خردهريزههايي دربارهي سرلوحهها از جناب رضا رسولي
جام جم آنلاين: آخرين كتاب اميرخاني با نام «سرلوحهها» كه يادداشتهاي اين نويسنده در سايت لوح است، در نمايشگاه كتاب امسال عرضه شد. اين كتاب را شايد بتوان مجموعهاي از آرا و نظرات اين نويسنده به حساب آورد كه در سالهاي 81 تا 84 با عنوان سرلوحه بر سايت لوح وابسته به حوزه هنري نقش بست.
اميرخاني كه اين روزها از علاقه خوانندگانش به هر نوشتهاي از او آگاه است، اقدام به چاپ يادداشتها كرده و در اين ميان نبايد از سرعت عمل دستاندركاران نشر «سپيده باوران» مشهد هم غافل بود. اين اثر اولين كار از اميرخاني است كه توسط يك ناشر شهرستاني به چاپ ميرسد.
يادداشتهاي زير (نوشتههاي رضا رسولي)، نگاهي گذرا دارد به كتاب سرلوحهها كه مخاطب را براي خواندن اين اثر آماده ميكند.
- اغلب سطور كتاب«سرلوحهها» به كنايه و با زبان طنز و حتي طنزتلخ است. طوري كه با خواندن آن، خواننده خوشحالي چون من، ريسه ميرود از خنده. اما بخشهايي از اين كتاب، عميق است، محكم است، ضربآهنگ دروني دارد و آدم را ياد چيزهايي مياندازد كه از خندهها و گريههاي روزمره، باارزشتر است. بخصوص آن بخشهايي كه به شاگرد و خادم گمنام و والي نامآور آن، يعني مرحوم حاج عبدالله والي اختصاص دارد، آنچنان حسي و دروني است و از دل برآمده است كه تا اشكي نگيرد، رها نميكند.
- اميرخاني، دانشآموخته دبيرستان تيزهوشان است. رشته دانشگاهياش نيز صنعتي است و خلاصه، ذهن رياضي هندسي دارد و از اين روست كه مطالبش، نوشتههايش، چه رمان باشد، چه سفرنامه و چه مقاله بلند و يادداشتهاي كوتاه، بلوكبندي شده است. چينش رياضيگونه در آن كاملا پيداست و صد البته لايهلايه بودن بسياري از جملات و مفاهيمي كه قصد دارد براي خواننده ترسيم و تبيين كند و متاسفانه فكر مخاطب كمحوصله هزاره سوم را نكرده است كه اغلب، دوست دارد ساده بخواند و روزنامهاي و نه اعداد را در قامت حروف بخواند و براي درك مطلب برخي از فصول و بندهاي متن، نياز به حل معادله چند مجهولي داشته باشد! به عبارت ديگر، او خيلي سعي كرده است زيبا بنويسد و احيانا همه فهم، اما پيچيدگي و چند لايگي زبان نوشتاري او، بر محتواي اثرش سايه انداخته است.
- رضا اميرخاني، فرزند جريان هنر و ادبيات انقلاب اسلامي است و همين نسبت فرزندي اوست كه نگاه انتقادياش را تقويت ميكند. خواه عرصه اين نگاه انتقادي، همراهي با رهبر انقلاب باشد و سفرنامه «داستان سيستان» خواه يك يادداشت آزاد باشد براي سايت لوح.
گاهي انتقادهاي او، آنقدر عميق و تخصصي ميشود كه گويي اداره نظارت و ارزشيابي عملكرد يك وزارتخانه، درخصوص عملكرد يكي از ادارات تابعه، گزارش تخصصي تهيه كرده است كه مثلا چرا فلان چيز، فلان جا نبوده يا آقاي بهمان، چنان كه بايد وظايف خود را انجام نداده است.
- تا آنجا كه ميدانم، اميرخاني هيچگاه مسووليت رسمي اداري، سازماني نداشته است كه مثلا رئيس اداره باشد يا مديركل و از اين قبيل مناصب، اما متعدد در آثارش ميبينيم كه يك نگاه مديريتي و حتي حكومتي دارد. آن هم از نوع حقوق عمومي كه يعني رابطه بين فرمانروايان و فرمانبرداران. اگر بخواهيم در عالم تمثيل و مقايسه وارد شويم، ميتوانيم به آثار كهن ادبيات فارسي مثل گلستان و بوستان سعدي نگاهي بيندازيم و تازه آن موقع است كه انبوهي از ديدگاهها و نگاه عميق آميخته با ارزيابي «حقوق عمومي» و ارتباط دولت و ملت را به چشم خواهيد ديد كه صد البته علاوه بر قدرت تعقل و انديشه والاي شيخ اجل، نميتوانيم همنشيني او را با بزرگان، حاكمان و صاحبمنصبان در رسيدن به اين نگاه انكار كنيم. درباره نويسنده سرلوحهها نيز بايد اذعان كنيم كه علاوه بر ذهن رياضي و هندسي و انديشه حكومتي خالق اثر همنشيني و مصاحبت او با بزرگان، در نوع نگاهش بيتاثير نبوده است.
به روز بودن مفاهيم و توجه به نيازهاي فكري اجتماعي ازجمله جذابيتهاي اين كتاب است
- رسمالخط سرلوحهها متفاوت است. مثلا رسمالخط باقي آثار اين نويسنده اين تفاوت را كمتر در آثار ديگر نويسندگان معاصر، خاصه نويسندگان 10 ساله اخير ديدهايم؛ جز در معدود كارهايي كه در سالهاي اخير منتشر شده است. از جمله مجموعه خاطره داستانها و خاطره رمانهايي كه انتشارات «روايت فتح» منتشر كرده است.
رسمالخط اميرخاني شايد مبناي ادبي و منطق رسانهاي داشته باشد و حتما هدفي را نيز دنبال ميكند، اما معلوم نيست اين نوع رسمالخط نادر و كمياب و كم نمونه تا چه اندازه بتواند خوانش خواننده را تسهيل كند و او را راضي نگه دارد و احيانا باعث كمحوصلگي و خستگي او نشود. خوانندهاي كه در ديگر آثار نويسندگان، كمتر با چنين رسمالخطي مواجه است.
- سرلوحهها، كشكول نيست. اما جذابيت و غناي چندين كشكول را دارد؛ تنوع موضوعات، به روز بودن مفاهيم و توجه به مفاهيم و نيازهاي فكري اجتماعي ازجمله عوامل اين تنوع و جذابيت است.
- طرح جلد نهچندان جذاب و زمينه تيره و كدر آن و قيمت بالاي كتاب، قطعا امتيازي براي اين اثر به حساب نميآيد.
- نه در سرلوحهها كه در بيوتن و داستان سيستان نيز، ما با انبوهي از اطلاعات مواجهيم. ظاهرا كه نه حتما رضا اميرخاني هر جا كه ميرود خوب ميبيند، تند و تند يادداشت برميدارد و موقع نوشتن، حسابي تمركز ميكند و از حافظهاش كار ميكشد تا وقتي خوانندهاي اثرش را ميخواند، ريز به ريز و واو به واو و جزء به جزء، با جزييات موضوع آشنا شود.
اين انبوه بودن اطلاعات و دقيق و پرتعداد بودن آن، به اندازهاي خودنمايي ميكند كه حتي ممكن است خواننده بدبيني مثل مرا به اين فكر بيندازد كه نكند اميرخاني ميخواهد دانش و آگاهي خود را از موضوعات، اماكن و اشخاص، به رخ بكشد!
- اميرخاني حواسش جمع است. اين را نوشتههايش ميگويند و اين را وقتي به ما ميگويد كه حتي هنگام مطرح كردن تندترين انتقادها، از او ميبينيم، اما اين نويسنده حواسجمع نيز گاهي از سر با سرعت نوشتن يا هر دليل ديگر، از ذكر مفاهيم حرف و حديثدار غفلت ميكند كه از اين دست ميتوانيم به بند آخر صفحه 22 كتاب اشاره كنيم و اشاره اميرخاني به اين كه «فكر كرده عليآباد هم شهري است» را شاهد مثال بياوريم و بعيد ميدانم اين نويسنده نامآور، نداند اين تعبير نوعي استخفاف ارج و منزلت حضرت اميرالمومنين علي(ع) بر سر زبان انداختن مفهومي نامفهوم است.
- حرف آخر اين كه سرلوحهها، سرآغازي است براي خواندن و نوشتن در ساحتهاي جديد. از دل گفتن و نهراسيدن از ماندن در گل طاعنان و آغازي دوبارهاش براي طرح انتقادهاي منصفانه و عاقلانه.