اول بگویم که چه خوب شد که این کتاب سفارشی و منحوس، هنوز سال فتنه به سرنیامده منتشر شد و رضا امیرخانی هم که با سکوت پرسشبرانگیزِ خود به جمع مردودانِ فتنه پیوسته بود، بیهویتی و ضعف تحلیل خود را آشکار کرد. حالا من امیرخانی را –البته دیگر نه با قلبی محزون تا صفحه 123 کتاب منحوسش- در کنار شجاعی و شجریان و برخی دیگر از بهدردنخورهای پرسروصدای جامعه فرهنگ و هنر مملکتم، در سطل آشغال انداختم.
و چه خوب شد که (شاید) تنها نویسنده رمان و داستانهای بومی مملکتم، که شماره چاپهای کتابهاش از ده بالا میزد نیز خود را رسوای اذهان کرد تا خط ادبیات داستانی انقلاب، پوستی دیگر بیندازد. و این خط باید بداند که در هر دورهای شاخصی برای سنجش هست و وقتی کسی سر دعوا با شاخصِ سنجش را داشت، رسواست.
وقتی این اثر منحوس و سفارشی را میخواندم، و لگدپرانیهای بیدلیل به این و آن را میدیدم، هم اندوهگین میشدم و هم متعجب. حزن و شگفتی را نگه داشتم و فروخوردم تا به افتضاح دانشگاه آزاد رسیدم. فسادآلودترین مساله تاریخ معاصر ایران؛ بارزترین جلوه حقکشی و ظلم و غرور سازمانی و استکبار و لجنپراکنی و دروغ و نفاق و ... همه و همه این ذنوب فردی و جمعی و بدتر، حکومتی به شکل عجیبی در این مولود خبیث جمع شدهاند؛ در همسایگی شیرینترین اتفاق تاریخ (همان انقلاب فراموششده اسلامی)، ابنخطاب و بچه رزماری تولید کردهایم: «دانشگاه آزاد اسلامی»؛ نجسترین ساختاری که بشر توانسته ایجاد کند؛ مفسدترین نهادی که در تاریخ معاصر، نخبگان جبههرفته و نرفته و انقلابدیده ما را تبدیل به وامدارانی کند که جرأت نفسکشیدن و سرکشیدن در برابر تصمیمهای یک طاغوتِ بوالهوس را نداشته باشند. و آنوقت، رضا امیرخانی معروف، در کوران مبارزه با این فسادکده، عَلَمِ دفاع از دانشگاه آزاد را بردارد. گلی به گوشه غیرت و فهم دانشجویان بسیجی مملکتم، که در هیچ بندی از جمله خودبینی و خودپرستی و خودنخبهبینی نیفتادهاند و بوی هر کثافتی را از هزاران سال فاصله میشنوند و بیپروا جلوی مجلس فاسدشده تجمع میکنند و از رییس مجلس فحش میخورند و ... اما رضا امیرخانی قصه ما، مثل برخی نمایندگان خودفروخته آن مجلس، از دانشگاه آزاد دفاع میکند. خاک بر سرِ ادبیات داستانی ما که هنوز بر و میوه نداده، باید خوراک گرازها شود.
بزرگترین تیرگیِ کتاب منحوس و سفارشیِ نفحات نفت، فراموشکردن حق و باطل است. بدانیم که هرگاه ما در روش، حق و باطل را کنار گذاشتیم یا محلی برای حضور آنها ندیدیم، در محصول لاجرم به باطل خواهیم رسید، حتی اگر ماده، حق باشد. جوان نویسندهای با نیت خیر (هر نیتی)، اخبار درست و اصلا حقِ جسته و گریختهای از اوضاع مملکت را میبلعد:
1. رییس جمهور دو روزِ کنار عید فطر را تعطیل کرد و رفیقِ کارآفرینِ من فلان مقدار ضرر کرد.
2. رییس جمهور آبی است و فلانی قرمز، بهمان به فلان رأی نداد و او شهردار نشد و بعدها گتمان! پدر قرمز را درآورد.
3. رییس جمهور ...
بعد با روش مشکلدار و آلودهای این اخبار را در کنار هم میچیند و ناگهان به نتیجههای باطل و اندوهباری میرسد که هم خودش را خراب میکند و هم ما را متاسف و متعجب.
آقایانِ نخبگان! یا کسانی که خیال میکنند نخبهاند! یا کسانی که توهم زدهاند که در مرزِ نخبهشدن به سر میبرند! بزرگزادگان! همرزمان علی مطهری! تا کی باید عوامان و مردمان سادهای چون ما، به گذشته برگردند و تصویرها و احساسهایی را که نسبت به شما داشتهاند، پاک کنند و اصلاح کنند و در آنها تجدید نظر کنند؛ به خاطر حماقتها و حماقتهای شما؟ خسته شدیم. آیا دعوای حق و باطل مثل روز روشن نیست؟ آیا فساد مدیریتی دانشگاه آزاد از اوضح واضحات نیست؟ آیا کوردلترین دشمنانِ این مملکت، رضا به شکست نظام در زورآزماییِ اصلاح مدیریت دانشگاه آزاد نیست؟
نادرستی روش تحلیل در این کتاب چند بعد دارد...
قسمت دوم
نادرستی روش تحلیل در این کتاب چند بعد دارد...
1. نخست اینکه در آسیبشناسیِ مساله، حق و باطل، فرعی قلمداد شده و مساله «نفت» اصل گرفته شده است. اگر امیرخانی عمری را به گشت و گذار و تمرین پرواز و حضور قلب در تمدن غرب و تست خط مشی آنتوان دو سنت اگزوپری و سپس حضور در قلب انقلاب اسلامی (از دانشگاه صنعتی اصفهان! گرفته تا بشاگرد و البته مناطق آزاد) و سپس داستاننویسی و سفرنامه نویسی از رهبر یا رهبر و امثال آن گذرانده، این حقیر، عمر که نه، دوران هم نه، دورههایی را به کار در سیستمهای دولتی و خصوصی، البته با سرِ بالا و چشمان باز گذرانده است. میداند دردِ سیستم دولتی چیست؟ آنرا چشیده، با آن مبارزه کرده، بسیاری اوقات طرح جدیدی درانداخته و وقتی کسی را در آوردگاه عمل نیافته، به تنهایی اصلاح را پیادهسازی و اعمال نموده است، دیده است که در همان ساختار دولتی (البته در همسایگی انقلاب اسلامی) میتوان کارهایی کرد و ایدههایی را پرداخت که در هزار سیستم خصوصی ذکر نام آن کار و ایده باعث مسخرگی تو میشود؛ به شرطی که اهل کار باشی. موقعیتهایی همچون دو سال ریاست انجمن قلم را دودِ یک سطر مطلب قزعبل در کتابی ضعیف و سفارشی نکردهام که دلِ هواداران انقلاب را بسوزانم. نفت خیلی مهم است، ولی از حق و باطل مهمتر نیست. و نفت خیلی مهم است، اما همه تحلیل نیست. این را اگر امیرخانی تا کنون نفهمیدهاست، حتما نمیخواسته که بفهمد.
2. نادرستی دوم در روش تحلیل در این کتاب منحوس (باز هم مثل روشنفکران یکصد ساله اخیر ایران) اصل گرفتنِ خارج و مقایسه بدون جواز اوضاع ایران با کشورهایی دیگر در دیر و دورِ نقاط دنیا و اغلب، کوبیدن آنها بر سر جوان و پیر مردم ایران است. در صفحه 113 پرسشهایی بیربط مطرح شده و در ابتدای صفحه بعد آورده: «در دنیا، اهل سیاست به این سؤالات پاسخ گفتهاند». واقعا خسته شدهام از بس به این قیاس ضعیف، پاسخِ مجمل و مبسوط دادهام. قیاسی که برآمده از جهانشمول گرفتنِ علم است که در همان غربِ منتهای آرزوی امثال امیرخانی، بیش از نیم قرن است که مورد تمسخر است، از بس غیرعلمی و عقبافتاده و نقدخورده است. در چنین اوضاع بههمریخته اردوگاه انسانخدایی از آنسو و شکوفاییِ تمدن عظیم اسلامی در سالهای اخیر از این سو، هیچ روشنفکرِ اصلاحطلبِ خودفروختهای جرأت مقایسه ایران را با هیچ خرابشده دیگری در عالم نداشته که این جوان امروز... . خندهدار و البته تاسفآور است که یک نویسنده مذهبی، با سابقهای از رمان و داستان جنگ و رهبر و الخ، فتوای تقلید از قیصر عریان میدهد.
3. ضعف عمیق سوم، ارجاع مشکل به محل سالم است. این ضعف روشی موجب سرگردانی در سیستم و جلوگیری از حذف و رفع مشکل میشود. کسانی که این کتاب ضعیف را خواندهاند، اغلب آنرا از ارایه راهحل عاجز میدانند، علت این عقیمبودن، ضعف در یافتن مرجع مشکل است. ریشهکنی اقتصاد نفتی از سال 84 در دستور کار دولت معزز بوده و در این 5 سال، صادرات غیرنفتیِ مملکت ما 5 برابر شده است، دولت عزم جدی بر تامین بودجه جاری از درآمد غیرنفتی دارد و این یعنی تبدیل بخش دولتی به چیزی شبیه بخش خصوصی (از جهت نگاه به کار). و این پدیده مبارک از این دولت کلید خورد ولی در این کتاب، تمام مشکلات، به بهانه نفت به همین دولت برگردانده شده است. اگر مدیران میانی یا مدیران مجمعالجزایر بیصاحب در مملکت ما، مثل دانشگاه آزاد، نهادهای متنوع و متعدد فرهنگی و اقتصادی (که بدون پاسخگویی به هیچ مرجعی سالهاست در حال خلق حادثهاند) و امثال آنها کملطفی دارند، نباید یکراست شخص اول مملکت را نشانه گرفت و او را مرجع تمام مشکلات معرفی نمود، آنهم به این دلیل که از یکی از رفقای نویسنده یک تومان افتاده است، کارآفرین اگر کارآفرین باشد، گلیم خود را از همین آب گلآلود هم بیرون میکشد که تا کنون کشیده است و کشیدهایم. البته انتقاد از شخصی که مورد توجه و تحسین دوست و دشمن است، خودبهخود باعث احساس بزرگی در انسانهای کوچک میشود و امیرخانی بداند که اکنون در رسته خاصی طبقهبندی شده است، رستهای که بهجز تخریب نماینده بهحقِ مردم پابرهنه، عرضهای ندارند و البته رسوای روزگار هستند و هستند.