فرهنگ > ادبیات - «بی وتن» رمانی است از رضا امیرخانی که یک زندگی آمریکایی را بیهیچ رودربایستی و شعارزدگی برایمان تعریف میکند.
محسن حدادی: اصولاً وقتی در ایران هفته یک چیزی میشود، همه کار میکنیم جز حرکت بر مدار محتوای آن چیز! روضه نمیخوانم که وقتش نیست فقط میخواهم بگویم در این هفته کتابی اگر فکر کنید که مثلاً روزهایی را قرار میدهند برای گردش بچهها در کتابفروشیهای مرجع در سراسر کشور و انتخاب رایگان کتاب تا سقف nتومان، کاملاً اشتباه کردهاید یا اینکه اگر تصور کنید کتابهای برگزیده جشنوارهها و جشنهای ملی در این هفته توسط نهادهای مسئول در شمارگان میلیونی منتشر و به دست اهل کتاب میرسد، شما قاعدتاً در کشور ما زندگی نمیکنید! به هر حال قواعد مدیریت فرهنگی در کشور ما با تمام دنیا متفاوت است و معلوم نیست چه زمانی باید به داد این جمله تلخ رهبری برسیم که فرمود: هر زمان یاد کتاب و مسئله کتاب در کشور میافتم قلباً غمگین میشوم! البته ایشان درمورد کتابخوانی در کشور عبارت «درد بزرگ» را هم به کار بردند که یحتمل برای مسئولان فرهنگی نبوده چرا که امروز سخنرانی در دانشگاه مهمتر از ارادت عملی به رهبری و دغدغههایشان است؛ اینطور نیست؟
برای این چند روزی که تقویم کشور به عطر کتاب معطر میشود؛ روزانه پیشنهادی دارم که فارغ از خطبازیهای سیاسی، محض خواندن و لذت بردن از ادبیات و خلاقیت پیش رویتان گشوده میشود.
برای نخستین ایستگاه هفته کتاب؛ «بیوتن» را پیشنهاد میکنم. رمان 480 صفحهای رضا امیرخانی نویسندهای که نسل نو او را با «منِ او» شناخت و با داستان سیستانش قد کشید؛ ارزش خواندن و خوانده شدن و پیشنهاد دادن را دارد از چند جهت؛ اول اینکه رمان او شاید تنها رمانی باشد که یک زندگی آمریکایی را بیهیچ رودربایستی و شعارزدگی برایمان تعریف میکند، داستان ایرانیهای مقیم آمریکا را هم همینطور، داستان بریدگان از نظام و رمیدگان از انقلاب و جنگ را هم، البته در همه اینها توفیق نسبی دارد اما به هر حال در متن جامعه آمریکایی حاضر شده و نوشته؛ نه بر اساس خواندهها و دیدهها. دیگر اینکه رمان او سرشار است از خلاقیت ادبی و نوشتاری که منحصر است به خود نویسنده.
امیرخانی که رسمالخط جدیدی را وارد عرصه نویسندگی کشور کرده در این کتاب در ورای آن وسواسهای نوشتاری طوری مخاطب را درگیر میکند که گاه بلند بلند میخندد و گاه بلند بلند به تأیید و یا تکذیب نویسنده میپردازد. در واقع نویسنده خود را چنان بیمهابا وارد جریان قصه میکند که صداقتش شما را به همذات پنداری وامیدارد؛ آنجا که شعار میدهد و یا از شعار فرار میکند. . .
داستان او هم داستان غریبی است. ارمیای جبهه رفته در سودای عشق آرمیتای آمریکایی شده، در یک روز آفتابی و در بهشت زهرا دل از کف میدهد و بار سفر به ینگه دنیا را میبندد تا. . .
حضور همیشگی همرزم شهید ارمیا در داستان، ورود و خروجهای صریح نویسنده در متن و یا دعوای نیمههای مدرن و سنتی مغز نویسنده که در متن بارها و بارها دیده میشود و یا حتی بازی با کلماتی که در روزمره فقط برای معانی تعریفشده شان به کار میبندیم تنها هنر نویسنده نیست بلکه روایت طنزآلود همراه با دقت نظر نویسنده در مورد خوب و بد زندگی و کار در «یواسآ» در کنار استفاده فوقالعاده از آیات قرآن و روایات دینی در پیشبرد قصه است که خواننده را مجاب میکند همه 480 صفحه تولیدی نشر علم را ببلعد، اگر اینطور نبود که کتاب او در عرض یکسال و نیم به 8 چاپ با شمارگان 33500 نسخه نمیرسید! میرسید؟ و اما شاهد مثال:
نویسنده که بیخیال خدای من و زبان معیار شده است، مینویسد: اگر نبود مرگ که زندگی این بچه سوسولها هیچ نکته دراماتیکی نداشت. همهاش گرلفرند بود و هاتداگ و براندی و دیسکو ریسکو. . . برای کنتراست هم که شده یک خرما و حلوا و سیاهی. . . لازم است.