متن پيادهشدهي سخنرانيِ رضا اميرخاني در دانشگاه اصفهان-ديماه 88
بسم الله الرحمن الرحيم. من يك سري چيزها را خيلي سريع آماده كرده ام كه اینجا خدمتتان عرض كنم. درست هم مي گويند من خودم كارم يك كار فردي است و لذا خيلي طبیعتا نبايد روي اين موضوع حساس بوده باشم. اما اگر اجازه بدهيد من اول يك تصويري از جهان بدهم؛ يك تصويري از جهانی كه توي ذهنم هست؛ من مي گويم كه دنيا تا يك زماني، اجازه بديد من اينها را نوشتم سريع بگم. عرض بنده اين است كه دنيا تا يك زماني، من بهش مي گم دنياي صاف، دنياي مسطح، ما تا يك دوره اي قبل از در حقیقت انقلاب صنعتي دنيايي داشتيم كه دنياي مسطح بود. كشاورز صبح مي آمد سرزمين و مي دانست كه خورشيد از اينجا طلوع مي كند و در اينجا غروب مي كند. هيچ نيازي هم به چيز ديگري نداشت و مسير خورشيد را هم خوب مي شناخت. مي دانست كه تابستان ها چه جوري مي تابد كه گرم تر است، زمستان ها چه جوري در حقيقت خط سير آن تغير مي كند كه زمين سردتر بشود و چيزهاي ديگري. همه ي ما در زمين مسطح زندگي مي كرديم تا دوره ی قبل از انقلاب صنعتي؛ وقتي كه انقلاب صنعتي به وجود آمد، اين دوره برایم دوره ي مهمي است، يعني وقتي كه موتور بخار اختراع شد دعواهايي به وجود آمد. اختراع موتور بخار تقريباً همزمان ميشه با زماني كه ما فهميديم كه انگار جهان مسطح نيست و جهان گرد وجود دارد؛ جهان كروي شكل و در حقیقت غيرمسطح است. من مي خواهم بگويم در زندگي كشاورز حتي اگر هنوز هم ما زندگي كشاورزي داشته باشيم، جهان گرد بي معناست، هنوز هم در جهان مسطح زندگي مي كنيم. يك كشاورز هنوز گرد بودن جهان به كارش نمي آيد. گرد بودن جهان به كار كسي مي آيد كه مي خواهد جهان را بپيمايد، از اين طرف عالم به آن طرف عالم برود و در حقيقت وارد دنياي صنعتي بشود. بعد از دنیای مسطح ما گرفتار دنیای گرد شدیم که دنیای صنعتی بود. وقتي كه دنياي صنعتي بوجود آمد، تو مرز تاريخي دنياي صنعتي سوالات خيلي جدي بشر داشت. اولين سوال اين بود كه همه آدمهايي كه در حقيقت مدافع وضع موجود، وضع كشاورزي بودند مي گفتند اتفاقي نيفتاده است، موتور بخار هنوز اتفاقي نيست. موتور بخار درست مي كنيم براي چي؟ براي اين كه آب از چاه بكشد پس باز هم دارد به كشاورزي كمك مي كند. موتور بخار را مي خواهيم وصل كنيم به لوکوموتیو تا روي ريل راه برود. خوب اين مي خواهد چه كار كند اين مي خواهد محصول هاي ما را به بازارهاي دورتر برساند و عملاً دوره ي كشاورزي را قوي تر كند اتفاقي هنوز نيفتاده است. اين يك سوال خيلي جدي و یک طرح خيلي جدي بود براي كساني كه نمي خواستند باور کنند وارد دنياي ديگري بشوند. غرب تعریفش راجع به دنياها خيلي تعاريف روشني است. دنياي كشاورزي دنيايي نيست كه فكر كنيم همه ي مردم در آن كشاورزند يا فلان يا بهمان؛ تعريف راحت تري دارد. مي گويد در سبد هزينه هاي خانوار بيشترين مصرف پول براي خريد محصولات كشاورزي است يعني براي خورد و خوراك است؛ اين درست است در دنياي كشاورزي همه ی آدم ها بيشترين هزينه را مي كردند براي اين كه در حقيقت خورد وخوراكشان بچرخد و اين يعني دنياي كشاورزي. اين تعريف دنياي كشاورزي است. اما در مرز دنياي كشاورزي و دنياي صنعتي، مرز دنياي صاف و دنياي گرد، هيچ كسي حاضر نبود كه قبول كند كه ما داريم وارد دنياي ديگري مي شويم؛ با اين تعريف دنياي صنعت چه دنيايي بود؟ دنيايي بودكه ما در سبد هزينه هاي خانوار بيشترين پول رو صرف خريد ماشين مي كرديم. ماشين مي تواند حالا اين موبايل ما باشد، مي تواند اتومبيل ما باشد، مي تواند كارخانه ها باشد، مي تواند محصولات صنعتي باشد، مي تواند چيزهايي باشد كه از دنياي كشاورزي به دست نيامده است. هيچ كسی باورش نمي شه كه روزگاري فرا مي رسد كه ما در آن خرج در حقيقت مصنوعاتمان، خرج خريد مصنوعاتمان بيشتر از خرج خريد محصولات كشاورزي و خورد و خوراكمان بشود. اين تصوير در آن دنيا وجود نداشت. اين را دارم مي گويم براي اين كه امروز ما در مقطع مرز ورود به دنياي اطلاعات قرار داريم و دنياي اطلاعات باز از ديد غربي ها، يعني با تعريف روشن آنها و تعريف اتفاقاً جامع و مانعشان تعريف بدي هم نيست. اين است كه روزي مي رسد كه شما در سبد هزينه هايتان براي به دست آوردن اطلاعات بيشترين هزينه را مي دهيد. حاضريد بيشترين پول را بدهيد تا چيزي را بشنويد، چيزي را بخوانيد و چيزي را ببينيد؛ اين يعني دنياي اطلاعات و ما امروز روي آن مرز قرار گرفته ايم. هيچ كسي نمي خواهد اين مرز را باور كند. ما امروز مثل آن مدافعان وضع موجود در دوره ي كشاورزي نشسته ايم و مي گویيم حالا ما صنعت را نمي توانيم كنار بگذاريم كه، بالاخره ما اتومبيل مي خواهيم، بالاخره ما موبايل مي خواهيم، بله حالا اين ها هم مي آيد و كمك مي كند، يك جور تبليغات است، يك جور چيز است براي اين كه اين دنيا را چيز كند. ما امروز نمي گوييم كه در حقيقت خود بحث ارتباطات ما مهم است نه گوشي هاي همراه جديدي كه دارد توي عالم وارد مي شود. ما فكر مي كنيم كه گوشي هاي همراه مهم تر است، ماركهاي جديد هي دارد مي آيد ولي نمي فهميم كه نه داريم وارد دنيایي مي شويم كه نفس اين ارتباط دارد مهم مي شود. من تمام حرفم اين است كه اين دنيا را اگر اين گونه فهم كنيم كه يك دنياي كشاورزي داشتيم بعد يك دنياي صنعتي داشتيم بعد يك دنياي اطلاعات داريم، يك جهان صاف داشتيم، يك جهان گرد داريم حالا يك جهاني داريم كه يك شكل گيري دارد اگر اين را اين جوري بفهميم خودش در آينده نگري ما بهتر كمك مي كند. بهتر كمك مي كند اين يعني آينده پژوهي بهتري خواهيم داشت. چيزي هم هست كه اين توي دانشگاههاي ما بهش كسي كاري ندارد. اين چيزي است كه خودتان بايد دنبالش برويد. عرض اصلي بنده راجع به دنياي جديد در حقيقت اين است كه دنياي جديد دنيايي است كه ملت براي در حقيقت زمان خودشان حاضر اند پول خرج كنند. براي از دست دادن يا از بين بردن زمانشان يا آن چيزي كه ما به آن مي گوييم اوقات فراغت حاضرند بيشترين پول را خرج كنند. پولي بيشتر از پولي كه براي مصنوعات صنعتي در حقيقت مي دهند و پولي بيشتر از آن چيزي كه براي خورد و خوراك مي دهند. در امريكا امروز يك صنعتي را درست كرده اند، خود اين صنعت اينجا محل اشكال هست حالا عرض مي كنم، بهش ميگن در حقيقت Entertainment industry صنعت سرگرمي. مي گويند امروز بزرگترين صنعت در جهان صنعت سرگرمي است(Entertainment industry).
به اين معنا من يكي از صنعت گران اینEntertainment industry هستم براي اينکه رمان مي نويسم و رمان قرار است وقت مردم را پر كند. تعريف خيلي موثق است حالا من مي روم داخلش تا برايتان بگويم چرا اين اتفاق دارد مي افتد. توي دنياي كشاورزي مردم تعطيلي نداشتند رسما؛ يعني اين جوري نبوده كه فكر كنيد مثلا جمعه ها تعطيل بوده. براي اين كه اگه قرار بود جمعه ها تعطيل باشه ديگر یه چيزي مثل اصحاب روز شنبه در قرآن نمي آمد معلوم است كه مردم سرشان شلوغ بوده شنبه ها هم آنها كه تعطيلي داشتند مجبور بودند شنبه هايشان هم كار كنند. ما توي قرآنمون مي آمده كه آقا نماز جمعه رو حالا بياييد و شركت كنيد؛ معلوم بوده كه صبحش كار مي كردند تا ظهرش، ظهرش قرار بوده بروند. تعطيلي وجود نداشته در دنياي كشاورزي. در دنياي صنعتي ما با چشم مي بينيم كه تعطيلي ها دارد بيشتر مي شود. امروز توي كشور خودمان ديگه تعطيلي يك روز نيست دو روز است پنج شنبه تقريبا همه جا تعطيل است. همه مي دانند كه توي دنيا امروزه دو روز تعطيلي قطعي وجود دارد؛ يعني در كشورهاي صنعتي دو روز تعطيلي شنبه و يك شنبه قطعي وجود دارد و جمعه ها نيم روز است. پيش بيني مي شود كه تا 30 سال آينده تعطيلي روزهاي هفته كه الان 5/2 هست به سه روز و نیم اضافه بشود يعني سه روز و نيم كار و سه روز و نيم تعطيلي. سه روز و نيم تعطيل خيلي هم چيز خاصي نيست، ما الآن توي ايران بيشتر تعطيل هستيم حالا خيلي داريم مثلا ميگيم كه عجب اين ها چقدر مثلا... خودمون هم حالا وضعيتمان خيلي فرق نمي كند. شايد ما زمانمان را بفروشيم به دولت بابت آن پول بگيريم اما توي اين زمان هم خيلي كار نمي كنيم. اگه ما هم كارهاي اداريمان شما فرض كنيد به اينها بگيم آقا كارتونو شما توي دو روز انجام بدهيد مطمئن باشد دو روز كافي است، مثلا براي خیلی از ماها شايد بيشتر هم تعطيل باشيم ولي الآن حواسمان نيست. ولي گفتند آقا سه روز و نيم تعطيلي داريم و سه روز و نيم کار، برای این سه روز و نیم تعطیلی باید برنامه ریخت؛ یعنی دنیای اطلاعات همش این مفاهیم پیچیده ارتباطات را ندارد، برای این سه روز و نیم باید بتوانیم برنامه ریزی کنیم وگرنه کار از دستمان در رفته. توي دنياي امروز، نه فقط رمان و سينما و مثلا فرض بفرماييد چيزهايي از اين دست مثلاً تلويزيون را ميارند جزء entertainment industry ، چیزهاي با مزه تري رو هم ميارند؛ مثلاً مي گويند كازينو يكي از صنايعي است كه ديگر به صنعت قمار ارتباط ندارد، كل صنعت قمار امروز جزء صنعت سرگرمي است. ورزش امروز جزء صنعت سرگرمي است. روشن است، ميگن كسي كه مي رود و قمار بازي مي كند دنبال اين نيست برد و باخت كند. دنبال اين است كه وقت خود را تلف كند؛ يك وقتي را دارد مقداري هم پول كنار مي گذارد و مي رود آنجا شروع مي كند قماربازي كردن تا وقتش تلف بشود. به اين معنا احتمالا فرض كنيد مثلا بعضي از هيئت هاي ما هم، حالا نه با ديدهاي مادی ولي ميآيد جزء اين ها چون وقت مردم را مي خواهد پر كند. اين مهمه كه ما اين دید رو بتوانيم بهش برسيم. از اون طرف قضيه مثلا توي دنياي امروز مي گويند صنعت رستوران داري كه رستوران متفاوت است با fast food ، رستوران داراي جزء صنايعی است که به entertainment industry در حقيقت تحميل مي شود و به آنجا داده مي شود براي اين كه مردم در حقيقت آنجا نمي روند كه غذا بخورند، مردم مي روند رستوران تا وقت خود را تلف كنند. مردم مي روند تا بنشينند و وقت تلف كنند حرف بزنند يك ميز را بگيرند؛ الآن توي اروپا اين جوري هست كه ميزها براي يك شب داده مي شود. توي رستورانهايي كه براي اين كار درست شده و رستورانهاي معتبرتر، ميز را براي يك شب مي دهند. به قول خودشون ديده ايد ديگه چقدر غذا دارند، starter دارند، دسر فلان دارند و قشنگ مي بينند از غروب مي روند تا نصف شب مي نشينند و دارند وقت تلف می کنند. مهم خوردن نيست مهم اون وقت تلف كردنه هست. اين وقت تلف كردن شده يك صنعتي كه پول سازترين صنعت جهان است بلاشك. حالا ميگم اونجا چون همه چيز رو با پول مي سنجد اين جوريه قصه ولي به هرصورت ما هم گرفتار اين هستيم ما امروز وارد دنيايي داريم مي شويم كه توي اين دنيا اين صنعت مي شود مهمترين صنعت. اگر بخواهيم بگوييم كه نه ما به اين بي توجه هستيم و فلان و بهمان كار درست نمي شود. يك وقتي هم ما خيلي روحيمون خوبه خوب ميگوییم اين دنيایي است كه روشن است، دنياي اطلاعات تعريفي كه خود غربي ها داده بودند اين بود كه مي گفتند تا سال 1980 شما فرض كنيد حالا ما با يك واحد اطلاعاتي بگوييم يك مگابايت اطلاعات مكتوب بشر است در سال 1990 اين اطلاعات به 2 مگابايت در حقيقت افزايش پيدا كرده يعني دو برابر شده. در طول 10 سال اين دو برابر شده. حالا همه ی ماها مي دونيم اين يك مگابايت فرقش با اون يك مگابايت اضافه شده چي هست؛ مثلا ما توي اون يك مگابايت كتب مقدس رو داريم، فرض بفرماييد ديوان حافظ و عطار و نظامي رو داريم، كارهاي شكسپير رو داريم و چي و چي. توي يك مگابايت بعدي الزاما اين ها نيست خيلي از اونها مثلا بروشور شركت تيوتا است مثلا فلان بهمان ولي به هر صورت اطلاعات مكتوب دو برابر شده است. بعد از اون ميگن هر 5 سال دو برابر مي شد. در 1995 خدمت شما عرض كنم كه اطلاعات مثلا شد 4 مگابايت، حالا اگر اون يك مگابايت تو ذهنتون باشه براي 1980، و ميگن بعد از سال 2000 تقريبا هر سال اطلاعات مكتوب جهان دو برابر مي شود. اگر بخواهيد براي اين يك راه ملموس پيدا كنيد گوگل اوايل که روي كار اومده بود توي صفحش مي زد كه از بين چند صفحه مي گردد، امروز ديگه اين رو نداره ولي شما مي تونيد بريد پيدا كنيد كه توي در حقيقت صفحات پشتي گوگل مي تونيد پيدا كنيد كه توي چند صفحه گوگل ميگرده و این آمار رو سعي كنيد چك كنيد. روزهايي كه گوگل شروع شده بود، اون روزهاي اول در حد صد ميليون و دويست ميليون بودش. اون روزهايي كه به ايران رسيد مثلا سالهاي 2001 و اينها چيزي حدود سه ميليارد بود تعداد صفحاتي كه گوگل چك مي كرد. در سال مثلا 2002 مثلا من خاطرم هست كه تعدادش اندازه ي جمعيت آدم ها روي زمين شده بود يعني شش ميليارد كه اين نشون مي داد هر آدمي يك صفحه اطلاعات ميتونه داشته باشد يا به طور متوسط به هر آدمي يه صفحه ي اطلاعات روي فضاي اينترنتي مي رسد. امروز قطعا اين تعداد صفحات بيشتر است. حالا مي تونيم الحمدلله مسئولينمون بيان سخنراني كنند كه خوب ما ميراث داريم، ما حافظ داریم، ما مولوي داريم كه الآن توي آمريكا هم ترجمه شده فلان بهمان پس دنياي اطلاعات اصلا دنياي ما است ديگر، ما براي اين كه همه چيز داريم، نه داداش اين جوري نيست، اينارو تو رو به خدا از ذهنتون بريزيد كنار! براي اين كه باز مثال بزنيم براي اين كه هميشه يادتون باشه، بريد از تاريخ عبرت بگيريد، توي اين مرز دنياي صنعتي و دنياي كشاورزي كه داشتم راجع به اون صحبت مي كردم ابتداي كار، دنياي صاف و دنياي گرد، هند بزرگترين فولادساز جهان بود. ما هممون تيغ هندي رو توي ادبياتمون الحمدلله باهاش ارتباط داشتيم. هند بزگترين فولادسازدي جهان بود همه ي شما هم مي دونيد در دنياي صنعتي مهمترين ماده ي اوليه اي كه اينا لازم داشتند براي ساخت كارخونه جات و چيزاي ديگه موتور و فلان و بهمان اوليش فولاد بود و طبيعتاً به نظر مي اومد هند اين ميراث و توراث رو داره ديگر؛ هند بايد از همه جلو بيفتد، اما ظرف مدت كوتاهي هند همه چيزش رو از دست داد حتي فولادسازي رو. فراموشتون نشه خيال نكنيد ما يك انقلابي كرديم، امام خميني چيزهاي جديدي آورده، اصلا دنياي اطلاعات مال ماست چون حرف جديد داريم؛ نخير، شما تا رسانه ش رو نداشته باشيد هيچ حرف جديدي نداريد. شما تا بلد نباشيد این حرف را به انحاء مختلف مثل محصول صنعتي كه توي بسته بندي هاي مختلف هست، توي بسته بندي هاي مختلف براي اقشار مختلف ارائه كنيد هيچ چيز نداريد و الآن ما وضعمان توي دنياي اطلاعات به اندازه ي دنياي صنعتي نميشه گفت بده، از اون هم بدتره. وضعمون خيلي وضع خرابي است، بله الآن امروز مياييم و ميگيم وبلاگ هامون توي دنيا خيلي وضع خوبي دارند مثلا زبان فارسي توي وبلاگ ها زبان سوم است، خوب اينها چيزهاي خوبي است ولي فكر نمي كنم اينها كافي باشد براي اون.
فهم دنياي اطلاعات يعني اين كه شما مصنوعي داشته باشید، مصنوع از جنس اون صنعت سرگرمي است كه توش خودش يه مغالطه است، ديگه دنيا دنياي صنعت نيست، چيزي داشته باشيم كه بتونيم وقت مردم رو باهاش پر كنيم. اين مهمترين در حقيقت كاري است كه به نظر من ما امروز در طليعه اون ايستاديم و وقتشه كه ماها بهش فكر كنيم. اين اتفاق هم به صورت دولتي نمي افتد؛ يعني خيال كنيد مثلا دولت يك وزارت خونه اي درست كنه كه به اين ها برسه، اين كار شماهاست يعني كار نسلي هست كه با اين موضوعات سروكار داره. اين كار كساني كه ذهنشون ذهنهاي قديمي تري هست نيست مطمئن باشيد، توي دنيا هم همين طور است. من براي اين كه فقط يك سوال طرح كنم آخر صحبتم راجع به اين موضوع دنياي صاف و دنياي گرد، و من اسم دنياي سوم رو گذاشتم دنياي مشبک، دنيايي كه شبكه شبكه است. ديگه اين شبكه ها است كه خيلي توش مهمه، اين ارتباطات آدم هاست كه خيلي مهم است. امروز آمريكايي ها مي گويند كه ما توي دنياي مشبك، توي دنياي اطلاعات، خيلی جلو هستيم دليلش اين است كه ما راه آهنمان سال 1870 راه آهن سراسري ساختيم؛ يعني ميگن حالا ما ارتباطات فيزيكي كه آن زمان وجود داشت اين كمك كرد به اين كه تلفن در بهترين شرايط توي آمريكا بياد جلو كه از اروپايي ها جلو افتادند و بعد از آن مثلا اينترنت كه حالا با اون شبكه هاي اينترانتي كه داشتند تبديل شد به اينترنت، اين در امريكا جلو بيفتد. اين مال راه آهن ماست؛ يعني امروز هي روي چيزهاي ارتباطاتي شون دارند در حقيقت تاريخ مي سازند براي خودشون و اين به نظر من جزء چيزهاي خيلي مهم است.
به هر حال من مي خواهم عرض كنم كه در دنياي مشبك، اتفاقات اتفاقات متفاوتي است براي اين كه دنياي مشكب رو فهم كنيد من يك سوال اينجا طرح مي كنم براي اين كه همتون جوانيد و اينها خودتون بريد پيدا كنيد كه آيا من درست مي گويم يا نه. كسي مي تواند فرق دنياي مشبك و دنياي گرد رو بفهمد، كسي مي تواند مرز بين دنياي صنعتي و دنياي اطلاعات را بفهمد كه دو شركت را بتواند با هم مقايسه كند؛ من پيشنهاد مي كنم كه شما اين دو شركت رو با هم مقايسه كنيد. من مي گويم آخرين شركت دنياي صنعتي ماكروسافت است و اولين شركت دنياي در حقيقت اطلاعات گوگل است. هر كسي تونست فرق اين دو شركت رو بفهمد يك چيزهايي از اين دو تا دنيا فهميده است. اين آخرين شركت ماكروسافت، ماكروسافت به نظر مياد داره سافت ور توليد مي كند، بعضي از ماها، عوام ماها مي گوييم سافت ور مال دنياي اطلاعات است، نه سافت ور آخرين محصول دنیاي صنعتي است. سافت ور هنوز از جنس صنعت است، هنوز كالاست. گوگل ديگه هيچ چيزي توليد نمي كند و داره پول در مياره و گوگل امروز سهامش از ماكروسافت خريدني تر است و در حقيقت شايد توسعه ي آن به اندازه ي آن نباشد ولي حتما آينده ي توسعه ی آن بالاتر است. چه فرقي دارد گوگل و ماكروسافت؟ منم خودم بلد نيستم خودتون بريد در بياريد. ولي به نظر من هر كسي بتواند اين را بفهمد همه ی تفاوت هاي اين دو دنيا را مي تواند متوجه شود. اين دو دنيا عميقاً با هم متفاوت اند و ما امروز وارد اين دنياي جديد شده ايم، يک كمي مثل روستايي ها كه وارد يك جاي جديدي مي شوند، هنوز همه ي ماها مثل هم هستيم، هنوز داريم گيج مي زنيم اما به نظر من چاره اي نداريم غير از اين كه این دنيا را فهم كنيم. يعني براي مقابله با اين دنيا اولش بايد اين دنيا را فهم كنيم، حالا اگر ديد اين طوري داريد كه حتما داريد و درست هم هست.
نكته ي بعدي كه مي خواستم عرض كنم اين بود كه چرا من به اين دنيا مي گويم دنياي مشبك؛ اجازه بديد باز من اين مثالم رو بيام براي دوستان از جاي ديگه اي بيارم كه شايد جذاب تر باشد. يك تئوري هست به نام تئوري 7 توي دنيا. اين تئوري 7 خيلي تئوري مشهوري شد توي دنياي اطلاعات؛ می گوید هر آدمي به يك آدم ديگه با چند تا رابطه وصل مي شود. من الآن باآقاي جلواني تا ديروز عددمون 2 بود؛ براي اين كه من با يك رابطه با ايشان وصل مي شدم، آقاي جلواني بود، آقاي بهادران بود و من. من وصل مي شدم به آقاي بهادران، شما وصل مي شديد به ایشان. بين ما يك نفر فاصله بود، عدمون ببخشيد يك بود. امروز عددمان صفر است. البته تعداد لينك ها رو مي گند، لينكمان يك است. ديروز عددمان 2 بود امروز يك شد. امروز با بعضي از شماها كه من الآن اينجا نشسته ام لينکمان 1 است، من با يك لينک به شما وصل هستم تا ديروز شايد اين عدد 2 يا 3 بودش. اين تئوري 7 ميگويد كه در دنياي جديد، اواخر دنياي صنعتي، آمار گرفته مي گويد متوسط تعداد لينک هايي كه هر دو نفر را در عالم به هم وصل مي كند اين 7 است. متوسط گرفته اند، يك كار آماري انجام داده اند، روش هاي ميداني خيلي با مزه اي داشته اند واقعاً آدم هايي رو انتخاب كرده اند سعي كرده اند اينها را با هم وصل كنند و چيزهاي ديگر. اين عدد را مي گويند به طور متوسط در عالم 7 است. با توسعه ي شبكه هاي مخابراتي، با توسعه ي شبكه اينترنت، مثلاً چيزي مثل e-mail و چيزهاي ديگر این عدد داره آروم آروم كوچيك مي شه. كوچيك شدنش در حد مثلا چند صدم در سال است نه اين كه فرض كنيد بچه ها يهو 7 مي شه 6؛ اما پيش بيني آنها اين است كه مثلا در دنياهاي قديم تر اين عدد چند رقمي بوده؛ يعني مثلا اين روشنه که قبل از كشف قاره آمريكا توسط آقاي كريستوفر كلمبوس خوب رابطه ي يك سرخپوست آمريكايي با رابطه كسي كه چه مي دونم مثلا در پايتخت ايران داشته زندگي مي كرده اين رابطه بينهايت بوده حالا به زبان رياضي. براي اين كه هيچ ارتباطي نبوده بين اين ها هزارتا لينك شما مي ريختید اينها به هم نمي رسيدند. الآن اين عدد رو ميگن كه 7 است. اين 7 يعني متوسط اين كه حالا من الآن به شما وصل هستم يا يك آفريقايي چه مي دونم در سودان وصل است با يك امريكايي در نيويورك اين حالا مثلا 14 باشد، مال من و شما يك است متوسط اينها حالا نزديك ميشه به 7. متوسط ارتباطات آدم ها با هم 7 است. اين رقم ديوانه كننده است؛ اين يعني به طور متوسط اگه من بخوام با آقاي اوباما وصل بشوم احتمالا به طور متوسط من 7 لينک پيدا مي كنم. البته الحمدلله اينقدر توي ايران جاسوس و آدم چيز داريم كه اين رقم حتما درباره ي آقاي اوباما خيلي كوچك تره ولي حالا مثلا رئيس جمهور سنگال مثلا احتمالا 7 تا است. عرض كنم به حضورتون كه اين عدد يك عدد خيلي مهم است كه فهم اين عدد تا وجود نداشته باشد تشكيلات توش بي معني است. تشكيلات به ما كمك مي كند كه اين عدد را ما كمش كنيم. تشكيلات به ما كمك مي كند مثلا فرض كنيد تشكيلاتي مثل جامعه ي اسلامي دانشجويان يك رئيس داره بعد يه دونه كشوري داره بعد فلان بعد بهمان شما همتون با يك لينك وصل مي شيد به رئيس اينجا، رئيس اينجا وصل ميشه اونجا مثلاً اون وصل ميشه به چه مي دونم به وزير به وكيل به هر چيزي. اينجا شما لينكتون رو كه در حالت عادي حتماً بالاي 10 بوده تبديل كرديد به مثلاً صفر. اين مهم ترين اتفاق اطلاعاتي است. اتفاق دنياي اطلاعاتي است كه به نظرم اين از همه ي چيزهايي كه توي تشكيلات هست مهم تر و واجب تر است با اين فهم بايد تشكيلات را ساخت كه تشكيلات جايي است كه قراره لينك هاي ما را با هم ديگه كم كند. اين مهمترين ويژگي و كاري است که تشكيلات بايد انجام بدهد. مقالات خيلي خوبي راجع به اين تئوري 7 توي وب وجود دارد من پيشنهاد مي كنم حتما بخونيد يك چيز با ارزشي است كه ديد به آدم مي دهد. اين چيزهايي كه ديد ميده به آدم به نظرم چيزهاي خيلي مهمي هست. در تشكيلات ما بيش از چيزي كه در صنعت عقب هستيم از دنيا عقب هستيم؛ تشكيلات در دنيا به شدت روش كار شده و روش خيلي خوب كار كرده اند. اگر كسي در حقيقت ساختارهاي تشكيلاتي را روي آنها كاركند چيزهايي عجيب و غريبي پيدا ميكند. من يك دورهاي به اتفاق در حقيقت كار ميكردم به صورت اعجاب آوري و به صورت شگفت انگيزي تشكيلات بهائيت كه يك تشكيلات مذهبي است با تشكيلات فراماسونري كه يك تشكيلات در حقيقت سكولار هست با تشكيلات صهيونيزم كه يك تشكيلات ايدئولوژيك هست، شبيه به هم اند و اين نشون ميده كه تشكيلات توي دنيا از قديم روش كار شده. شما مثلاً شوراي افتاء بهائيت رو با مثلاً فرض كنيد لوژهاي عالي فراماسونري رو ميتونيد كاملاً توي تشكيلات معادل هم قرار بديد و ببينيد اصلاً گرهها و ارتباطهايي كه اينها با هم دارند عين هم داره تعريف ميشه. حتي نوع عضوگيري و اينهاشون شبيه به هم است. من پيشنهاد ميكنم عدهاي برن روي اين چيزها كاركنند. بهائيت را همش با اين كه بخواهيم بريم و بگوييم كه اين ها دين انحرافياند و اينها اصلاً نگاه نكنيد. اين يك كار ديگهاي است. اينكه تشكيلات بهائيت چگونه داره كار ميكند يك كار كاملاً عملي و فني است و به نظر من به شدت آموزنده؛ مثلاً بهائيت از آنجايي كه با مذهب گره خورده و مثل ماها فقه دارند بهاييها، كارهاي عجيب و غريبي ميكنند راجع به اين كه تشكيلات رو حفظ كنند. اجازه بديد يك دونه از چيزهايي كه در حقيقت توي شرعهاي كتاب اقدس هست و بهش برخوردم را براتون بگم. بهايي فقهش ميگه كه اگه شما وارد شهري شديد، حكمش اين است كه ميگه خوابيدن در هتل، مسافرخانه، حالا اتفاقاً مسافرخانه رو ميگه، خوابيدن در مسافرخانه براي بهايي حرام است به شرط آنكه در شهر يك بهايي وجود داشته باشد، يك خانواده بهايي وجود داشته باشد. يعني ميگه كه اگر شما وارد شهري شديد مثلاً رفتيد فلان شهر و توي اون شهر يك خانواده بهايي وجود داشت شما بايد شب برويد و خانهي او بخوابيد نميتوانيد داخل مسافرخانه بخوابيد. اينها مشخص است كه چگونه دارند كار ميكنند. چه جوري داره تشكيلات كوچكش را عمق ميده و اين رابطهها را داره بيشتر ميكند و لينكهاي متعدد داره توي اون تشكيلات ايجاد ميكند. آموزنده است تشكيلات بهائيت، تشكيلات فراماسوني و تشكيلات صهيونيسم. آموزنده است به دليل تشكيلاتي؛ حالا اين كه چه هدفي دارند و چي را دارند دنبال ميكنند بماند. خود اين كارشون رو توش فن دارند، بلدند كه چه كاري رو انجام بدهند. شوراي افتاي بهائيت يكي از شوراهاي بينظير است براي اين كه بتواند يك تشكيلات را راهبري بكند و يك شيوهي تشكيلاتي خيلي خوب هستش. همه ي اين ها رو اگر بگذاريم كنار ما يك گير بزرگ داريم با تشكيلات در ايران. اون هم اين هست كه ما تشكيلات ميسازيم ولي واقعيت اين است كه كاري براي تشكيلات در نظر نميگيريم براي همين تشكيلاتمون يك كمي لاجون و بيروح و بيمزه است.
ما مثلاً يك سري تشكلهاي دانشجويي داريم روم به ديوار جسارتاً اين ها فقط شب انتخابات به درد ميخورند. تقريباً به درد ديگري نميخورند يا خيليكم به درد ميخورند؛ يعني ميدونيد اين كه شما امروز اينجا رسيديد به تشكيلات نشون ميده كه بالاتر خيلي نرسيده بوديد به اين تشكيلات. اين خودش نشون ميده كه ضعف داريد. يك روزي ما بايد اين بحث تشكيلات رو ميكرديم تا ميرسيديم به جامعهي اسلامي نه اين كه يك جامعهي اسلامي درست كنيم بعد ببينيم تشكيلات يعني چه. اگر چه اين كار الآن خيلي كار مفيدي است. ولي من ميخواهم بگوييم كه بنابراين شما نيازتون همينه كه از همينجاها شروع كنيد. كارتون رو بسط دادن و گسترش دادن. توي ايران تشكل هاي ما كارهاي واقعي ندارند. تشكيلات بهائيت روشن است كه چه كارهايي داره. منابع مالي كاملاً مشخصي داره. تشكيلات مثلاً فرض كنيد اسماعيليه آقا خان به شدت مثل همين تشكيلات است. توانسته در حقيقت با يك گسترش وحشتناكي رو به جلو برود و امروز يكي از خطرهاي مهمي است كه دارد ايران رو تهديد ميكنه حواسمون هم نيست الحمدلله. بيخ گوشمون توي تاجيكستان و بدخشان اينها دارند كار ميكنند. توي افغانستان دارند نيرو ميگيرند، توي جاهاي مختلف حتي توي عراق اينها شروع كردند و دارند نيرو مي گيرند. ميراث فرهنگي ما امروز دست آقا خان است؛ شاهنامهي طهماسبي رو مياريم توي ايران و ميبينيم بهترين صفحاتش نيست؛ ميپرسيم ميگن كه اينارو كارشناس آقاي آقاخان سالها پيش خريداري كرده و جالب اين است كه همهي اين تشكيلات هم وصل ميشوند به انگليس. انگليس در تشكيلات سازي قطعاً خيلي جلوتر از آمريكاييها است. آمريكايي تشكيلاتش خيلي باز است، تشكيلات پنهاني هميشه دست انگليسها بوده از قديم.
در حقيقت من عرضم اين است كه ما مهمترين مسئله مون اين است كه ما اصلاً معلوم نيست كه ميخواهيم چه كنيم. يعني ما واقعاً برامون روشن نيست. ببخشيد من اينجوري ميگم من نميدونم الآن جامعهي اسلامي ميخواهد چه كند. چه جوري قرار است چرخ جامعهي اسلامي بچرخد؟ چه قدر منابع مالي رو ما براي جامعهي اسلامي فكر كرديم؟ بسيج، انجمن، همهي اينها مثل هم هستند. فرقي نميكنند. يك ايراد كلي است ما راجع به اهدافمون خيلي مشخص نيست كه داريم چه ميكنيم. بنابراين در عضوگيريها خيلي بيحوصله هستيم. اصلاً براي چه يك كسي بايد بيابد اينجا؟ نميدونيم واقعا براي چي يك كسي بايد عضو بسيج بشه و يك كسي عضو انجمن بشه! دلايل سياسي مي توانيم براي شب انتخابات پيدا كنيم اما دليل واقعيتر نميتوانيم پيدا كنيم. در حالي كه يك كسي كه عضو بهائيت ميشه به شدت ميدونه كه برا ي چي داره مياد. عضو گيري در بهائيت كاملاً روشمند و متد داره. ميدونند براي چي دارند عضو ميشن. منابع مالي بهائيت به شدت روش فكر شده. ميدونيد بهائيت بعضي از گسترشهاي شاخههاي پايينش توي روستاها قوي بوده. به شدت ما روستاهايي رو داشتم كه يك دفعه بهايي ميشدند. همين جاها زياد داريم، دور و ور اصفهان زياد داريم، جاهاي ديگه داريم. دور و ور شيراز فراوان داريم؛ دور و ور آباده داريم. روستاهايي كه يهو مثلاً ظرف چه شبانهروز ميبينيد يك دونه مبلغ ميتونه همه ي اينها رو بهايي كند. اين مال الان نيست اين مال دورهاي هست كه داشته گسترش پيدا ميكرده. مثلاً براي نفوذ مالي در بهائيت، ميدونيد بهائيت عدد 19 رو مقدس ميدونه كه تعداد حروف بسمالله الرحمن الرحيم و چيزهاي ديگه اي از اين دست هست. بهائيت اولين كاري كه كرد آمد و گفت خمس در اسلام است ميشه 20% . ما خمسمون 19% هست. 19% در روستاها جواب ميداده، 1% را كسي محاسبه نميكرده. براي روستاها جواب ميداد. ما كي همچين كارهايي داريم توي تشكلهامون؟ چه همچين فكرهايي داريم؟ چه فايدهاي داره يك كسي بياد و عضو اين تشكل بشه، قراره چه كارهايي بكنيم؟ همش اينها با چيزهاي معنوي درست بشو نيست. همش با شعارهاي آبستركت و انتزاعي و اينها نميشه اين كار رو جلو برد. حتماً بايد چيزهاي روشني داشته باشيم. من پيشنهادم اين است كه ما اين چيزها رو بكشونيم به سمت چيزهاي غير سياسي؛ به سمت مسائل اجتماعي، به سمت مسائل فرهنگي و چيزهايي از اين دست. اون وقت تشكلهامون معني پيدا ميكنند. وقتي تشكل معني پيدا كرد اون وقت ميشه راجع به چيزهاي ديگه هم فكر كرد. مثلاً ساز و كارهاي مالي تشكلها بسيار مهم است. من مطمئن هستم در ايران هيچ تشكلي به راحتي نميتونه در حقيقت به شكل غير دولتي اداره بشه. دورهاي ما شروع كرديم الكي NGO ها را راه انداختن و گسترش دادن ولي واقعاً اين NGOها همشون از گاورمنتترين چيزهاي مملكتي مون بودن. پول ميداديم كه طرف اسمش NGO باشه.
ولي به هر صورت ما داشته ايم شبكههايي را كه تونستن واقعاً به شكل غير دولتي كار بكنند. پيدا كردن ساز و كارهاي چرخش مالي يك شبكه و يك تشكيلات خيلي مهمند. مهمتر از حتي به نظر من اهداف انتزاعي اون هستش. بايد بتونيم اينها رو پيدا كنيم.
و مهمترين چيزي كه ما توي تشكيلات ياد ميگيريم كار تشكيلاتي هستش. اين چيزي هست كه ما ياد نگرفتيم؛ يعني اين شوراي صنفي دانشآموزي و اينها داره راه ميافتد ولي اينها هم پاسخگو نيست. اينها هم كاملاً بايد بياد در دل آموزشهامون بشينه. يك مثال بزنم؛ خيلي امروز دارم بريده بريده حرف ميزنم من رو خواهيد بخشيد. يك مثال كوتاه بزنم مثلاً از دبستانهاي ژاپن. من يك دوستي داشتم راجع به اونجا تحقيق كرده بود. ميگفت مثلاً ميرند توي مدرسه، روز اول همين الفبا و اينها رو شروع ميكنند به خوندن. بعد از مثلاً ساعت درسيشون كه تموم شد، كه خيلي كوتاه هست، روز اول به اين ها يك كيك ميدن. يك كيك خيلي خوشمزه و به هربچهاي ميدن ميگن شما اين كيك رو بخوريد. يك هفته به اينها نفري يك كيك ميدهند. هفتهي دوم به هر دو نفري يك كيك دو نفره ميدن. بعد بچهها ميان بخورن. يكي ميكنه، اول تعارف ميكنند و مثل ماها، يكي بيشتر ميخوره، يكي كمتر ميخوره و كمكم دعواشون ميشه. بعد ميگن خوب حالا بايد چه كار كنيم؟ توي يك هفته به اينها آموزش ميدن كه چه شكلي ميشه يك كيك رو بين دو نفر تقسيم كرد. كه حالا مي دونيد اون راه مثلاً منطقي اينه كه حالا يك نفر تقسيم بكنه به صورت عادلانه و نفر دوم انتخاب كنه. كه دراين تقسيم طرف مجبوره اينقدر عادلانه كار بكند كه متضرر نشود در صورت انتخاب نفر ديگر. اين كار رو توي يك هفته به بچهها ياد ميدن. اجازه ميدن كه توي دو سه روز اول بچهها با هم ديگه دعوا كنند، هم ديگهرو بزنند، اين بگه اين كيك رو بيشتر خورد و اون يكي كمتر خورد اينا ياد ميگيرن تقسيمكردن كيك چگونه به صورت گروهي انجام ميشود. بعد كيكهاي بزرگتر. اين مثلاً مال يك ماهشون هست. بعد از اون ميگفت ميآوردنشان توي حيات و مسابقات دو مي گذاشتند. نفر اول رو بهش جايزه ميدادند و فلان و بهمان. بعد از دو سه روز ميآمدند و ميگفتند خب حالا ميخواهيم يك مسابقه ي دوي ديگه اي بگذاريم. 5 نفرتون را وصل ميكنيم به هم، با طناب پاهاشون رو به هم ميبستند. پاي چپ اينو به پاي راست اون و ... اينها رو ميبستند 5 تا 5 تا به هم و ميگفتند خوب حالا مسابقهي دو ميگذايم. بدجنسي هم ميكردند مثلاً اون كسي كه نفر اول بود رو يك جوري مي انداختنش توي جايي كه نتونه همپاي بقيه بدوه. اون اول نمي شد و همه تعجب ميكردند كه چرا اون اول نميشه، چرا گروه اين اول نشد. بعد ياد ميگرفتند كه همه همزمان با هم بايد بدوند؛ مثل اين قايق ها كه يه آدم لاغري را ميگذارند كه تبال هست و تبل ميزنه. بعد يكي يادشون ميده 1، 2، 1، 2 بگند كه اينا بتونند با هم ديگه بدوند، هماهنگي دويدن رو ياد بگيرند. اين مال كلاس اول دبستان در ژاپن. ما اينها رو بايد بياييم جسارتاً توي دانشگاه ياد بگيريم. تازه اگر ياد بگيريم. و گاهي اين ها از درس مهمتر است، مطمئن باشيد اين ها از درس مهمتر بوده. ما اين چيزها رو ياد هم ديگه نداديم. سيستم آموزشي هم مشكل داشته، بعد الان كه ميرسيم به تشكيلات ميبينيم كه تشكيلاتمون ايراداي، خيلي اساسي و بنيادي داره. چرا؟ براي اينكه اينارو يه جاي ديگري بايد ياد ميگرفتيم. ما كار جمعي رو هيچ جايي ياد نگرفتيم، هيچ جا به ما كار جمعي را ياد ندادند، در حالي كه وظيفهي آموزش و پروش به نظرم اين بوده. نتيجه اين هست كه ما خصلتهاي فردي پيدا ميكنيم، بعد ميريم توي دانشكدههاي جامعه شناسي و حرفهاي فضايي ميزنيم. بله ايرانيها اصولاً آدم هاي فرد گرايي هستند! نه بابا ما آموزشمون ايراد داشته. آموزشمون رو اگر درست كني احتمالاً ما هم ميتوانيم خصلتها و خصوصيتهاي جمعيمون رو ميتونيم بروز بديم. اين آموزشها رو نداشتيم و بلد نشديم، كيك كه الان ببينم دعوامون ميشه. توي سياست هم همينه؛ آدم بزرگهامون هم با هم دعواشون ميشه سر يك دونه كيك بلد نيستند اين رو با هم ديگر قسمت كنند. واقعاً بلند نيستيم؛ اگر بلد بوديم چرا دعواي بعد از انتخابات درست شد؟ دعواي بعد از انتخابات ما كاملاً مال سيستم آموزش و پرورش هستش. هم آقاي موسوي توي اين آموزش و پرورش درس خونده و هم آقاي احمدينژاد. اصلاً فارغ از اين دعواهاي سياسي و حق و باطل، اينها را بگذاريم كنار؛ من ميخواهم بگم كه ما اين فرهنگ رو نداشتيم و الا چه ايرادي داشت مثل همه جاي دنيا يك مقداري رأي ايشون داره و يك مقداري ايشون، اينا ياد ميگرفتند با هم ديگه كار بكنند. اين خيلي بيشتر به نظر من به نفع مملكت ما بود. اين حداقل از فضاي فعلي مون بهتر بود. اينجور نگره هايي كه من، اون هيچ چيز، حالا هممون هم زود اينها رو مقدس ميكنيم كه من امام حسين هستم و او يزيد، من اميرالمؤمنين هستم و اون طلحه و زبير اينها را ول كنيد؛ اينها همه مال اين است كه ما كار جمعي نكرديم. اگر كار جمعي با هم ميكرديم ياد ميگرفتيم كه ما هممون يك سري انسانهاي متوسط هستيم. معصوم نمرش 20 هست قطعاً 20 هست، يعني اين ديگه اعتقاد ما شيعهها هست و ماها معدل مون چيزي حدود 10، 12 هست. حالا مثلاً يك امام خميني داشتيم كه ميشه 17 و 18 ولي باقي ماها كه اينجا نشستهايم ديگه همون 10، 12 هستيم. اين ديگه خيلي جاي دعوا ندارد من بگويم كه تو يزيد هستي و من امام حسين و خيلي جاي دعوا ندارد. اين فرهنگ كار جمعي رو ماها نداريم و اين متأسفانه فقط ايراد ما نيست در بسياري از ممالك مثل مملكت ما به نظر من يادمون دادند كه نداشته باشيم. و براي همين خيلي دچار مشكل هستيم. حالا ما تازه مثلاً نسبت به كشورهاي مشابه مثل كشورهايي كه هم درد هستيم با هم مثل افغانستان، مثل عراق، وضعيت خيلي بهتري داريم. عراق دورهي ظلم صدام يكي از مشكلاتش اون بوده كه همشون به هم بياعتمادند. اونجا ياد گرفتند كه نبايد به كسي اعتماد كنند و بنابراين شما ميبينيد كه امروز توي كار جمعي چه قدر اينها ضعيف و هيچ كدومشون نميتونند يك جا را اداره كنند.
به هر صورت من ميخواهم بگويم كه تشكيلات كار اصلي كه ياد ما ميدهد اين هست كه ما بايد بتونيم با همديگه كار كنيم. ما ايرادمون اين هست كه اول تشكيلات رو درست ميكنيم بعد ميبينيم كه كار حالا نداريم حالا چه كنيم.
اول بايد كار رو درست كنيم و بعد بر مبناي كار بايد تشكيلات رو درست كنيم. اين يكي از چيزهاي مرغ و تخم مرغي نيست، اين يك چيز واقعي است كه تا كار، اون هدف مشت پر كن كامپيليت وجود نداشته باشد تشكيلات بي مغز است. ما اول بايد ببينيم كاري داشته باشيم براي انجام دادن، بعد بياييم بله بفرماييد بسم الله الرحمن الرحيم حالا تشكيلات درست كنيم و اون وقت ميتوانيم آدمها رو بعضي از اين استعدادهاي گم شده رو ابراز كنند و اين به دردمون ميخورد. من يك روزي داشتم ميگفتم به نظر من امروز توي سيستم اداري ما مدير كل آدمي است كه بتواند 50 نفر رو اداره كند و به همين معني بياد بالا، معاون وزير يه فلان مقدار آدم و وقتي رسيد به وزير، وزير يعني يك آدمي كه بتواند 1000 نفر رو اداره كند. ما وقتي اين شبكه ها را نداشتيم ان آدمها رو از كجا ميتوانستيم پيدا كنيم. هميشه درانتخاب كابينههامون چه در دورهي چپ و چه در دورهي راست، دچار مشكل بوديم و ميگيم كه آقا شايستهها انتخاب نشدند. كجا بايد اينها خودشون رو بروز ميدادند؟ كجا ما بايد اينها رو امتحان ميكرديم؟ خيلي از اينها اولين جايي كه خودشون رو بروز ميدهند مثلاً در دورهي وزارت اونها است. اين خيلي چيز خطرناكي هستش. اين خيلي خطرناكه. اونوقت به اين تعويض وزراي مكرر مي رسيم و و و . چيزهايي كه ديگه هممون ميدونيم و اين ها دردهاي مملكت هستش. اينها ربطي به احمدينژاد و خاتمي ندارد. اين ها دردهاي مملكت هست و به نظر من بعدها هم ما متأسفانه اين مشكلات رو خواهيم داشت مگه اينكه توي اين نسل شماها در حقيقت كسي بتواند كاري انجام دهد. اصل قصه اي كه من ميخواهم بگويم راجع به تشكيلات اين هست كه اول ار رو پيدا ميكنيم بعد بياييم و تشكيلات رو بسازيم. ببخشيد من خيلي پر حرفي كردم و عذر خواهي ميكنم كه اينقدر پراكنده گفتم. نتهام زياد بود ميخواستم همشون را بگم حروم نشه.
در همين رابطه :
ماخذ: باشگاه تشكيلات آنلاين
|