جام جم آنلاين: روي كار آمدن دولت نهم و وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت نهم، سببساز حذف يارانه كاغذي شد كه پيش از سال 84، به ناشران اختصاص داده ميشد. پس از اجراي اين تصميم، مخالفان و موافقان بسياري سر برآوردند و درباره خوبي و بديش سخن راندند. در اين ميان، ناشران بلندترين صدا را داشتند و بيش از ديگران، موافقت يا مخالفت را به گوش ميرساندند.
تصميم وزارت ارشاد دولت نهم، مانعي شد بر سر راه سوءاستفاده از يارانه كاغذ. گلهمندي از حذف يارانهها طبيعي بود. به هرحال، فرزندان بسياري سر اين سفره كاغذين بزرگ شدند كه امروز، برخيشان به گونهاي ديگر و اينبار از حذف يارانه كاغذ سوءاستفاده ميكنند!
مدتي پيش، نويسندهاي تازهكار اولين اثرش را به ناشري نامآشنا سپرد. از قضا و با هوشياري ناشر، كار گرفت و كتاب به چاپهاي متعدد رسيد. ظاهرا همهچيز خوب بود. ناشر راضي، مولف راضي، مخاطب راضي. اما يكباره مولف غيرحرفهاي، به ناشر نامآشنا انگ تقلب زد و حرفش را نقل برخي محافل فرهنگي كرد. دعوي مولف غيرحرفهاي تازهكار چه بود؟ اين نوقلم ناآشنا، مدعي بوده است كه ناشر نامآشنا، اثرش را با تيراژ 5000 نسخه منتشر ميكند، اما در شناسنامه كتاب مينويسد 0003 نسخه.
شنيدن اين اقوال، يادداشتي را به خاطرم آورد كه در تاريخ 16/4/1386 در سايت رسمي انجمن قلمايران منتشر شده بود. در آن يادداشت آمده بود:
«با توجه به سياست اخير وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مبني بر حذف يارانه كاغذ، نوع نگاه ناشران به انتشار كتاب و قراردادها، تغيير خواهد كرد. پيش از اين، ناشران در ذكر عدد حقيقي شمارگان كتاب منفعت داشتند، حتي اقوال غيررسمي مويد ذكر شمارگاني بيش از شمارگان واقعي كتاب نيز بودهاند....»
اين يعني ناشران از جذب يارانههاي دولتي بسيار سود ميبردهاند. بنابراين طبيعي است پس از حذف يارانهها، برخي به فكر راه تازهاي بيفتند تا به مددش نقص غيرحرفهاي بودن را رفع كنند. در ادامه يادداشت سايت انجمن قلم ايران آمده بود:
«حال با حذف يارانه، شايد همان بعضي ناشران به فكر اين سودآوري نامشروع بيفتند كه شمارگان واقعي را در شناسنامه كتاب كمتر اعلام كنند تا از پرداخت حقالتاليف اندك مولف شانه خالي كنند.»
انجمن قلم ايران طي آن يادداشت، مولفان را دعوت به تفكر در اينباره كرد و از آنها درباره يافتن راه چاره كمك طلبيد. در حقيقت، انجمن قلم با آن يادداشت كوتاه تلاش كرد تا نويسندگان را به فكر احقاق حقوقشان بيندازد. اما آيا نتيجهاي داشت؟
رضا اميرخاني، رئيس وقت هيات مديره انجمن قلم ايران درباره واكنشهايي كه متوجه آن يادداشت يا به قولي اقتراح صنفي شد ميگويد: اين كاري بود كه ما در انجمن قلم پياش بوديم، اما متاسفانه به دليل پايان دوره، فرصت پيگيري بيشتر نبود. شايد هيات مديره جديد اين كار را پيگيري كند. متاسفانه به دليل غيرحرفهاي بودن نويسندگان و فرآيند غيرحرفهاي نويسندگي، واكنش چشمگيري به آن موضوع نديديم.
در پيگيري آن يادداشت، بد نديدم تا درباره صحت اين خبر يا ادعا، از ناشران نيز پرسوجو كنم. در اولين تماس، با برخورد سرد مديرمسوول نشر ققنوس مواجه شدم. در مجموع، مديرمسوول نشر ققنوس وجود اين آفت را در فضاي نشر كشور تاييد كرد، اما از لحن و كلماتش ميشد فهميد كه تمايل چنداني به گفتگو در اينباره ندارد.
اما آيا ديگر ناشران هم به گفتگو در اينباره بيرغبتاند؟ طبيعي است كه عضو هيچ صنفي، از صنف طباخان و خبازان گرفته تا تعميركاران خودرو، نخواهد وجود آفت در صنفش را بازگو كند. شايد اين قبيل داستانها، مسائل دروني يك خانواده بزرگ محسوب ميشود. هاشمينژاد، مديرمسوول نشر افق ابتداي گفتگو، نه حرفي در تاييد موضوع ميزند، نه در رد آن؛ اما دستكم با تاييد وجود اين آفت در حوزه نشر كشور، اطلاعات خوبي در اختيارم ميگذارد:
«خوشبختانه ناشراني كه با آنها مرتبطم، ناشراني هستند كه براي ماندن در ميدان و حرفهاي كار كردن وارد اين كار شدهاند. شايد فكر كنيد منظورم ناشران بزرگ است، اما نه، لزوما معنايش اين نيست. شما ناشران كوچكي ميبينيد كه آمدهاند تا توي ميدان بمانند. كساني كه ميخواهند توي ميدان بمانند، نميتوانند حيثيت و آبرويشان را كه مهمترين چيزشان است، در خطر قرار دهند. چرا من بگويم وجود ندارد؟ نمونهاش اين است كه ناشري آمده كتابي را كه افق چاپ كرده بود دوباره چاپ كرد. ما رفتيم وزارت ارشاد شكايت كرديم. وقتي با ناشر مواجه شديم فهميديم كسي پروانه نشر گرفته، ولي استفاده نميكند. پروانه نشر را به كسي اجاره داده تا ديگري از آن استفاده كند. وقتي ناشري كتاب ناشر ديگري را بدون اجازه چاپ ميكند، صددرصد ميتوان پيشبيني كرد كه همان ناشر تيراژ را هم پنهان كند و يكجا زياد بگويد و يكجا كم.»
به فكر فرو ميروم كه حرف هاشمينژاد درست است؟ ناشر حرفهاي دليلي براي خراب كردن آبروي حرفهاياش ندارد؛ اما وقتي هيچ راه مشخصي براي اثبات تخلف ناشر وجود ندارد، ديگر متخلف چه هراسي دارد؟
براي اطمينان بيشتر، از رمضاني، رئيس اداره كتاب ارشاد ميپرسم: چطور بر كار ناشران نظارت ميكنيد تا چنين تخلفاتي بروز نكند؟ رمضاني ميگويد:
«ما به 2 طريق سعي ميكنيم اين مساله را كنترل كنيم. يكي بازرسي از چاپخانهها و صحافيهاست. حتما آنچه در مجوز ذكر شده هم به لحاظ شمارگان و هم به لحاظ صفحات و محتواي كتاب بايد يكسان باشد. وقتي توي شناسنامه، شمارگان 1000 نسخه ذكر شده، نبايد كمتر يا بيشتر باشد؛ البته بازرسيها به شكل گزينشي انجام ميشود. نه نياز است و نه مقدور كه همه كتابها را بررسي كنيم. بعضا ممكن است كه ناظر اشتباه كند و مواردي از دست ما در برود.»
از مديران مسوول نشر ققنوس و افق درباره نظارت ارشاد ميپرسم. هر دو با اطمينان هر گونه نظارت و بازرسي را رد ميكنند. هاشمينژاد ميگويد:
«قبلا بازرسي وجود داشت، اما الان نيست.»
و دليل نبود بازرسي هم معلوم است. وقتي ارشاد كاغذي در اختيار ناشر نميگذارد، نيازي به بازرسي هم نميبيند. همانطور كه اميرخاني ميگويد: «پيشتر به دليل اختصاص يارانه كاغذ به ناشران، كتب به صورت جدي توسط بازرسان وزارت ارشاد شمارش ميشد و در نتيجه ناشران به طور طبيعي ميل به ارائه شمارگان بيشتر براي كتابشان داشتند. با اتخاذ سياست درست حذف يارانه كاغذ، متاسفانه هيچگونه بازرسي روي شمارگان كتاب توسط دولت انجام نميشود.»
جالبتر اين كه مدير نشر ققنوس درباره بازرسيهاي پيش از حذف يارانهها هم ميگويد:
«همان موقع هم بعضي بازرسان را ميخريدند»!
و همه اينها را درحالي ميشنوم كه رئيس اداره كتاب، از بازرسي در اين حوزه خبر ميدهد.
راه دوم چيست؟ رمضاني در اين باره ميگويد:
«طريق ديگر اين است كه اگر موارد شكايت مولف از ناشر وجود داشته باشد، مولف به كميته تخلفات ناشران مراجعه كند تا مساله در آنجا رسيدگي شود.»
بهترين راه دخالت نهادهايصنفي تهيه هولوگرام در تيراژ گسترده است. اين هولوگرامها ميتواند شمارگان كتابها را كنترل كند
اما مولف با چه سند و مدركي به وزارت ارشاد شكايت بياورد؟ باز ذهنم به اقتراح صنفي انجمن قلم در سال 86 باز ميگردد. در پايان آن يادداشت نوشته شده بود:
«انجمن قلم ايران در جهت احقاق حقوق صنفي نويسندگان، مساله «اطمينان از صحت شمارگان اعلام شده توسط ناشر» را به اقتراح ميگذارد. مطلوب است روشهايي مانند باركد، رمزنگاري، مهر ويژه و هولوگرام فردي به اسم نويسنده در اين اقتراح مورد ارزيابي قرار گيرد.»
در گفتگو با اميرخاني متوجه شدم اين كار با پايان دوره رياستش بر هيات مديره انجمن قلم زمين مانده و ديگر پيگيري نشده است. ميپرسم هنوز هم دغدغه اين مساله را دارد؟ و اميرخاني پاسخ ميدهد:
«از آنجايي كه عمده نويسندگان در فضاي غيرحرفهاي مينويسند، اين موضوع چندان به عنوان مساله صنفي مطرح نيست. به گمان من تنها راه، استفاده از هولوگرامهايي است كه در اين چندساله براي تيراژهاي بالاي 100 هزار نسخه، قيمت پاييني پيدا كردهاند؛ البته متقاعد كردن ناشران براي استفاده از هولوگرام روي كتاب و آگاهي دادن به مخاطب براي خريد كتاب هولوگرامدار هم بايد پيگيري شود.»
اما مگر در ايران، چند نويسنده موفق داريم كه به طور مثال مانند خود اميرخاني، تيراژ كتابشان به بيش از 100 هزار نسخه برسد؟ اين نويسنده، يادآوري ميكند:
«البته تعداد نويسندگاني كه كتابهايشان به تيراژ بالاي 100 هزار نسخه در طول يكي دو سال برسد، از انگشتان 2 دست بيشتر نيستند؛ بنابراين بهترين راه اين است كه نهادهاي صنفي وارد عمل شوند. مثلا انجمن صنفياي باشد كه هولوگرام آن انجمن را در تيراژ يك ميليون تهيه كند و به ازاي تيراژ كتابهاي هر يك از اعضايش، برچسب هولوگرام در اختيار مولف بگذارد تا كتب اعضاي آن انجمن با برچسب هولوگرام فروخته شود.»
برخلاف نظر اميرخاني، هاشمينژاد معتقد است در كشورهاي ديگر كار با اعتماد ميان نويسنده و ناشر پيش ميرود. او ميگويد:
«من الان كپيرايت ميخرم و سالانه به مولف گزارش ميدهم كه اينقدر از كتاب شما چاپ شد، اينقدر فروش رفت. آنها روي فروش درصد ميگيرند نه روي چاپ. كار دارد با اعتماد پيش ميرود. مساله اين است كه آنها اول ميگويند ما بايد نشرت را بشناسيم. وقتي منابعي به آنها ارائه ميدهي كه تو را به عنوان يك ناشر حرفهاي تاييد ميكند، اعتماد ميكنند. نويسنده يا مترجم حرفهاي هم بايد ناشر خودش را شناسايي كند. من به جرات ميگويم كه الان در خارج كار با اعتماد پيش ميرود.»
برآيند اين گفتهها به من ميفهماند كه كار براي نوقلمان و كساني كه اولين كتابشان را منتشر ميكنند بسيار دشوار است. هاشمينژاد هم در اينباره ميگويد:
«كار آنها سخت است و بايد راههاي مختلفي را بروند تا ناشر حرفهاي پيدا كنند. ممكن است يك نويسنده تازهكار اين ريسك را بپذيرد؛ البته اينكه تو چيزي را بنويسي كه منتشر بشود، يك ماراتن است. بايد سالها بنويسي تا كارت چاپ بشود.»
ظاهرا فضاي نشر آنچنان هم مطهر نيست. از رمضاني ميپرسم چرا هميشه نظارت و بازرسي؟ آيا زمانش نرسيده كه به فكر راه تازهاي باشيم و به جاي آن كه هميشه به متخلف بدل فنش را بزنيم، اين بار فني اجرا كنيم كه او را مغلوب كنيم؟ رئيس اداره كتاب پاسخ ميدهد:
«در اين خصوص مدتهاست كه فكر كردهايم و پيشنهاد دادهايم. الان مشغول سنجش اين طرح هستيم تا بفهميم چقدر مفيد است و چه بازتابهايي دارد يا چه احتمالاتي براي تخلف از آن وجود دارد. پيشنهادش بيش از سه چهار ماه است كه مطرح شده. اين پيشنهاد در دست بررسي است و اميدواري وجود دارد كه در اين باره اقدامي صورت بگيرد.»
موضوع جالبتر ميشود. تلاش ميكنم تا بفهمم منظور از طرح و بررسي چيست؟ اما به نتيجهاي نميرسم. آقاي رمضاني ميگويد:
«اين مساله هنوز قطعي نشده و مخالفان و موافقاني دارد.»
تلاش ميكنم تا به آن ناشر نامآشنا كه نويسندهاي ناآشنا متهمش كرده گفتگو كنم تا سهمي در اين گزارش داشته باشد و اگر مايل است، حرفي بزند. تماس ميگيرم و ميشنوم:
«پسرم من صحبت نميكنم.»
از آن طرف ماجرا خبردار ميشوم كه نويسنده ناآشنا، ميخواهد ناشر را وادار كند تا روي همه كتابها برچسب شناسايي بزند تا بلكه خاطرش آرام بگيرد.
اميرخاني هم درباره رفع اين مشكل ميگويد:
«شخصا پيگير طراحي هولوگرام شخصي هستم و فكر ميكنم بهترين كار اين است كه نويسنده به دنبال هولوگرام باشد و ناشرش را هم متقاعد كند.»
آيا ميتوانيم اين را اولين گام براي ساماندهي خودجوش شمارگان كتاب در كشور بدانيم؟