تاريخ انتشار : ١٢:٢١ ١٥/١/١٣٩٠

مانیفست فردگرایی اقتصادی (نقدی بر نفحات نفت از جناب فرزان حدادی)
کتاب "نفحات نفت" نوشته رضا امیرخانی، داستان‌سرا و نویسنده جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در پی معرفی پدیده‌ای به نام مدیریت نفتی است که در تمام جنبه‌های زندگی مملکت ایران آثار مخرب خود را بر جای گذاشته است، از ورزش بگیرید تا سیاست و فرهنگ. امیرخانی در این کتاب جنبه‌های مختلف زندگی اجتماعی در ایران را مورد کاوش قرار می‌دهد تا حداکثر شواهد ممکن را برای تایید نظریه اجتماعی خویش مبنی بر تاثیرگذاری منفی عامل نفت بر سپهر اجتماعی گردآوری و ارائه کند. این کتاب پیش از هرگونه قضاوتی باید به عنوان یک اثر جدی در عرصه نظریه‌پردازی اجتماعی محسوب گردد.

شناخت جامعه از یک نگاه کلی و به دور از پیش‌فرض‌های آکادمیک حوزه‌های تخصصی همواره شاخه‌ای جذاب از ادبیات محسوب شده است. چیزی که می‌توان از آن به عنوان گزارشگری جامعه نام برد، بیش از همه تاکنون در انحصار نویسندگان غربی و به خصوص آمریکایی بوده است. نویسندگانی چون آلوین تافلر (شوک آینده، موج سوم، جابجایی در قدرت، جنگ و ضد جنگ، ...)، لستر تارو (آینده سرمایه‌داری) و دیگران، کسانی بودند که تلاش کردند فراتر از حوزه تخصصی خویش به داوری کلی‌ای در باب اجتماع دست یابند و از این رهگذر آثاری پدید آوردند که موجب شناخت گسترده جوامع بومی‌شان حتی در سطح جهانی گردید. این است که یک فرد اهل مطالعه ایرانی امروزه احتمالاً بیش از آن که راجع به جامعه ایران و تغییر و تحولات آن مطلع باشد از جوامع غربی و به خصوص آمریکا مطلع است. امیرخانی یکی از معدود افرادی است که با بهره‌گیری از سبک حرفه‌ای گزارشگری خود که در کتاب قبلی‌اش "نشت نشاء" در زمینه فرار مغزها معرفی کرده بود، این بار در سطحی گسترده‌تر تلاش کرده است به طور ریشه‌ای‌ به معضلات جامعه ایرانی بپردازد و در این راه تا حدودی نیز توفیق یافته است.

امیرخانی در نفحات نفت یک گزاره آشنا را دست‌آویز قرار داده است، گزاره‌ای که معتقد است علت‌العلل عقب‌ماندگی ایران چیزی نیست به جز نفت، و می‌دانیم که وی در این طرز فکر به هیچ وجه تنها نیست. یک طیف بزرگ سیاسی و اجتماعی در ایران به خصوص در سالیان اخیر مشغول تبلیغ این نظریه هستند و جدیدترین نمود آن مناظره‌های تلویزیونی بود که در ماه‌های گذشته به روی آنتن رفت، مناظره‌هایی که اغلب با شرکت دو طرف اصلاح‌طلب و اصولگرا شکل می‌گرفت و در آن عموماً نماینده تفکر اصلاح‌طلب (مثل وزیر نفت اسبق) نفت را عامل عقب‌ماندگی کشور معرفی می‌کرد در حالی که طرف مقابل در مورد نفت موضع مثبتی داشت.

تبار نظریه "نفت، عامل عقب‌ماندگی" به سلطانیسم ماکس وبر و نظریه‌های شرق‌شناسان بازمی‌گردد. این نظریه‌ها در زمانی تدوین شدند که جهان به دو بلوک توسعه‌یافته (غرب) و توسعه‌نیافته (شرق) تقسیم شده بود. نیاز به یک چارچوب نظری وجود داشت تا بیان کند چرا غربی‌ها پیشرفت کردند و شرقی‌ها عقب ماندند. این چارچوب نظری سلطانیسم بود که بیان می‌داشت علت عقب‌ماندگی جوامع شرق حاکمیت استبدادزده‌ای بود که به مردم توجهی نداشت و خود را در برابر آنها پاسخگو نمی‌دید. علت شکل‌گیری چنین حکومت‌هایی در جوامع شرقی این طور بیان می‌شد که در جوامع شرقی که عموماً میزان بارندگی کم بود، برای پیشبرد امر کشاورزی که تنها ممر درآمد ملی بود، نیاز به حکومت‌های جبار و قدرتمندی بود که تمام نیروهای جوامع را برای تسلط بر منابع اندک آبی بسیج کنند. نمونه بارز و الهام‌بخش این نظریه، جامعه مصر باستان و حکومت فرعونی آن بود که پس از فصل طغیان سالیانه رود نیل تمام مردمان را برای بازسازی شبکه‌های آبیاری و زمین‌های کشاورزی بسیج می‌کرد.

نظریه دولت نفتی را باید نسخه پالایش شده و جدید سلطانیسم دانست. در شرایطی که برخی ملل شرقی مانند چین، پس از انقلاب‌های بزرگ مردمی از لحاظ اقتصادی نیز به پا خاستند و در حال فتح قله‌های افتخار هستند دیگر کمتر کسی سلطانیسم کهنه را جدی می‌گیرد. پس باید نسخه ویرایش‌شده‌ای که البته در محتوا پیرو همان نظریات شرق‌شناسانه قرن گذشته است ارائه شود. در یک بررسی عمیق، روح نظریه دولت نفتی نیز چیزی به جز خودباختگی در برابر موفقیت‌های غرب (و اینک شرق) و احساس حقارت ملی نیست. البته تردیدی نیست که در این نظریه ممکن است عناصر مطلوبی نیز وجود داشته باشد که قابل استفاده برای تجدید ساختار یک تفکر جدید برای اصلاح جوامع خودی ‌باشد.

اگر چه امیرخانی مدام تکرار می‌کند که قصد او نقد دولت‌گرایی در اقتصاد نیست اما بسیاری از استدلال‌های او و مسایل مورد بررسی، برابر نهادن فردگرایی در برابر دولت‌گرایی است. در سراسر این کتاب کمتر به خدمات دولت‌ها پرداخته شده است (به استثنای روایت معجزه اقتصادی دوبی) و بیشتر در پی اثبات نقاط قوت آزادی اقتصادی و نفی مداخله دولت در اقتصاد است، بنابراین اگر بخواهیم امیرخانی را در زمره هواداران یکی از مکاتب اقتصادی قرار دهیم لیبرالیسم اقتصادی آدام اسمیت با دست نامرئی بازارش گزینه مناسبی خواهند بود. امیرخانی در این راه با انتخاب لفظ سه‌لتی برای دولت نفتی حتی کار را به تحقیر نیز می‌کشاند.

بحث میان دولت‌گرایی و فردگرایی، یا به بیان تخصصی‌تر دیدگاه آدام اسمیتی به اقتصاد در برابر دیدگاه کینزی که دولت را موتور توسعه می‌داند بحث گسترده‌ای است و در این مقال نمی‌گنجد. اما هدف از طرح این بحث آن است که نشان دهیم امیرخانی با پیش‌داوری از موضوع عبور کرده است بدون این‌که کنکاش کافی صورت دهد. در دوران معاصر و حداقل در یک قرن اخیر، هیچ گاه لیبرالیسم و فردگرایی اقتصادی به تنهایی قادر به اداره جوامع نبوده است. همواره از دولت‌ها خواسته شده است که ضمن تضمین فضای آزاد اقتصادی برای فعالیت‌های بخش خصوصی وظایف اقتصادی‌ای همچون تحقیق و توسعه، تضمین رفاه حداقلی جامعه، تضمین برابری نسبی افراد جامعه از حیث برخورداری اقتصادی، و حتی مداخله مستقیم در اقتصاد در دوران‌های رکود یا جنگ را به انجام برسانند. البته این تجربیات به آسانی دست نیامده‌اند و رکودها و بحران‌های بزرگی چون رکود 1929 دنیای غرب که به رکود بزرگ معروف است منجر به تجدید نظر در‌ لیبرالیسم ناب آدام اسمیت و ظهور کینز شد (رجوع کنید به سیری در اقتصاد معاصر، گالبرایت). با این که کتاب نفحات نفت مربوط به همین روزهاست اما در آن کمترین اثری از بحران چند سال اخیر جهانی که در حقیقت باید آن را بحران سرمایه‌داری غربی و بحران لیبرالیسم اقتصادی دانست دیده نمی‌شود. نویسنده در حالی ما را به پیروی از مدل اقتصادی غرب دعوت می‌کند که از بخت بد، این مدل جلوی چشم ما در حال فروپاشی است.

امیرخانی در فصل درآمد نگاهی دارد به صنعت خودروی کشور، صنعتی که به گمان وی به شیر نفت وصل است و از قِبَل آن زنده و پابرجاست. بجا بود وی از مثال‌های بهتری آغاز می‌کرد، چرا که اتفاقاً خودروسازی نماد استقلال ایران از صنایع استخراجی و به نوعی اولین صنعت و تولید انبوه ایران بوده است. البته بر کسی پوشیده نیست که دولت حامی صنعت خودرو است و مراقب است صنایع خودروسازی داخلی دچار رقابت شدیدی چه از داخل و چه از خارج نشوند. بازار داخلی به دقت میان خودروسازان تقسیم شده است و هیچ یک وارد محدوده طرف مقابل نمی‌شوند. یکی خودروی 1300 سی‌سی می‌سازد با محدوده قیمتی 7 میلیون تومان، دیگری خودروی 1600 سی‌سی می‌سازد در محدوده قیمتی مثلاً 10 میلیون تومان. اما آیا این به معنای آن است که شیر خودروسازی ما به نفت وصل است؟ امیرخانی وضعیت خودروسازی ایران را با پژو فرانسه مقایسه کرده است. اما این مقایسه کاملاً بلاوجه است. تمام کشورهایی که روند توسعه را طی کرده‌اند ابتدا در یک دوره طولانی صنایع داخلی خود را مورد حمایت قرار داده‌اند. پس از این که این صنایع به قدر کافی قوی شدند آنگاه کم‌کم ایجاد رقابت می‌تواند انگیزه‌ای باشد برای این صنایع تا کیفیت کار را بهبود بخشند، اما این رقابت معمولاً به حضور در بازارهای خارج از کشور محدود می‌شود نه این که بازار مطمئن داخلی که پشتوانه اقتصادی صنایع است را دودستی تقدیم بیگانه کنند. استراتژی قریب به اتفاق کشورهایی که اخیراً جهش اقتصادی داشته‌اند مبتنی بر صادرات بوده است. تلاش برای صادرات محصولات همان استراتژی‌ای است که صنعت خودروی ما با موفقیت بسیار بالا و با پشتوانه نفوذ سیاسی و معنوی کشور در حال دنبال کردن است و همان راهبردی است که رقابت کنترل‌شده را در این صنعت تضمین می‌کند.

امیرخانی خواسته یا ناخواسته تنها مدل خارجی از کشور در حال توسعه موفق را در دوبی جستجو می‌کند و اکثریت مدل‌های دیگر، مخصوصاً آنها که این قدر پایدار بودند که بحران اقتصادی جهانی را تاب آورند و مانند دوبی از هم نپاشند را به وادی فراموشی سپرده است. کشورهای شرق آسیا و برزیل اقتصادهایی درونزا و مبتنی بر تولید هستند در حالی که اقتصاد دوبی تنها مبتنی بر تجارت و داد و ستد بنا شده است. دوبی مرکز خدمات است و این همان بخش اقتصادی است که نویسنده بیشترین توجه خود را بر روی آن متمرکز کرده است. اما نمی‌توان یک کشور بزرگ مثل ایران را تنها با خدمات اداره کرد. اگر چه خدمات نقش مهمی در بهبود امور جامعه دارد ولی هیچ گاه نمی‌تواند جایگزین تولید واقعی بشود. نمی‌توان از کشاورزی، صنعت، معدن، و نفت چشم‌پوشی کرد و فقط به فکر تولید کالاهای ناملموس (اطلاعات و خدمات) بود.

برگردیم به موضوع نقش دولت در اقتصاد. نویسنده در فصل بیکارآفرین (!) کتاب، مثال گویایی از نقش مخرب دولت در فراری دادن یک کارآفرین ایرانی در صنعت هواپیمایی بیان کرده است. دختر خان که وارث ثروت پدر است، برای تسهیل رفت‌وآمد به شهرستان خود یک خط هوایی با استفاده از فرودگاه بلااستفاده دولتی راه‌اندازی می‌کند. با این حال همین که کار این خط هوایی رونق می‌گیرد شرکت هوایی دولتی وارد ماجرا می‌شود و با استفاده از دلارهای نفتی خود پروازهای جدیدی حتی به قیمت غیراقتصادی بودن در این مسیر برقرار می‌کند، قیمت را هم آن‌قدر پایین می‌آورد که خط هوایی خصوصی زیان‌ده شده و مجبور به ترک صحنه گردد. این داستان غم‌انگیزی است اما بگذارید به آن سوی آب‌ها برویم. در آمریکا آیا دختر خان اصولاً یک ده کوره که فرودگاه داشته باشد پیدا می‌کرد که خط هوایی در آنجا قبلاً توسط شرکت‌های بزرگ هوایی خصوصی دایر نشده باشد؟ اگر هم بر فرض محال چنین خطی پیدا می‌شد و راه‌اندازی می‌شد و از بخت خوب دختر خان سودآور هم می‌شد، آن وقت چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا غول‌های صنعت هوایی خصوصی آمریکا به یک رقیب کوچک تازه از راه رسیده این فرصت را می‌دادند که در یک مسیر سودآور بی‌رقیب بماند؟ آنها هم وارد می‌شدند و حتی شده به قیمت برقرار کردن پروازهای غیر اقتصادی با قیمت‌های پایین تمام تلاش خود را می‌کردند که رقیب را از حیطه این صنعت خارج کنند قبل از این که تبدیل به رقیبی سرسخت بشود. این بازی اسمش دامپینگ (ارزان‌فروشی) است و به وفور در اقتصادهای خصوصی سراسر دنیا رخ می‌دهد. وجه مشترک شرکت دولتی ایرانی با شرکت‌های خصوصی آمریکایی این است که هر دو پول کلانی در اختیار دارند و هر دو در جلوگیری از پاگرفتن رقیب جدید منافع دارند. دختر خان اگر جدی است باید با سرمایه‌ای بزرگ وارد میدان بشود و ایده‌هایی داشته باشد که قابل کپی کردن نباشد. مثال شرکت‌های هوایی کم‌هزینه در آمریکا را زیاد شنیده‌ایم. شرکت‌هایی که هواپیمای ملخی آوردند، مهماندار و غذا را حذف کردند و هزار کار دیگری کردند که هیچ شرکت هوایی باپرستیژی حاضر به انجام آنها نبود و با این کارها آنچنان قیمت‌های پایینی ارائه دادند که برای غول‌ها تقسیم بازار عاقلانه‌تر به نظر آمد تا رقابت حذفی.

در این نوشتار قصد ندارم به طور کلی ایده‌های نفحات نفت را رد کنم. این کتاب شامل فصل‌های درخشانی در زمینه دولتی شدن و فشل شدن فرهنگ، ورزش و خود صنعت نفت است. نظرات نویسنده در باب لزوم اجرا شدن اصل 44 در زمینه صنعت نشر را قبلاً هم شنیده بودم و بسیار متین و معقول می‌نمود. همچنین فصل زیبایی که در باب تاریخچه ورزش فوتبال و چگونگی شکل‌گیری دو تیم استقلال و پرسپولیس و چگونگی دولتی شدن آنها می‌باشد و مولف نام آن فصل را کدام استقلال کدام پیروزی گذاشته است، بسیار گیراست. اگر چه نویسنده تلاش زیادی می‌کند تا شباهت عنوان این فصل را با فیلم مستند مسعود ده‌نمکی با همین نام انکار کند.

فصل زیبایی در باب تفاوت مدیر نفتی در ایالات متحده و ایران از بخش‌های مهم کتاب است. در اینجا نشان می‌دهد که مدیر نفتی در آمریکا کسی بود که رفت زمین خرید و چاه کند و در دل صحرا شاید هم به نفت رسید و پولدار شد. اما مدیر نفتی در ایران کسی است که چه بسا از جای دیگری آمده است و فقط بر این منصب مدیریت گمارده می‌شود بدون این که درک عمیقی از صنعت زیر دستش داشته باشد یا این که خودش نقشی در ایجاد آن داشته باشد. در این باب که می‌توان آن را خصوصی‌سازی بخش معدن و از جمله نفت نامید می‌توان حق را به نویسنده داد و حتی اشاره کرد که این سیستم هم‌اکنون برای معادن غیر نفتی در ایران اجرا می‌شود. این گونه است که گروه‌های اکتشافی خودجوش راه می‌افتند در بیابان و هر کس معدنی بیابد می‌تواند آن را به نام خود به ثبت برساند. سروصدا و ولوله شدیدی بین معدن خوانده‌ها راه افتاده است و معلوم است که اوضاعشان بد نیست.

امیرخانی در فصلی که به بررسی سیستم سیاسی جوامع مختلف اختصاص دارد راهکار اصلی خود در این کتاب را تمام و کمال نشان می‌دهد. در ابتدا بحث بر روی سیستم دو حزبی آمریکا متمرکز است و می‌کوشد بیان کند که چرا در آمریکا هیچ حزب سومی وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد. وی تفکیک حزبی مردم و ایالات آمریکا را بر مبنای دو سیستم صنعتی در شرق و کشاورزی در جنوب توضیح می‌دهد. با این حال، روشن نیست چگونه وی بخش نفت و اسلحه‌سازی را که امروزه از بالاترین فناوری‌ها برخوردارند در بخش صنایع سنتی و با تکنولوژی پایین دسته‌بندی می‌کند. چیزی که نویسنده را وادار به بیان چنین فرض‌های شاقی می‌کند تنها این است که از قبول واقعیت سر باز می‌زند. کتاب‌های تئوریسین‌های جمهوری‌خواه را بخوانید (مثل به سوی گومورا نوشته رابرت بورک) تا ببینید که مساله دو حزبی در آمریکا مثل ایران خودمان دین است، مذهب است، اعتقادات و سنتها است. بقیه تابعی از این متغیر اصلی هستند. دمکرات‌ها نقش اصلاح‌طلبان را بازی می‌کنند که خواستار کاهش نقش دین در اداره جامعه هستند و جمهوری‌خواهان برعکس، خواهان احیای سنت‌های دینی هستند. اگر صنعت اسلحه‌سازی در آمریکا با جمهوری‌خواهان پیوند خورده است به خاطر سطح دانش موجود در آن نیست. بلکه این صنعت در همه جای دنیا صنعتی عمیقاً ایدئولوژیک است و تنها دینداران هستند که حاضرند بجنگند و برای جنگ سرمایه‌گذاری کنند. سخن بر سر تایید جمهوری‌خواهان نیست چرا که ما اصولاً مبانی باورهای مسیحیان را تحریف شده می‌دانیم. پرسش این است که آیا امیرخانی همانطور که خود پیش‌دستانه در دهان منتقدانش می‌گذارد به وادی اصل گرفتن اقتصاد و نوعی ماتریالیسم خشن نغلطیده است؟

شنیده‌ام که امیرخانی سالی را با هزینه شخصی در آمریکا سپری کرده است و ماشینی کرایه کرده است و با آن به اطراف و اکناف آن مُلک سفر کرده تجربه‌ها اندوخته است، بسیار عالی است و کمتر نویسنده‌ای را در مملکتمان این‌قدر حرفه‌ای یافته‌ایم که برای نوشتن دست به تحقیقات گسترده و عینی بزند و مبالغ کلانی هم حاضر باشد خرج کند. او در کتاب‌های پیشین خود از جمله نشت نشاء اگر چه اندکی محافظه‌کارانه راجع به غرب سخن می‌گفت اما به طور کلی سخنش بسیار مقبول می‌نمود چرا که بسیاری از واقعیت‌ها را از نزدیک دیده بود و روایت می‌کرد. اما این بار به نظر می‌رسد در موضع ضعف مطلق در برابر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفته است. در هر موضوعی وقتی پای مقایسه میان ایران و آمریکا پیش بیاید حق را به جانب آن طرف آب‌ها می‌دهد و در کلِ کتابش دیده نمی‌شود که از یک سیستم ایرانی تعریف شده باشد. توقع حفظ غرور ملی نداریم، دست‌کم میان سیستم‌های مختلف دنیا مقایسه منصفانه صورت گیرد. در آمریکا این روزها همه راجع به چین صحبت می‌کنند چرا امیرخانی فقط راجع به آمریکا سخن می‌گوید؟ کشورهای موفق در دنیا کم نیستند. مخصوصاً برای هدف مقایسه با وضعیت ایران کشورهای موفقی که از نظر شرایط مشابه کشور ما باشند مناسب‌تر هستند. بنابراین به ایشان توصیه می‌کنیم چند صباحی را نیز در چین بگذرانند یا کره و ژاپن. آن وقت خواهند دید که آمریکا هم خودش یک استثناست، دقیق‌تر بگوییم هر کشوری یک استثناست. راه پیشرفت هیچ مملکتی در نفی خود و داشته‌های خود، و تلاش برای تقلید ناشدنی از سیستم‌های اجتماعی دیگران نیست. راه توسعه یک راه درونزاست. من نمی‌گویم چشم‌ها را به روی خارج ببندیم، نه، ببینیم و عبرت بگیریم و ایده بگیریم. اما به اصل خودمان بازگردیم و آن را تحلیل کنیم و بهبود بدهیم. باور کنیم دیگران هم همین‌گونه پیشرفت کردند.
در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ مهاجرا الی الله

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٥٨٧
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.