حاشیههای برنا از حضور رضا امیرخانی در غرفه انتشارات افق
نویسنده مردمی با «نفحات نفت» آمده است
نویسنده مردمی لقب خوبی است برای او که همه سوال ها را جواب میدهد و گپ میزند و اگر کسی آشنایی قبلی نداشت و همان اول دست گرم رضاخانی را در دست نگرفته بود، بعد از پایان همین مکالمههای کوتاه دست رضاخانی را دراز شده به سمت خود میبیند از مهر و محبت زیاد.
يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۱
حاشیههای برنا از حضور رضا امیرخانی در غرفه انتشارات افق
سرویس فرهنگی هنری برنا- مریم عرفانیان/ به راهرو پنج غرفه پنج که وارد میشوی خبرهای زیادی آنجا منتظرت است، همان اول جمعیت مشتاقی را میبینی که ایستادهاند و شلوغی بینشان مثل شلوغی دیگر قسمتهای شلوغ نمایشگاه نیست که انگار درست فکر کردهای و آنجا راستی راستی خبری است...
رسیدهای آنجا که از گوشه و کنار میشنوی که مدام در بین جملات، ترکیب واحدی تکرار می شود: «کی می آد؟» «کجاست؟» «یعنی واقعا می آد؟!»...
با کنجکاوی خاصی که خاص توست ایستاده ای آنجا و تمام لحظات را در ذهنت ثبت میکنی که کسی از پشت سرت سلام میکند و ناخودآگاه بر که می گردی مرد گشاده چهرهای رد میشود و میرود داخل غرفه انتشارات افق. کسی که متولد سال 52 است و رضا امیرخانی صدایش میکنند.
عرق از سر و روی امیرخانی میبارد دستمال کاغذی به دستش نرسیده سیل جمعیت مشتاق و دست هایی که حامل «نفحات نفت» هستند، سرازیر میشود و امیرخانی با روی خوش مدام تکرار می کند برای سرکار خانمِ...؟ جناب آقایِ...؟
یکی از سرکار خانمها می گوید با فلان کتاب امیرخانی زندگی میکند و او خوشحال است که کتابی که بیست سال پیش نوشته است برای مخاطب امروز زنده است.
این یکی با دوستش سر تلفظ عنوان کتاب «بیوتن» دعوا دارد و آن یکی دیگر می خواهد بداند محبوبترین نوشته امیرخانی از نظر خودش کدام است...
بچههای افق دست او آبمیوه دادهاند و صمیمیت و مهربانی امیرخانی به حدی است که یکی می گوید: کتابم را امضا میکنی آبمیوه نریزی رویش! و همه می خندیم.
آدمهای مختلفی آنجا میآیند، برخی از قبل خبر آمدن امیرخانی را شنیدهاند و آمدهاند برای دیدنش و گپزدن، بعضی رهگذرند و با دیدن چهره آشنایش میایستند به تماشا و ذوق زده کتابی هم میخرند و برای امضا میدهند و بعضی هم منتظرند راضیاش کنند برای مصاحبه!!
مسئولین غرفه مدام مواظبند که کسی بدون پرداخت قیمت، کتابی را برای امضا به امیرخانی ندهد و از دور و نزدیک چهار انگشت دستشان را نشان میدهند که قیمت کتاب با تخفیف میشود چهار هزار تومان!
نمی دانم از صمیمیت و راحتی نویسنده «منِ او» است یا دلیل دیگری دارد که کسی بدون رد و بدل کردن چند جمله دوستانه و یا حتی پرسیدن سوالاتی در خصوص کتاب و زندگی و دیدگاه های امیرخانی از غرفه بیرون نمی رود.
نگذارید بفهمد حرفه ای هستید!
اما بدا به حال وقتی او بفهمد حرفه ای هستید، که مخاطب عام یا کمی فراتر از آن نیستید که او با روی گشاده پاسخ تمام سوال ها و کنجکاوی هایتان را بدهد و برای ارتباط بیشتر نشانی سایت شخصی را برای پیگیری از طریق میل...
آن وقت است که او جدی تر می شود و از منی که لو رفته خبرنگارم می خواهد که ننویسم صحبت های دوستانه و خصوصی اش با مخاطبانی که پاسخگویی به آنها را وظیفه خودش می داند و حرف هایی برای رسانهها نیستند که فردای روزگار بعد از پخش شدنشان او کسی نیست که بداند چطور باید تکذیب کند و رد کند و در مقابل یک کلاغ چهل کلاغ ها حقیقت را نشان بدهد.
با فروتنی برای ... زیر سایه امیرالمومنین... چیزی شبیه به همین عبارتها است آنچه که امیرخانی تندتند برای طرفدارانش زیر به نام خدای کتاب ها می نویسد.
خیلی ها هنوز نرفته کتاب را باز می کنند تا جمله های نوشته شده توسط نویسنده محبوبشان را بخوانند که از همین خیلیها، خیلی هایشان موفق نمی شوند و نرفته برمیگردند تا از خود امیرخانی بپرسند چه نوشته است! امیرخانی هم آنجا به شوخی می گوید: اگر نتوانستید بخوانید سریع برگردید و بپرسید که اگر دیر بیایید شاید خودم هم دیگر نتوانم بخوانمش!
اینجا بازار تمام بحثها داغ است و امیرخانی پاسخگو! یکی از سیاست میگوید و دیگری از نفت، آن یکی از جریانهای داستان نویسی و جریانسازی در دانشگاهها حرف می زند و دیگری حال آقا علی پسر نویسنده را می پرسد.
اینجا امیرخانی ایستاده است، یک ساعت و خرده ای آنقدر زود تمام میشود که باور نمی کنی، آنقدر پیگیر و فعال است که از طرفی یک پای بحث هاست و از طرفی هم تندتند با همان پرسش تکراری «برای که بنویسم؟» کتاب ها را امضا می کند فقط کم مانده حواسش نباشد و پول مشتری ها را هم بگیرد و برایشان کتاب بیاورد!
اینجا نویسندهای است که می گوید برای مردم مینویسد و اگر سالی یک کتاب ننویسد خفه میشود و به تبعش غرغرو! و او دلش نمی خواهد هیچ وقت این اتفاق بیفتد... من یکی هم بعید میدانم!
راستی امیرخانی دوشنبه ساعت 15 تا 17 هم در غرفه سوره مهر حضور خواهد داشت...
توضيح سايت: رضا اميرخاني از سركار خانم عرفانيان، تهيهكنندهي اين گزارش به دليل فقدان فرصت براي مصاحبه پوزش ميطلبد.
در همين رابطه :
ماخذ: برنا