايي است كه در زمانِ ما اتفاق مي‌افتد و مثلا زني سوارِ ماشينِ جواني مي‌شود و او را به خانه‌ي خود يا به بيابان مي‌برد تا هم‌دستانش او را بكشند و ماشينِ او را سرقت كنند."

پاورقيِ ص١٤١: "توضيحاتي كه طوسي درباره‌ي هر جان‌داري ارائه مي‌كند مانندِ اطلاعاتِ يك جانورشناسِ دقيق است و گويي كارشناسِ يك برنامه‌ي مستندِ رازِ بقا اظهارِ نظر مي‌كند. برخلافِ برنامه‌هاي مستندي كه صدا و سيما مي‌سازد و همه‌گي بي‌استثنا لحني شاعرانه و انشاگونه دارند."

پاورقيِ ص ١١٨: "(بعد از توضيحِ طوسي راجع به سكراتِ موت:) هر كس كه مردن و جان كندنِ انساني را ديده باشد به خوبي در مي‌يابد كه مردني كه در تلويزيون و فيلم‌ها به نمايش مي‌گذارند اصلا با واقعيت هيچ پيوندي ندارد و حالتِ نزع يا جان‌كندن در واقع بسيار دردناك بايد باشد."

ناظرِ منصف خود مي‌تواند بي‌هيچ شرحي از همين چند پاورقي متوجه شود كه كارِ "بزن در رو" كردن يعني چه! اعني هيچ ناظرِ عاقلي در آن انتشارات بر اين كار نظارت نكرده است. خيال مي‌كنم مصححِ محترم به‌تر بود كه به جاي اين متنِ قرنِ ششم، مي‌رفتند سراغِ نقدِ برنامه‌هاي تلويزيون كه دلِ مديرِ انتشارات را نيز بيش‌تر به دست مي‌آورد!! اين جوري دستِ كم چارستونِ جنازه‌ي شيخِ طوسي را در گور نمي‌لرزاند! نكته‌ي جالب‌تر آن جاست كه اين مصحح در اولِ كار اشاره مي‌كند به تصحيحِ عالمانه‌ي دكتر مدرس صادقي و دكتر ستوده و توضيح مي‌دهد كه اين تصحيحِ مجدد دلايلِ علمي داشته است و اشتباهات آنان را نيز تصحيح كرده است و خداي ناكرده از براي منافعِ مادي و الخ... آجرهم الله (نان‌شان) جميعا!

٤- وجهِ افتراقِ اين دو مجموعه و تقرب به مساله‌ي "دور در جا"!

در مجموعه‌ي اول، كه متعلق به وزارتِ ارشاد است، بر پيشانيِ هر گزيده‌اي مقدمه‌اي نوشته شده است. برگرفته از مقدمه‌هاي مجلات. در موردِ فصل‌نامه‌ي فرهنگ و زنده‌گي نوشته‌اند: "اين فصل‌نامه از نشرياتي است كه پيش از پيروزي انقلابِ اسلامي از سوي دبيرخانه‌ي شوراي عاليِ فرهنگ و هنر با هدفِ جست‌جوي راه‌ها و شيوه‌هايي كه جامعه را بيش‌تر و به‌تر با خود و جهانِ پيرامونِ خويش آشنا كند، منتشر مي‌شد." و در موردِ ماه‌نامه‌ي رودكي اين‌چنين نوشته‌اند: "اين ماه‌نامه از نشرياتي است كه پيش از پيروزيِ انقلابِ اسلامي از سوي وزارتِ فرهنگ و هنر با هدفِ ١- ستيز با ابتذال رايج در آن روزگار، ٢- ارتباط با قشرهاي گسترده‌ي جوانانِ علاقه‌مند به مسائل فرهنگي و هنري، ٣- انتشارِ نشريه‌اي داراي سلامتِ اجتماعي و فرهنگي و ٤-..."

اما بر پيشانيِ مجموعه‌ي دوم، از انتشاراتِ خصوصيِ اهلِ قلم، -اگر چه تحتِ حمايتِ ارشاد نيز هست- به دليلِ وجودِ سازمانِ مليِ جوانان، مقدمه‌اي مي‌بينيم كه در آن انقلابِ اسلامي به صفتي ديگر متصف مي‌شود. "خوش‌بختانه در عصرِ نظامِ شكوه‌مندِ اسلامي فرصتي پديد آمده است تا براي بازيابيِ هويتِ فرهنگي و احياي تمدنِ پرشكوه، اسلامي و ملي، تلاش‌هايي از سوي همه فرهنگ‌دوستان و فرهيخته‌گان كشور صورت پذيرد."

يك بار ديگر حروفِ ايرانيك را بخوانيد. از اولي به سهولت نتيجه مي‌گيريم كه پيش از انقلاب چه كارهاي مفيدي صورت مي‌گرفته است و چه مقالاتِ نيكويي جامه‌ي طبع مي‌پوشيده‌اند و الخ. اما از دومي نيز به سهولت در مي‌يابيم كه چرا بايد در تمدن‌مان، اسلامي بودن را پيش از ملي بودن درج كنيم. اولي‌ها يك سري مقالاتِ ترجمه‌شده‌ي غربي هستند يا يك سري تحقيقاتِ معمولي راجع به ادبيات از منظري غيرِ ديني، اما در مقدمه‌ي مجموعه‌ي دوم، بسيار تاكيد مي‌شود بر اسلامي بودنِ فرهنگ!
پيدا كند نسبتِ وزارتِ فرهنگ و هنرِ پهلوي را در اشاعه‌ي ابتذال و ستيزِ توامانش با نشرِ مجلاتي از آن دست! و پيدا كنيد نسبتِ بازيابيِ هويت فرهنگي و احياي تمدنِ اسلامي را با پاورقي‌هاي آن مصححِ محترم!

آن چه اين دو قضيه را براي مخاطب پيوند مي‌زند و اين نسبت‌ها را روشن مي‌كند، دانستنِ اين نكته است كه مديرِ انتشاراتِ اهلِ قلم همان دبيرِ انتشارِ گزيده‌ي مقالاتِ رودكي و فرهنگ و زنده‌گي است!! و امضاي او پاي هر دو مقدمه آمده است. تاريخِ نشرِ اين دو نيز چنان نزديك است كه چاره‌اي نداريم جز اين كه جنابِ حضرتِ آقا را از اهاليِ "دور در جا" بناميم!!

٥- چرا اين فرد براي اولين قسمتِ "دور در جا" انتخاب مي‌شود؟

به اذعانِ موافق و مخالف، بدترين دورانِ بررسي در وزارتِ ارشاد بر مي‌گردد به دوره‌ي وزارتِ مهندس ميرسليم. البته نه فقط به اين دليل كه مجموعه‌ي داستانِ كوتاهي داشتم به نامِ "ناصر ارمني" كه قرار بود نشرِ افق درش آورد و بررسيِ ارشاد آن كار را در سالِ ٧٥ رد كرد!

دويدنِ در راه‌روي طبقه‌ي دومِ بهارستان، اولين آشناييِ بنده بود با همين حضرتِ آقا كه امروز كارِ نويسنده‌گانِ موافقِ با سلمان رشدي را در مي‌آورد. و اين حضرات البته در آن روزگار ق.ح. (اعني قبل از حماسه‌ي دوم خرداد؛ با قبل از هجرت اشتباه نشود)، از مديرانِ كلِ بررسيِ كتابِ وزارتِ ارشادِ آقاي مهندس ميرسليم بودند. و هم ايشان در آن روزگار چاپِ كاري از اين قلم را شش ماه متوقف كردند! به دليلِ وجودِ مسائلِ ضدِ ارزشي! بررس در داستانِ "سه نفر"، جايي كه نوشته بودم، "اين‌ها را براي آينده‌گاني مي‌نويسم كه احتمالا تومني دو زار هم نمي‌ارزند..." ايراد گرفته بود كه چنين جمله‌اي اميد را از نسلِ جوان مي‌گيرد!

و بنده از طريقِ دفترِ همين جنابِ حضرتِ آقا عاقبت توانستم با آن بررسِ دانش‌مند ملاقات كنم. بررس در اتاقي نشسته بود و پرونده‌ي داستانِ من جلوِ رويش. عنوان را نوشته بودند "ناصرِ ارمني" كه اسمِ مجموعه بود و اسمِ صاحبِ اين قلم را نيز زيرِ پرونده درج كرده بودند. بررس مرا كه ديد نگاهي به اين دو اسم كرد و گفت:

- جنابِ آقاي ناصرِ ارمني خيلي خوش آمديد!

و فقط تو حالِ مرا بفهم كه در آن روزگار جوان‌تر بودم و اين بررس قرار بود انتقاداتش را به كارم، "ناصرِ ارمني" بگيرد... و اين بررس، كارمندِ همين جنابِ حضرتِ آقا بود... مقدمه‌نويسِ گزيده مقالاتِ رودكي و فرهنگ و زنده‌گي و مديرِ انتشاراتِ اهلِ قلم...

٦- سخني با اهاليِ دور در جا!

تكليفم را با اهاليِ دور در جا در فرهنگ به مرور روشن خواهم كرد. از اين حضرتِ آقا شروع كردم كه هنوز خيال مي‌كنم آدمِ شريفي است. مسوولِ انجمن اسلاميِ فلان دبيرستانِ معروف بوده است پيش از انقلاب و حالا به اين نتيجه رسيده است كه بايد كارهاي رودكي و فرهنگ و زنده‌گي را در آورد كه در آن زمان با ابتذالِ رايجِ آن روزگار ستيز مي‌كرده‌اند. و كسي نيست كه از او بپرسد:

- مومن! تو براي چه انقلاب كردي؟ مي‌رفتي و با همان‌ها هم‌سنگر مي‌شدي در دفترِ علياحضرت و ستيز مي‌كردي با ابتذالِ رايج! انقلاب كردي كه بعد از بيست و پنج سال به اين نتيجه برسي كه بايد مقاله‌هاي تاريخ‌گذشته‌ي پيش از انقلاب را تجديدِ چاپ كني؟

و اگر قرار است براي پول كار كرد، كاري كه سازمانِ مليِ جوانان حمايتش كند و ارشاد بخردش، چرا نرويم در وزارتِ نفت؟ چرا نرويم در شهرداري؟ چرا نرويم در جايي كه گردشِ مالي‌اش آن‌قدر باشد كه با درصدي كم‌تر و لاجرم حلال‌تر، عائداتِ بيش‌تري داشته باشيم؟

اهاليِ دور در جا متاسفانه هيچ زماني حذف نمي‌شوند، دليلش هم البته روشن است. جماعت چنان در كارِ دور در جا، صاحب فن هستند كه هيچ زماني عقب نمي‌افتند.

اين قلم -بعد از آن‌چه كه به نامِ حماسه‌ي دومِ خرداد معروف بود (سال ١ ح.)، رفت به همان طبقه‌ي دومِ ارشادِ بهارستان كه ببيند آيا مي‌تواند كارش را پس بگيرد يا نه. اما چشم‌تان روزِ بد نبيند. همان بررس آن‌جا نشسته بود، فقط با خطِ ريش جديد و لباسي جديدتر! قانوني است نانوشته در اين ملك به نامِ قانونِ بقاي آدم‌هاي پرت و پلا! يعني آدم‌هاي پرت و پلا، زياد و كم نمي‌شوند، بل از شكلي به شكلِ ديگر در مي‌آيند و عوض مي‌شوند، يا به عبارت اصح و ادق، دور در جا مي‌زنند!

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٦٤١٥
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.