اصل خبر را در ایسنا بخوانید
http://www.isna.ir/isna/NewsView.aspx?ID=News-1769887&Lang=P
داوود اميريان معتقد است: نگاه به جنگ در ادبيات جدي است؛ اما جاي نگاه به زندگي اجتماعي در آن خالي است.
اين نويسندهي ادبيات دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان (ايسنا)، در ارزيابياش از ادبيات دفاع مقدس، گفت: دههي 60، دههي جنگ بود و ما در بطن جنگ بوديم و كارهايي كه در حوزهي ادبيات انجام ميشد، بايد حماسي ميبود. در واقع، كاري كه ما ميكرديم، انصافا دفاع بود و ما در موضع جنگطلبي نبوديم. اين زمان در ادبيات ايجاب ميكرد كه همپاي رزمندگان و دفاع حركت كنيم. البته كارهاي اين دوره ضعيف و شعاري بود. كارهايي بود كه آن زمان كه آنها را ميخوانديم، با آنها گريه ميكرديم؛ اما اكنون حتا سه صفحه از آنها را هم نميتوانيم بخوانيم.
او در ادامه افزود: در دههي 70، كمي از اين فضا فاصله گرفتيم و آثاري مانند «من او»ي رضا اميرخاني شكل گرفت و كارها پخته شد. كساني مانند احمد دهقان، محمدرضا كاتب، مجيد قيصري، حميدرضا شاهآبادي، حبيب احمدزاده، حسن بنيعامري، محمد بكايي، محمود جوانبخت و محسن مؤمني بسيار خوب كار كردند. اينها بيشتر كساني بودند كه رزمنده بودند و بعد از جنگ به نوشتن روي آوردند. آنها آمدند تا آن چيزي را كه ديده بودند، بنويسند و از واقعيتها حرف بزنند.
اين نويسنده خاطرنشان كرد: از نيمهي دوم دههي 70، اين طيف دو قسمت شدند؛ طيفي كه نگاه واقعي به جنگ داشتند و طيفي ديگر كه شعاري و حكومتي نگاه ميكردند. كساني مانند مجتبي رحماندوست، محمدرضا سرشار و احمد شاكري ميگفتند بايد جنگ را ايدئولوژيك ديد؛ اما كساني كه خود رزمنده هم بودند، ميگفتند بايد نگاهي واقعي به جنگ داشت و بايد واقعيتها را ديد؛ نبايد سياه و سفيد ديد، نبايد عراقيها را سياه كرد و خودمان را سفيد.
اميريان با اشاره به روند ادبيات جنگ در دههي 80 اظهار كرد: در دههي 80 اين اختلافها بيشتر شد. آنها به كتابهايي چون «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان، «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده و قصههاي محمود جوانبخت انتقاد داشتند و ميگفتند كه اينها آب به آسياب دشمن ميريزند.
او در تشريح نظرات خود گفت: نظرات اين دوستان اخير به من نزديكتر است. من معتقدم حالا كه از جنگ فاصله گرفتهايم، بايد واقعي بنويسيم. من به شكل طنز از جنگ مينويسم و اين جنجالي را به راه انداخت كه اين جنجال همهي ما را عقب ميكشد...
++++++++++++++++++++++++
---------------------------------------------------
76
جشن بارون: رضا امیرخانی
http://jashnebarooneman.persianblog.ir/post/83
بارون-آبان90
شنبه رضا امیر خانی اومده بود دانشگاه ما..من فقط به یک ساعت آخر جلسه رسیدم و تو همین مدت کم هم ازش خوشم اومد.با اصطلاح های جالب و جسارت خاص خودش حرفهای جالب تر می زد..از نخی حرف می زد که اگه بریده شه خیلی چیزها رو از دست می دیم.اینکه باید هر چیزی و هر کاری رو با نخ فرضی به جای بلندتر و کامل تری وصل کرد.مهم ترین این نخ ها هم اونیه که به خدا وصل میشه..می گفت قدیم ها وقتی کسی می خواست شغلی رو انتخاب کنه و وارد صنفی بشه یه مروت نامه داشتند که باید امضا می کرد و تا آخر بهش پایبند می موند.این مروت نامه صنف رو به یه فرد آسمونی ربط می داد. مثلا شغل سلاخی و قصابی رو ربطش می داد به حضرت ابراهیم یا شغل سلمانی و آرایشگری مربوط به حضرت جبرئیل بود که تو یکی از جنگ ها تیغی برای پیامبر آورده بود که محاسنشون رو اصلاح کنن...اینجوری مردم با اعتقادشون کار می کردن و هیچ دغل و دروغی تحویل مردم نمی دادن..
امیرخانی می گفت همیشه تو زندگی باید افق داشت.افقی که برای رسیدن بهش تلاش کرد.این افق همیشه باید به حد کافی دور باشه.اگه افقی قابل رسیدن باشه ، افق خوبی نیست و باید عوضش کرد.(چند تا افق تایپ کردم ؟!! )
یکی از بچه ها در مورد آرمان پرسید.امیرخانی هم آرمان رو تعریف کرد : آرمان چیزی است که می ارزد زندگی را فدای آن کنی اما نمی ارزد که آن را فدای زندگی کنی.. خیلی خوشم اومد از این تعریف..
دوست داشتم بشتر ازش استفاده کنم اما وقت جلسه تموم شده بود و کلاس راکتور داشت شروع می شد.دلم می خواست ماهی یک بار میومد و حرف می زد
---------------------------------------------------
77
خبرآنلاین: مسابقهای که نخبگان را به جنگل میبرد
http://www.khabaronline.ir/detail/184680/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D9%87-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF
سعید ابوطالب-آبان90
یعنی شما معتقدید تکستارهها خودشان رشد کردهاند. گاهی چند تک ستاره مثل رضا میرکریمی یا اصغر فرهادی پیدا می شود و از آنها استقبال می شود. حالا فکر نمیکنید، گاهی اوقات سیستم مدیریتی ما میآید و از یک جایی جلو رشد همین تکستارهها را هم میگیرد؟
ابوطالب: همین تکستارههایی که نام میبرید مثل مجید مجیدی، رضا میرکریمی، اصغر فرهادی، ابراهیم حاتمیکیا و یا حتی رضا امیرخانی در حوزه ادبیات، مشکل اصلیشان جذب مخاطب نیست، بلکه جنگیدن با بوروکراسی است.
همین تکستارهها ناچارند مدام بجنگند تا اجازه اکران به فیلمهایشان داده شود. این وسط اما یک نفر به یکباره فیلمی میسازد که همه کمکش میکنند و اتفاقا این فیلم به سبک فیلمفارسی تولید میشود و اصالتا ضدفرهنگی و ضد دفاع مقدس است. همین فیلم در نهایت هم چندین میلیارد فروش میکند.
---------------------------------------------------
78
سطلیات: امیر خوانی
http://satliyat.mihanblog.com/post/106
...-آبان90
همین مطلب در پارسینه و روز نیوز و...
http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=52597
همین مطلب در رجا نیوز
خواندن امیرخانی را سال 84 به پیشنهاد همسرم آغاز کردم و به امیرخوانها پیوستم! از آن آدمهایی بود که ارزش سوپراستار شدن را داشت. هنوز هم می گویم کسانی که دل به امیرخانی و امیرخوانی بسته اند حق دارند، اما گذر روزگار خیلی زود آنقدر آدم های ضد و نقیض، اما دلپسند جلوی چشم آدم می گذارد که خیلی زود سِر و بی حس می شوی از این همه کش آمدنها و کشیده شدن ها و در نهایت آدم از صرافت دلبستن ها می افتد. خلاصه آنکه نوشتن این مطلب، از سر یک مسئولیت ژورنالیستی یا ذوق زدگی یا نا امیدی نیست. مصاحبه را نسیم بیداری را خواندم و قلمم بهانه نوشتن از این تیپ آدمها را گرفت. می شد وقت خواندن مطالبهای دیگری هم این طور شد اما من ایجا در دام قلم افتادم؛ همین!
امیرخانی یک بچه پولدارِ سمپاتیِ، خوش قلم و خوش سفر و خوش بیان و کلی چیز دیگر است که من هیچ کدام از این اوصاف را ندارم! امیرخانی اهل دنیا گردی است که کوچه ها را هم با جزئیات به یاد می آورد و من بعد از بیش از 20 سال زندگی در محله یخچال قاضی قم (محله منزل امام خمینی) اسم بن بست دوتا آن طرف تر خانه مان را بلد نیستم و نمی دانم این کوچه مطهری که هر کس که آدرسی را می پرسد، دنبال آن است بالاخره کجاست! امیرخانی قصه نویس زبردستی است که خدا که نه، ناخدای خوبی برای قهرمانان داستانش است! برای آنها آنچنان ناخدایی می کند که آب تو دل آدم تکان نمی خورد؛ همه تصویر پذیر و به اندازه کافی دارای جزئیات واقعی و مناسب. اما من کسی هستم که هنوز بعد از قریب به 3 دهه زندگی از گوشه کنار خانه خودم یا خانه پدری، چیزهای بدیهی را تازه کشف می کنم. از بس که در دیدن جزئیات تعطیلم! امیرخانی میتوانست از دوست «نداران» انقلاب 57 ایران باشد،اما دوستدار آن است، چیزی که من هم کم و بیش آن را دارم.
به اینجای ماجرا که می رسد دوست داشتم کلی از صفتهای دیگری که من دارم را هم امیرخانی داشت تا جایی که امیرخانی به سمت آن هدف گیری کرده است را بهتر و بیشتر قبول داشته باشم اما واقعیت این است که آدم باید به حق خودش قانع باشد. هر کسی بالاخره به دلایل مختلف یک هویتی دارد. یکی از آن دوست داشتنها این بود که دوست داشتم امیرخانی با آنکه منافعی در زندگی بالاشهر نشینی دارد، اما آنها را ندید بگیرد و از آنها تهی باشد، اما میدانید که این مسئله آنقدرها هم که ما دوست داریم شدنی نیست. واقعیت این است امیرخانی نه تنها خودش، بلکه هیچ کدام از قهرمانهای داستانهای او هم نتوانستند اینگونه باشند. همه آنها به قاعده سه چهار برابر درآمد من ولخرجی دارند در حالی که اصلا شغل واقعی در داستان ندارند. البته ارثیه پدری چشمگیر که سر جای خود! معلوم نیست که علی فتاح و ارمیا هزینه این همه ولخرجی را از کجا می آورند؟ یادداشت های امیرخانی هم همینطور است. در نفحات نفت آنقدر با خیال راحت از سیاستهای پوپولیستی اقتصادی سخن می گوید که آدمهای متوسطی مثل من فقط به زور بِرند امیرخانی آنها را قورت می دهیم و الا سر دلمان می ماند! این جور وقت ها امیرخانی حق های زیادی را گوش زد می کند اما در طول زمانی که داری حرفهایش را می خوانی دائما یک نفر با پیراهن و شلوار مارک دار و یک کتونی آدیداس به ذهنت می آید که به دیوار تکیه داده و دارد از واقعیت اجتماعی سخن می گوید! نسبت به بی عدالتی به مظلومان سخن می گوید اما رنگ لباسش و برق نویی کفشش از خاطرت محو نمی شود. از حاج عبدالله بشاگردی ها که حرف میزند آنجوری که ما می بینیم نمی بیند. درسهایی که از حاج عبدالله می گیرد، غیر درسها و عبرتهایی است که ما می گیریم!
ببینید این یادداشت را ده نمکی یا مریدهای مستند فقر و فحشا و دارا و ندار ننوشته اند. من یک دانش جوی علوم انسانی هستم که در امیرخوانی به مسئله ای برخورد کرده ام که دارم آن را از یک زوایه خاص کالبد شکافی می کنم و به یک نکته بر می خورم که امیرخانی از انقلابی بودن احمدی نژاد خوشش نمی آید. انقلابی گریی که پر است از صفات تند و تیز طبقه فرودست و پابرهنه. پابرهنه ها کسانی هستند که زندگی با آنها خشن تر از آنچه که بالاشهرنشینها فکرش را بکنند برخورد کرده. من که جزء طبقه متوسط هستم این حرفها را می زنم. ما طبقه متوسط اکثرا همه محله پایین شهری ها هستیم و هر از گاهی هم همسایه بالاشهری ها می شویم. اکثرا با اتوبوس و قطار 4500 تومانی مشهد رفته ام و یکی دوبار هم با هواپیما. ما انقلابی ها و مذهبی های اینچنینی غیر از شهر و روستای خودمان، فقط مشهد امام رضا رفتیم و قشم و کیش و... را فقط از روی نقشه می شناسیم، نه روی زمین واقعی! اما به تجربه این را خوب میدانم که ساکنین الهیه و کامرانیه و زعفرانیه و ... هزار نمیدامیه دیگر هیچ وقت زندگی عمومی این طبقه رو به پایین را دوست داشتنی نمی دانسته اند. به همین خاطر هم به مناطق آنها سفر می کنند اما رحل اقامت نمی اندازند.
ببیینید! مسئله من اصلا مسئله دعوای همیشگی مرفهین بی درد و قشر زخم خورده فرودست و ابعاد پولکی آن نیست. من کاری به پولش ندارم. من به آثار این تفاوت در فرهنگ و آداب و اخلاق این دو سر طیف مالی جامعه دارم. من کودکی ام را کوچه های باریک یخچال قاضی (محله قدیم امام خمینی) در قم گذرانده ام، اما از هفت کور و کِریم و مهتاب و علی فتاح ها خبری نبود. توی محله ما یک هادی سلامت بود که از ناسالمترین آدمهای ممکن جامعه بود. خانه اش توی مسیر حرم حضرت معصومه(س) بود. باید خطر رد شدن از جلوی خانه او برای رسیدن به حرم معنوی حضرت معصومه را میپذیرفتی و در عین حال هم وقتی به حرم می رسیدی حس معنوی خود را نگه میداشتی و انسان مودب و مهربانی می بودی. به سمت منزل مرحوم امام هم یک خانواده دیگر بودند که بچه هایشان هم سن و سال ما بودند و همیشه در مسیر نانوایی باید کلی کلک سوار می کردیم تا از کنار آنها رد شویم، بدون اینکه با چاقو تهدید شویم! اینجور زندگی کردن اخلاق تیز تر و خطرپذیر تری ایجاد می کند. واقعیت این است من اگر یک روز رئیس جمهور بشوم، گرچه به علت اینکه علوم انسانی خوانده ام، با اهل حکومت هم زبان تر از احمدی نژاد خواهم شد و دغدغه های آنها را بیشتر درک خواهم کرد، اما هیچ بعید ندانید که در مبارزات انتخاباتی مناظره شب13 خرداد با میرحسین را تکرار کنم و در عین حال اصلا هم رگ قدرت «پرستی» ام بیرون نزده باشد! با ادبیات و دغدغه های خودم مناظره خواهم کرد، اما هیچ بعید نیست که تند و تیز باشم. این قاعده است که کسانی که در لایه های پر دردسر جامعه بزرگ شده اند دیرتر احساس نا آرامی بهشان دست میدهد.
بالاتر گفتم که این یادداشت قرار نیست یک پیام به سبک ده نمکی بدهد. اما فرض هم کنید که پیامش مثل آقا مسعود ده نمکی باشد! مگر واقعیت پابرهنگی صاحبان اصلی انقلاب، جدای از اخلاقیات پابرهنگی است؟ این تند و تیزی را چطور می شود از بچه های بسیج محله فلاح و جوادیه و مسگرآباد جدا کرد؟ ها؟ می خواهم بگویم هنوز وقت آن نرسیده است که گوهر وجودی دوستان انقلاب اسلامی را با «آستانه اخلاقی» آنها بشناسیم. عقب و جلو بودن آنها، در این دوره و زمانه هنوز با این حرفها قابل اندازه گیری نیست. توجه نکردن به این واقعیت است که باعث می شود بچه دروس و الهیه به بچه نارمک و حفت حوض خورده بگیرد! و این بدبختی است که بچه مذهبی های حزب اللهی را بعد اتفاقات 88 برداشته. این یعنی بازی کن ها نمی دانند دارند والیبال بازی می کنند یا فوتبال یا کشتی یا اصلا قایقرانی...!!!
انقلابی ها هنوز اینقدر جلو نرفته اند که آنها را از روی اخلاقیاتشان بشناسیم. انقلاب تا همین چند سال پیش مجبور بود با لات و لوتهای منطقه ای و جهانی دست به یقه بشود و حالا هم که یقه هم را ول کرده اند، هر چند وقت یکبار برای هم شاخ وشونه می کشند. حالا شما توقع دارید بچه های معمولی اینها چه جور بار بیایند؟ همین اندازه از اخلاق را هم جامعه ما قاچاقی بدست آورده است. آدم انقلابی امروز را هنوز نمیتوان از روی اخلاق شناخت.
واقعیت این است که من هم به عنوان یک دانش پژوه علوم انسانی، خیلی دلم می خواهد که هرچه زودتر به قسمت خوب داستان انقلاب برسیم و اخلاقیات رشد کند، انسانهای بی اخلاق به فکر ارتقاء اخلاقی و ریاضت های اخلاقی بیافتند و حل مشکلات اخلاقی دوای اصلی جامعه شناخته بشود، اما به همان علت که علوم انسانی می خوانم، می فهمم که طفل خردسال انقلاب هنوز در گامهای اول حرکت فرهنگی خود است. فازهای اولیه دعوای فرهنگی هم (به اعتراف علم جامعه شناسی) همیشه پر از مشکلات عجیب و غریب و کنترل نشدنی فرهنگی است. اما راه زیادی تا آن روز مانده است که شاخصه «اصلی» معضلات اجتماعی جامعه انقلابی مان را از اخلاق بدانیم.
مشکل بچه های بالاشهری این است که زود رشد کرده اند و به حوزه اخلاق رسیده اند. میدانم برایشان سخت است اما اگر عجله کنند باید هم پیاله آدمهای با کلاس و با اخلاقی بشوند که قبلا آنها را مستکبر می شناختند. نمی خواهم تند بگویم، اما دنیا به اندازه کافی در جیب خود راه برای عوض کردن روحیه انقلابی ها و دست شستن آنها از انقلابی گری دارد. یکی اش هم همین اشتباه «عجله کردن» بچه های با کلاس و با اخلاق. برای دنیا خیلی زیاد نیست؛ ربع قرن که بیشتر طول نمی کشد! محمد نوری زاد را که یادمان نرفته. 20 سال است از دست بی کلاسی بچه حزب اللهی ها نالان است. آخر سر آنقدر گفت و گفت که اصلا یادش رفت که این انقلابِ مستضعفین و پابرهنه هاست و بی کلاسی آنها که حرف نویی نیست. یادش رفت که اصلا 57 امام همین بچه پاپتی های بی کلاس را از کف خیابانها جمع کرد و با آنها انقلاب کرد! به خاطر همین ها بود که یادش رفت ماموریت انقلاب چه بوده. انقلاب آمد تا اول آرمانهای آنها را راست و ریست کند، بعد آنها را در مسیر آرمان خودشان مودب و متخلق و باکلاس کند والا اگر اول اخلاقمان را درست می کردیم و بعد به فکر درست شدن آرمانها می افتادیم خدایی نکرده، هفت قران به میان، ما هم مثل صهیونیستها می شدیم که ادبشان خرج تحقیر بچه های بی کلاس فلسطینی می شود!
مسئله اخلاق و خوش اخلاقی و بد اخلاقی معضل همیشگی ما بوده اما چه کسی گفته است که قرار است محور تعالیم انقلاب در این سالها باشد؟ چه کسی گفته که احمدی نژاد را با میزان نرمی اخلاقش مطالعه کنی، که امر برایت مشتبه شود که نکند احمدی نژاد قدرت پرست است؟ داداش من! امیرخانیِ خواندنی! بچه های انقلاب فعلا همین ها هستند. بعضی هایشان از فرمانیه سر در آورده اند و با کلاس شده اند و بعضی ها هنوز نارمک می نشینند. بعضی ها، منبری محلشان حاج آقا زائری است، بعضی ها، پا منبری حاج منصور ارضی و... هستند. چه کسی گفته است که انسان آرمانی انقلاب را پای این سخنرانی ها کشف کنی که حالا دلگیر شوی از بچه هایی که برادریشان را خیلی قبل تر از این حرفها ثابت کرده اند!
محصول این بد فهمی هم این شده است که پانین شهری های انقلابی از حکومت آقای هاشمی و خاتمی به دلایل خودشان ناراضی هستند و بالاشهری های انقلابی هم به دلایل خودتان! یعنی انقلاب دیگر عامل وحدت بخش حب و بغضها نیست. یا حداقل عامل وحدت بخش تحلیل ها نیست. محصولش این شده که دعوا افتاده در وسط بچه حزب اللهی ها. سال 84 حاج منصور از قالیباف و لاریجانی خوشش نمی آمد، رضا امیرخانی از احمدی نژاد.
چه فرقی بین این دو دسته از بچه های انقلاب وجود دارد؟ تنها تفاوت این است که آنها در اعتراض و مدافعه از کاندیدایشان بی کلاس هستند ودیگران باکلاس؟ آیا مسئله انقلاب در سالا 88 این بود؟
این مسئله همیجا بماند که اطاله بیش از این دیگر ممل است و مخل غرض. یک گله حاشیه ای هم من به عنوان یک دانشجوی علوم انسانی از امیرخانی دارم. در مسیر مصاحبه، رضا امیرخانی از دست اندازی های سیاسیون و نادانی فرهنگی آنها که باعث شده است وضعیت اهل فرهنگ ناراحت کننده باشد، بسیار گلایه کرده است. اعتراف می کنم که امیرخانی اهل فرهنگ است. اما او قصه نویس است و هیچ وقت وقت نگذاشته است تا یک دانشجوی خوب جامعه شناسی یا روانشناسی یا تاریخ و مدیریت و... باشد. امیرخانی تیزهوش است اما یک عوض آکادمیک برای این رشته ها نیست. خودش هم در جایی از مصاحبه اش گفته که وقتی نفاحت نفت را منتشر کرده بوده، از درک صحیح یا ناصحیح خودش نسبت به اصول اقتصادی نگران بوده. اما با این حال این جسارت را بخود داده که با برند امیرخانی که برند پرفروشی است کتابی بنویسد، عامه فهم، از یک درک اقتصادی که معلوم نیست درست باشد یا نه!
گله ای که من از رضا امیرخانی دارم مثل گله امیرخانی از سیاسیون کشور است. این ایراد هم به ایشان وارد است اما خیلی هم امیدی ندارم که مسموع واقع شود! چون متاسفانه این مرض همه گیر هنوز به وقت عمل جراحی اش نرسیده است که بتوان آن را درست کرد. جناب امیرخانی عزیز واقعا نمی خواهی حوزه بنیادی تر فرهنگ را برای ما بگذاری که داریم عمر می گذاریم؟ حتی اگر هم که ما کم کاری می کنیم، اکثرا به جای اینکه احساس تکلیف کنند که میز ما در کتابخانه را اشغال کنند، به این فکر می افتند که تریبون ما را اشغال کنند! واقعا شما از ریزکاری های فرآوان کار و کم شاگردی کردن خودت نمی ترسی؟ نمی ترسی که باوری را ایجاد کنی که بعدا معلوم شود یک زاویه کوچک اما خطرناک دارد؟ کی قرار است دست از این اعتماد (شما بخوانید اعتقاد) به نفس کاذب برداریم؟
---------------------------------------------------
79
عهدنامه: برداشتهای شخصی از کارگاه مستندنویسی رضا امیرخانی
http://ahdname.persianblog.ir/post/49/
لعیا اعتمادسعید-آبان90
تو قسمت نظرات مباحثه هایی در موضوع حجاب صورت گرفته که خوندنشون خالی از لطف نیست.
رضا امیر خانی را در سال های دانشگاه با کتاب ارمیا که از دوستم امانت گرفته بودم، شناختم.چیز زیادی از کتاب و داستان اون یادم نیست ولی یادمه که وقتی کتاب رو می خوندم ساعت ها از سرش بلند نمی شدم .یه چیز دیگه هم یادمه و اون اینه که این کتاب اون موقع با همه کتاب های دیگه ای که خونده بودم فرق داشت. یه جور دیگه بود.یه جور متفاوت.
گذشت تا بعد از سال ها کتاب بیوتن رو خوندم.شخصیت ارمیا دوباره برام زنده شد.این کتاب رو هم خیلی دوست داشتم اما همیشه یه سوال پس ذهنم بود که آیا بد آموزی های این کتاب بیشتره یا نکات مثبتش ...شاید هنوز هم به نتیجه نرسیده باشم.
وقتی در گروه تصمیم گرفتیم از او برای تدریس در یکی از کارگاه هایمان دعوت کنیم، حس خوبی نداشتم چون فکر می کردم به هیچ عنوان قبول نمی کند.قرار بود تلفنی باهاشون صحبت کنم.پشت تلفن که اصلاً تحویل نگرفت.حدسم درست بود.به نظر آدم مغروری می اومد.با این حال قبول کرد و گفت که با این که موافق برگزاری چنین کارگاهی نیست ولی چون قول داده میاد.یه دو هفته ای کارای هماهنگی مکان و ثبت نام و اینا طول کشید.از ما خواسته بود اصلاً تبلیغ نکنیم چون ممکنه جاهای دیگه هم ازش بخوان کارگاه بذاره و چون نمی تونه قبول کنه بد می شه.ما هم زیاد تبلیغ نکردیم فقط به دوستای دور و بر خودمون گفتیم. بعضی از بچه ها نمی دونم از کدوم حرف اخیر رضا امیرخانی دلگیر بودن که می گفتن اصلاً حاضر نیستن تو کارگاهش شرکت کنن.می گفتن به موضعش شک دارن.تغییر عقیده داده و از این حرفا.من جزئیات این موضوع رو نمی دونستم ولی به هر حال با عدم شرکت در کارگاه یه نفر به خاطر برخی شبهات موافق نبودم.البته خودم هم از یه چیز راضی نبودم.آخرین عکسی که از امیرخانی دیده بودم مربوط به مصاحبه مجله خیمه بود.با یک شلوار جین که آثاری از پارگی در اون دیده می شد.البته این رو قبول دارم که هر کسی می تونه هر پوششی که می خواد انتخاب کنه اما این هر کسی به همه تعمیم پیدا نمی کنه.البته این نظر منه.آدم وقتی رضا امیر خانیه و عده ای از جوونا بهش نیگا می کنن و شایدم ازش تقلید می کنن،دیگه نمی تونه فقط برا خودش زندگی کنه.باید یه کم حواسش بیشتر جمع باشه.
روز کارگاه اول باری بود که امیرخانی رو از نزدیک می دیدم.خودم رو آماده کرده بودم برای مواجهه با یه آدمی که خودش رو خیلی می گیره،زیاد حرف نمی زنه،دیر میاد و زود می ره.
تقریباً تمام پیش بینی هام غلط از آب در اومدن.رضا امیر خانی آدم بی ریایی بود.با همه زود صمیمی می شد.اصلاً خودش رو نمی گرفت.حداقل در طی کارگاه چندین بار گفت که چیزایی که می گه یه اصل و یا یه نسخه نیست،فقط یه تجربه شخصیه.شاید حاصل کارگاه چند نکته ای بیشتر نبود اما همون چند نکته انقدر کلیدی بود که برای کسی که بخواد تو مسیر مستند نویسی قرار بگیره و یه کم استعداد و البته خیلی انگیزه داشته باشه، راهگشا باشه.
در مورد موضع امیرخانی هم به اعتراف چندین باره در طی کارگاه اطمینان حاصل کردم که عاشق ولایته و اصلاً هیچ شبهه ای در اعتقاداتش نیست.اتفاقاً یکی از مهم ترین نکاتی که مطرح کرد این بود که باید همیشه نظر مخالف ها رو آورد تا نظر موافق جلوه کنه.شاید هم همین عقیدش بوده که باعث به وجود اومدن چنین شبهه هایی شده.
به هر حال کارگاه رضا امیرخانی رو دوست داشتم و فکر می کنم این نظر اکثر کسایی بود که تو کارگاه شرکت کرده بودن.چیزی که دور از انتظار من بود ذوق زدگی خود امیر خانی بعد از کارگاه بود.خیلی خوشش اومده بود.گفت:" اصلاً فکر نمی کردم این طوری باشه".فکر کنم اگه بخوایم یه بار دیگه هم این کارگاه رو برگزار کنیم،برخلاف حرف قبلیش قبول کنه .البته اگه از این حرفای من کمی تا اندکی عصبانی نشه.
به هر حال هر چی گفتم برداشتهای شخصی صادقانه خودم بود.درست و غلطش رو فقط خدا می دونه
---------------------------------------------------
80
انار آبی: دلم یه جو فرهنگی میخواد
http://1livananar.blogfa.com/post-303.aspx
حکیم-آذر90
ملت صفر و صدیم . هیچ وقت خدا تعادل نداریم و بر مسیر مستقیم نیستیم. انگار باید یا یکی را آنقدر بالا ببریم که بی عیبش بدانیم یا یکی را انقدر لهش کنیم که آرام شویم . از احمدی نژاد اسطوره می سازیم و از امیرخانی یک دست طلای بی عیب و از روحانی جماعت فلان و از استاد دانشگاه بهمان .بعد که می خورد تو پرمان یا راه تند پیش میگیریم و یا راه کند . کاش بیاید یک روزی که همه را در جایگاه خودشان ببینیم . و از دیگران برای خودمان خدا نسازیم .بعد هم به خاطر نفسمان نه انچه واقعن آرمان است و عقیده و هدف و اهم و مهم -بعد هم به خاطر اینها کارهایی را بکنیم که نباید . پی : این بنده خداهایی که اسمشون اومد فقط در حد مثال بودن. نه بیش و نه کم .
---------------------------------------------------
81
جامنیوز و بازنشر دو مطلب تکراری در دو روز
http://www.jamnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=33940
http://www.jamnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=33712&Serv=37
نویسندگی و بی مسوولیتی از جناب درویش و سلام آقای رضا امیرخانی از جناب بانژاد
7و8آذر90
همینطور در سایت دولت نیوز
http://www.2latnews.com/content/view/18860/1/
---------------------------------------------------
82
ایران حامی: شادی برای سیاهی
http://iranhami.blogfa.com/post-1973.aspx
حسن صفری-آبان90
یکی از تفاوتهای امثال افتخاری , حاتمی کیا و لطفی و مجیدی و بهمنی و امیرخانی و میرکریمی و سلحشور و ده نمکی وعاملی و قزوه و داوودآبادی و هزاران نفر دیگر با روشنفکران غرب زده مورد علاقه جماعت (نمی دانم چه بنامم) در این است که غرب زده ها جمیع ایرانیان را سیاه و پلید ترسیم می کنند و این جماعت بی عقل هم حرف و نظر اونها را تایید می کنند یعنی که خودشون اینگونه هم هستند. پس ما چرا خودمون را خسته می کنیم.
---------------------------------------------------
83
گفت: جملهای جالب از رضا امیرخانی
http://gooft.mihanblog.com/post/115
حمید سلامتی-دی90
*من هم شاید به آیتالله هاشمی رفسنجانی نقد داشته باشم، اما از استاندار آقای هاشمی که تا روز آخر استاندار او بود، نمیپذیریم که بیاید و دوره او را نقد کند. اگر این استاندار یک روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی از کارش استعفا میداد، به او حق میدادم تا پایان عمر رکیک ترین الفاظ را نسبت هاشمی به کار ببرد. همین طور که امروز به دور و بریهای آقای احمدی نژاد نمیتوانم اجازه بدهم که مانند ما که او را نقد میکنیم، نقدش کنند
---------------------------------------------------
84
قمارباز: سیاستی که آدمی را دل آزرده میکند
http://hoseinzadeh64.blogfa.com/post-248.aspx
محمد حسین زاده-بهمن90
هم چنین در
http://snn.ir/print-13901111064.aspx
چه بگویم از بی اخلاقی سیاسی این روزهای کشور که از سیاست به ورزش کشیده شده است در هر سالن ورزشی اعم از فوتبال و والیبال تا کشتی هم پیدا می شود . اگر دیروز بین ورزشکاران بود امروز سینماگران هم برای یکدیگر خط و نشان می کشند .
نقد های بی منطق و احساسی آنقدر تلخ شده است که دیگر اهالی هنر و ادب همچون سیدمهدی شجاعی ، میر کریمی، مجید مجیدی و حاتمی کیا و رضا امیرخانی و ... هم در امان نمانده اند از گزند نیش ها و کنایه ها!!!
والبته همه ی آنچه گفته شد به قلم این نویسنده هم بر می گردد، که بی اشکال نبوده است گاهی به افراط و تفریط کشیده شده است ولی ابایی از بیان اشتباه ندارد! سعی کرد ه است هر وقت نیازی بود به نوشتن، بنویسد و هر وقت هم که حرفی یا نوشته ای و یا موضع گیری اشتباهی داشت، بیان کند. که امید وارم تا زمانی که در این عرصه هستم این چنین باشم.
---------------------------------------------------
85
رجا نیوز، خبرگزاری دانشجو: رضا امیرخانی، اگر عمار نبودم، ام سلمه بودم...
http://rajanews.com/detail.asp?id=116883
http://snn.ir/news-13901125055.aspx
...-بهمن90
يك نويسنده در پاسخ به دليل عدم موضعگيري وي در جريان فتنه 88 گفت: اگر در جريان فتنه عمار نبودم؛ ولي ام سلمه ماندم تا عايشه نشوم.
رضا اميرخاني در گفتوگو با خبرگزاري دانشجو، در حاشيه برنامه جشن فصل رويش كه در دانشگاه دولتي ياسوج برگزار شد، در پاسخ به اين پرسش كه چرا در جريان فتنه 88 سكوت اختيار كرديد، تصريح كرد: كساني كه اين حرف را مي زنند منظورشان اين است كه من عمار نبودم ولي اگر عمار نبودم، ام سلمه كه بودم و ام سلمه ماندم تا عايشه نباشم و در جنگ جمل شركت نكنم.
وي افزود: من به اين شبهات در همان موقع پاسخ دادم، ولي با نوشتن رمان و داستان رسالت عمارگونه خودم را انجام داده و خواهم داد.
در پايان لازم به ذكر است كه ام سلمه يكي از همسران حضرت رسول اكرم (ص) است كه احاديثي در منقبت ايشان وجود داشته و همواره در لسان معصومين (ع) به نيكي از ايشان ياد شده است.
وی پس از رحلت رسول خدا ارتباط خود را با اهل بیت (ع) حفظ کرد و در حادثه سقیفه در برابر ابوبکر به دفاع از امیرالمؤمنین پرداخت و به دلیل دفاع از حق امامت او و حقوق حضرت فاطمه زهرا (س) در فدک، یک سال از دریافت مستمری محروم گردید.
در زمان خلافت امام علی (ع) نيز عايشه کوشید ام سلمه را وادار کند که به گروه مخالفان امام بپیوندد، اما ام سلمه از پیوستن به آنها سرباز زد و سعي كرد عایشه را از دشمنی با امام و رفتن به بصره باز دارد.
او پس از شهادت امام علی علیه السلام مبارزه سرسختانه ای را با معاویه و ناصبیان که علی (ع) را در منابر دشنام میدادند، آغاز کرد و در نامهای که به معاویه نوشت او را به دلیل این عمل زشت، نکوهش کرد.
بايد به آقاي اميرخاني، نويسنده برجسته كه با خلق آثاري چون «ارميا»، «داستان سيستان، 10 روز با رهبر»، «نشت نشا»، «بيوتن»، «نفحات نفت» و «جانستان كابلستان» در زمره نويسندگان ارزشي و پرمخاطب كشور قرار گرفت، گفت: اگر شما فرق عمار با ام سلمه را در روشنگري يكي و سكوت ديگري مي دانيد، بايد بدانيد كه هر دوي اين بزرگواران همواره سعي بر دفاع از حق و حقيقت و حيثيت اهل بيت (ع) داشتهاند. بنابراين انتظار ما از شما نيز همان است كه خود گفتهايد و منتظر فريادهاي عمارگونه و ام سلمه وار شما بوده و هستيم.
توضیح رضاامیرخانی: چنین خبری از اساس کذب است. در یاسوج با هیچ خبرنگاری مصاحبه نکردهام. موقع خروج از سالن، شاید میانِ دانشجویان عزیزی دانشجو بدون معرفی از من پرسیده باشد که در جنگ جمل و فتنه، چرا عمار نبودهاید و وقتی گفتند این عمار کجا بودید و از همینگونه حرفها... به خنده جواب دادم، که عمار را صدا زدند، من عمار نبودم! من رضا امیرخانی بودم. ضمنا در جنگ جمل نیز، وظیفهی ام سلمه، نشستن در خانه بود! از این پرسش حینِ خروج از سالن و جواب طنز من، خبر ساختهاند و بعد هم نتیجه گرفتهاند و نصحیت کردهاند... فعلا این دوستان به جای عماریابی! بهتر است به فکر انحراف مالک اشتر!شان باشند و یادِ شعارهای دو سال پیششان بیافتند و ببینند هزینهی مقدسسازی چه میزان است!!
---------------------------------------------------
86
.: مهره مارداران
http://1jirjirak.blogfa.com/post/22
جیرجیرک-اسفند90
همیشه مشکل داشتم با آدم های از دماغ فیل افتاده ی به اصطلاح فرهنگی ای که فخرشان فرهنگی بودن و سیاسی نبودن بوده و هست. به خصوص گونه ی انقلابی این آدم ها که همه گونه نچسبند. حال می خواهد این آدم، متبختر شهره ای مثل یک قلم به دست باشد یا دوستی که دامن کشان بر حاشیه ی سیاست می راند تا دامن فرهنگش به کثافت سیاست ملوث نشود. این آدم ها البته به وقت مناسب خوب هم اظهار نظر سیاسی می کنند. آن هم از جایگاه یک چهره ی فرهنگی! گاهی نازی و عشوه ای هم برای اهل سیاست می کنند و چشم و ابرویی هم می آیند تا از تک و تای انقلابی بودن نیفتند."
سربزنگاه هم در صدر مجالس می بینیشان که درب گوش بزرگ مجلس پچ پچی میکنند و خود را محرم راز آن جناب نشان میدهند.اما در مواقع خطر یا همراهشان نو ریسپاچ است یا در ستاد به اصطلاح فرماندهی نشسته اند و با ظاهری متفکر حکم میرانند که یعنی ما ام الصبریم و و اب الایده!!!
اصلا معلوم نیست این هنرمندان بی هنر در کدام گزینش نمره ۲۲ آورده اند که اگر روزی از منصبی بروند به خاطر این است که بزرگی دیگر آنها را برای منصبی معتبرتر فراخوانده است چرا که سفارش شده محافظه کارانند !!!همانها که دلی ندارند که بخواهند به دریا بزنند .
از آنجا خوبند و سفارش شده که تا به حال دیکته ای ننوشته اند که کسی بخواهد به آنها نمره ای بدهد
و ابوذر وار برسر هیچ ظالم و غاصب و فاسدی نشوریده اند و نهایت کارشان در مواجهه با" اهل بغی" این بوده که مورد را با بچه های بالا هماهنگ کرده اند تا آنها نسخه اش را بپیچند!!!
خلاصه بگذار بگذریم که دلم خون است از دست این مهره مارداران سیاسی فرهنگی که عمود خیمه های انقلاب را خوب موریانه اند!
---------------------------------------------------
87
کتابستان: کتابسوزی
http://ketab.razedel.ir/archives/110
...-فروردین91
آمده است داخل «کتابستان» و داد و بی داد راه انداخته است که چرا کتاب های امیرخانی و سید مهدی شجاعی را آورده اید؟
اینها بصیرت ندارند، باید کتاب هایشان را سوزاند…بچه ها هم جرأت دفاع یا توضیح ندارند، جز سر تکان دادن به نشانه تأیید کاری از دست کسی برنمی آید!
*
چنین مشتریانی داریم ما …
---------------------------------------------------
88
گفتم گفت:
http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1045
فرهاد جعفری در پاسخ به یک خواننده-فروردین91
مرتضی فرج خواه این هم برای اینکه فرهاد جعفری ما بیشتر مواظب خودش باشد:
"آيا آيت الله مصباح يزدي مهمترين حامي گفتمان دولت نهم نبود و اكنون فرهاد جعفري نويسنده سكولار كتاب كافه پيانو مهمترين حامي ايدئولوژي جريان نفوذي است!"
http://rajanews.com/detail.asp?id=98579
البته چندجا هم دیدم که مثلا از ایده ی اسب تروای شما فاکت می آورند در تحلیل هاشون.(لینکشون رو پیدا نکردم).حتما برای شما برنامه دارند.
فرهاد جعفری:
از کجا معلوم «فرزندان جمهور مردم» برای آنها برنامه نداشته باشیند؟!
از شوخی گذشته مرتضی جان، این مطلب در بخشی که به من مربوط می شد اصلاً انتقادی نبود. بخش هایی ازش هم خیلی درست بود اتفاقا. از جمله آنجا که درباره سفرنامه نویس مربوطه نوشته: «او به دليل خاستگاه اشرافي و حلقه بسته اطرافش از همان ابتدا همين ديدگاه را نسبت به دولت و احمدي نژاد داشته است و اكنون اقدامات فرهنگي و سياسي جريان نفوذي پاس گلي 99درصدي مقابل اين نويسنده فرصت طلب قرار داده است».
که خب تائید کننده تحلیل های من است. نه؟!
حالا اینکه من و مانند من، نفوذی خوانده شده ایم؛ خیلی محل تکدر نیست. این نویسنده رجانیوز هم محل دعوا را خوب تشخیص داده. چیزی که مهم است این است.
---------------------------------------------------
89
لند:عاقبت دیوانه سازم خویش را...
http://moeidland.blogfa.com/post-111.aspx
هری پاتر-فروردین91
حاتمی کیا و میرکریمی را که آزار می دهید،شجاعی را که طرد کرده اید،به شهیدی فر هم که تعلیق بسته اید،امیرخانی و مجیدی را هم در آینده ای نه چندان دور از دایره خارج خواهید کرد،فراستی هم که جایی بینتان ندارد،دیگه ده نمکی که تا چندی پیش سوار موتورهای خودتان بود(حداقل شائبه اش که بود)،نه واقعآ دارین چه کار می کنید؟.....جان آن شعار مقدسی که برایش هفته نامه می زنید،نکنید این کارها را....باور کنید من هم با همان ((جبهه)) و ((شلمچه)) و ((دوکوهه)) و ((صبح)) و ((یالثارات)) بزرگ شده ام.......به والله شما تنها میراث داران دینمان نیستید....
--------------------------------------------------
90
فریاد: دین؛ حکومت؛ فرهنگ
http://faryadeb3da.blogfa.com/post-161.aspx
نیکخواه-مرداد91
- صفوان شتر زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را می گذراند، روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسید، آن حضرت به او فرمودند: همه چیز تو خوب و نیکو است جز یک چیز! سئوال کرد فدایت شوم آن چیست؟ امام فرمودند: اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه میدهی. صفوان گفت: من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم. چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم. امام فرمودند: آیا از او کرایه طلب داری؟ گفت آری. امام فرمود: آیا دوست داری او باقی باشد تا کرایه تو به تو برسد؟ صفوان گفت: آری. حضرت فرمودند: کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس که از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش دوزخ خواهد بود.
-- دکتر شجاع الدین شیخ الاسلام زاده، وزیر بهداری و بهزیستی هویدا، در سالهای آخر عمر دوره ی پهلوی بود. در ماه های پایانی شاهنشاهی محمدرضا، ساواک برای آرام کردن اعتراضات مردم، وی را با پرونده سازی زندانی کرد. زمانی که انقلاب شد، شجاع از زندان گریخت و به گفته ی همسرش، آذر آریان پور، خود را به انقلابیون معرفی کرد. برای آزادیش، آذر تلاش زیادی کرد و با مقامات بالای نظام از جمله دکتر مفتح صحبت کرد.
آذر: "آقا، شوهر من هرگز عامل رژیم پهلوی نبود. فقط مدتی به مقام وزارت برگزیده شد. او یک پزشک حاذق و یک انسان خدمتگزار است. فراموش نفرمایید که او به دستور شاه دستگیر شد و حالا هم شخصا خودش را در اختیار مقامات جدید قرار داده است."
دکتر مفتح: "به هر حال هرکس با رژیم پهلوی همکاری داشته، به بقای آن کمک کرده است. شاید شوهر شما هم از شائبه های دیگر مبرا باشد، ولی نقش او را در تحکیم رژیم سابق نمی توان انکار کرد." *
--- رضا امیرخانی، داستان نویس ایرانی، در مصاحبه ای با نسیم بیداری، من باب سیاست سیاسیون امروزی، می گوید: "من هم شاید به آیت الله هاشمی رفسنجانی نقد داشته باشم، اما از استاندار آقای هاشمی که تا روز آخر استاندار او بود، نمی پذیرم که بیاید و دوره ی او را نقد کند. اگر این استاندار یک روز مانده به پایان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی از کارش استعفا می داد، به او حق می دادم..." **
نگاه دینی، نگاه حکومتی، نگاه فرهنگی..
-------------------------------------------------
91
کانون هواداران مهندس غیاثالدین کاظمی: شنیدن شعار از مسئولین، قوت غالب ماست
http://24-3-92.blogfa.com/post/3
فعال مدنی-آبان91
خیلی از این افرادی که شما میگویید، معتقدند که کار درستی کردهاند و دولت به تازگی منحرف شدهاست.
این هم از ناجوانمردیشان است. اگر این دولت 4 سال پیش پاک و مطهر بود و هیچ نشانهای از اشکالات فعلیاش نداشت، پس چطور یک عده همان روزها متوجه این مسائل شدهبودند و به جامعه گوشزد کردهبودند؟
- منظورتان دقیقاً چه کسانی است؟
همان کسانی که چهار سال است، به جرم اینکه زودتر از بقیه انحرافها را میدیدند، مغضوب الیه شدهاند. مثل خیلی از اهالی فرهنگ و ادب.
- مثلاً چه کسانی؟
خیلیها. سیدمهدی شجاعی، مجتبی راعی، سهیل محمودی، رضا امیرخانی، احمدرضا درویش، مجید مجیدی، ساعد باقری،... باز هم بگویم؟
- خب این افرادی که شما میگویید، شاید برخوردشان با موضوع احساسی بودهاست. به خاطر همین هم در برخی از روزهای بعد از انتخابات 88، موضعگیریهای احساسی و عاطفیای از خودشان بروز دادند.
مشکل را زودتر از بقیه فهمیدند یا نه؟ اگر بله. پس باید مطمئن شویم که هنوز هم اهالی ادب، سِنسورهایشان قویتر از بقیه است. ما الان خیال میکنیم که بسیج و سپاه خط مقدم دفاع از انقلاب هستند. در حالی که به نظر من گاهی یک نفر باید خودِ این عزیزان را توجیه کند. این عزیزان نمیدانند که با رفتارهایشان کسی را برای نظام باقی نگذاشتهاند. به نظر من حتی به حرفهای مقام رهبری هم گوش نمیدهند.
-------------------------------------------------
92
آـخاله: ربنای استاد شجریان
http://www.akhale.blogfa.com/post-180.aspx
مرداد91
با تشکر از آقای امیر خانی به استحضار برسانم که هر چند صدای ربنای آقای شجریان تنها به جهت زمان پخش آن در هنگام افطار که یک لحظه روحانی ست و در ذهن و خاطره روزه داران ثبت شده و واقعا نیز با یک ملودی زیبا و صحیح اجرا شده ، معروفیت خاصی دارد اما صرفنظر از مسایل سیاسی باید اذعان نمود که آقای شجریان خود را اولین و آخرین فرد در عرصه ساز و آواز ایرانی میداند و اغلب ا نتظار دارد که همگان بر این باور باشند .. استحضار دارید که سالهای قبل نیز به دور از مسایل سیاسی ، و تنها به جهت استفاده از آثار دیگر هنرمندان ساز و آواز در صدا و سیما اعتراض کردند و خواستار عدم پخش آثار خود از این رسانه گردیدند که البته در زمان آقای لاریجانی به خواسته این هنرمند جامه عمل پوشانده شد و دیگر صدایی از ایشان پخش نگردید . و این باعث شد تا هنرمندانی در این ردیف موسیقی وارد عرصه شوند و البته خوب بدرخشند . بد نیست اشاره ای به آثار زیبا و کم نظیر استاد اکبر گلپایگانی
---------------------------------------------------
93
روزنامه فرهیختگان
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1392-01/haftename%20farheekhtegan/page08-09.pdf
طه انتظاری-فروردین92
«تفکیک حیثیات» امیرخانی
«نشت نشاء»، «نفحات نفت» و «جانستان کابلستان» تنها گواهانی نیستند که به خروج امیرخانی نویسنده از دایره ادبیات و ورود او به دایره اظهارنظر درباره مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و... شهادت میدهند. قرار گرفتن دو کتاب نفحات و جانستان در دستهبندی کتابهای رده «سیاست» توسط ناشر، خود نشان از وجه بارز محتوای آنها دارد که حداقل ناشر محترم آن را سیاسی دانسته است، اما حضور امیرخانی در میانه بحثهای سیاسی و موضعگیریهای سیاسی او شواهد و قرائن دیگری هم دارد.
سرلوحههایی که وی در سایت لوح مینوشت، اگرچه در جاهایی ربطی با فرهنگ پیدا میکردند اما یکی در میان واکنشی به یک اتفاق سیاسی بود. امیرخانی در برخی از آن سرلوحهها چنان صریح بود که بعدها وقتی قرار شد آنها در کتابی جمع شوند، قید گنجاندن تعدادی از آن تندوتیزها را در کتاب مذکور زد؛ حالا بگذریم که مثلا سرلوحه معروف او در عتاب به محمدعلی ابطحی نهتنها به کتاب «سرلوحهها» راه پیدا نکرد که حتی چندی بعد از سایت شخصی امیرخانی هم برداشته شد تا مخاطب با چنین جملهای روبهرو شود: «این سرلوحه در سال هشتاد و دوی شمسی نگاشته شد و نقل و بازنشر امروزی آن به هیچ عنوان مجاز نیست و به همین دلیل نیز متن آن از روی سایت حذف شد.»
حالا اگر به موارد بالا گفتوگوهای مطبوعاتی وی را هم اضافه کنیم دیگر حساب اظهارنظرهای سیاسی وی از دستمان در خواهد رفت، مانند گفتوگوی معروف او با یک مجله اصلاحطلب که حدود دو سال پیش واکنشهای مثبت و منفی زیادی را برانگیخت.
اگر هنوز هم شک دارید، فصل «انتخاباتیات» از کتاب جانستان کابلستان را دوباره مرور کنید تا ببینید آیا میتوان نامی جز تحلیل سیاسی بر آن فصل نهاد؟ هرچند که ممکن است چند نتیجه و تذکر فرهنگی و اجتماعی هم در آن وجود داشته باشد!
حالا گیرم که شما نیز با بنده نگارنده همعقیده بوده باشید و حضور امیرخانی در مباحث سیاسی جامعه و موضعگیریهای مختلف سیاسی را تایید کردید؛ خب که چه؟ آیا قرار است این اقدام او را نقد کنیم و محترمانه از او بخواهیم که پایش را از گلیم ادبیات بیرون ننهد و به کار خویش مشغول باشد؟ شاید هم فکر کنید قرار است برای نمونه یکی، دو مورد از این موضعگیریهای او را به چالش بکشیم و بعد به حکم مشت نمونه خروار، قدرت فهم و تحلیل سیاسی او را وزن کنیم؟ هیچکدام از این دو فرض و حتی فرضهای مشابه درست نیست. برای فرض اول، اگرچه میتوان از میان نوشتههای خود وی چند سطری را شاهد آورد و از او خواست که به حکم خود گردن نهد و حالا که به ادعای خویش مواضع سیاسیاش همچون علی پروین و شجریان و... «غیرتخصصی» است، به تخصص خویش مشغول شود و بیخیال سیاستی شود که خیلی از متخصصهایش هنوز نفهمیدهاند این موجود پدر و مادری دارد یا نه.
اما این حرف اگرچه منطقی ندارد (و توضیح چرایی منطقی نبودنش طولانی است) اما اگر حرف حقی هم بود حکم آب در هاونگ کوبیدن را داشت که اصلا مگر میشود به یک نویسنده گفت بخشی از اندیشههایت را کتمان کن؟ که گیرم اگر هم در ظاهر چنین کند با تراوشات اعتقادیاش در داستانها و رمانهایش چه کنیم؟ فرض دوم هم که نه در صلاحیت و توان نگارنده است و نه جایش در یک ضمیمه فرهنگی. پس برای چه تا همینجا قریب 550 کلمه سیاه کردهایم؟
کسانی که با امیرخانی صحبتی هرچند کوتاه درباره موضوع حاضر کرده یا نظرات وی را در گفتوگوهایش دنبال کرده باشند، میدانند که مغز و عصاره حرف او این است که باید «تفکیک حیثیات» کرد بین مواضع مختلف یک آدم. یکی ممکن است خوب روپایی بزند اما در حوزه دیگری پشیزی اطلاعات نداشته باشد؛ یکی ممکن است شاعر توانمندی باشد اما مواضع ، باید این دو را از هم جدا کرد. امیرخانی، همین شاعر توانا و مواضع سیاسی خاص را در گفتوگویی مثال زد و حتی از یکی از بزرگان کشور خاطرهای تعریف کرد که آن بزرگ گفته بود به فلانی بگویید من تو را بهخاطر شعرهایت دوست دارم. نظر امیرخانی درباره این تفکیک حیثیات قابل نقد است اما اگر از خیر نقدش هم بگذریم و دربست قبولش کنیم، باید پرسید آیا خود آقا رضای امیرخانی به این تفکیک حیثیات کاملا پایبند است؟
امیرخانی همانطور که به خودش حق میدهد موضع سیاسی بگیرد و انتخابات را تحلیل کند و نظرش را راجع به افراد، گروهها و اتفاقات سیاسی ابراز کند، باید انتظار و تحمل نقد سیاسی شدن هم داشته باشد. وقتی او انتخاباتیات را مینویسد، نباید انتظار داشته باشد افرادی که به هر دلیل با نظر او موافق نیستند، تنها به نقد ادبی این فصل از جانستان کابلستان روی بیاورند و تحلیلهای سیاسی او را نقد نکنند. فرض این است که وقتی او درباره نظام سیاسی ترکیه، ژنرال پتریوس و. . . نظر میدهد در واقع پیشاپیش، خود را آماده نقدهای سیاسی کرده است. او اگر موضعگیری سیاسی (هرچند غیرتخصصی) را حق و حتی شاید وظیفه خود میداند، باید بپذیرد که دیگران هم حق دارند که نقد این مواضع او را حق و حتی وظیفه خود بدانند (البته امیرخانی در انتخاباتیات جانستان کابلستان انصافا از دایره تحلیل سیاسی غیرتخصصی پا را فراتر نهاده است.)
میرخانی اگر از بقیه میخواهد که تفکیک حیثیات کنند، خودش نیز باید مقید به این امر باشد. چه بسا کسی رمانهای وی را بخواند و لذت ببرد و امیرخانی نویسنده را بپسندد اما وقتی با امیرخانی تحلیلگر سیاسی مواجه میشود، نتواند سکوت کند و واضح است کسی که مواضع سیاسی او را به نقد میکشد، الزاما نباید یک داستاننویس و حتی داستانخوان حرفهای باشد، همانگونه که مثلا برای تاختن به مواضع سیاسی شجریان، داشتن صدایی خوش لازم نیست.
دلخوری رضا امیرخانی از برخی رسانهها و افراد که به نقد سیاسی مواضع سیاسی او روی آوردهاند، امری است که هر از چندگاهی در اظهارنظرهایش عیان میشود، اما توقع مقید بودن او به تفکیک حیثیات در مواجهه با مخاطبان و منتقدانش و نراندن تمام نظرات سیاسی و فرهنگی آنها با یک چوب، با توجه به نظرات خود آقا رضا، توقع بیجایی نیست.
---------------------------------------------------
94
فعالان در تبعید: شاهین دادخواه از اوین: شرح چگونگی پرونده سازی برای حسن روحانی و همکاران وی توسط قرارگاه
http://exilesactivist.wordpress.com/2013/07/20/%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%88%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF/
شاهین دادخواه-تیر92
سعید جلیلی بهانه ای بود برای اینکه این باند دست به تصفیه های خونین وکشاندن به سمت جنگ شود وبرادر ساده اندیش وی که بقول نویسنده انقلابی رضا امیرخانی یک سیاست مدار درجه دو است در سر سودای خامی داشت که محقق نشد.
دکتر شاهین دادخواه
مشاور سابق شورای عالی امنیت ملی
عضو تیم مذاکره کنده هسته ای دکترحسن روحانی
---------------------------------------------------
95
نشریه آسمان: وزارتِ ارشاد یا وزارتِ افسردگي /عليرضا غلامي
http://www.cgie.org.ir/ar/news/4273
علیرضا غلامی-مرداد92
صفارهرندي داستان و سينما را پيشاني فرهنگ خواند و گفت در دوره وزارتش به آنها بهاي بيشتري ميدهد. با اين حال رمان و داستان در دوره او «حساس شدند» و گاه «تحريكآميز» خوانده شدند. ساز و كار سانسور كتاب حتي دامن دوستان و همفكران صفارهرندي را گرفت. رضا اميرخاني همفكر و مدافع صفارهرندي بود. او تابستان 88 يادداشتي نوشت و در روزنامه اعتمادملي منتشرش كرد: «ديگر حوصله بحر فرهنگ سر رفته است، از دست اين چهارتا و نصفي كه به صورت دوري، هم مميز كتب داستاني هستند و هم داور داستان هستند و هم برگزيده جشنوارههاي داستاني هستند و بهم سياستگذار داستان هستند... و هم كارشناس خريد كتبِ داستانيِ خود براي كتابخانههاي عمومي هستند.»
---------------------------------------------------
96
بولتن نیوز
بتسازی ممنوع!
رضا امیرخانی نویسنده کتاب قیدار معتقد است: امام موسی صدر هیچ کاری نکرد جز این که یک روحانی بود. اصلا به دنبال قدرت نبوده و به نظر میرسد که با آن عبای بلند از قدرت فرار میکرده و میتوان تصور کرد که قدرت به دنبالش میدویده است.
ذرهبین فرهنگی: یکی از بزرگترین خطاهای استراتژیک ما در حوزهی فرهنگ این بود که وقتی خواستیم بزرگانمان را باز تعریف کنیم، آنچنان دست نیافتنی تعریف کردیم که تبدیل شدند به بت. و این در حالیست که خود این بزرگان، ابراهیمی بودند در عصر خویش برای شکست بتهای زمانهی شان. بارها گفتهایم که دست نیافتنی ساختن بزرگان، بزرگترین خبانت است به آنها. چون حق الگوشدن را از آنها میگیریم. مراقب باشیم به بهانهی خدمت در دام این خیانت نیفتیم.
---------------------------------------------------
97
محمدحسن روزیطلب تیر93
https://plus.google.com/116398654597310129673/posts/gysGe2YDTQd
سه تصویر بدون شرح از دیدار هاشمی با فعالان رسانه ای اش!
امیرخانی چه می کنه اونجا آخه؟!!
تو آرشيو نگه داريد يه روز كه بي بصيرت بازي در آورد حسابش رو با همين ها برسيد :-)
Translate
سلام.واقعا کسی نیست بگه آقای امیرخانی اونجا چیکا میکنه؟چرا تصویر رو بدون شرح گذاشتین؟
اون عکس دومی، کسی که رو صندلی نشسته مهدی خزعلي ه؟
امیرخانی شاید بازم بهمن 58هوس ساواکی شدن کرده!
پس قضیه آزادیش کلک بوده هان؟؟؟ گفتن به خاطر بیماری آزاد شده
عبارت فعالان رسانه ای اش درست نیست.فعالان رسانه ای که در یک چیز اتفاق نظر دارن و اون هم تضاد با احمدی نژاد است.و البته حضور در این جمع هم لزوما دلیل بر بی بصیرتی و ضدانقلابی و ... نیست.نمونه اش هم همین امیرخانی
+احمد نجمی
امان از اين سوا كردن ها....
آقا سوا كردني نيست ، درهمه :-)
Translate
+احمد نجمی
حضور در جمع دوستان آقای هاشمی چه معنی ای میتونه داشته باشه؟!
اگر نظرات و مواضع امیرخانی را دنبال کرده باشید متوجه می شوید که با قرائت خاص خودش همیشه مدافع هاشمی بوده. اما باز هم برای من دوست داشتنیه.
الحمدلله با اینکه احمدی نژاد رفته همچنان به سمت شفافیت می رویم
+mahdi mirhaji
امیرخانی با همه فضیلتهاش، وابسته به خاستگاه طبقاتی قشر مرفه جامعه است.
---------------------------------------------------
98-100
در حاشیه حضور رضاامیرخانی در مراسم افطار آیهالله هاشمی رفسنجانی
https://plus.google.com/102228417280914451341/posts/4Qffrx19WHD https://plus.google.com/+MohammadSarshar/posts/V1sFWXg9D4z https://plus.google.com/+SeyyedMeysamEhtesham/posts/6FQBQcKuVDh https://plus.google.com/116398654597310129673/posts/gysGe2YDTQd
|
================================
101
رجانیوز:
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=204133
حال به سراغ برخی انتقاداتی برویم که پیرامون مستند شما وجو دارد. عدهای معتقدند که حضور فردی مثل «رضا امیرخانی» در مستند شما کاملا بیربط است. چرا که او تخصصی در حوزهی سوریه ندارد. چرا شما برای مصاحبه به سراغ این نویسندهی رمان رفتید؟ چرا به سراغ مسئولان مربوط به این حوزه نرفتید؟
«امیرخانی» مقالهی جالبی راجع به سوریه دارد که تا به حال منتشر نشده است. احساس کردم که حرفهایی که او در مقالهاش مطرح کرده، میتواند به روند مستند کمک کند. با توجه به این موضوع برای مصاحبه به سراغ ایشان رفتم. من میخواستم مستندم تا جای ممکن مردمی باشد. برای همین به سراغ مسئولان نرفتم تا با آنها مصاحبه بگیرم. افرادی مانند آقای «امیرخانی» و «نمازی» هم که در مستند به عنوان مصاحبه شونده حضور دارند، در حقیقت کارشناس نیستند و تحلیل کارشناسانهی خاصی ارائه نمیدهند. بلکه به ذکر یک سری نکات و خاطرات میپردازند.
================================
102
https://plus.google.com/u/0/116180237410022961725/posts/PEKeB7KpeB8
محمدرضا شهبازی در گوگل پلاس
باید یه قانونی بزارن که نویسنده ها بعد از یه شاهکار ادبی حق ندارن مصاحبه کنن، حق ندارن درباره هر چیزی نظر بدن، حق ندارن گند بزنن به عشق و علاقه مخاطباشون. بالاخره همیشه اینطور نیست که اگر نویسنده ای رو دوست داشتی و کتابش رو دوست داشتی، به حرفای دیگه ش هم علاقه پیدا میکنی. بعضی وقتا برعکسه. نویسنده ها میان یه حرفایی میزنن که هیچ رقمه تو کتت نمیره. بعد از اون هم دیگه هر کاری میکنی نمیتونی مثل قبل عاشق کتابش باشی، اصلا انگار شکست عشقی خوردی!
تازه اینکه چیزی نیست! من میگم که نباید بزارن نویسنده ها بعد از خلق یه شاهکار تمام عیار دیگه چیزی بنویسن! باید بازنشسته اجباری بشن! اونا حق ندارن با خلق یه اثر متوسط گند بزنن به تجربه ناب مخاطباشون وقت خوندن شاهکار قبلی. مزه خوندن یه شاهکار تا مدتها یا شاید حتی تا آخر عمر زیر زیون آدم میمونه. نویسنده حق نداره این مزه رو خراب کنه.
شاید بگید اینطوری جلوی خلق شاهکارای بعدی گرفته میشه. میگم که اولا تجربه نشون داده اکثر نویسنده ها بعد از یه شاهکار میفتن تو سرازیری، ثانیا به نظر من می ارزه. بخدا می ارزه...
بابا من دیگه نمیتونم برای بار چند دهم من او رو بخونم بدون اینکه دری وری های امیرخانی درباره ترکیه و ژنزال پتراءوس بیاد جلوی چشمم... نمیتونم من او رو از کتابخونه بکشم بیرون و همینجوری از یجا باز کنم و چند ده صفحه ش رو مزمزه کنم بدون اینکه طعم تلخ قیدار بیاد زیر زبونم و ته گلوم مزه قی بگیره...
ای خدا آدم دردش رو به کی بگه؟!
خب حالا اگه یه چیزی شبیه پیش نمایش یا دمو از اثر بعدشون ارائه بدن تا مخاطب تایید کنه و خواستار اثر کامل و اصلی بشه هم بد نیست (:
خب شما اثرای خوبشو جلو چشتون بیارید
سفرنامه سیستان
نقل شده که برادر تارانتینو گفته شاید بعد از این فیلمم دیگه فیلم نسازم. چون حالم به هم میخوره از این که یه کارگردان پیر باشم و فیلم مزخرف بسازم! یه چی تو این مایهها مثلن!
یه احتمالش به خاطر نگاه صفر و یکی است.طرف یا صد در صد باید مثبت باشه یا هیچ...نمی تونیم نسبی ارزیابی کنیم
آخ گفتی.
چقدر اون مصاحبه امیرخانی بد بود.
+شاعر فاندامنتالیست
نه. همینکه توی پست گفته شده. مصاحبه دو سه سال پیشش با مجله نسیم بیداری.
از توهین به وحیدجلیلی تا ماجرای ربنای شجریان تا مقایسه آقا با پتراءوس
جایگاه امیر خانی برای من مثل احمدی نژاده.... خوبی ها و بدی هاش رو با هم جلو چشم دارم
+ahd azaly بچه پررو بازی و خودعلامه پنداری تو عرصه ی فرهنگ,خیلی پرتبعات تر از عرصه ی سیاسته
انصافا امیرخانی از بهترین هاست...نگاه صفر و صدی شاید دارین شما و ممکنه همین علت حس تون باشه.
به خدا وسطای متنت که رسیدم اسم امیرخانی اومد تو ذهنم.
حالا آدم می فهمه جلال ینی چی و ینی کی؟ این آقا گفته بود که بچه زن زیادی جلاله! من که از نفحات نفتش دیگه قید قیدار و غیر قیدارشو زدم.
نظرت رو ولی قبول ندارم، چون اگه اون قانون بود، ما نمی تونستیم بفهمیم این آقا و امثالش با زمان نمی تونن پیش برن.
خدا به همه مون کمک کنه.
================================
103
http://mobile.tasnimnews.com/fa/news/1394/04/21/797073
یکی دیگر از نکات جالب توجه این دیدار این بود که بر خلاف معمول و رسم سالیان گذشته هیچ یک از اصحاب فرهنگ و هنر در این دیدار سخنانی را در حضور رئیس جمهور بیان نکرد، چرا که برنامهریزی مراسم به گونهای انجام شده بود که تنها رئیس جمهور و معاونان وزارت ارشاد سخنرانی کردند، این در حالی است که معمولاً این دیدارها فرصتی است تا اهل فرهنگ دغدغهها، مشکلات و نظرات خود را مطرح کرده تا گرهی از مشکلات فرهنگ باز کنند.
در دیدارهای گذشته رئیس جمهور با اهل فرهنگ، نمایندگانی از گروههای مختلف اهل فرهنگ از جمله نویسندگان، بازیگران، و .... سخنرانی میکردند، سخنان رضا امیرخانی در رابطه با لشکر اجنه در وزارت ارشاد در همین مراسمها مطرح شده بود. امیرخانی در اولین دیدار رسمی رئیس جمهور با اهالی فرهنگ گفته بود:جناب آقای دکتر روحانی! مورخ که نه، پردهخوان در پردهای میگوید که لشگر جن به نزد حضرت ارباب رسیدند و به هواخواهی رخصت نبرد خواستند. حضرت ارباب رخصت نداد و فرمود حرب شما با خصم من از فتوت به دور است. شما ایشان را میبینیند و ایشان شما را نمیبینند. آقای رییسجمهور! ممیز و حامی و داور و سایر اعضای وزارت ارشاد را از لشگر اجنه انتخاب نفرمایید!».
================================
104
http://shahrestanadab.com/Content/articleType/ArticleView/articleId/6241/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B4%D8%A7%DA%A9%D8%B1%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D9%87-%D9%81%D8%AC%D8%B1
آقای امیرخانی در پاسخ به پرسشگر رسانۀ اصلاحطلب تازهتأسیس «رو به رو» درمورد چگونگی ساختار شهرستان ادب میگوید:
«...اما شهرستان ادب جزو نهادهای ۸۸ساز است؛ جزو برساختههای هشتاد و هشت است. از یک پدر سیاسی و مادر ادبی سزارین شده است. بنابراین من به شهرستان ادب نمیروم و کاری هم به آن نمیدهم. اما حوزه هنری یک نهادی است که خود انقلاب اسلامی بهطور طبیعی آن را زاییده است؛ از پدر و مادری فرهنگی. شاید به حوزه کار ندهم اما به حوزه هنری علاقه دارم، ولی به شهرستان ادب علاقهای ندارم.»
...
...
ادداشتی از حسن صنوبری
رضا امیرخانی، احمد شاکری، شهرستان ادب و دهۀ فجر
شگفتی و حقیقت ماجرا اینجاست که بهترین پاسخ برای نقد رضا امیرخانی، مطالعۀ نقد احمد شاکری است و بهترین پاسخ برای نقد احمد شاکری، مطالعۀ نقد رضا امیرخانی
شهرستان ادب: در پی انتشار دو نقد از آقایان رضا امیرخانی و احمد شاکری درمورد موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، حسن صنوبری در یادداشتی تازه به بررسی این دو مطلب پرداخته است.
وَاذْکرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ ...
امروز روز درخشش انقلاب خمینی (قدس سره الشریف) در جهان و به تبع آن ادبیات انقلاب و ادبیات مستضعفان است.
چندروزی میگذرد از پایان دهۀ فجر که در معنا دهۀ انقلاب و دهۀ ادبیات و فرهنگ انقلاب است. شهرستان ادب هم از علمداران امروز ادبیات انقلاب است. باری، در همین دهۀ انقلاب دو نقد تند از سوی دو چهرۀ همین ادبیات انقلاب در حوزۀ داستان (یعنی آقایان احمد شاکری و رضا امیرخانی) علیه شهرستان ادب منتشر شد.
شهرستان ادب یک موسسۀ فرهنگی و هنری است، نه سیاسی. در تمام سالهای فعالیتش یک موضع سیاسی-جناحی، له یا علیه افراد و احزاب از سوی این موسسه اتخاذ نشده است. هرچند خیلیها دوست داشتند چنین شود و باز بنیهای فرهنگی خرج بنایی سیاسی جناحی شود. چنانچه خیلیها هم دوست داشتند این موسسه در کل تعهّدی به انقلاب و امام و جامعه نداشته باشد. اما شهرستان ادب -با همۀ نقدهایی که به آن میتوان داشت- موسسهای است که از ابتدا بنای کار خود را بر ادبیات، بهخصوص ادبیات خلّاقۀ ایران و با تمرکز ویژه بر ادبیات انقلاب اسلامی گذاشته است. در روزهای چراغان و ایام شادمانی که گذشت و زمانی که بچههای شهرستان ادب در گروهها و دفاتر مختلف خود در کار خوانش و پردازش ادبیات انقلاب بودند، به فاصلۀ پنج روز (۱۵بهمن و ۲۰بهمن) دو نقد متفاوت و نامنصفانه علیه این موسسه منتشر شد. اگر دقت کنیم میبینیم این دو نقد و دو منتقد از جهاتی به هم شبیهاند. به جز یگانگی موضوع نقد، یک شباهت همین زمان مصاحبه (دهۀ فجر و دهۀ ادبیات انقلاب) بود. شباهت دیگر اینکه هر دو فرد منتسب به جریان ادبیات انقلاب اسلامی هستند. شباهت سوم: هر دو از اهالی ادبیات داستانی ایران هستند. شباهت چهارم: با اینکه هردو چهرهای فرهنگی هستند (یکی احمد شاکری: نویسنده و منتقد، دیگری رضا امیرخانی: نویسندۀ مشهور) و موضوع هم موضوعی فرهنگی است (فعالیت و ساختار شهرستان ادب)، اما سخن این دو شخصیت با ادبیات سیاسی و امنیتی همراه بود و در رسانهای سیاسی منتشر شد.
همچنین این دو، در دو ویژگی باهم متفاوتاند: ظاهر و محتوای نقد، چشمانداز و منظر نقد. فرق اصلی همین تفاوت چشمانداز و پنجرۀ نگاه در نقد است. این دو بزرگوار از دو مبداء مختلف حرکت کردند اما در یکجا به هم رسیدند و با هم یکی شدند. از دو مسیر راه پیمودند، اما مقصد یکی بود و فعل هم یکی. شاید روحیه هم یکی.
شگفتی و حقیقت ماجرا اینجاست که بهترین پاسخ برای نقد رضا امیرخانی، مطالعۀ نقد احمد شاکری است و بهترین پاسخ برای نقد احمد شاکری، مطالعۀ نقد رضا امیرخانی. از آنجا که میدانم شاید این دو چهرۀ سرشناس ادبیات داستانی به خاطر فعالیت زیاد و سر شلوغ، فرصتی برای اطلاع از محتوای نقد یکدیگر ندارند؛ یا شاید هم به خاطر اختلاف نظرهای عمیق با یکدیگر و شکوه و کبریای شخصیّتی خود، تمایلی به دیدار با هم نداشته باشند؛ ما در این یادداشت کارشان را آسان میکنیم و این عزیزان را به دیدار هم میبریم. دیداری که شاید خیلی خوشایندشان نباشد، اما به نفع حقیقت، ادبیات و انقلاب است.
آقای شاکری! لطفا این سطرهای آقای امیرخانی را بخوانید!
آقای امیرخانی در پاسخ به پرسشگر رسانۀ اصلاحطلب تازهتأسیس «رو به رو» درمورد چگونگی ساختار شهرستان ادب میگوید:
«...اما شهرستان ادب جزو نهادهای ۸۸ساز است؛ جزو برساختههای هشتاد و هشت است. از یک پدر سیاسی و مادر ادبی سزارین شده است. بنابراین من به شهرستان ادب نمیروم و کاری هم به آن نمیدهم. اما حوزه هنری یک نهادی است که خود انقلاب اسلامی بهطور طبیعی آن را زاییده است؛ از پدر و مادری فرهنگی. شاید به حوزه کار ندهم اما به حوزه هنری علاقه دارم، ولی به شهرستان ادب علاقهای ندارم.»
آقای امیرخانی! لطفا این سطرهای آقای شاکری را بخوانید!
آقای شاکری در بخشی از نامۀ مفصل و مطول خود (خطاب به مدیریت شهرستان ادب) که در روزنامۀ اصولگرای قدیمی کیهان و خبرگزاری فارس منتشر شده است میگوید:
«نمیتوان با مدرسانی که با فتنه ۸۸ همدلی کرده، حامی ادبیات هنجارشکن و ادبیات سکولار هستند به داستان دینی رسید... | ...آیا نمی دانید همین الان که این نوشته را می خوانید در میان برخی از طلاب حوزه علمیه قم، مبانی سکولار ستایش می شود و روایت اروتیک، دینی تلقی می شود؟! شاید این نتیجه خوش قلبی شما یا حسن ظن شما نسبت به داستان نویسان و مدرسان داستان نویسی است.»
================================
حال و روز این روزهای ترکیه ناخودآگاه من رو یاد مصاحبه معروف امیرخانی میندازه که ترکیه رو بعنوان الگوی قابل پیروی به جمهوری اسلامی پیشنهاد داد... ناخودآگاه ها!
شمام تو این هیروبیر گیردادیاااااا
چرا به یاد عارف نیفتادین؟ تو مناظره انتخابات.
+. . رورشاخ
به آدمای پرمدعای کوته فکر باید در هر حالتی گیر داد
آخ آخ منم چن روزه دارم به حرفش فک میکنم!
هنوزم شاکی ام ازین حرفش
================================
106
آنا:
جریانسازیهای دولتی در ادبیات، بیهوده بوده است/ تیراژهای بالا را جدی نگیرید!
یونس تراکمه
http://www.ana.ir/news/123619
این نویسنده توضیح داد: «جریان داستاننویسی ایران، بعد از انقلاب، از حرکت بازماند و سعی کردند جریانهای دیگری را که با خط و ربط حکومت همسو بودند جایگزین کنند. برای این کار هزینههای فراوانی هم کردند؛ هزینههایی که هنوز هم از سوی برخی نهادها صرف تقویت و جریانسازیهای اینچنینی میشود. واقعیت این است که همه این هزینهها و نهادسازیها حاصلی هم نداشته است. این تیراژهایی که اعلام میکنند را جدی نگیرید!»
وی خاطرنشان کرد: «در چنین شرایطی، نویسندهای از آن ها ادعا میکند که کتابش در چند چاپ 600هزار نسخه فروش داشته! یعنی 600هزار مخاطب داستان کتاب ایشان را خواندهاند! این میزان فروش در بازاری که ما سراغ داریم، تعجب برانگیز است. شاید هم درست باشد و نامبرده حق التالیف 600هزار نسخه از کتابش را دریافت کرده است؛ که در اینصورت باید بگویم خوشبحال ادبیات که 600هزار مخاطب کتابخوان در کشور وجود دارد!»
================================
107
توضیح رضا امیرخانی راجع به مصاحبهی نسیم بیداری
http://bayanbox.ir/info/4483168056598836011/%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D8%B7%D9%81%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B9%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
================================
108
چرا اردوغان نتوانست «پوتینِ ترکیه» باشد؟
...
حالا میتوان روبروی تلویزیون نشست و در حالی که نتیجه مدل دموکراسی اسلامی اردوغان را در آتشی که از فرودگاه استانبول زبانه میکشد، تماشا کرد، به مصطفی تاجزاده و محمدرضا خاتمی و رضا امیرخانی هم اندیشید که تا همین یکی دو سال اخیر، فخر «اسلام ترکیه» را به «ولایت فقیه» میفروختند و از افزایش حجم تولید ناخالص ملی آنکارا صحبت میکردند. حالا بهتر از هر زمان دیگری میتوان کارآمد این دو اندیشه سیاسی را سنجید و به نقد گذاشت؛ آن هم نه در کلاسهای دانشگاهی و جلسات نمایشی آکادمیک؛ بلکه در کف خیابان و در دنیای واقعی؛ دنیایی که اکنون یک چشمش را به خیابانهای آرام تهران و اصفهان و شیراز و تبریز و ... دوخته و با چشم دیگرش، به دنبال جنازههای خونین در خیابانهای آنکارا و استانبول و ازمیر و بورسا و آنتالیا و ... میگردد.
================================
در همين رابطه :
. قسمت قبلی نسیم بیداری و حواشی آن
|