وقتی کشوری جزیره باشد و مردمش صبح تا شام به جای دیدن تنوعها در جهان و تمرین برای احترام به بقیه فقط درس خودباوری و خودبزرگبینی بگیرند و آدمهای درسخواندهاش به جای نگران بودن در مورد موضوعات اساسی دائمن مشغول و خوشحال از درست کردن بمب اینترنتی و امضاءهای بی سر و ته باشند عجیب هم نیست که روزنامهنگار خبرگزاریاش که اسمش دانشجویی است و باید مترقیتر از بقیه باشد این گزارش وحشتناک را مینویسد. نمیتوانم تصور کنم که حماقت و پستی باید تا به چه حد باشد که یک نفر به خودش اجازه بدهد شکل و قیافه و چشمان و عادتهای زندگی یک قومی را به سخره بگیرد و نسبت به اینکه مردمی که در یک کشور به دنیا آمدهاند و سالها زندگی کردهاند لباس رایج آن کشور را بپوشند هم طعنه بزنند. حالم آنقدر بد شد وقتی گزارش را خواندم که نمیتوانم بیش از این روایت کنم...
لينك چاي نبات
انفعالات
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند(فاضل نظری)
این پُست را که پست نیست، در وبلاگی که دیگر وبلاگ نیست، و با دلی که دل نیست و با شروعی که مثل همیشه نیست… و پایانی که تو می دانی و بس! ( و فعل را خود راقم نمیآورد)
پیرو سنت نوپدید پیامکنویسی که خواسته یا ناخواسته ما را منصوب و مشمول عنایت دوستانِ گرامی کرده است؛ برآنیدم( شکل اصح برآن شدم در نوساختار پیامکنویسی) تا مرقومهای را از سَرِ دلدرد( شکل مدرنیزهی دردِ دل در ادبیات نوگرای پیامکنویسی) بنویسم.
از آنجا که ما مردم متعهد و متدین ایرانِاسلامی( ادبیات رایج ایام انتخابات)، با حضور پررنگ...لينك: وبلاگ عقلِ ما عقالِ دل