تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي بيست و دوم :
مقابله به مثل
دو هفته‌ي پيش صدمين روزِ اسارتِ دو مستندسازِ ايراني بود، سعيد و سهيل كه نامِ هر دوشان با ستاره نسبت دارد و جالب‌تر آن كه سعيد داستانِ بلندي نيز دارد به نامِ سر بر شانه‌ي ستاره...

حميدِ داوودآبادي از آدم‌هاي باصفاي جنگ باني طرحِ دوباره‌ي اين مساله شده بود، در خبرگزاريِ مهر. تماس گرفت و محبت كرد و نظر خواست. سعيد ابوطالب را نه فقط به خاطرِ كتابش كه به دلايلِ ديگري نيز، مي‌شناختم. بچه‌هاي گروهش يك‌بار به دفترِ من آمده بودند براي تهيه‌ي مستندي راجع به مساله‌ي فرارِ مغزها كه متاسفانه با دست‌گيري‌اش اين برنامه نيز ناتمام ماند. پيش‌تر هم سعيد در مدرسه‌ي علامه حليِ دوي تهران درس مي‌داده است كه در همان زمان به نوعي ما نيز در همان مجموعه‌ي استعدادهاي درخشان كار مي‌كرديم.
بگذريم. بعد از اين سوالِ ساده براي اولين بار در عمرم نتوانستم بداهه جواب بدهم. چرا كه وقتي حميد گفت از بسياري از هنرمندان براي اين موضوع نظر گرفته است، ناگهان به خود آمدم كه چه حرفِ تازه‌اي مي‌توان گفت؟ "محكوم مي‌كنيم! اين نمونه‌ي نقضِ حقوقِ... دبيرِ كلِ سازمانِ ملل... احضارِ سفيرِ سوييس... وزارتِ ارشاد و صدا و سيما وظيفه دارند..."

مگر اين‌ عبارات را پيش از اين نگفته‌اند؟ چه كسي گوشش بده‌كارِ بيانيه‌هاي ماست؟ در اين دنيا امروز بايستي قواعدِ بازي را رعايت كرد و هر بازي‌اي قواعدِ خودش را دارد. قاعده‌ي بازيِ با امريكا، قانونِ جنگل است نه گفت‌گوي تمدن‌ها! به برادرِ عزيزم حميد گفتم:

در اين روزگار فرياد از اهمالِ صدا و سيما و ارشاد و امورِ خارجه و امثالهم البته به جايي نمي‌رسد. نامه به سازمانِ ملل نوشتن نيز از جمله‌ي طنزهاي زمانه است؛ زمانه‌اي كه در آن يك گروه‌بانِ لمپنِ امريكايي نفوذِ كلامِ بيش‌تري دارد در قياس با دبيرِ كلِ سازمانِ مللِ متحد! پس هرگز راضي نمي‌شوم كه زيرِ چنين نامه‌هايي را امضا بزنم. بگذريم كه در اين صد روز حتا دريغ از چنين نامه‌هايي...
در طولِ اين سه ماه فقط يك نامه براي امضا به اين قلم پيش‌نهاد شد. آن هم نامه‌اي بود خطاب به دبيرِ كلِ سازمانِ ملل با يك متنِ ني‌نيش‌ناش‌ناش كه جنگ اَخ است و به ما اهلِ فرهنگِ ايراني در اين جنگ لطماتِ زيادي وارد شده است و مهم‌ترينش مرگِ خبرنگارِ ايرانيِ بي‌بي‌سي و در پايان هم نيم‌سطري از دو رفيقِ مستندسازِ ما نوشته بود، از سرِ وظيفه‌ي حكومتي لابد! وه كه آدمي چه قدر نازل مي‌شود وقتي از كلِ آدميت فقط جان را بشناسد و لحم و دم و فرث را... تفاوتي است عظيم ميانِ مرگِ اتفاقيِ خبرنگارِ مهم‌ترين شبكه‌ي خبريِ نيروهاي اشغال‌گر و دست‌گيريِ دو مستندسازِ صدا و سيما توسطِ نيروهاي اشغال‌گر. نه در ساحتِ ظاهر بل در ساحت باطن. شايد شباهتي ظاهري باشد مثلِ كار با دي.وي.كم در منطقه‌اي جنگي اما تفاوتي هست عظيم به فاصله‌ي حق تا باطل. پر بديهي است كه اين قلم هزار سالِ ديگر نيز چنين نامه‌اي را امضا نخواهد كرد.
اما نظرِ من را خواسته‌ايد پيرامونِ دست‌گيريِ سعيد و سهيل و اين كه چه كاري از دستِ ما بر مي‌آيد. من اگر بودم همان روزِ اول، توسطِ بسيجِ مثلا محله‌ي پاچنار اولين توريستِ امريكاييِ هندي‌كم به دست را دست‌گير مي‌كردم به دليلِ تصويربرداري از مواضعِ بسيجِ محله في‌المثل! دولت هم كه در اين‌جور موارد -مثبت يا منفي- كارِ خودش را بلد است. زود اين واقعه را محكوم مي‌كند و از خداوندِ متعال آزاديِ توريستِ امريكايي را مسئلت مي‌كند! كميسونِ فرهنگيِ مجلس هم كه يحتمل براي آزاديِ اين توريست بيش‌تر تقلا مي‌كرد تا آزاديِ سعيد و سهيل... اما چه اتفاقي مي‌افتاد؟ در دنيايي كه قانونِ جنگل بر آن حكم مي‌راند، فرصتي پيدا مي‌شد براي معامله. الحمدالله اهلِ معامله هم كه در ايران كم نداريم. اگر اين كار را نكنيم يك‌هو مي‌بيني اهلِ معامله، پروتكلِ الحاقي را در مقابلِ اجازه‌ي يك تماسِ تلفنيِ سعيد يا سهيل قبول مي‌كنند! كه البته اين باز هم خيلي شريف‌تر است از نامه‌ي برخي از حضرات مبني بر پذيرشِ بي‌قيد و شرطِ پروتكل!
شايد ما حواس‌مان نباشد، اما دنيا حواسش هست. ما در ابتداي مصاف هستيم. چه بخواهيم و چه نخواهيم. قواعدِ اين بازي متفاوت است با قواعدِ ما. در موردِ سعيد و سهيل هيچ راهي نداشتيم و نداريم به جز مقابله به مثل.

در اين دنيا تا ما نتوانيم در موردِ دست‌گيريِ اين دو مستندساز خبرسازي كنيم، ول‌معطليم. ولو اين كه خبرسازي در حدِ همين نوشته باشد!

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٥٧٢٠
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.