مشكل اول، عقبماندهگي است (مصاحبهي ايلنا با نويسندهي نفحات نفت)
گفتگوي اميرخاني چند شاهجمله داشت: فضاي اجتماعي ما براي رشد كار غيردولتي آماده نيست. گرچه اغلب نويسندگان ما پيش يا پساز انقلاب با آموزههاي ادبيات چپ رشد كردهاند و گرفتار آنند اما من تحت آموزش ادبيات چپ نبودهام. اين روزها با تعميق گسل فقير و غني مواجه هستيم و اينكه؛ مساله اول كشور من، عقبماندگي است و روشنفكري چارهاي ندارد جز اينكه در اقاليم قلم كار كند.
ایلنا: « اين اخويني را مينويسم براي نسل بعدي، براي آنهايي كه هنوز وارد بازار كسب و كار نشدهاند. همانها كه هنوز حوصله شنيدن دارند و فرصتي براي تصميمگيري... مخاطب اين نوشته كسيست كه عاقبت مي خواهد وارد بازار كسب و كار شود و گرفتن پول توجيبي را چندان خوش نميدارد. اين اخويني براي همنفسي و همسخني و شايد همتاثيركي روي اين دسته باشد.»
اين سطرهايي از نوشته رضا اميرخاني است در مقدمه « نفحات نفت» كه خودش اين كتاب را جلد صفرم، «نشت نشاء» ميداند. توجه اميرخاني در نشت نشاء به علم بومي بوده و چرخه توليد سوال و حركت علمي در دانشگاهها و بعد قصد داشته در حيطه تخصصي خود، يعني ادبيات داستاني، چيزكي بنويسد بهعنوان راهحل تخصصي رمان نويسي بومي... اما حالا ما مواجهيم با «نفحات نفت» كه جستاري است در فرهنگ و مديريت نفتي. اميرخاني در اين كتاب معتقد است؛ امروز انقلابي بودن، يعني غيردولتي بودن.
اما ازمنظر مخاطب ادبيات در گسترش بحث علوم انساني توسط يك رمان نويس، نكته برجسته، نثر پرانرژي اميرخاني است. نثري كه در پس زمينه شايد از همان منبعي زندگي يافته كه نثر جلال آلاحمد، اما در ظاهر هيچ ربطي به نثر تلگرافي و جملات كوتاه جلال ندارد.
اميرخاني در سويهاي كه مينويسد و قصد دارد نمونهاي از«ادبيات انقلاب اسلامي بدون شعارزدگي» را ارائه دهد، يك اتفاق است. وي در سال 1369 رتبه نخست جشنواره علمي خوارزمي را به خود اختصاص داده است. با اين حال بهشدت به اقبال مخاطب در بازار كتاب توجه دارد و معتقد است: چارهاي جز اين ندارم. اين شغل من است و درغيراين صورت بايد به كار فنياي كه داشتم؛ بازگردم.
* در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» آلاحمد به شدت در تعريف واژه روشنفكر به افعال و مشاغلي كه به نوعي با كلمه آميختهاند، توجه دارد. چون در ذات كلمه؛ معني و پيرو آن هدايت نهفته است. در كتاب «آلاحمد» يك واژه همهگير، بررسي تخصصي ميشود اما در كتاب شما يك بحث تخصصي مديريتي و اقتصادي، براي عام طرح و بررسي ميشود. شما بهعنوان يك رماننويس از چه منظري به تاليف «نفحات نفت» پرداختهايد؟
ــ به نظر من، وظيفه روشنفكر بيان حقيقت مكتوم است. چون حقايق بسياري هستند كه در رسانهها و .... مطرح ميشوند و بيان آنها جزء وظيفه روشنفكر نيست. ازسوي ديگر تعريف مسائل تخصصي و عمومي در ايران درست نيست. در حيطه كار تخصصي ما موظفيم از توضيح مجدد اشتراكات پرهيز كنيم و وقتي كتاب را بهعنوان حوزه نشر عمومي انتخاب ميكنيم، يعني موظف به همگاني كردن يك موضوع تخصصي هستيم. مخاطب اصلي «نفحات نفت» براي من، جوان 18 تا 30 ساله است كه به نوعي در شكلگيري اين مملكت نقش اصلي را دارد و اين نسل ديگر گرفتاريهاي نسل اول انقلاب را ندارد كه با يكسري كار زمين مانده مواجه بود. مخاطب اين كتاب، براي اين كه تصميم بگيرد آينده كشورش را بسازد، لازم است مشكلات مديريت نفتي را بداند و بعد دست به توليد و كار بزند.
* اما مخاطب شما اصلا امكاني براي ارائه نظرهاي خودش در اين جامعه دارد يا صرفا مهرهاي است ناگزير از گردن نهادن به تصميمات مديران؟
ــ اين را قبول دارم كه فضاي اجتماعي ما براي رشد كار غيردولتي آماده نيست. اين كتاب بحث درست و جدي است. اما وظيفه من بهعنوان نويسنده، نوشتن كتابي براي طرح اين مسئله است. باقي قضايا را بهعهده مخاطب كتاب بگذاريم و ببينيم او چگونه به امر خلاق تن ميدهد و با آن چه برخوردي دارد. من به شدت به اين اتفاق خوشبين هستم و معتقدم كه نسل بعدي بهتر از ما رفتار ميكنند، هنگامي كه «نشات نشاء» را هم مينوشتم، قصدم ايجاد يك شور بود. اما بحثي كه در «نفحات نفت» مطرح ميشود، يك راه پنهان نگه داشته است. نوشتن اين كتاب، در حيطه شغلي من يك كار تلقي ميشود. همچنين اين را هم درنظر داشته باشيد كه اين كار دستاوردي درازمدت خواهد داشت. اما اگر كسي تصميم بگيرد كه در رشد كشورش موثر باشد، زماني مجبور ميشود كه در اين زمينه و در محدوده شغلي خودش تصميم بگيرد. اين كتاب به مخاطب كمك ميكند كه در اين زمينه به تصميم خودش برسد.
* در فرهنگ ما، اصولا پول ارزشي ندارد حتي ضربالمثلهايي داريم از اين دست كه «پول چرك كف دست است» و .... ازسوي ديگر باتوجه به آثارتان، شما از سويهاي ميآئيد كه به اين سنتهاي فرهنگي باور دارد، كمي عجيب است كه شما با چنين پشتوانهاي، اين قدر صريح به ارزش پول ميپردازيد. اين بحث در رمان «بيوتن» هم مطرح شده بود.
ــ من خلاف عادت بودن كارهام را ميپذيرم. چون من درسويه جديدي مينويسم و تحت آموزش ادبيات چپ رشد نكردهام. اين مطلب جدي است كه اغلب نويسندگان ما چه پيش از انقلاب و چه پس از آن با آموزههاي ادبيات چپ رشد كردهاند و گرفتار آموزش ادبيات چپ هستند. ادبيات چپ تنها ادبيات آرمانگرايي است كه ما در جهان داشتهايم. بعداز انقلاب هم با پرداختن به مضامين اصلي ادبيات چپ، با آموزههاي ديني و عرفي تباين ندارد. ازسوي ديگر اينكه پول چرك كف دست است، با ارزش كار و ارزشمندي توليد سرمايه منافاتي ندارد. شايد مصرف صرف سرمايه نكوهيده شود. اما برنامهريزي براي توليد كار و سرمايه و همچنين برنامهريزي براي مصرف آن، هميشه ستايش شده است. كما اينكه وضعيت مالي، ائمه ما بد نبوده است. اما اين نكته آنها را از كار بينياز نميكرد. هرچند باوجود امكان مالي، ساده ميزيستهاند و دركنار مردم بودهاند، اما اين مانع نبود كه توليد كار و سرمايه از وظايف زندگيشان نباشد. كما اينكه حضرت امير جزء ثروتمندان بوده است، اما در مزرعه مردم هم چاه ميكنده است. پس ميبينيد كه توليد كار و سرمايه جزء برنامههاي آنها بوده است. اما متاسفانه در اين روزها ما با تعميق گسل فقير و غني مواجه هستيم كه بحثي جدي و مفيد فايده به حال سياست است و نه ادبيات. هرچند اين بحث هم، ازجمله ويژگيهاي ادبيات چپ است و ربطي به ادبيات ديني ما ندارد.
* اين نكته را نميتوان انكار كرد كه سابقه ادبيات داستاني ما، محصول كار روشنفكران چپ است و اصولا مذهبيها در اين زمينه پشتوانه و تاريخي ندارند.
ــ كاملا درست است. اما ادبيات داستاني در ايران بطور كلي، بيتاريخ است. مثل شعر نيست كه از سابقه بسياري برخوردار است. متوني مثل سمك عيار، شاهنامه و تاريخ بيهقي هم، هيچ يك در رماننويسي ما راهگشا نيست. من سعي دارم نوع جديدي از ادبيات را توليد كنم. ادبياتي كه معرف انقلاب اسلامي است بدون هيچ شعارزدگياي. البته احتمال اشتباه ما زياد است. اگر از الگوي ادبيات چپ پيروي ميكرديم، بازهم بايد طبقه فرودست بر طبقه فرادست بشورد. مهمترين كار من، مرزبندي با ادبيات ليبراليستي جهاني است و هدف من، توصيف زندگي ديندارانه، در دنياي مدرن است
* اين نكته در رمان «بيوتن» هم مورد توجه شما بوده است، اما بخش اعظم قشر مذهبي ما، هيچ توجهي به جهان مدرن ندارد.
ــ در اين صورت كه ما يك چهارديواري دور خودمان ميكشيم و تمام! اين ديگر ميشود طالبان!
* اما نكته ديگري هم هست. اينكه در جامعه مدرن، افرادي كه جزئي از آن به شمار ميروند به چه ميزان به اين عبارت «زندگي ديندارانه در دنياي مدرن» معتقد هستند؟ اصلا چنين نگاهي چقدر امكان تحقق در ذات دارد؟ از يك منظر كلي به نظر ميرسد اين نگاه با يك ترديد هملتگونه مواجه است و بحث بر سر بودن يا نبودن آن است.
ــ اين سئوال الان هيچ جوابي ندارد و وجه همت من، پاسخ به اين سئوال است. اما تمدن اتفاقي اينگونه است. تمدن يك موجود ناقصالخلقه نيست كه بتوان رمانش را پيش از آنكه خودش اتفاق بيفتد، به رشته تحرير درآورد. من به همان ميزان كار سختي در پيش دارم كه ديگران. اما هر تمدني در مرحله جنينياش دچار همين ترديدها است و به همين ميزان در بيشكلي و نااميدي به سر ميبرد. اما اگر با اين نگاه به آن نگاه كنيم كه اين بچه سقط ميشود و هيچ وقت به دنيا نميآيد، قرار نيست ما به نحوي زندگي كنيم تا براي تمام مسائل، جوابهاي روشني داشتهايم.
* كتابهاي شما جزء پرفروشهاست. «نفحات نفت» در مدت كمي كه از نمايشگاه ميگذرد به چاپ دوم رسيده است. «من او» به چاپ سيام و «بي وتن» به چاپ هشتم كه گويا تاكنون حدود «40 هزار نسخه» از آن به فروش رفته است. بحث فروش اثر ادبي، تاكنون بحث مورد توجهي نبود، نسلي از كتابخوان هم به اين ترتيب ساخته شده كه اصولا اثر ادبي نخبه، اقبالي در بازار كتاب ندارد مثل برخي رمانهاي «شب يك، شب دو»فرسي...
ــ فكر ميكنم قصه «شب يك، شب دو» متفاوت است. اين كتاب در شرايط تاريخي بدي به دنيا آمد كه ديده نشد. نويسندهاش هم، اگرچه زنده بود اما در همان زمان مرده بود بعدها هم اين كتاب ديگر در بازار نبود تا اگر كسي ميخواست آن را بخواند به سراغش برود، من هم در كتابخانه خواندهام.
* شما پيش از نوشتن هر اثري به اين نكته يعني مخاطب و فروش فكر ميكنيد؟
ــ هيچ فرمولي براي اقبال مخاطب ندارم. امروز بعداز 20 سال كه به اين شغل مشغولم، هنوز هيچ اصلي در اين زمينه نميشناسم و مدام نگرانم كه به قول حافظ حلقه اقبال ناممكن بجنبانم. هيچ راهي هم وجودندارد كه ما به شرايط اين اقبال آگاه شويم شايد بودن دركنار مردم، موجب اقبال مخاطب شود.
در جامعهشناسي ميگويند كه از هر هزار نفر، يك نفر به هر موضوع تخصصي علاقه دارد، در ايران هفتاد ميليوني، هيچ موضوعي نيست كه 70 هزار نفر مخاطب نداشته باشد. اگر نه يك جاي كار ايراد دارد. درمورد رمان كه قصه متفاوتتر است، از هر صدنفر يك نفر به رمان علاقه دارد. بنابراين تيراژ رمانهاي ما بايد به بالاتر از 700 هزار نسخه برسد. اما به طور كلي درحين نوشتن يك كار، به هيچ وجه نميتوانيد به شرايط اقبال آن فكر كنيد. بعداز انتشار كتاب، ديگر كار شما يك كالا است و وجود يك ناشر حرفهاي در نحوه ارائه آن بيتاثير نيست.
* از نويسندگان نسلهاي پيش، بيشتر خودتان را وامدار چه كسي ميدانيد؟
ــ جلال آلاحمد تنها نمونه روشنفكر ايراني است كه من به آن علاقهمندم. مساله اول كشور من، عقبماندگي است و روشنفكري چارهاي ندارد جز اين كه در اقاليم مختلف قلم كار كند. همانگونه كه جلال.
گفتگو از: مريم منصوري
در همين رابطه :
. ماخذ: ايلنا