اگر دوستان کرمِ کتاب لعن و نفرینم نکنند، باید اعتراف کنم که حدود سالها ۷۹ تا ۸۲، کلاً با هرچه کتاب بود قهر کردم. سه سال خودم را از شیر کتاب گرفتم. سال ۸۲ بود که دوستی ازم پرسید: تو امیرخانی را میشناسی؟ گفتم: نه، کیست؟ باز پرسید: اسم «ارمیا» را شنیدهای؟ باز گفتم: نه، چیست؟ بعد برایم دربارهٔ کتاب ارمیا چیزهایی گفت و کمی هم دربارهٔ رضا امیرخانی نویسندهٔ ارمیا. روزها گذشت و تقریباً آن گفتگوی شبانه به کل از خاطرم رفته بود.
مدتی بعد، گذرم افتاد به کتابفروشیای در مرکز شهر. محض تفنن، نگاهی به ویترین انداختم. یکدفعه جلد کتابی توجهام را جلب کرد. روی جلد، تصویر خوبرویی! بود و با خط معلی چاپ شده بود: «من او» پائین سمت چپ هم باز با خط معلی نوشته بود: «رضا امیرخانی»
نمیدانم چرا، اما وسوسهٔ خریدن «من او» به سرم افتاد؛ بیآنکه اسم درستش را بدانم. رفتم و خریدم و ظرف یک هفته، در زمستان ۸۲، خواندم و خواندم و خواندم و با شخصیتهای کتاب زیستم و حرف زدم؛ خندیدم و گریستم و اینطور، «من او» دوباره با کتاب آشتیام داد و شوقِ دوباره خواندن را در من زنده کرد.
روزهای زیادی با «من او» زیستهام. با شخصیتهایش هم احساس شدهام و در تجربههایشان شریک بودهام. هرگز نمیتوانم علی و مهتاب و مریم و ابوراصف و بابجون و کریم و هفتکور را فراموش کنم. چطور ممکن است آدم اعضای خانوادهاش را فراموش کند؟ چطور ممکن است آدم خاطراتش را فراموش کند؟
بله، «من او» از آن جهت که ایرانیترین رمانی است که خواندهام و از آنجا که از حیث رمان بودن قوی و از حیث کلمات غنی است، برای من کتابِ دوستداشتنیای است.
«من او» داستانی است که از عهد رضاخانی آغاز میشود و تا سالهای نه چندان دورِ جنگ ایران و عراق پیش میآید. داستانی که نویسنده، فقط برای تصویر کردن بخش بسیار کوتاهش، ساعتها و روزها را در کورهپزخانههای جنوب تهران سر کرده. داستانی که از عشق حرف میزند، اما هرگز هرگز، حتا در یک جمله یا بند یا بخش به ابتذال و زردپردازی نمیافتد.
حالا که این کلمات را مینویسم، «من او» بیش از ۲۰ وچند بار تجدید چاپ شده، اما حیف که در صورت ترجمه شدن به زبانی غیر از فارسی، جذابیتهای کلامیاش را از دست میدهد.
از جان «رمان» چه میخواهی رفیق من؟! «کشش»؟ «جذابیت»؟ «روانی»؟ «فنی بودن»؟ «نثر مجذوب کننده»؟ «گرههای داستانی»؟ شک نکن که همهٔ اینها را در «من او» مییابی.
نویسندهٔ «من او» غیر از این اثر، تا به حال «ارمیا»، «ازبه»، «داستان سیستان»، «نشتنشا» و «ناصر ارمنی» را منتشر کرده است. سال گذشته هم رمان «بیوتن» از او منتشر شد که نسبت به «من او» در فرم و محتوا، نازلتر بود. همین باعث میشود که همچنان دلخوش به گذشتهٔ امیرخانی باشیم… تا چه پیش آید!
در همين رابطه :
ماخذ: خانه كتاب اشا
|