تاريخ انتشار : ١٣:٣٢ ٤/١١/١٣٨٩

عبدالجبار کاکایی: کتاب هم مثل شعر به حاشیه رفته است
گفت و گوی ایرانیار با"عبدالجبار کاکایی"
کتاب هم مثل شعر به حاشیه رفته است چاپ پست الکترونیکی
۱۰۱۷۳
يكشنبه ، ۲۱ آذر ۱۳۸۹ ، ۱۱:۱۸
عبدالجبار کاکایی از آن آدم هایی است که به قول معروف خوره کتابند.عادت کتاب خریدن از کودکی در او ریشه دوانده و پس از سال ها هنوز که هنوز است وقتی در مقابل کتابفروشی می ایستد نمی تواند وسوسه خریدن کتاب و سرک کشیدن در میان قفسه های کاغذی را از خودش دورکند.  

 


دیوارهای خانه کاکایی در قرق قفسه های کتاب است و انگار به جای گچ و سیمان دیوارهای خانه اش را با کتاب بالا برده اند.برای ما که خودمان هم خوره کتابیم دیدن کتابخانه  ۳-۴هزار جلدی کاکایی که با وسواس خاصی هم انتخاب شده اند،مثل رفتن لب چشمه و تشنه بازگشتن است،چون فرصت گفت و گو آن قدر کوتاه است که مجالی برای پرسه زدن در میان کتاب های کتابخانه شاعر مهربان و دوست داشتنی ایلامی نمی ماند.در یک بعد از ظهر سرد پاییزی مهمان عبدالجبار کاکایی بودیم و در میان سر کشیدن یک فنجان چای قندپهلو با او درباره کتاب و کتابخوانی گپ زدیم. 

راستش را بخواهید مدام با خودم کلنجار می رفتم که این گفت و گو را چطور و از کجا شروع کنم.بهانه معلوم است،هفته کتاب و کتابخوانی؛اما اینکه چطور شما را بیاورم در دل موضوع کمی مقدمه چینی می خواست.اما کتابخانه شما کار را برایم آسان کرد.حالا می توانیم از ماجرای همین کتابخانه و این همه کتاب شروع کنیم.این همه کتاب را چطور جمع کردید؟

علاقه من به کتاب ریشه در کودکی ام دارد.پدرم کتابخانه کوچکی داشت که حاصل سیاحتش در پای منبرهای وعاظ نجف و کربلا بود.او مدتی در این دو شهرزندگی می کرد ومجموعه ای از کتاب های عربی را به انضمام دو سه مجلد از شعرشعرای فارسی زبان از جمله دیوان اشرف الدین قزوینی،دیوان میرزاده عشقی ودیوان بابا طاهرعریان جمع آوری کرده بود.چون بیشتر این کتاب ها به زبان عربی بود و من در سن نوجوانی از آنها سر در نمی آوردم ،تقریبا تنها کتاب هایی که  در آن مجموعه سراغ می گرفتم ودنبال می کردم همین دیوان اشعار شاعران ایرانی بود.کتاب ها را می گذاشتم جلویم و بعضی وقت ها محو نقوش و خطاطی ها و تصاویرمینیاتوری آن می شدم.گاهی هم می رفتم در بطن شعر ها.یادم است در عالم کودکی و بعدها نوجوانی گله های صریح بابا طاهرعریان از اوضاع گردون و خلقت برایم خیلی جذاب بود.اینکه شاعری برگردد بگوید:" اگر دستم رسد بر چرخ گردون،از او پرسم که این چون است و آن چون"


...
قطعا برای شما هم پیش آمده کتابی را دستتان بگیرید و دوست نداشته باشید آن را زمین بگذارید.


بله،ببینید من اتفاقی کتاب نمی خرم.معمولا گرایش به موضوعی خاص پیدا می کنم ،مثلا بعضی وقت ها هوای خواندن کتاب های جامعه شناسی به سرم می افتد و می روم پرس و جو می کنم و ۴ تا کتاب می گیرم و می خوانم. اغلب تا آن جایی که یادم است از دوره دانشکده به این طرف چون وارد مباحث پژوهشی وتحقیق ادبی شدم،معمولا هدف دار دنبال کتاب گشتم.بنابراین این آثار را وقتی تهیه کردم با این هدف بوده که تا آخرآن را بخوانم.اما کتاب هایی هم وجود دارند که جاذبه عجیب و غریبی دارند وآدم دلش نمی آید وقتی دستش گرفت آن را زمین بگذارد مگر اینکه تا آخرکلمه به کلمه کتاب را خوانده باشد.معمولا کتاب های مربوط به تاریخ ادیان و کتاب های عرفانی به انضمام داستان و رمان برای من این جاذبه را دارد.البته خیلی کم رمان می خوانم و آخرین رمانی را هم که خواندم کلیدر بود.


یعنی چند سال پیش؟


۳-۴سال قبل.البته از چند سال پیشتر دست گرفتم تا کم کم تمامش کردم.به ندرت رمان می خوانم و شاید سفر به گرای ۱۸۰درجه احمد دهقان و رمان های رضا امیرخانی تنها رمان هایی باشد که در چند سال گذشته خوانده ام.بیشتر به خواندن کتاب های تاریخ ادیان و عرفان و جامعه شناسی علاقه دارم.از طرفی کارهمیشگی ام خواندن شرح اشعار و ابیات،نسخه های دیوان های جدید و قدیم و دفتر های شعر امروز و ...است.اینها کتاب هایی است که به صورت هفتگی جلو دستم است و آنها را می خوانم.
...
در همين رابطه :
ماخذ: ایرانیار

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٧٧٧٤
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.