تاريخ انتشار : ١٦:١٦ ١٢/٧/١٣٨٩

نفحات نفت، طنز لطيف و لحن صريح (از مجله‌ي نسيم بيداري)

رضا امیرخانی دیگر ناشناخته نیست. اگر تا پیش از «من او» خاص­ خوان­ ها او را می­ شناختند، این رمان موفق او را به حوزه عمومی ادبیات بركشید و «بی­وتن» جایگاهش را در میان كتاب­ خوان­ ها و اهالی ادبیات تثبیت كرد. امیرخانی میانه نسلی بود كه گوش فلك را مدعیان اصول­ گرایی از یك سر و مدعیان روشن­ فكری از سر دیگرش، كر كرده بودند. او اما بی­ ادعا و شریف نوشت و در بازار مكاره كتاب و ادبیات داستانی، جایی برای خود دست و پا كرد.

جدیدترین اثر امیرخانی، «نفحات نفت» نام دارد كه نه رمان و داستان كوتاه است و نه خاطره. مقاله­ ای بلند است درباره بزرگ­ترین بلیه تاریخ معاصر ایران؛ نفت و مدیریت نفتی. حتما سئوال اول این خواهد بود كه ادیب و داستان­ سرا را چه به نفت و چه به مدیریت؟ و حتما جواب این است كه مگر همه ما از یك نفر كه بیش­تر شدیم، درباره اقتصاد و اجتماع و سیاست و فرهنگ و دیپلماسی و هزار موضوع با ربط و بی­ ربط دیگر اظهار نظر نمی­ كنیم؟ و اساسا مگر می­ شود در وضعیت تعلیق، سر هركس به كار خودش گرم باشد؟ تیزهوشی نویسنده اتفاقا این­جاست كه از ابتدا می­ گوید نه اقتصاددان است و نه سیاست­ مدار و نوشته­ اش صرفا یك «اخوینی» است، نوشته­ ای برادرانه برای جوان­ ترها. جوان­ هایی كه هنوز خیلی چیزها برای­ شان بدیهی نشده و كتاب را كه بخوانند، دهان­شان باز نمی­ ماند از تعجب كه چه­ طور چنین نكات ساده­ ای را نویسنده كتاب فهم كرده و دولت (به ما هو دولت) درك نكرده است؟ اما اگر مانند من، اقتصاد خوانده باشید در یكی از دانشكده­ های آزاد یا دولتی، حتما دهان­ تان مدتی باز می­ ماند از این­كه هنوز اساتیدی هستند در حوزه اقتصاد كه تخصص­ شان اندازه تجربیات نویسنده نفحات نفت، به تو نمی­ آموزد كه چرا كار این ملك سامان نمی­ یابد.

امیرخانی البته كار خاصی نكرده غیر آن­كه پیرامونش را دقیق دیده و به آن­چه دیده، فكر كرده و نتیجه فكرش شده است  تحلیل شرایط امروز. او همان چیزهایی را دیده كه همه ما هم دیده­ایم: خودروهای نفتی، دانشگاه­ های نفتی، ادبیات و سینما و هنر نفتی، ورزش نفتی، حزب نفتی، مدیران نفتی و در یك كلام مصیبت­ های پول بادآورده تن­ پرور نفت. فقط این نیست، متن نشان می­ دهد او هرجا كه لازم دیده (جز یك جا) تحقیق كرده و به اعداد و ارقام و نمودارها هم نگاهی داشته است. یعنی ننوشته كه نوشته باشد و بگوید «من كه ادعایی ندارم، این یك دل­نوشته است». اما آن یك جا كه به زعم من نویسنده تحقیق نكرده، جایی­ ست كه می­ نویسد: «دهه هشتاد میلادی، سیاست­ های به شدت دولت­ محور ایران، كه به هیچ عنوان از اقتضائات جنگ نیز نبود و بیش­تر برمی­ گشت به سیاست­گذاری­ های غلط دولت وقت، باعث بحران فرار سرمایه شد...». این البته تقصیر امیرخانی نیست، او از ابتدا گفته كه اقتصاددان نیست. این غلط مصطلح و این ظلم آشكار، نتیجه تبلیغات یك سویه مدیران اقتصادی پس از جنگ است. وقتی آثار سیاست­ گذاری اشتباه، آه از نهاد مردم درآورد، باید انگشت اتهام به سویی گرفته می­ شد و چه سویی بهتر از مدیرانی كه دیگر توان دفاع از خود را نداشتند. اما اعداد و ارقام چیز دیگری می­ گوید.

بر اساس آماری که در سال 68 (كه دیگر دولت جنگ حاكم نبود)، توسط سازمان برنامه و بودجه مرحوم منتشر شد، مجموع بودجه دولت و شركت­ های دولتی از 65 درصد تولید ناخالص داخلی در سال 1356 به حدود 41 درصد در سال 1367 كاهش یافته است. یعنی در دوره­ ای كه همه آن­ را دوره دولتی شدن اقتصاد ایران می­ نامند، دولت بیش از 20 درصد از دخالت خود در اقتصاد می­ كاهد. و این صدالبته به معنی بری بودن دولت وقت از اشتباه نیست. این نکته به نظر تنها اشکال کتاب در حوزه اقتصادی می­ آید.

امیرخانی تجربه­ گران­ بهایی دارد از سفر به آمریكا. ظاهرا این سفر برای او چنان پر بركت بوده كه هم در رمان آخرش خرج شود و تمام نشود، هم در این كتاب. او به همان ­خوبی كه مسائل این­جا را دیده، نحوه كسب و كار، تحصیل و تدریس، هنر و صنعت و... آمریكا را رصد كرده است و حاصلش شده سنگ محكی برای قیاس و مثال. این است که ضمن حفظ مرزبندی با سیاست­ های دولت آمریکا، نظام برنامه­ ریزی برای اداره امور این کشور را دقیق و مناسب یافته است.

نفحات نفت، طنز ظریف و لحن صریحی دارد و مجوز گرفتنش احتمالا فقط به این دلیل است كه همه دولت­ ها را نواخته و هم به سبزها متلك انداخته و هم به مهرورزها. همه استنتاج نویسنده این است كه اگر پول بی­ زحمت نفت حرام نباشد، شبهه­ ناك است و نمی­ توان هم مسلمان و انقلابی بود و هم از نفت ارتزاق كرد. نباید به پول نفت متکی بود و دنبال دموکراسی و جامعه مدنی و... گشت. این نکته­ ای­ست که اساتید توسعه سال­ هاست در موردش اتفاق نظر دارند.

« مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملك پدرانی داشته است كه برای حكومت، نه طلای مادر كه خود مادر را نیز فروخته­ اند! در چنین خانواده­ ای تنها مایه نجات، همت فرزندان است... از پدر كاری برنمی­ آید...»

نسیم بیداری، شماره هشت، تیر و مرداد 89
در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ كتاب‌باز

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧٠١٣
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.