رضا امیرخانی دیگر ناشناخته نیست. اگر تا پیش از «من او» خاص خوان ها او را می شناختند، این رمان موفق او را به حوزه عمومی ادبیات بركشید و «بیوتن» جایگاهش را در میان كتاب خوان ها و اهالی ادبیات تثبیت كرد. امیرخانی میانه نسلی بود كه گوش فلك را مدعیان اصول گرایی از یك سر و مدعیان روشن فكری از سر دیگرش، كر كرده بودند. او اما بی ادعا و شریف نوشت و در بازار مكاره كتاب و ادبیات داستانی، جایی برای خود دست و پا كرد.
جدیدترین اثر امیرخانی، «نفحات نفت» نام دارد كه نه رمان و داستان كوتاه است و نه خاطره. مقاله ای بلند است درباره بزرگترین بلیه تاریخ معاصر ایران؛ نفت و مدیریت نفتی. حتما سئوال اول این خواهد بود كه ادیب و داستان سرا را چه به نفت و چه به مدیریت؟ و حتما جواب این است كه مگر همه ما از یك نفر كه بیشتر شدیم، درباره اقتصاد و اجتماع و سیاست و فرهنگ و دیپلماسی و هزار موضوع با ربط و بی ربط دیگر اظهار نظر نمی كنیم؟ و اساسا مگر می شود در وضعیت تعلیق، سر هركس به كار خودش گرم باشد؟ تیزهوشی نویسنده اتفاقا اینجاست كه از ابتدا می گوید نه اقتصاددان است و نه سیاست مدار و نوشته اش صرفا یك «اخوینی» است، نوشته ای برادرانه برای جوان ترها. جوان هایی كه هنوز خیلی چیزها برای شان بدیهی نشده و كتاب را كه بخوانند، دهانشان باز نمی ماند از تعجب كه چه طور چنین نكات ساده ای را نویسنده كتاب فهم كرده و دولت (به ما هو دولت) درك نكرده است؟ اما اگر مانند من، اقتصاد خوانده باشید در یكی از دانشكده های آزاد یا دولتی، حتما دهان تان مدتی باز می ماند از اینكه هنوز اساتیدی هستند در حوزه اقتصاد كه تخصص شان اندازه تجربیات نویسنده نفحات نفت، به تو نمی آموزد كه چرا كار این ملك سامان نمی یابد.
امیرخانی البته كار خاصی نكرده غیر آنكه پیرامونش را دقیق دیده و به آنچه دیده، فكر كرده و نتیجه فكرش شده است تحلیل شرایط امروز. او همان چیزهایی را دیده كه همه ما هم دیدهایم: خودروهای نفتی، دانشگاه های نفتی، ادبیات و سینما و هنر نفتی، ورزش نفتی، حزب نفتی، مدیران نفتی و در یك كلام مصیبت های پول بادآورده تن پرور نفت. فقط این نیست، متن نشان می دهد او هرجا كه لازم دیده (جز یك جا) تحقیق كرده و به اعداد و ارقام و نمودارها هم نگاهی داشته است. یعنی ننوشته كه نوشته باشد و بگوید «من كه ادعایی ندارم، این یك دلنوشته است». اما آن یك جا كه به زعم من نویسنده تحقیق نكرده، جایی ست كه می نویسد: «دهه هشتاد میلادی، سیاست های به شدت دولت محور ایران، كه به هیچ عنوان از اقتضائات جنگ نیز نبود و بیشتر برمی گشت به سیاستگذاری های غلط دولت وقت، باعث بحران فرار سرمایه شد...». این البته تقصیر امیرخانی نیست، او از ابتدا گفته كه اقتصاددان نیست. این غلط مصطلح و این ظلم آشكار، نتیجه تبلیغات یك سویه مدیران اقتصادی پس از جنگ است. وقتی آثار سیاست گذاری اشتباه، آه از نهاد مردم درآورد، باید انگشت اتهام به سویی گرفته می شد و چه سویی بهتر از مدیرانی كه دیگر توان دفاع از خود را نداشتند. اما اعداد و ارقام چیز دیگری می گوید.
بر اساس آماری که در سال 68 (كه دیگر دولت جنگ حاكم نبود)، توسط سازمان برنامه و بودجه مرحوم منتشر شد، مجموع بودجه دولت و شركت های دولتی از 65 درصد تولید ناخالص داخلی در سال 1356 به حدود 41 درصد در سال 1367 كاهش یافته است. یعنی در دوره ای كه همه آن را دوره دولتی شدن اقتصاد ایران می نامند، دولت بیش از 20 درصد از دخالت خود در اقتصاد می كاهد. و این صدالبته به معنی بری بودن دولت وقت از اشتباه نیست. این نکته به نظر تنها اشکال کتاب در حوزه اقتصادی می آید.
امیرخانی تجربه گران بهایی دارد از سفر به آمریكا. ظاهرا این سفر برای او چنان پر بركت بوده كه هم در رمان آخرش خرج شود و تمام نشود، هم در این كتاب. او به همان خوبی كه مسائل اینجا را دیده، نحوه كسب و كار، تحصیل و تدریس، هنر و صنعت و... آمریكا را رصد كرده است و حاصلش شده سنگ محكی برای قیاس و مثال. این است که ضمن حفظ مرزبندی با سیاست های دولت آمریکا، نظام برنامه ریزی برای اداره امور این کشور را دقیق و مناسب یافته است.
نفحات نفت، طنز ظریف و لحن صریحی دارد و مجوز گرفتنش احتمالا فقط به این دلیل است كه همه دولت ها را نواخته و هم به سبزها متلك انداخته و هم به مهرورزها. همه استنتاج نویسنده این است كه اگر پول بی زحمت نفت حرام نباشد، شبهه ناك است و نمی توان هم مسلمان و انقلابی بود و هم از نفت ارتزاق كرد. نباید به پول نفت متکی بود و دنبال دموکراسی و جامعه مدنی و... گشت. این نکته ایست که اساتید توسعه سال هاست در موردش اتفاق نظر دارند.
« مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملك پدرانی داشته است كه برای حكومت، نه طلای مادر كه خود مادر را نیز فروخته اند! در چنین خانواده ای تنها مایه نجات، همت فرزندان است... از پدر كاری برنمی آید...»
نسیم بیداری، شماره هشت، تیر و مرداد 89
در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ كتابباز
|