تاريخ انتشار : ١١:٤٧ ١٠/٣/١٣٨٨
نقدي بر بيوتن
جهنم بي‌هويتي از جناب مهدي بهرامي

در این کشور پهناور گربه ایی شکل، کمتر نویسنده ایی می توانید بیابید که رمانی چند بعدی بنویسد که علاوه بر حفظ خوانندگان قبلی اش، خوانندگان جدیدی را نیز مشتاق قلمش کند.  دفاع مقدّس، مذهب، اجتماع و غرب ستیزی را می توان ابعاد متفاوت رمانی به شمار آورد که در یک تلاش هفت ساله نویسنده ای سی و هشت ساله، در 480  صفحه در مقابل خوانندگان قد عَلَم می کنند.

 کربلای پنج و خیابان پنجم منهتن آمریکا، بهشت زهرا و کلوب های رقص شبانه، اعزام به جبهه با قطار و رفتن با لموزین به لاس وگاس و... همگی تضادهایی هستند که شاید تا حدودی توانسته اند ما را با فضای بهشت و جهنم آشنا کنند.

 

سهراب:« که حتی عراقی ها هم پشت سرش نماز می خوانند و با لُنگ شوفری بیشتر حال می کند تا چپیه»

 

خشی:« فردی که نماینده دین آمریکایی است و قبله آمالش لاس وگاس »

 

آرمیتا:« که گویی ارمیایِ در آیینه تانیث است »

 

جانی:« پسرک سیاهی که هنوز هم در اعماق دلش از کتاب مقدّس آمریکا چیزی می درخشد »

 

سوزی:« زنی که سعی می کند هُنر تَنش را بفروشد نه تنش را »

 

رضا لبنانی:« که در ینگه دنیا هم دست از سر ایران و امام خمینی (ره) بر نمی دارد »

 

دختران مراکشی:« که هر آن سودای گوشت حلال را دارند »

 

میان دار:« که خودش هم نمی داند زندگی در کدام ور آب بهتر است »

 

بیلی:« همان رفیقِ خشی و یدک کش پلورالیسم دینی »

 

 آقای گاورمنت، جیسن (جاسم)، پلیس های وظیفه شناس آمریکا، راننده تراک، حاج عبدالغنی، ممیزیِ ارشاد، فرمانده مهدی، عکاسان ژاپنی، زنک فالگیر چادر به کمر و... از کسانی هستند که رضا امیر خانی را برای بی وطن کردن «ارمیا» یش یاری می کنند. مجروحِ جنگی ای که با پیش زمینه عشق، به مکانی سفر می کند که در مِطار دُوَلی اش «سرزمین فرصت ها» می خوانندش و هر کسی کار خودش را می کند حتّی سیلوِرمَن هایش.

 

 

همه کسانی که تا پایان سال 1386 با شخصیت «ارمیا» در داستان «ارمیا» آشنا شده بودند، با شنیدن این جمله که شخصیت اصلیِ رمان جدید رضا امیر خانی، این بار هم شخصِ شخیصِ ارمیاست و می خواهد در آمریکا نقش محوّله اش را بازی کند؛ از تعجب شاخ در آوردند. ارمیایی که در 14 خرداد سال 1368 در زیر دست و پای عاشقان خمینی له شده بود کجا و سرزمین فرصت ها کجا؟ مگر می شود؟

 

 

امیر خانی که حالا دیگر بازی کردن با کلمات فارسی و عربی و انگلیسی برایش راحت تر از بازی کردن با سرنوشتِ شخصیت های یک رمان شده و سعی می کند در عین پایبند بودن به ارزش ها و آرمان ها به سمت شعار زدگی در نوشته هایش نرود، در نمایشگاه کتاب سال 1387 رمانی را به یاری نشر «علمی»، تقدیم به دوست دارانش و خوانندگان ایرانی کرد که به زعم خیلی ها ارزشش را داشت که هفت سال از عمر شریفش را برای آن بگذارد و دست کم شش بار به خاطر آن به جهنّم سفر کند.

 

 

این کلمه «جهنّم» تعبیر بنده نیست. واژه ای است که خود امیرخانی (در یک مصاحبه) از آن برای  تصویر سازی ایالت متحده استفاده کرده. به اعتقاد او هنگامی که توانستی از بهشتی به نام جبهه سخن برانی که در آن رزمندگانش حتی در این اواخر دلشان نمی آمد که از ترس پایان جنگ، به عراقی ها تیر بزنند و بکشندشان و تمامشان کنند؛ باید در کنارش جهنّمی را تصویر کنی که در عین بی دسته بودن وطنش (وتن)، حتی نتوانی در آن آسمان بالای سرت را ببینی و همواره در حالت شک باقی بمانی. این جهنّم در رمان «بیوتن» همان «آمریکا» است.

 

شما هم اگر می خواهید کمی با بی هویتیِ برخی از ساکنان آن ورِ آب آشنا شوید و صد البته از ادامه زندگی ارمیا در ایالات متحده؛ بد نیست بعد از خواندن داستان «ارمیا» سری هم به «بیوتن» بزنید. پیشنهاد می کنم جملات سهراب را که در نفرت متراکم فضای این داستان؛ نقش سِنتِرِ تضادها را بازی می کند؛ آب طلا بگیرید و گوشه ذهنتان بچسبانید تا کمی خاک بخورد. شاید با خاکش بتوان در این برهوت بی فرهنگی، تیمّمی کرد. شاید.. .   


در همين رابطه :
ماخذ: موج چهارم

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧١٥٦
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.