اینروزها مصادف است با انتشارِ کتابِ جدیدِ رضا امیرخانی – نفحاتِ نفت – که کم و بیش نقد و نظرها و بیشتر خبرهایی پیرامونِ آن در فضای رسانهای دیده میشود. سایتِ شخصیِ این نویسنده که با دو دامنهی ارمیا و امیرخانی و پسدامنهی آیآر برخط است نیز کماکان نوشتههای پیرامونِ او و کتابهایش را رصد میکند و بازنشر میدهد.
قصدِ نوشتنِ نقد بر نفحات را ندارم، چون قائلم این کتاب در مقامِ یک نظر نوشته شده و این نظر میتواند مانندِ هر نظرِ دیگری در شئونِ مختلف موردِ ارزیابی و تضارب قرار بگیرد. اما بنا دارم کمی در موردِ فضای فعلیِ فرهنگی و رضا امیرخانی بنویسم.
به قولِ یکی از دوستان که در موردِ عادلِ فردوسیپور چنین نظری داشت، من نیز فضای ادبی و فرهنگیِ جریانِ ارزشیگرا را به قبل و بعد از رضا امیرخانی تقسیم میکنم. نهالِ نویسندهگیِ رضا امیرخانی در دورهای بهبار نشست که تنازعِ فرهنگیِ کشور تحتِ تأثیرِ محاجهی سیاسیِ دو طیفِ خاص گم شده بود. این نهالِ جوان غبارِ دعواهای سیاسی را کنار زد و نشان داد که هنوز هم میتوان متنفسِ از آرمانهای حداکثریِ اسلام و انقلاب بود. ویژگیهای جذابِ قلمِ او مثلِ سرککشیدن به عرصههای مختلفِ مسائلِ اجتماعی، پهلوزدن به ادبیاتِ حوزوی و آرمانخواهیهای جسورانهای که توأمِ با جرئتِ جوانانهی او گشته بود و حتا همین مظاهرِ شکلیِ ساختارشکن مثلِ جدانویسی و ریشهیابیِ کلماتِ مرکب، همه و همه نظرِ بسیاری از جوانانِ گمگشته و راهنمایآرمانگراندیدهی آن روزگار را به خود جلب کرد. و این ماجرا تا جایی ادامه پیدا کرد که در دورهای دولت و نگاهِ دولتی نیز سرِ تعظیم پیشِ پای این خواستِ اجتماعی فرود آورد و به زعمِ من ریاست بر انجمنِ قلم و فعالیتهای کوتاهمدتِ آنروزهای رضا در خطِ مقدمِ نویسندهگیِ دولتی محصولِ آن است...
رضا امیرخانی سرِ پردغدغهای دارد و بهراستی میتوان گفت زندهست! چون بسیاری از نویسندهگانِ همعصرمان را سراغ دارم که اگر در جراید ندیده باشیشان میپنداری که اصلا در این روزگار زیست نمیکنند...
سه رمان، دو داستان، یک سفرنامه و سه مقاله در طولِ این مدت بهصراحت گویای این مسئله هستند که او جوانیست با پشتکارِ فراوان که البته حالا دیگر نویسندهایست صاحبسبک و پابهسنگذاشته. اما شاید همهی اینها هم نتوانند ویژگیِ خاصِ او حساب گردند؛ ویژگیای که رضا امیرخانی را متمایز میکند شاید در یک کلام خلاصه گردد و آن هم اینکه او "حرفهای"ست و این نه ویترینِ مطبوعاتی و نه ژستِ نویسندهگیِ او که بهراستی خصلتیست از خصائلِ او...
هوشمندیِ امثالِ امیرخانی در این کشور شاید آخرین رمقهای تنِ خسته از سیاستزدهگیِ فرهنگِ مجروحِ ما باشد. فرهنگی که همیشه کمترین هزینهها برایش شده و همیشه هم بیشترین ضررها را از نپرداختنِ به آن دیدهایم و کی باشد که بر مزارِ فرهنگِ مرحوممان به قولِ سیدحسن حسینی فاتحه بر قرآن بخوانیم...
ذهنِ غیرِ حرفهایِ ایرانیِ پراحساس از رضاامیرخانیِ جوان، بهاشتباه الگویِ بلامنازعِ نویسندهگی ارزشی میسازد و هماو نیز روزی در قربانگاهِ فرهنگِ سیاستزده با برچسبِ بیبصیرتی به تذبیحِ او و همهی سوابقش میپردازد و در این فضا چه تمنای محالیست جوانمردی و رعایتِ مرام و فهم و شناخت و...
رضا امیرخانی فرزندِ اشرعِ فرهنگِ این مملکت است نه برادرخواندهی فرزندانِ اصیلِ سیاستزدهگیِ فرهنگی و فهمِ این مسئله خیلی دشوار است برای سیاستزدهگانِ بنشسته بر مسندِ فرهنگ!
نفحاتِ نفت همانگونه که امیرخانی در دیباچهاش نوشته نه کتابیست تخصصی در حوزهی اقتصاد و نه مقتلِ ذبحِ عظیمِ مدیریتِ فرهنگی در کشوری که همه اهلِ شعار باشند و مقتلخوانی! نفحات نگاهیست فرهنگی به جایجایِ مدیریتِ این کشور و به تبعِ آن گاهی کلان به مسائل نگریسته است و از طرفی نیز تجربیات و نظرها و پیشنهاداتِ شخصیِ یک نویسنده است در راستای دردها و دغدغههایی که داشته و از این منظر نیز گاهی خُرد به خیلی از مسائل نگریسته است. نتیجهای که میتوان گرفت این است که این کتاب هشدارهای یک دلسوزِ فرهنگ است برای زمامدارانِ فرهنگِ این کشور. هشداری که اگر جدی گرفته نشود و برخوردِ عاقلانه با آن نشود، دیری نیست که در نگاهِ سیاستزده و رمانتیکِ دولتیها از رضا امیرخانی یک اپوزسیونِ ضدِ نظامِ دگراندیش خواهد ساخت و خدا نرساند روزی را که فرزندانِ خلفِ فرهنگ، دور از مزار بر مادرِ مجروحِ خویش بگریند... در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ غم خاك