تاريخ انتشار : ١٤:٤٥ ١٤/٦/١٣٨٩

آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(8)
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن صد و پنج نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
120
گيلاس: 179
http://gi-las2.persianblog.ir/post/185
جواد-شهريور89
پانویس : بخونید نفحات نفت رضا امیرخانی رو حتما.
========================================
119
فرهيختگان: كتاب هاي پرفروش هفته به روايت فررهيختگان
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/12289/40/
...-شهريور89
سايت هزار كتاب
چهل‌سالگي، ناهيد طباطبايي، نشر چشمه/ تهران در بعدازظهر، مصطفي مستور، نشر چشمه/ ترجمه: تنهايي، صفي يزدانيان، نشر منظومه‌ خرد/ از دو كه حرف مي‌‌زنم از چه حرف مي‌زنم‌، هاروكي موراكامي، ترجمه: مجتبا ويسي، نشر چشمه/ نماد گمشده، دن براون، ترجمه: حسين شهرابي، نشر افق/ درخت مار، اووه تيم، ترجمه: اميد اجتماعي جندقي، نشر افق/ دلقك و هيولا، پيتر اكرويد، سعيد سبزيان م. و انسيه لرستاني، نشر افراز/ جنبش تنباكو، سجاد گودرزي، نشر چشمه/ نفحات نفت، رضا اميرخاني، نشر افق/ روي پله‌هاي كنسرواتوار، دونالد بارتلمي، ترجمه: شيوا مقانلو، نشر افق
========================================
118
گل‌آقا: نفحات نفت با طنزي تلخ و خواندني
http://www.golagha.ir/news/?ty=15&id=4386
اسماعيل اميني-شهريور89
رضا امیرخانی داستان و رمان می‌نویسد اما دراین کتاب، نه داستان نوشته ونه رمان، او نفحات نفت را نوشته‌ای اخوینی می‌نامد از زمرۀ اخوانیات، چیزی که میان برادران نگاشته می‌شود و باید برادرانه آن را خواند. نفحات نفت از پانزده مقالۀ کوتاه فراهم آمده که همگی حاصل تأملاتی است در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی وسه لتی!
دربارۀ مدیر سه لتی، امیرخانی این توضیح را می‌نویسد:
"هر مسوولی اصولآ دری است به سوی بهشت! بعضی از مسوولان، درشان دولت دارد، دولتی هستند و بعضی دیگرسه لتیٍ؛ وسیع‌تر وفراخ‌تر وگشاده‌تر!... البته دولتی وسه لتی را معنا کردم، می‌ماند بهشت، که معنای بهشتَِ زمینی البته برای جماعت روشن‌تر است. بهشت آسمانی را که نه کسی دیده ونه کسی از این جماعت قرار است ببیند؛ بهشت زمینی اما جایی است که بی‌منت، روزی مفت می‌دهند... چیزی شبیه به همین دور و بر نفتی خودمان..."
از همین چند سطر متوجه می‌شویم که این نویسنده عجب برادر خوبی است برای ما که عشق طنز داریم! هم قلمش پر از نوش ونیش است و هم کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد و از همه مهم‌تر این که؛ درست می‌زند به همان جاهایی که آماج طنزنویس‌هاست و ساده و پرمغز و شیرین می‌نویسد. بنابراین نفحات نفت را ورق می‌زنیم وسطرهایی از شیوایی و شیرینی نوشته‌های امیرخانی را باهم می‌خوانیم و همین اول کار نق هم می‌زنیم که: آقای امیرخانی این رسم‌الخط شما خواندن رابا حال‌گیری همراه می‌کند. این هم نمونه‌هایش (بی‌گانه – ره‌بر – پای‌گاه – نام‌زد – پی‌وسته – پشت‌وانه) پدر جان اگر قرار باشد که همۀ وندهای فارسی را جدا بنویسیم که پدر خط فارسی گور به گور می‌شود!

***

اما نمونه‌های طنز آوری رضا امیرخانی در نفحات نفت که برادری اورا با طنزپردازان ثابت می‌کند:
نخست نگاهی می‌اندازیم به عنوان طنازانۀ چند مقاله از کتاب؛
"قانان" این عنوان نوشته‌ای است دربارۀ قانون کار، "بی کار آفرین" این نوشته نیز دربارۀ قانون کار است.
"نه عامه‌پسند، نه خاصه‌پسند، فقط داستان مسوول‌پسند" در این بخش موضوع آثار هنری به فرموده و هنرمندان حقوق بگیر و زیر دست مسوول دولتی مطرح است.
"حزب در پیت" این نوشته نگاهی دارد به رقابت احزاب برساخته بر سر اتصال به شیرهای نفت.
"آن چه خوبان همه دارند، ما هم داریم!" این نوشته، دربارۀ اقتصاد و توسعۀ عرضی در میان مدیران دولتی است.
"جمهوری اسلامی پاکستان" این عنوان البته بی‌نیاز از توضیح است.

***

باری اینک سطرهایی از نفحات نفت، که برای اهل طنز دل‌نشین است و امید است که برای از ما بهتران نیز چنین باشد!
"برای رضایت مردمان یک شهر محروم، لازم نیست که رییس جمهور در سفر استانی اول، وزیر نیرو را و در سفر استانی دوم، فرمان‌دار را ایلا اولاکند! در سفر اول وعده دهد که اگر مشکل آب شور حل نشود، وزیر نیرو را فرو می‌کنم توی لولۀ آب یا بالعکس!" (ص 69)
این از نمونۀ طنز موقعیت و سوررئال!
***

"فیلم می‌سازیم برای مسوول، داستان می‌نویسیم برای مسوول، شعر می‌گوییم برای مسوول و آرام آرام در جامعه گسل ایجاد می‌شود میان مردم و هنرمند نفتی از این دست. هنرمند نفتی، درآمدش از نفت است، پس رضایت مردم در کارش شرط نیست. رضایت مسوول سه لتی که شیر نفت را می‌پیچاند شرط است. بنابراین قطعا اثرش یک مخاطب راضی دارد، و او هم نیست مگر مسوول سه لتی نفتی..."(ص83)
پس از خواندن این سطرها آدم دلش می‌خواهد که آثار همۀ هنرمندان را دوباره بخواند و حتی بو کند و ببیند کدام یک از آن‌ها بوی نفت می‌دهد؟

***

"...و صندوق ذخیره ی ارزی درست کردیم که مبادا کسی داخل این گاو صندوق ناخنکی بزند و نفهمیدیم که در نبود نظارت واقعی مردمی قلنبه کردن پول، کار مفت‌خورها را راحت‌تر هم می‌کند که حسب اتفاق با این چراغ قانونی، مسوول سه لتی می‌توانست کالا را سهل‌تر بگزیند!"(ص107)
این سطرها را که می‌خوانیم اول نفس در سینه‌مان حبس می‌شود، بعد که یادمان می‌افتد آن جماعت کالاگزین!شعر نمی‌خواند وتمثیل و کنایه نمی‌داند لبخند می‌زنیم و نفسی به راحتی می‌کشیم، و حتی شعر زمزمه می‌کنیم؛
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب، چو دزدی با چراغ آید...
بقیه شعررا هم فرا موش می‌کنیم مثل خیلی چیزهای دیگر!

***

"چه تفاوت زیرساختی وجود دارد میان حزب موافق دولت و مخالف آن؟ هیچ! هر دو مجبورند گربه‌رویی پیدا کنند و خود رابرسانند به شیر نفت. هر دو از یک جا تغذیه می‌کنند وبنابراین با همه‌ی اختلافات واقعی و حقیقی وقتی پای ارتزاق به میان کشیده شود، پای هر دو گیر است."(ص120)
برای دریافت بهتر طنز در این سطرها، باید از متن بیرون برویم و بیاییم به متن دعواهای سیاسی و روزنامه‌ای و افشاگری و اعترافات و رگهای برآمدۀ گردن طرفداران این حزب وآن جناح! و بعد به یاد شیر نفت و مسیر گربه‌رو، بیفتیم و بخندیم، خندیدنی!

***

"این جا برای انجام کار، هیچ چاره‌ای نیست غیر از مدیر شدن. برای همین هست که می‌بینی صدها نفر تصمیم می‌گیرند نام‌زد رییس‌جمهوری شوند. وقتی از طرف می‌پرسند که چرا تصمیم گرفته است رییس جمهور شود، نام‌زد ساده‌دل که کشاورزی شیرین‌زبان است، جواب می‌دهد که تا سیب‌زمینی‌های مانده را بفروشم...
تلخ‌ترین طنز عالم است این جمله... بیش‌تر می‌شود گریست با این جمله، به عوض خندیدن...در مملکتی که برای فروش سیب‌زمینی به دولت، چاره‌ای نباشد الآّ رییس‌جمهور شدن معلوم است که جای‌گاه‌های تصمیم سازی و تصمیم‌گیری به صورت متمرکز در مدیریت سه لتی جمع شده است..."(ص135)
حسب اتفاق، برگزارکنندگان انتخابات هم به ظرفیت‌های طنز این اشتیاق گسترده برای ریاست جمهوری پی بردند و روابط‌عمومی‌شان یک فیلم هم در این باب منتشر کرد! یعنی آش آن قدر شور بود که خان هم فهمید!

***

نفحات نفت با آن‌که دربارۀ اقتصاد و سیاست و فرهنگ است و این جور بحث‌ها لابد شوخی‌بردار نیست، اما نگاه هوشمندانه و ظریف رضا امیرخانی، همراه با رندی و طنازی و نثر شیوای او، این کتاب را برای دوستداران طنز خواندنی وبه یادماندنی ساخته است. گزافه نیست اگر بنویسم که نفحات نفت، ارجمندی یک کتاب مرجع طنز را دارد، هم از نظر شگردهای طنزپردازی و هم به ویژه از نظر تنوع مضامین و ژرف‌نگری در رخدادها وانسان‌ها.
رضا امیر خانی این کتاب را برای نسل بعدی و به عبارتی گروه سنی جیم نوشته است، یعنی می‌داند که مسوولان آن را نمی‌خوانند و اگر بخوانند، لابد نه می‌خندند ونه گریه می‌کنند و نه لذت می‌برند... شاید تلفن را بردارند و...
========================================
117
پياده‌روي در اتوبان: اميرخاني و شريعتي
http://piyaderavi.blogfa.com/post-30.aspx
محمدرضا وحيدزاده-مرداد89
قبل‌التحریر: این یادداشت را چندجایی جهت انتشار فرستاده بودم که بنا به دلایلی با چاپ آن موافقت نشد. اینکه این خوش‌نیامدن از سلامت مذاق ایشان بود یا این متن را نمی‌دانم؛ که قضاوت کار من نیست. به هر روی داوری دوستان دربارة این متن را به دیدة شوق چشم در راهم.



بین امیرخانی و شریعتی چه شباهتی است؟

این روز‌ها نام امیرخانی را به بهانة قدم نورسیدة نفحات نفت بسیار می‌شنویم. کمی که به این جمله بیشتر می‌اندیشم با خود می‌گویم، نام ببر از روزهایی که در آن‌ها نام امیرخانی را، اگرچه به اشارت، نشنیده باشی؛ و به‌راستی اگر نباید از نویسنده‌ای پرکار و توانا حرف زد که هر چندی یک بار، با اثری درخور و خواندنی، دمت‌گرم خوانندگانش را پاسخ سزاوار تازه‌تری می‌دهد، پس از که باید حرف زد؟ از قیمتِ قرارداد فلان بازیکن یا از ازدواج جدید بهمان بازیگر یا از تخم دو زردة بیسار بازیچة دیگر؟ این قلم، یادداشت چندم است که در هوای رضای امیرخانی می‌نگارد و این اصلاً چیز عجیبی نیست برای کسی که هر از گاهی با تلنگر نویسندة پویا و بامعرفتی از جنس ارمیا، به اندیشیدن در احوالات خود ناگزیر شده است، به وجد آمده است یا چشمانش را پردة اشک پوشانده است.

امیرخانی با آثارش چهره‌ای روشن و صمیمی از خود برای مخاطبانش ترسیم کرده است که خطوط آن با هر اثر جدید دیگری که روانة بازار می‌شود کامل‌تر و شفاف‌تر می‌گردد. نفحات نفت با پررنگ‌تر کردن برخی خطوط نقش‌بستة قدیمی، چهرة دیگری را فرایاد این قلم آورده است که شاید برای دیگران چندان متناسب ننماید. قصد ندارم در این مجال با ادعای این‌همانی و تکرار یک چهرة‌ تاریخی، مدعی ظهور دوبارة شخصیتی در وجود فردی دیگر شوم و ناآگاهانه بر طبل تناسخ بکوبم. اما به جد اعتقاد دارم که بین ویژگی‌های فردی رضا امیرخانی و شهید شریعتی شباهت‌هایی وجود دارد که شاید تأمل در آن‌ها بی‌فایده نباشد. بدیهی است قیاس افراد و پدیده‌ها با یکدیگر، چیز تازه‌ای نیست و پیش از این نیز برشماری تفاوت‌ها و شباهت‌های بسیاری از چهره‌ها و شخصیت‌های تاریخی و معاصر،‌ ابزار شناخت بهتر آن‌ها بوده است.

مطمئناً تفاوت‌های شریعتی و امیرخانی تا آن اندازه است که نیازی به بازگویی ندارد. کمترین آن‌ها اینکه امیرخانی ریش دارد و شریعتی خیر. شریعتی کچل است و امیرخانی خیر. امیرخانی وبلاگ‌باز است و شریعتی خیر. شریعتی سیگاری است و امیرخانی خیر. امیرخانی سمپادی است و شریعتی خیر. شریعتی کت و شلواری است و امیرخانی خیر. امیرخانی اندیشه‌وری مکتوب است و شریعتی خیر. شریعتی را به شهادت رساندند و امیرخانی را خیر (البته هنوز!)؛ و تا صفحه‌ها می‌توان این فهرست را ادامه داد. اما این دو، شباهت‌هایی هم دارند که شاید برخی‌ها در آن‌ها با من موافق نباشند و برخی‌های نیز خیر! به هر روی اگر این مقایسه بر خاطر برخی چون علاقه‌مندان و دوستداران شهید شریعتی خوش نمی‌نشیند، نمی‌توانم پیشاپیش عذری بخواهم؛ هم از آن روی که این قیاس را کار اشتباهی نمی‌دانم، هم از آن روی که ضروری نمی‌دانم علاقه و محبت قلبی به شخصی مانع از شناخت دقیق‌تر وی گردد. همان‌گونه که این محبت و علاقه در دل صاحب این قلم نیز حجم کمی را به خود اختصاص نداده است.

سفر؛ سفر یکی از فصول مشترک این دو نویسنده است. بخش بسیاری از داشته‌های امیرخانی و شریعتی حاصل سفرهایی است که رفته‌اند و از این رهگذر توشه‌های کم‌مثالی برای مخاطبان خویش به همراه آورده‌اند. این علاقه یا عادت خودآگاهانه را پیش از پرس و جو از نزدیکان آن دو، می‌توان با مراجعه به آثارشان دریافت. شاید اگر سفر را از زندگی این دو نویسنده حذف کنیم، باید انتظار تغییر و تلخیص‌های چشمگیری در آثار به‌جا مانده از آن‌ها داشته باشیم.

بیان تأثیرگذار و بانفوذ؛ اشتباه نیست اگر یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت و محبوبیت شریعتی در میان مخاطبان خود را تأثیرگذاری بیان او بدانیم. گذشته از حرفی که شریعتی برای مخاطبان خود در سینه داشت، سخنوری و مهارت او در نشستن بر مرکب کلام، باعث جذب بسیاری از جوانان و دانشجویان شده بود. گاهی این هنروری و تأثیرگذاری چنان در آثار شریعتی غلبه یافته است که سبب خلق آثاری چون کویر شده است که جز اثر ادبی نمی‌توان نام دیگری بر آن نهاد. در آثار امیرخانی، چه در آثار ادبی و چه در مقالات و یادداشت‌هایش نیز می‌توان هنروری‌‌های منحصربه‌فرد و قلم تأثیرگذار را عامل مهمی در اقبال مخاطبان و علاقه‌مندان به آثار او دانست.

نبوغ؛ نمی‌دانم این کلمه را چگونه باید تعریف کرد، اما براساس همان فهم احتمالاً مشترک، نیرویی فراتر از یک استعداد یا هوش طبیعی در این دو نویسنده باعث شده است که در ابتدای جوانی به دریافت‌هایی دست یابند که حصول آن برای بسیاری از اندیشه‌وران و متفکران دیگر نیازمند مطالعه و تجاربی وسیع‌تر از این‌هاست. با نگاهی به سطح مطالعه و سابقة ورود شریعتی در موضوعاتی که به آن‌ها پرداخته است، علامت سؤال بزرگی در برابر دیدگانمان نقش نخواهد بست که با احتساب‌های معمول پاسخی برای آن نخواهیم یافت. نبوغ تنها جوابی است که می‌توان در برابر این معادله قرارداد. امیرخانی نیز در ابتدای جوانی دست به انتشار آثاری زده است که سطح کیفی آن‌ها خبر از نبوغ خالق این آثار دارد.

جدیت و پرکاری؛ چندان نیازی به توضیح این عنوان نمی‌بینم. تنها اندکی توجه به حجم آثار شهید شریعتی و البته طول مدّت فعالیتی که او داشته است خبر از یک تلاش بی‌وفقه و جدی خواهد داشت. امیرخانی نیز با انتشار 9 عنوان پرفروش و موفق و در کنار آن فعالیت‌های جنبی دیگر چون خلبانی، معلمی، تجارت و... چهره‌ای مصمم و پرکار را از خود به نمایش گذاشته است.

شجاعت و تیزبینی؛ دقت نظری که شریعتی در مواجهه با موضوعات مختلف داشته است به‌راستی کم‌نظیر است. او در برخورد با موضوعاتی که پیش از این بارها و بارها از سوی واعظان و نویسندگان دیگر مورد مداقه قرار گرفته است، همیشه از زاویه و با رویکردی وارد شده است که نظیر آن کمتر دیده شده و همین نگاه بدیع او به موضوعات مختلف یکی از اصلی‌ترین عوامل اقبال مخاطبان به او گشته است. ضمیمة این نگاه تیزبین شجاعتی بوده است که شاید بی‌آن هیچگاه این تیزبینی مجال ظهور و بروز نمی‌یافته است. گاهی طرح یک نگاه تازه از یافتن آن سخت‌تر است. شریعتی با شجاعتی که در ذات خود داشت، بدون ترس از طرد یا انکار شدن، آنچه را که خود یافته بود و به آن ایمان داشت با مخاطبانش در میان می‌گذاشت. این دو ویژگی را به نوعی در امیرخانی نیز می‌توان یافت. اتخاذ رویکردهای متفاوت در شیوه‌های داستان‌نگاری از همان ابتدا در آثار داستانی او چون «من او» و «از به» ظاهر گردید و البته بعدها مورد انکار بسیاری از صاحب‌نظران و ‌بی‌نظران قرار گرفت.[1] این تیزبینی را در مجموعه‌یادداشت «سرلوحه‌ها» نیز به روشنی می‌توان دید. می‌توان گفت شجاعتی که در امیرخانی نیز دیده می‌شود، هیچگاه اجازه نداده است واکنش‌های نامناسب احتمالی، مانعی در برابر نشر قلم و اندیشه‌اش شود. به یاد آورید دورانی را که امیرخانی با بی‌صلاح‌اندیشی در آن دست به انتشار «داستان سیستان» زد و از نظر بگذرانید زمانی را که در آن «نفحات نفت» را منتشر کرد.

دغدغة دین؛ اگرچه تفاوت‌های بسیاری در نگاه علاقه‌مندان و منتقدان شریعتی دیده می‌شود، اما کمتر کسی را می‌توان یافت که در دغدغة دین داشتن شریعتی تردیدی داشته باشد. گذشته از شیوه‌ و رویکردی که شریعتی برای خویش برگزیده بود، اصل راهی که او می‌پیمود منبعث از دردی بود که از دین برخاسته بود و بر جان او نشسته بود. مسئلة اصلی شریعتی دین بود و هر سخنی که بر زبان می‌آورد، فارغ از آنکه تا چه اندازه مورد تأیید دقیق دیگر اندیشمندان جهان اسلام بود، بی‌شک ریشه در نگاه دینی و انقلابی او و علاقه‌اش به بیداری جامعه داشت. بر خلاف شریعتی که مجال دیدن انقلاب را نداشت، زمینه‌های تربیتی امیرخانی را می‌توان در انقلاب و فرهنگ منبعث از آن جست. دغدغة اصلی امیرخانی نیز در آثاری که تا کنون منتشر کرده است دین و انقلاب است. اگر بر نظام آموزشی کشور می‌تازد از توجهی است که به انقلاب دارد و اگر در بی‌وتن گاورمنت را به باد استهزا می‌گیرد، از سر دلسوزی برای انقلاب است. ضرورتی برای توضیح نیست که این پس‌زمینه در آثار داستانی او نیز وجود دارد؛ زیرا آشکاری آن بی‌نیاز از کشف و شرح است. از این روی انتقادهایی را هم که این دو بر جامعة دینی و انقلابی خویش دارند باید نقد درون‌گفتمانی نامید. اگر زبان شریعتی در انتقاد از دین‌داران جامعه‌ تلخ می‌شود و اگر قلم امیرخانی در نقد انقلابیون به تندی می‌گراید از این دغدغه است و جز نقد درون‌گفتمانی نمی‌توان نام دیگری بر این تندی نهاد.

گستردگی و تنوع؛ تحصیلات دانشگاهی شریعتی ادبیات و علوم اجتماعی بوده است، اما به سختی می‌توان موضوعی را یافت که شریعتی در باب آن سخنی نرانده باشد. عناوین مختلف مجموعه‌آثار او مؤید این مدعاست و کسی که کمترین آشنایی را با شریعتی و اندیشه‌‌هایش دارد، نیک آگاه است که تنوع زمینه‌های اندیشه‌ورزی شریعتی تعجب‌برانگیز است. شاید بتوان گفت بستر اصلی این تنوع همان دغدغه‌ای است که پیش از این ذکر شد و وسیلة آن نبوغ و پشت کاری که به اشاره از آن سخن رفت. به اعتقاد بسیاری اولین نتیجة هر تنوعی حرکت به سمت سطح و کم‌عمقی است. فرصت کم و مجال کوتاهی که شریعتی برای خود می‌دید[2] در همسویی با گستردگی دامنة نظراتش سبب نفوذ پاره‌ای خطاها و لغزش‌ها در برخی از برداشت‌هایش شد. تنوع اظهار نظرهایی که از امیرخانی دیده‌ایم نیز قابل تأمل است. او تحصیل‌کردة دانشکدة فنی است؛ اما می‌دانیم ابتدای فعالیت ادبی‌اش با شعر آغاز شده و البته شهرتش از ادبیات داستانی حاصل آمده است. رگه‌هایی از دیدگاه‌های انتقادی او دربارة فرهنگ و اجتماع، در آثار داستانی و به‌ویژه سفرنامة سیستانش به روشنی پیداست. بعدها تنوع دیدگاه‌های امیرخانی در یادداشت‌هایی که در سایت لوح می‌نوشت بیشتر رخ نمود و آخرین اثرش نیز به تأملی جدی در اقتصاد بدل گردید. شاید اکنون برای قضاوت در باب صحت و سقم نظرات امیرخانی کمی زود باشد؛ اما نمی‌توان انکار کرد که از بسیاری از گفته‌های انتقادی و تحلیلی او نیز همچون آثار شریعتی، بوی شتاب و برافروختگی و البته تیزبینی و دردمندیِ توأمان به مشام می‌رسد.

پایان سخن آنکه شاید با تدبّر در احوالات این دو نویسنده و اندیشه‌ور، لازم بنماید که با درس‌گرفتن از تجارب گذشته، دقت نظر بیشتری در بهره‌مندی از ظرفیت‌های نویسندة خوب کشورمان، رضا امیرخانی شود. همگان تجارب تلخ سالیان پیش و چه بسا حال را در انکار و طرد قابلیت‌های انکارناشدنی و کم‌مثال شریعتی به‌ خاطر دارند و در کنار آن طعم تلخ سوءاستفاده‌های نامبارکِ به‌عمل آمده از غلط‌فهمی‌های شریعتی از دین و حتی غلط‌فهمی‌های دیگران از آرای شریعتی را فراموش نکرده‌اند. هنوز هم کارِستانی که شریعتی در تشیع صفوی کرده است از یادها نرفته است؛ اما زنجیر تندروی‌های مقید به اقتضائات آن زمان، همچنان دستان این اتفاق مهم را بسته است و راه را بر بهره‌وری‌های ضروری نسل‌های بعدی مسدود گذارده. مباد روزی که این دریغ و افسوس در پای «نفحات نفت‌»های امیرخانی خورده شود و تکلیف نسل‌های بعدی، به دلیل ناتوانی ما در تعامل مناسب با چنین نویسنده‌ای، مبهم و بی‌پاسخ بماند. آنچنان که بر شریعتی رفت.

[1]. امیرخانی خود در سایت «ارمیا» سیاهه‌ای از واکنش‌های که «من او» در پی داشته و در جراید مختلف منعکس گردیده است، جمع آورده است. در صورت نیاز می‌توانید با مراجعه به بایگانی پایگاه ارمیا با بخشی از این برخوردها آشنا شوید.

[2]. شریعتی خود این مجال اندک و مرگ زودهنگام را پیش‌بینی کرده بود و شتابی را که برای طرح اندیشه‌هایش داشت، به همین دلیل می‌دانست.
========================================
116
انتظار: جوينده يابنده بود
http://www.montazerin72.blogfa.com/post-144.aspx
علي افسري-مرداد89
از او درباره رضا امیرخانی هم پرسیدم. خیلی وقت بود که می خواستم کتابهایش را بخوانم اما امکانش فراهم نمی شد یعنی اینکه تنبلیمان می شد و از این جور دلایل و توجیهات. بالاخره کتاب شنام و نفحات نفت و بی وتن را خریدم و رفتم نزد این رفیقمان با کتاب بی وتن امیرخانی. نفحات نفت را در همان مسیری که می رفتم مشغول خواندن شدم و خیلی خوشم آمد.
========================================
115
در مسيرشدن: اخويني
http://dmsh.blogfa.com/post-159.aspx
مهدي صادقي-مرداد89
همیشه دوست دارم بعضی چیزها رو بدون مقدمه چینی و حرافی کردن های بی مورد بیان کنم. به قول رضا امیر خانی این نوشته ها  اخوینی خواهد بود.  دو تا برادر  که خیلی دوستانه با هم حرف می زنن. از این به بعد هر موضوعی که به ذهنم می رسه که می تونه خوندنی باشه اینجا بیان می کنم
========================================
114
اميار: بيكاري
http://amyar18.blogfa.com/post-18.aspx
...-مرداد89
آقایون و خانومای عزیز شدیداً بتون پیشنهاد میکنم این کتاب نفحات نفت رضا امیرخانی رو بخونید و بازم شدیدا بتون پیشنهاد میکنم که کلا کتابای این رضا امیرخانی و بخونید حالشو ببرید که میدونم اکثرتون خوندید ( من او ، بیوتن ، ارمیا )
========================================
113
دفتر كاهي: نفحات نفت، قلعه حيوانات
http://doctortez.blogfa.com/post-145.aspx
سيدمحمدعلي موسوي‌زاده-مرداد89
کتاب "نَفَحات نفت" رضا امیرخانی را، که به اثرات مخرّبی که اقتصاد نفتی، در ایران گذاشته و می گذارد و به تعبیر خود نویسنده، جلد صِفرُم ِ کتاب "نشت نشا"ست، اکیداً توصیه می کنم به خواندن.

در فراز آخر کتاب، رضا امیرخانی می نویسد:

خانواده ای هست مفلوک. کار پدر، بدان جا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نانِ سفره ی فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج ِ خود کند...

به پدر چه خواهید گفت؟ بی کاره؟ مُفلِس؟ معتاد؟ هر چه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر ِ نجاتِ چنین خانواده ای باشد، تنها به فرزندان جوان، امید خواهد بست...

مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت ... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود ِ مادر را نیز فروخته اند! در چنین خانوادهای تنها مایه ی نجات، همتِ فرزندان است... از پدر کاری بر نمی آید...

===

و بیش تر از نفحات ِ نفت، کتاب "قلعه ی حیوانات" نوشته ی "جرج اورول" را پیشنهاد و توصیه می کنم.
========================================
112
نفحات صبح: ديدم چهل درصد تخفيف داره!
http://mohamadsalam.blogfa.com/post-19.aspx
محمدحسن سلام-مرداد89
گوش شیطون کر(ناشنوا)!!!!
دیدم چهل درصد تخفیف داره!! خریدم.ش
نفحات نفت رضاامیرخانی کتاب خوبیه تا کمی فکر خلاقیت و جنم کار درذهن ما گردش کند
واین قدر دنبال کار دولتی و جیره خواری دولت ها نباشیم.
باجمله آخرش به قول رفقا خیلی حالمان بهبود یافت:
دیگه به پدر مملکت(دولت)امیدی نیست فرزندان باید کاری کنند!
آره داداشه من البته شاید خواهره من...
========================================
111
گاه و بي گاه: نفحات مفت
http://saidba2004.blogfa.com/post-91.aspx
سعيد باقري-مرداد89
دیروز یکی از بهترین کتابهای زندگیم را خواندم.

در مدتی که همدان بودم به اصرار یکی از دوستان کتاب را خریدم و شروع به مطالعه آن نمودم.قبلآ هم چند کتاب از این نویسنده خوانده بودم ولی راستش را بخواهید هیچ وقت شدیدآ از خواندن کتابهای او کیفور نشده بودم .شاید مربوط میشود به وسواسی که دارم ولی در کل نه "ارمیا" نه "بیوتن" وحتی "من او" هم لذت خواندن این کتاب را نداشت.البته شاید هم من بخوبی آنها را درک نکرده بودم ولی خوب همین است که هست.

اما "نفحات نفت"! . "نشت نشا" هم جالب بود ولی نه به اندازه نفحات نفت.این کتاب چیز دیگری بود.واقعآ یک "اخوینی" بود.کاری ندارم به اینکه حرفهایی که در کتاب گفته شد درست بودند یا نه.کاری ندارم به اینکه این حرفها نباید بلند زده می شد.لا اقل از سوی امیر خانی.کاری ندارم به اینکه هیچ نقطه قوت یا نقطه ی سفیدی نیز نام نبرده شده بود.کاری ندارم به اینکه این حرفها را شاید خیلی از بزرگان و یا شاید کوچکترها هم می دانستند ولی بقاء و ثباتشان در همین منش و ساختار است.کاری ندارم به اینکه این حرکت بزرگ برای خودش انقلابی می خواهد , آنهم انقلابی که خدشه ایی به انقلاب 57 وارد نکند و در واقع در امتداد آن باشد. در امتداد اهداف واقعی آن.کاری ندارم به اینکه حرف زدن همیشه راحت بوده و عمل نکردن راحتتر و ایرانی همیشه راحتترین را می پسندیده و عوض کردن این "فرهنگ" شاید 2400 سال پادشاهی نخواهد ولی درحالت خوبش 240 سال و درحالت تخیلیش 24 سال زمان لازم دارد.کاری ندارم به اینکه امیرخانی هم پول دارد و هم مغز و هم قلم که اگر به این ساختار سه لتی هم وارد نشود می تواند به کشورهای مختلف سفر کند و مورد استقبال هم قرار بگیرد و خرج زندگیش را هم بدهد وازدواج هم بکند و .... .ولی بیشتر همان جوانها که مخاطب این کتاب هستند این شرایط را ندارند.من کاری ندارم به اینکه مخاطبان این کتاب عمومآ دهه ی 60 ایی هستند که با هیچ ساختار دولتی یای سه لتی یا حتی خصوصی هم سازگاری ندارند و هیچ کس هم زیر بار آنها نمی رود و فقط به فکر اصلاح مشکلات اخلاقی و اشتباهات آنها هستند و هیچ کس به این فکر نمی کند که ما برای آنهایی که اشتباه بزرگی نکردند یا خطایی کبیره ایی نداشتند چه کرده اییم؟؟؟ و واقعآ چه کرده اند؟؟؟ کاری ندارم به اینکه دیگران چه می گویند . برخی که الان دستشان به شیر می رسد احتمالا سکوت کرده اند یا اینکه این کتاب را سفارشی می دانند و آنهایی هم که فعلآ شیرهاشان را در پوش زده اند و مجبور شده اند بزنند به مخازن قدیمی , این کتاب را حذفیاتی به عنوان واقعیات انکار ناپذیر می نامند. من به این کار دارم. به این حسی که اکنون در من بوجود آمده کار دارم. به این دور شدن افقم کار دارم و این حس حرکت است که مرا به این کتاب علاقمند کرد. در این روزگار که همه و همه از سیاهی جامعه می گویند , فیلمهای سینمایی , سریالها , بیشتر رمانها , دیده ها و از همه مهمتر تمام گفت وشنود شبانه و میهمانی های فامیلی و دوستانه . همه و همه پر شده اند از نارضایتی و شکایت و قر زدن و مقصر دانستن این و آن و بهانه جویی. من از این حس توانستن و حرکت کردن که از این کتاب –مخصوصآ اواخر کتاب- بدست می آورم لذت می برم.برای اولین بار کسی پیدا شده که بیاید مشکلات را بگوید , کمی هم از سیاهی ها بگوید و شاید هم کمی سیاهنمایی کند ولی درآخر آنچنان خوب و واقعی و قابل لمس تمام کرد "قصه " را که بعد از مدتها لذت بردم از اینکه می توان موفق هم بود و نفحاتی مفت ومجانی در اختیار من و تو قرار داد که کمی از این رخوت خارج شویم.

شاید برای اولین بار بود که کاملآ از یک کتاب خوشم آمد و خواندنش را به هر کسی که آنرا نخوانده توصیه می کنم.
========================================
110
تا...؟ فعلا هيچي.: آيا نفحات نفت يك اثر سياسي است؟
http://majaaaz.blogfa.com/post-245.aspx
فروزنده-مرداد89

آیا امیرخانی پا توی کفشی کرده که مربوط به خودش نیست؟ این اثر، به زعم من، اتفاقا برای شخص امیرخانی لازم بود و حیاتی. برای شخص امیرخانی و برای مخاطبین پیگیر و مشتاقش. در این اثر، کنایه ی "آقای گاورمنتِ" بیوتن، به صراحت، تشریح شده است. و این دست کم یک "اثبات عملی"ست، یک اعلان عملی ست، از "استقلالِ"امیرخانی از هرگونه مسئول سه لتی.

گذشته از این اعلامِ موضع، نفحات نفت تلاشی است برای "تحلیلِ"
یک پدیده. امیرخانی، پس از ارائه ی تعریفی روشن از مسئول سه لتی، هر فصل از کتابش را به تشریح و بررسیِ نقشِ اقتصاد نفتی و مسئول سه لتی اش، در یکی از نهادهای مهم جامعه اختصاص میدهد. و این یعنی "تمام ابعاد موضوع" را دیدن. یعنی "گستره ی اثرگذاریِ موضوع" را پوشش دادن. و این "جامعیت"، چیزیست که شاید از یک فرد "متخصص" در یک زمینه ی خاص، هیچگاه برنیاید.

آیا کتاب نفحات نفت، بی فایده است؟ تا "فایده" را چه بدانیم؟ آیا انتظار داریم نفحات را "مسئولین سه لتی" بخوانند و متنبه شوند و توبه کنند! و از فردای انتشارِ نفحات، دیگر خبری از این دولتی گرایی و نفتمحوریِ خانمان برانداز نباشد؟ به خود کتاب مراجعه میکنیم: امیرخانی، مخاطب خویش را "برادرانِ کوچکترِ خود" اتخاذ کرده "که هنوز وارد بازار کار نشده اند". من از این جهت، نفحات نفت را بیشتر یک اثر "تربیتی" میدانم تا یک اثر "سیاسی" و ژورنالیستی.

کار تربیتی، ماهیتا "ناظر به فردا"ست؛ در حالی کار سیاسی در بند امروز است و دیروز. و لذا مخاطبِ یک فعال و منتقدِ صرفا سیاسی، برای نقد و اصلاحِ یک موضوع مشخص، "مسئولین و رجال امروز"ند، و مخاطب یک اثر تربیتی، "مسئولین و رجالِ فردای همان موضوع". نفحات نفت، با افرادی صحبت میکند که "میتوانند مسئولین سه لتی فردا باشند" و این معضلِ آشنا و تکراریِ "نفت محوری" کماکان ادامه یابد؛ و همین افراد، میتوانند "تصمیم بگیرند که چنین نباشند". بله؛ یک مدیرِ سه لتی نمیتواند با مطالعه ی یک کتابِ درددل مانند از یک فرد غیر متخصص، وجدانش بیدار شود و توبه کند و راه و رسم خویش را وانهد؛ اما جوانِ هنوز وارد بازار کار نشده چطور؟! که نه هنوز منفعتی دارد که در گروِ شیر نفت باشد؛ و نه هنوز عادتی به سبکی از مدیریت! و در عوض فطرتی خاشع تر در برابر حقیقت؛ و البته که برای او، امیرخانی، نه یک "فضولِ بیتخصص"، بلکه یک "برادر بزرگترِ دلسوز و نسبتا دنیادیده" است. (از این منظر، نفحات نفت، به مراتب از تربیتیتر است از "نشت نشا")

مزایای عمده ی نفحات را در اعلان استقلالِ عملیِ نویسنده دانستم و در جامعیت اثر و در رویکرد تربیتیِ آن؛ اما عملا بخشی از همین مخاطبین اصلیِ کتاب، نیز با آن همدل نشده که هیچ؛ سخت هم ملامت میکنند نگارنده ی محبوبِ آن را. به زعمِ حقیر، "مرز"ی است که ترسیمِ آن، از قلم دقیق رضا امیرخانی افتاده. مرز میانِ "مردم" با "بخش خصوصی". ( و از آنجا که این مرز، مرزِ چندان ظریف و ناپیدایی هم نیست، چه بسا که این تسامحِ امیرخانی، عامدانه و به قصدی بوده باشد.)

نفحات نفت، رسالتِ خود را در نمایاندنِ تمایزِ "دولتی" از "خصوصی" به خوبی به انجام رسانده است؛ اما در جای جایِ کتاب، لفظِ "ملی"، به جای لفظِ "خصوصی" به کار رفته است. آیا خصوصی شدنِ اقتصاد و ادارهی کشور، به معنای ملی (مردمی) شدنِ اقتصاد و اداره ی کشور است؟

«وقتی دولت، نفت را مالِ خودش میداند و نه مالِ مردم، و مردم راهکاری برای نظارت روی مالشان ندارند [...] دولت به چه کسی باید پاسخگو باشد؟! [...] نمیدانیم ریشهی پاسخگویی مربوط به زمانی است که دولت مواجب بگیرِ ملت باشد. [...] آنطرفِ آب، مسوولِ دولتی با پولِ مالیاتِ مردم پروژه تعریف میکند و از محل پول مالیاتِ مردم حقوق میگیرد...»

سوالی که شاگردانه از محضر امیرخانی میپرسم همینجاست:

پس یعنی هرکسی که بیشتر به دولت مواجب بدهد؛ دولت بایستی به او پاسخگوتر باشد؟ و "هرکه بیشتر به دولت مواجب بدهد"، یعنی "هرکس بیشتر مالیات بدهد" و این یعنی "هرکس سود خالص بیشتری دارد" و این هم یعنی "هرکس مرفه تر است"(1) ؟؟؟ و "دولت، بیشتر به او پاسخگو باشد" یعنی اینکه "سیاست ها و قوانین، موجبات رضایتِ او را بیشتر فراهم کند". و این نه یعنی "سرمایه دارسالاری"؟ و نه یعنی همان انتقادی که به نظام لیبرالِ دنیا داریم و دارید؟ و نه یعنی "مملکت و سیاستهای کلی کشور، به کامِ مرفهین"؟ و به یاد بیاوریم که از جمله ی این سیاستهای کلی، سیاست خارجیست و این یعنی مرگِ گفتمان انقلاب اسلامی!

و نیز می پرسم –شاید به عنوان یک جوانِ ایده آلیست! و نه یک فرد جاافتاده ی واقعگرا- که آقا رضای امیرخانی عزیزِ ما، آیا واقعا برای "پاسخگو کردنِ مسئولین"، در این مکتبِ توحیدی، هیچ پتانسیلی نبود؟ چرا یکسره باید به سراغِ "تجربه ی مادیگرایان" رفت و با اهرمِ "مواجب" (یعنی پول!) ، کسی (دولت) را به کسی (ملت) پاسخگو و بدهکار کرد؟ به یاد ندارم در مانیفستِ حکومتیِ شیعه، یعنی فرمان امام علی به مالک اشتر، چنین رویکردی اتخاذ شده باشد. آیا واقعا "اسلام" هیچ ابزارِ شرافتمندانه تر و کم آسیب تری برای "بدهکار کردنِ مسئولین به مردم"، در اختیار نگذاشته است؟!

در نهایت، اینکه جای یک چنین سوالاتی از کتاب ارزشمندِ نفحات نفت، باقی است، نیز، مدیون و مرهونِ "صداقت" و "صراحتِ"
زایدالوصفِ خودِ کتاب است. امیرخانی نیز میتوانست مانند بسیاری شخصیتها که "سعی دارند محبوب بمانند"، چنان دوپهلو بنویسد که کسی را یارای ایرادی نماند و هرکسی به یک جایی از کتاب دلخوش کند و هیچ جای کتاب، هیچ کسی را نیازارد. حال آنکه این قبیل نویسندگان و متفکرانِ دردمند و دلسوز، اصلا مینویسند تا بیازارند و آزرده شوند! –به تعبیر استاد- این خودِ امیرخانی است که صورت خود را برای سیلیِ چنین سوالاتی، پیش آورده! باز هم دمش گرم و قلمش فعال و روشنگر باد.

(۱)البته توجه دارم که "زیاد بودنِ سود خالص" لزوما ناشی از "زیاد بودنِ سرمایه ی اولیه" نیست. می تواند ناشی باشد از "برتری تکنولوزیک" یا از "قدرتِ مدیریت" یا...



پ.ن.يكي از كساني در نقد نفحات نفت، گریزی زده بود به جلال آل احمد و مقایسه ای میان او امیرخانی و هردو را ملامت نموده که چرا به جای پرداخت به حوزه ی تخصصیِ خود، پا توی کفشِ سیاست کرده اند و این، "ماندگاری" را از اثرِ نویسنده سلب میکند. و خلاصه نگارشِ نفحات نفت را ناشی از "سیاستزدگیِ"(!
) امیرخانی دانسته است! پاسخِ این حرف البته در سطور فوق آمد؛ اما از پوچی و شتابزدگیِ این ادعا نمیتوانم بیتفاوت بگذرم که « کدام يک از آثار آل آحمد خواندني باقي مانده؟ مقالات اجتماعي و تحليلي كه او بيشتر وقت خودش خصوصاً در سال‌هاي پاياني عمر را صرف آنها كرد، عملاً بي‌فايده هستند.» از قضا، همه ی آثارِ سالهای پایانیِ عمرِ جلال، نه تنها خواندنی باقی مانده اند، بلکه هنوز "ناخوانده" باقی مانده اند... هنوز محتاجِ شنیدنِ خیلی از حرفهاییم که آل احمد 40 سال قبل گفت و بعد از او تا به حال هنوز کسی نگفته. اشکال کار از آن جاست که حریف جلال را رژیم دست نشانده ی پهلوی فرض کرده ایم. و لابد در دل به او و امثال او نیز فخرها میفروشیم که بله! تو نتوانستی براندازی اش و ما (ما؟!) توانستیم و امروز «بسياري از آدم‌هايي كه مورد خطاب آل احمد هستند اكنون در قيد حيات نيستند. سيستم حكومتي كه جلال آنرا نقد مي‌كرد سرنگون شده و جامعه زير و رو شده.» خیر قربان! سیستم حکومتی ای که جلال سالهای پایانی عمر عزيزش را صرف مبارزه با آن کرد، پابرجاست. به مراتب هم "قوی"تر و "مسلط"تر و "بلامعارض"تر و لذا "پررو"تر و "صریح"تر. طرفِ حسابِ آل احمد، "استعمار" است؛ و طرف حسابِ جلال، "یک سری صفاتِ منفیِ ما ایرانی ها"ست. یعنی دقیقا 2 دشمنی که رهبر همین امروز بعنوان دشمنان اصلیِ انقلاب ذکر میکنند! و هیچ دیدار و صحبتی ندارند، مگر اینکه در آن، به این دو دشمنِ اصلی، و دو مانع اصلی اشاره کنند. جلال اگر از وضع داخلیِ کشور هم می نالد و از "استبداد"ش و "سانسور"ش و "اصلاحات ارضی"اش و "بروکراسی"اش و خلاصه از "جهان سومی" ماندنش، بلافاصله توجه دارد و توجه میدهد به اینکه "علتِ این وضعِ نابسامان چیست؟" حتی در همان رمان "نفرین زمین"، و داستانِ بلند "مدیرمدرسه" ، حضور تمام قدِ استعمار و "منشاء نکبت بودن"ِ آن پررنگ شده است. حتی جلال اولین کسیست -در جهان- که به ربطِ مستقیمِ "صهیونیزم" با "استعمار" توجه میدهد.(چیزی که هنوز هم ما توجه نداریم)

این ماییم که "دوست داریم" همه چیز را با عینکِ کم سوی سیاست ببینیم. این ماییم که دوست داریم همه ی "وابستگی"ها را به رژیم شاهنشاهی منتسب کنیم و پرونده اش را با انقلاب ببندیم. همه ی "اسلام التقاطی" را به مجاهدین خلق منتسب کنیم و پرونده اش را با فرار رجوی و بعدهم عملیات مرصاد ببندیم. همه ی بی عدالتی و فساد اقتصادی را هم لابد به باند مخوف(!) هاشمی منتسب کنیم و پرونده اش را با ظهور(!) دولت اسلامی (که البته شخصا مفتخرم به رایی که به ش دادم و اعتقادی که هنوز به ش دارم) ببندیم. این ماییم که به اینطور سطحی دیدن قناعت میکنیم.

این "راحتطلبی" و "فرار از مبارزه"ی ماست... و الا هم وابستگی به هزار شکل باقی مانده و هم "اسلام التقاطی" به هزار شکل و هم فساد اداری و اقتصادی به هزار شکل... خاطرم هست غربزدگي را که میخواندم، در میانِ آن همه حرفِ نو و نگفته، 2 تا مطلب، به شدت تکراری و آشنا بود؛ و 2 تا مطلبی که از قضا، بیش از 3-4 صفحه از کتاب هم نمیشد: یکی وصفِ "قرتی" بودن، برای فردِ غربزده، و یکی هم انتقاد به "نظامی" و "ارتش محور" بودنِ رژیمِ سابق! از آنهمه حرف و نکاتی گرانبهای غربزدگی، این دو اشاره ی مختصر و نه چندان مهم، بارها و بارها در کتابهای مدرسه، در همه ی سخنرانیها، در همه ی تحلیل(!)های تلوزیون و روزنامه ها و... تکرار شدند و تکرار شدند و تکرار شدند! و چرا؟! چون این تنها وجهی از معضلی آن روز است که دیگر نیست! و ما "دوست داریم" تنها آن بخش از معضلاتِ دیروز را ببینیم که امروز نیست! و تا ما اینطور راحتطلبیم، جلال و امثال جلال، که غریب و ناخوانده میمانند؛ چنان که رهبر ناخوانده مانده! ... چنان که هر حرفِ دیگری که "عمل" بطلبد، و "مبارزه در میدانِ وسیع جهانی" بطلبد، ناخوانده میماند...
========================================
109
زندگي جنگ و ديگر هيچ: افسون گل سرخ
http://bellona.persianblog.ir/post/29
بلونا-مرداد89
من زیاد تو مسائل سیا.سی سر رشته ندارم، تو مسائل شخصیمم موندم. ولی خوب میدونی که! اینجا ایران است! از بقال سر کوچه بگیر تا دکتر و مهندس و سوپور شهرداریش نقطه نظرات سیا.سی دارن و جذابترین بحث بین ایرانیا تو صف نونوایی و تاکسی و شب نشینی ها و....همین بحثاست. و دلیلشم رضا امیرخانی زیبا گفت. گفت فرض کن تویه اتوبوس نشستی. هرکی با بغل دستیش حرف میزنه. از آب و هوا، از شغلش، از خونوادش. و کسیم تو فکر راننده و رانندگیش نیست! ولی همین که راننده ناشی باشه و نتونه درست کنترل کنه همه میرن تو فکر رانندگی و از دست فرمونشون میگنو اینکه اگه الان راننده این کارو میکرد بهتر بودو...

ولی کلن فکر خوبیه که آدم تو افسون گل سرخ شناور باشه! شاید منم تغییر رویه دادم.
========================================
108
...-نفحات نفت اميرخاني
http://regoles.blogsky.com/1389/05/19/post-482/

رضا-مرداد89
نفحات نفت امیرخانی رو خوندم. تازه و مکرر رو به نثر شیرین در کنار هم گذاشته به سبک به قول امیراحمدی آریان در نافه ی دو بولفضول ها. در باب ما چگونه ماییم و نفت و مدیریت نفتی و مدیر نفتی چه می کنند با خلق و روزمره گی سیستم ما. کتاب در فصل های مختلف بیان مساله و تحلیل می کند. از همه بیشتر فصل قانان کتاب رو دوست داشتم. آنجا از قانون نویسی ایرانی می گوید. از ما که قانون بشری را ثابت و لم یتغیر می دانیم. و قانون هایمان را معلوم نیست کی به چه قصدی می نویسد که :« در ینگه دنیا، رعایت قانون {راهنمایی راننده گی مثلن} واقعن باعث سریع تر رسیدن می شود و در این تکه ی دنیا حقیقتن رعایت قانون باعث دیرتر رسیدن می شود» . مثال کم نظیرش در مورد فضای سبز دانشگاه شریف می تواند روشن گر تکلیف قانون در ذهن شرقی-جهان سومی-ایرانی-اسلامی ما باشد. 
با این حال تکه آمدن امیرخانی در فصل نه عامه پسند نه خاصه پسند که به ادبیات و جریان نویسنده گان نفتی پرداخته باید مورد توجه قرار گیرد. امیرخانی خواسته با جریان نویسنده ی میان مایه یا کم مایه ی دولتی که بعدها ابزار ممیزی می شود درآویزد اما حیفش آمده در پرانتز تعریضی به نویسنده ی روشنفکر  مستقل از حکومت غیر همفکر با خودش یا به تعبیر پدر قلمی اش غربزده نزند. برادر این وسط به نویسنده ی غربزده چه کار داری؟دعوای خانواده گی خودت رو بکن. مثل این که عادت حزب اللهی بودن حتا اگر در آستانه ی طرد از آستان نویسنده ی انقلاب باشی در سر امیرخانی همچنان هست که یک لگدی حواله ی جسم نیمه جان جریان روشنفکری غیر مذهبی بکند. یاد جمله ای می افتم از کسی که می گفت زنت را حتمن کتک بزن… اگر تو هم دلیلش رو ندونی خودش حتمن  می دونه
========================================
107
افق مبين: نفحات اميرخاني
http://ofoghe-mobin.blogfa.com/post-51.aspx
سيدمحمد هاشمي-مرداد89
چند روز پیش کتاب "نفحات نفت" رضا امیر خانی که جدیدترین اثر او نیز هست خواندم، طبق معمول آنقدر متن کتاب روان بود که خواندنش بیش از 1 روز طول نکشید، قبلا البته رمانِ استثنایی "من او" ، داستان هایی از "ناصر ارمنی" و سفرنامه "داستان سیستان" او را خوانده بودم ، بدون شک می توان گفت او از بهترین نویسنده های ادبیات داستانی معاصر (حتی به قولِ برخی بهترینِ آنها) است ، اما اثر جدید او مانند مقاله "نشت نشاء" دیگر داستانی نیست بلکه به قول خودش "جستاری است در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی (و یا باز به قول خودش سه لتی)" ......

او تلاش کرده در این کتاب مدیریت مبتنی بر استفاده ی - به قول او- بی حد و حصر از منابع نفتی و مدیران برآمده ی از این سیستم و به تبع آن فرهنگ عمومی شدیداً وابسته ی به نفت را زیر سؤال برده و به نقد که نه ، به محاق ببرد ، تا اینجای کار این انتقاد مشخص همیشه وجود داشته و چیزی نیست که قبلاً در پس پرده مانده باشد ، البته او در این بخش کار خود را خوب و با مهارت زیادی انجام داده وبه قول خودش در نوشتنِ این "اخوینی" به خیلی از جوانهایِ وارد بازار کار نشده ، هشدار داده و شاید اگر جوانی ، این کتاب را بخواند به شدت از کار "رسمی و دولتی" و "پشت میزنشینی" و سرماه "حقوق ثابت بگیری" متنفر شود ، کاری که واقعا هم مذموم است و خیلی از جوانها به علت دردسر کمتر در انتهای خیالشان چنین چیزی نهفته است.... سیستمی که چه بخواهیم و چه نخواهیم بساطش به زودی جمع خواهد شد...

اما بخش مهم دیگری نیز در این کتاب وجود دارد و آن مقایسه ی این اقتصاد دولتیِ ایرانی با اقتصاد غرب و خصوصا اقتصادهای لیبرال است ، البته امیرخانی اصرار دارد که کسی او را بعد از این کتاب به کاپیتالیست بودن متهم نکند اما حداقل ظاهر این کتاب چیز دیگری نشان می دهد....

به نظر می رسد امیرخانی با فرار از اقتصاد دولتیِ وطنی به شدت از آنچه در آمریکا یا هند و چین می گذرد با مثالهایی که خود دیده یا شنیده دفاع می کند .... اما آن چیزی که او از آن دفاع می کند حقیقتاً همان فرهنگ لیبرال غرب است ، این موضوع از بچه هایی که ماشین او را در یکی از ایالات آمریکا برای به دست آوردن پول مراسم جشن می شویند مطرح می شود تا استاد دانشگاه هاروارد که در خانه اش پارکینگی ایجاد کرده و پول استادی ظاهراً راضیش نمی کند و تا مقایسه ی عجیب او در مورد احزاب و بنای اقتصادی آنها ادامه دارد .... او بدون توجه به اینکه تعدد احزاب در جمهوری اسلامی آیا در ابتدا مورد تأیید و پسندیده بوده یا نه ، به فرع قضیه می پردازد و دعوای احزاب دولت ساخته بر سر تصاحب شیر نفتی را مذمت می کند .....

و البته باز در قضیه ی فوتبال این دو قسمت در متن او دیده میشود از یک سو سیستم فوتبال وطنی را به درستی به باد انتقاد می گیرد، مطلبی که واقعاً حقیقتی است کتمان ناپذیر... سیستم استقلال – پیروزی که هم پدر فوتبال را در آورده و هم بقیه ورزشها را.... و باز البته از سوی دیگر شاید نا خودآگاه به نوعی سیستم مافیایی در فوتبال ایتالیا یا قومیتی و سیاسی در اسپانیا و رقابت شیوخ عرب در امارات را مبرا از برخی معایب می داند انگار که این وسط فقط نفت است که انسانیت و پرورش حقیقی انسان را تحت شعاع قرار می دهد....

والبته سؤال مهم این است که در سطور این کتاب چه جایگاهی برای انسانیت در پس این سیستم های عظیم اقتصادی می ماند و اگر این روش مناسب است پس این جامعه از هم گسیخته ی اروپایی آمریکایی چیست؟؟؟ قطعا آقای امیرخانی به تأثیر اقتصاد در فرهنگ و خانواده و کلاً اجتماع اعتقاد دارند پس جامعه ی آمریکایی باید آینه ای از تأثیرات و تأثّرات اقتصاد ایالات متحده باشد ... خوب! حالا این جامعه چه وضعی دارد... و البته اقتصادش در چه مسیری است ، عدالت آیا همانگونه است که به قول آقای امیرخانی هر کس ارزشش به بدیع بودن ایده هایش است؟؟؟ اگر قرار باشد با چند مثال ساده فشل بودن یا کارآمد بودن اقتصادی را بسنجیم ، می توانیم بگوییم در همین آمریکا چند ماه است دعوای دولت با بریتیش پترولیم بر سر نشت چاه نفت زندگی مردم را سیاه کرده و یا در همین اقتصاد قوی در طوفان کاترینا ، تا هفته ها نه جان مردم در امان ماند و نه مال آنها و البته از سوی دیگر در این سیستم اقتصادی این طور نیست که همه چیز بر مبنای کار و تلاش پاک غربیان به دست آمده باشد چگونه می توان سالها مکیدن تمام منابع آسیا و آفریقا را توسط آنها نادیده گرفت این که بیشتر به یک اقتصاد دزدی می ماند....

به نظر می رسد بین مفهوم عار نبودن کار و نماد مقدس آن یعنی امیرالمؤمنین(ع) – که در این کتاب هم به آن اشاره شده- و مفهوم تسخیر تمام شؤون زندگی توسط اقتصاد که در غرب می گذرد در این کتاب خلطی صورت گرفته و البته باز باید از تعمیم مثال های کوچک به پهنه ی عظیم اقتصادی-اجتماعی کشورها در این کتاب گلایه کرد....

البته این را باید توجه داشت که امیرخانی ذاتاً در این کتاب نخواسته مبلغ غرب باشد ولی منظور این است که عملاً به ذهن خواننده اینطور القا میشود ، البته در فصول آخر او گفته است که مدل چینی و هندی و آمریکایی به درد ما نمی خورد و ما باید مدل ایرانیِ اقتصادمان را بیابیم که این نیز از آن حرفهایی است که باز زیاد شنیده ایم اما مختصات و حدود و صغور و مؤلفه های این اقصاد چیست و کجاست را ظاهرا کسی –حتی رضا امیرخانی- نمی داند. آیا "نفحات نفت" می تواند کمکی برای مقدمه رهایی از وضع کنونی اقتصاد و یافتن راهی بهتر باشد؟؟؟ البته پاسخی که من به آن رسیدم چندان مثبت نیست....

او جمله ی قابل تأمل تر دیگری نیز دارد او در قسمت "افق"از کتاب بدون اینکه اشاره کند چه کسی افق زندگی مردم را انرژی هسته ای قرار داده می گوید:"افق انرژی هسته ای حس امنیت را می گیرد.این افق به جلسات روزمره ی آژانس انرژیِ اتمیِ ، بسته گیِ وثیق دارد ! به پشت چشم نازک کردن دول غربی هم ایضاً. به دنده ای که آقای رییس جمهور آمریکا صبح روی آن از خواب بیدار شده است نیز ایضاً. به دندان قروچه ی وزیر جنگ رژیمِ اشغالگرِ قدس هم ایضاً....چرا افق زندگی مردم را وصل کنیم به چیزی متغیر که هر روز مضطرب باشند؟" اولا که هیچ کس افق را این چنین تعیین نکرده ، ثانیاً اگر اینطور باشد آرمان انقلاب اسلامی ما هم به تمام این موارد بالا بستگی دارد . ندارد؟؟؟

گرچه امیرخانی از بهترین و متعهدترین نویسنده های معاصر ماست و نظیر آثار او کمتر یافت می شود و البته با این که "نفحات نفت" باز از لحاظ فنِ نویسندگی در تراز آثار فاخرِ دیگر اوست اما این "نفحات نفت" از لحاظ محتوا قابل تأمل است و اشکالات واضحی حتی در حوزه ی تناسب مؤلفه های آن با مبانی انقلاب اسلامی یافت می شود... حتماً بخوانید این کتاب را....

========================================
106
توتستان: نقدي بر نفحات نفت رضا اميرخاني
http://totestan.mihanblog.com/post/226
محمدرضا آزادي-مرداد89
کتاب نفحات نفت آخرین اثر مکتوب نویسنده پرآوازه معاصر رضا امیرخانی است.او که با نگارش رمانهای من او و بیوتن بسیار محبوب شده است در این کتاب که یک کتاب غیر داستانی است با همان اسلوب قبلیش در داستان نویسی عمل کرده است یعنی تکه های به ظاهر غیر متجانس و پراکنده اما منسجم و همان غلطهای نوشتاری عمدی که به الگوی نوشتاریش بدل شده است.

در این کتاب او به نقد نظام دولتی ایران و بررسی ارتباط ناکارآمدی نظام در ارتباط تنگاتنگ با نفت پرداخته است.او در بخشهای مختلف کتاب با آوردن مثالهای متعدد به ناکارآمدی و بحران نظام دولتی ایران و ارتباط آن با ثروت باد آورده نفت می پردازد و با آوردن مثالهای مشابه داخلی و خارجی رد نقیض وضع موجود به رسوب زدایی از زوایای این سیستم متکی به نفت می پردازد.کتب تقریباً همه مقوله های اصلی زندگی انسان را به نقد کشیده و به رکود و عدم تحرک سیستم اعتراف می کند.البته خود نویسنده می گوید که این جستار نه یک تحقیق همه جانبه و کامل و نه یک اثر ساده ژورنالیستی که بیشتر درددلی برادرانه با مردمی است که طرف اصلی مخاطبان هر روشنفکری است.نویسنده سعی دارد با زبانی ساده و غیر فنی به سبکی نزدیک به کتابهای عامه پسند مشکل و دلایل خود را در این سیستم ویرانگر تشریح سازد.البته نویسنده به شدت هم تحت تأثیر سفر خود به غرب هم و تغییر نگاه کاذب تحمیلی از غرب در داخل هم قرار دارد.این مسئله باعث حمله غرب ستیزانی هم که بدون توجه به خصوصیات مثبت جامعه و نظامهای غربی یک سره به نفی و نابودی غرب کمر بسته اند به نویسنده و متهم کردن او به تمایلات لیبرالیستی نیز شده است.اما باید دانست که نویسنده در طول کتاب هیچ دفاعی از غرب نکرده و بلکه بیشتر فقط نمونه های مشابه را ارائه داده است که با مدیریت درست و هدفمند کارآمدتر بوده اند و به نقد نظامات داخلی پرداخته و متأسفانه طبق معمول هرگونه نقد سازنده با برچسب بیگانگی و وابستگی به غرب و لیبرالیسم در هم کوبیده می شود تا سودجویان طماع همچنان سرمایه های ملی را در قالب نظامان فاسد و منحط دولتی چپاول کنند و ایران هرگز قدمی به سوی آنچه مستحق آن است برندارد.

بیشتر مخالفان این کتاب همان کسانی هستند که نقد را از خود برنمی تابند و همه را به چوب می زنند تا میزهایشان را از دست ندهند و به قول نویسنده همان مسئولان سه لتی .کتب بیشک کتاب بسیار خوب و روشنگری است و درد و مشکل را به خوبی حلاجی می کند هر چند از ارائه راه حل طفره می رود و چیزی برای ما به طور وضوح نمی گوید و فقط توصیه می کند در چارچوب دولت گرفتار نشویم اما خود در ابتدای کتاب به سرنوشت کسانی که می خواهند از سیستم بگریزند و در چارچوب خصوصی عمل کنند و نابودی محتوم آنها در جدال نابرابر با غول بی شاخ و دم دولت اشاره می کند.البته در جایی به صورت ضمنی به راه حل ایجاد مراکز و نهادهای مردمی بزرگ و مستقل از دولت اشاره می کند اما به خوبی نگاه منفی نظام به این نهادهای مردم نهاد بزرگ و ترس بیمارگونه آنها از هر نهاد مستقل را هم بر می شمارد که خود به نگاه بازدارنده و نابودگر این نهادها می انجامد.

بیشتر نوشتارهای کتاب بسیار آشنا و شاید تکراری باشد اما در کنار هم و با نثر جذاب امیرخانی جالب و روشنگر عمل می کند.از کتاب نباید توقع توفان افشاگرانه داشت و یا ساختارشکنی ویرانگر.کتاب تلنگری بر شماست تا نگاهی تازه یابید و شاید راهی شما بیابید که البته با این صورت کنونی بسیار سخت است.

برای آنها که می خواهند بیشتر بخوانند کتاب نشت نشا از همین نویسنده توصیه می شود که به موضوع فرار مغزها پرداخته است.امیرخانی نمونه ای از روشنفکر مردمی و عملگراست که به جای کرسی بلندبالا تفاخر به مردم و زندگی اجتماعیشان توجهی ویژه دارد و روشنفکری نه بد که خوب است اگر مردمی باشد با آنها بر بر آنها میانشان و نه بر کرسی.

در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(7)
. آن‌چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(6)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(5)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (4)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (3)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (2)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (1)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٧٢٤
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.