جستجو در علل ناتواني داوران در انتخاب داستانهاي موفق
سوتيترهاي مهم
رضا اميرخاني: اولين و آخرين جايزه ادبي كه گرفتم، مربوط به اولين كتاب من بود كه از سوي رئيسجمهور وقت (آقاي هاشمي رفسنجاني) به من اهدا شد. بعدها چون گوشم براي شنيدن پيام هر گونه انتخابات -اعم از دوم خرداد يا بيست و دوم خرداد- سنگين بود، يك بار داوران -دوم خردادي- گفتند اصلا كتاب(من او) به آنها داده نشده و يك بار ديگر هم -داوران احمدينژادي- پيغام دادند (بيوتن) حتي شايسته كانديدا شدن كتاب فصل هم نيست. اين اتفاقات چيز تازهاي نيست.
محسن پرويز: بسياري از آثار به خاطر مقايسه با آثار بزرگ سالهاي قبل ديده نميشوند! (توضيحا آثار بزرگ سالهاي قبل را نيز وزارت ارشاد معرفي كرده است)
فيروز زنوزي جلالي -سرداور و داور و برگزيدهي جوايز ارشادي: هيچ پيشداوري در كار نيست. آثار عرضه شده اين سالها در نظرهاي كلي در تعليق به سر ميبرد.يعني در نگاه كلي هيچ نوآوري در موضوع، شخصيتپردازي و ديگر معيارهاي ادبيات داستاني وجود ندارد و به همين دليل نويسندگان هم مضمون دمدستي را مينويسند و درباره آن خشنود هم هستند.ريشه اين كارهاي سطحي هم بدون مطالعه بودن و تحقيق نكردن بيشتر نويسندگان است.
جام جم آنلاين: همزمان با روز قلم ، نتايج جشنواره قلم زرين ، انجمن قلم ايران در حال اعلام و جوايز برندگان به آنها اهدا شد كه مطابق سنت چند ساله اخير، داستاننويسي با اقبال خوبي روبهرو نشد. يعني در حالي كه 2 داور بخش شعر، 2 برگزيده را به جشنواره معرفي كردند، 5 داور بخش داستان نتوانستند اثري را برگزينند يا حتي مورد تقدير قرار دهند.
اگر صحت تصميم شوراي داوران بخش داستان، مهمترين انجمن صنفي اهل قلم ايران را بپذيريم، بايد وضعيت داستاننويسي در كشور را در وضعيت اورژانسي و بسيار خطرناك ارزيابي كنيم.
بيمار محتضري كه علائم حياتي آن هر سال بيش از سال گذشته كم ميشود؛ اما اگر مانند بسياري از منتقدان ادبي، رويشها و زايشهاي داستان دهه اخير كشور را به استناد استقبال مخاطبان داخل و خارج و اقبال نويسندگان در هماوردهاي داخلي و بينالمللي چشمگير بدانيم، بايد از خود بپرسيم، چرا حس شور و شوق حال حاضر دنياي داستان به داوران ثابت اتفاقات رسمي داستاني كشور منتقل نميشود و انتظار و تعريف ايشان از خلق يك شاهكار در عرصه داستان كشور چيست؟
نقد رسمي و غيررسمي داستان
هنگامي كه ميخواهيم وضعيت داستاننويسي و ادبيات كشور را ارزيابي كنيم اطلاعگيري از همه كارشناسان از همه طيفهاي رسمي و غيررسمي و گرايشهاي فكري ضرورت دارد.
داستاننويسي به گونهاي از فلسفه معاصر تبديل شده است كه مانند فلسفه داراي مشربها، نحلهها و ردههاي مختلفي از تفكر است. براساس چنين تنوعي، طبايع مختلف درباره ارزيابي فرم و محتوا ميتواند متفاوت باشد.
داستاننويسي در دنياي معاصر به رسانهاي براي مكاتب فكري و روشهاي زندگي تبديل شده كه براساس نظر مارشال مك لوهان كه رسانه را برابر با پيام ميداند (رسانه همان پيام است) در ساختار و محتوا امري منحصر به فرد است. شايد اعتقاد به چنين رويكرد متفاوتي باشد كه داستان را فارغ از چارچوبهاي آهنين مكاتب كلاسيك داستاننويسي و مدرسان كلاسهاي داستاننويسي كه داستان را فرمولبندي ميكنند؛ جذاب همه گروهها ميكند.
سيطره ديدگاه آموزشي در داستان بر حركتهاي پيشرو و ساختارشكن تفاوت اصلي قرائت رسمي نهادهاي فرهنگي با جريان واقعي داستاننويسي كشور را رقم زده است. به عقيده برخي منتقدان ادبيات گروهي از داستاننويسان باسابقه و موفق كه بيشتر به عنوان داوران جوايز ادبي مانند كتاب سال، كتاب فصل، جلال آلاحمد، پروين اعتصامي و ... همواره تكرار ميشوند، ديدگاه خود را به عنوان گونهاي از داستاننويسي رسمي به واقعيت جاري داستان كشور ديكته ميكنند و در مناسبتهاي مختلفي كه پيش ميآيد بر نظر خود پافشاري ميكنند كه دنياي داستان كشور حرفي براي گفتن ندارد.
حال آنكه منتقدان بسيار باسابقهتري مانند عبدالعلي دستغيب، رويشهاي دنياي رمان و داستان كوتاه چند ساله اخير را از زمان ظهور صادق هدايت، بزرگ علوي، جلال آلاحمد و ... بيسابقه ارزيابي ميكنند.
اين منتقدان براي مثال زدن از آثار و نويسندگاني نام ميبرند كه اكثرا خود ما كه از دنياي داستاننويسي بيخبر نيستيم، نام آن را كمتر شنيدهايم.
سوالي كه در اين عرصه پيش ميآيد، اين است كه واقعا ريشه اين همه تفاوت ديدگاه در كجاست؟
بدشانسي نويسندگان
دكتر محسن پرويز، معاون فرهنگي وزير ارشاد و عضو انجمن قلم ايران در گفتگو با ما اظهار ميكند: 2نوع نگاه در داوريهاي اخير ملاحظه شده كه باعث افت و خيز سطح آثار برگزيده در عرصه داستان است.
گروهي از داوران بر آن هستند كه در داوري بهترين آثار عرضه شده در هر سال يا 2 سال را نسبت به آثار ديگر عرضه شده بسنجند و گروهي ديگر سختگيرانه داستانهاي هر سال را با استانداردهاي كلي آن سال و سالهاي گذشته ميسنجند، لذا از آنجا كه هيچوقت شرايط داستاننويسي در سالهاي مختلف يكدست و يك فرم نيست بسياري از آثار به خاطر مقايسه با آثار بزرگ سالهاي قبل ديده نميشوند و بايد گفت در اتفاقاتي مانند قلم زرين امسال، اين از بدشانسي نويسندگان بود كه چنين نگاهي به داوري معطوف شد.
سالهاي بدون نوآوري
در همين حال، يكي از داوران داستان قلم زرين امسال معتقد است؛ آنچه در اين دوره و همچنين سالهاي اخير داستان را به چنين وضعيتي كشانده، فقدان خلاقيت و نوآوري است.
فيروز زنوزي جلالي كه اثر داستانياش «قاعده بازي» سال گذشته به عنوان كتاب سال برگزيده شد؛ معتقد است:
هيچ پيشداوري در كار نيست. آثار عرضه شده اين سالها در نظرهاي كلي در تعليق به سر ميبرد.
يعني در نگاه كلي هيچ نوآوري در موضوع، شخصيتپردازي و ديگر معيارهاي ادبيات داستاني وجود ندارد و به همين دليل نويسندگان هم مضمون دمدستي را مينويسند و درباره آن خشنود هم هستند.
ريشه اين كارهاي سطحي هم بدون مطالعه بودن و تحقيق نكردن بيشتر نويسندگان است.
البته اين در حالي است كه گروهي ديگر از منتقدان بر اين باورند آن چيزي كه بيانكننده نوآوري و حرفهاي تازه نويسندگان است؛ برخوردي است كه نويسندگان و مردم با آن اثر ميكنند. بسياري از آثار مطرح اين سالها نوآوري و حرفهاي تازهشان را در مجامع داستاني و شمارگان چند 10 هزارتايي خود در بازار كتاب مطرح كردهاند.
آثار پيش رو ديده نميشوند
سردبير خبرنامه ادبيات داستاني طلوع (شوراي عالي ادبيات داستاني بسيج) درباره حال و هواي داستان در چند ساله اخير معتقد است كه گروههاي داوري از پس درك اتفاقات جديد و پيشرو داستان برنيامدهاند.
داور يك اتفاق ادبي بايد بتواند آزادانه نظرات خود را مطرح كند. ايراد اصلي از كساني است كه تركيب داوران را يكدست و بدون تنوع باقي ميگذارند
رضا رسولي معتقد است؛ به 2 دليل مجموعه آثار ادبيات داستاني به لحاظ تكنيك و محتوا از داستانهاي دنيا عقبمانده و معرفي نميشوند.
دسته اول آثار ضعيفي هستند كه تناسب قابلتوجهي با نيازها و ذائقه مخاطبان ندارند و به دليل ضعف عمده محتوايي و فرمي نميتوانند در رده آثار فاخر و ممتاز قرار بگيرند.
دسته دوم آثار معدود و انگشتشماري است كه هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا و درونمايه غني مبتني بر ادبيات فاخر ايراني و بهرهمندي از ابزارهاي داستاننويسي مدرن معاصر در رديف آثار پيشرو قرار دارند و به عبارت ديگر، از زمانه خود جلوتر هستند و خود اين موضوع باعث ميشود كه بسياري از تيمهاي محفلي، تكراري، يكدست و كليشهاي هيات داوران جشنوارهها و مسابقات ادبي كه تكرارمكررات هستند، نتوانند به سطح و عمق اين آثار توجه كنند و اين آثار در دوره چند ساله اول انتشار خود مغفول اهداكنندگان جوايزي مانند و چه بسا نسلهاي بعدي ادبيات كشور بتوانند مواجههاي در خور با اين آثار داشته باشند.
از اين دست، ميتوان به رمان «بيوتن» اثر رضا اميرخاني اشاره كرد...
عدم شفافيت جوايز ادبي
در سالهاي اخير، هنگامي كه برنامههاي ادبي كه به منظور تشويق و ترغيب نويسندگان موفق برگزار ميشود، به اتمام ميرسد عموما نوك پيكان انتقادها به سمت داوران قرار ميگيرد.
اين در حالي است كه مشكل اساسي نه از داوران بلكه از عدم شفافيت ساختار و نبود گردش داوري و و تيمهاي قضاوتگر اتفاقات داستاني است.
يكي از فعالان عرصه نشر كه ميل ندارد نامي از او برده شود، ميگويد: در هر دورهاي كه وزارت فرهنگ و ارشاد اداره ميشود؛ روزگار جوايز ادبي به سمت عدهاي روي ميآورد.
اين عده در دوران خود، سليقه خود را تمام و كمال بر همه جشنوارههاي رسمي تحت نفوذ خود سيطره ميدهند و از معيارهايشان هيچ كس جز خودشان باخبر نيست.
كسي نميداند چرا بسياري از آثار را نميبينند و چرا اتفاقا بعضي آثار را اينقدر خوبتر از مردم و منتقدان ميفهمند؟!
ايراد اساسي هم اين است كه بيشتر جوايز ادبي اساسنامه درستي ندارد كه تركيب داورانش را از همه طيفهاي داستاننويسي برگزيند.
اگر بخواهيم اين كلام را به گونهاي واضحتر بيان كنيم، در اين گونه موارد، بايد داوران را بيتقصر بدانيم.
داور يك اتفاق ادبي بايد بتواند آزادانه نظرات و سلايق خود را درباره يك داستان اعمال كند. ايراد اصلي از كساني است كه تركيب داوران را يكدست و بدون تنوع باقي ميگذارند.
نكته جالب توجه اين كه همين تيمهاي داوري هم يكي پس از ديگري عهدهدار مسووليت قضاوت و اجراي اتفاقات ادبي سالانه و دوسالانه كشور ميشود و اين دور و تسلسل ادامه دارد.
شاعر يا اديبي كه در طول سال دبير 5يا 6 اتفاق ادبي مهم است، قاعدتا براي سامان دادن به اين جشنوارهها و جوايز از حلقه همكاران نزديك به خود بهره ميبرد و اين داستاني است كه رويه يكساني را براي بسياري از رويدادهاي ادبيات چند ساله اخير رقم زده است. يك طرف ميز انجمني از داوران هميشگي و طرف ديگر، از قضاوتشوندگان دائمي...!
اتفاق تازهاي نيست!
البته نويسندگاني كه در سالهاي اخير (بويژه در اين جشنواره) آثارشان مورد توجه قرار نگرفته، علاقهاي به اظهارنظر ندارند.
برخي از آنها ميگويند: جايزهمان را از مردم گرفتهايم.
در اين ميان، رضا اميرخاني كه 2 چاپ كتاب بيوتن او در نمايشگاه كتاب سال گذشته به فروش رسيد، تعبير منحصربهفردي دارد.
وي ميگويد: اولين و آخرين جايزه ادبي كه گرفتم، مربوط به اولين كتاب من بود كه از سوي رئيسجمهور وقت (آقاي هاشمي رفسنجاني) به من اهدا شد.
بعدها چون گوشم براي شنيدن پيام هر گونه انتخابات سنگين بود، يك بار داوران گفتند اصلا كتاب من (من او) به آنها داده نشده و يك بار ديگر هم پيغام دادند (بيوتن) شايد شايسته كانديدا شدن كتاب فصل هم نيست. اين اتفاقات چيز تازهاي نيست.
سرنوشت آثار ديگر ازجمله آثاري از محمدرضا بايرامي، حبيب احمدزاده، احمد دهقان و مجيد قيصري هم چندان درخشانتر از آثار اميرخاني نيست. به همين دليل، سليقه داوران است كه كتابهاي سال را تعيين ميكند نه محتواي آثار.