تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي شصتم: نگاه به آسمان يا نگاه به زمين؟ (چهارمين جشن‌واره‌ي ادبيات داستاني بسيج-بندرعباس)
ايندين‌هاي قاره‌ي امريكا پيش از ورودِ اروپاييان دام‌دار بودند و كشاورز. هر سال چشم به مراتع و مزارع داشتند و طبيعتاً به آسمان؛ كه ببارد. بلافاصله پس از اشغالِ اروپاييانِ مهاجر، اشتغالِ اول استخراجِ طلا بود از معادن كه ارزشِ بسيار يافته بود. كهنه و سحره‌ي قبائل به روساي سرخ‌پوست كه از بداقبالي و بدشگوني گله داشتند، چنين ره نمودند:
,,, پيش‌تر نگاه‌مان به آسمان بود و امروز نگاه‌مان به زمين است! همين عاملِ تيره‌بختيِ ماست،،،
×××
اين همه‌ي نقدي است كه به جشن‌واره‌هاي هنري مي‌توان داشت. نگاهِ متوليان بايستي به آسمان باشد، نه زمين! كشت‌زاري وجود دارد به وسعتِ يك مليون و ششصد و چهل و هشت هزار كيلومترِ مربع -نه حتا يك وجب كم‌تر كه با لاي‌روبيِ هوش‌مندانه‌ي اروند و ارس، شايد هم كمي بيش‌تر- و ما هر كدام در گوشه‌اي از اين كشت‌زار دانه‌اي مي‌پاشيم؛ باشد كه فرداروز اجري ببريم از سر بر آسمان سائيدنِ درختي تن‌آور يا گلي دل‌بر... اين كه گمان كني دانه‌اي كه در بندرعباس كاشته‌اي يا بذري كه در جشن‌واره‌ي بسيج افشانده‌اي، بايد همان‌جا في‌المجلس و في‌الحال قد بكشد، نگاهِ زميني است. نگاهِ آسماني يعني آن كه بداني تو هيچ‌كاره‌اي. توكل بايستي بر ديگري باشد! كه فرمود ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت كه از بزاقِ خود خانه مي‌خواست بسازد...
متوهم‌اند آناني كه خيال مي‌كنند با يك جشن‌واره و چهارتا كلاسِ نقد و آموزش مي‌توانند نويسنده و هنرمند توليدات كنند. جشن‌واره‌ها به خلافِ سمينارها و كنفرانس‌ها به‌ترين محل‌اند براي تبديل و تحويلِ آماتور بودن به حرفه‌اي بودن! اما فقط با فضاشان و احترامي كه اين فضا به مهمان ارزاني مي‌دارد. يعني مدعوين فرا مي‌گيرند كه به عنوانِ هنرمند -دستِ كم در يك جشن‌واره- شناخته شده‌اند. همين آيا كافي نيست؟
رتبه‌هاي جشن‌واره‌ها اهميتِ چنداني ندارند. رتبه‌ها ميزانِ حرفه‌اي بودن را مشخص نمي‌كنند. هيچ بعيد نيست كه كسي با يك دوربينِ متوسط در اولين عكسِ خود شاه‌كاري را به تصوير بكشد. كم نبوده‌اند برنده‌گان جوايزِ بزرگِ جهاني كه آماتور بوده‌اند و از حرفه‌اي‌گري فقط حمايل كردنِ دوربين بر گردن را آموخته بودند. اما هيچ‌كس با يك عكس -ولو درخشان، ولو برنده‌ي جايزه- عكاسِ حرفه‌اي نمي‌شود.
روزگاري به يكي از همين جلساتِ متداول -و در پرده بگويم، مبتذل- دعوت شده بودم. يكي قطعه‌ي ادبي مي‌خواند و استادِ دانش‌گاهي پيرمرد تبريكات مي‌گفت و ديگري شعري و آن يكي داستاني و... همه براي هم تعارف تكه-پاره مي‌كردند و نوبت به اين قلم رسيد. نه در پرده كه فاش گفتم و دل‌شاد شدم. گفتم‌شان كه نگاهِ من به اين جلسه ماننده‌ي نگاهِ كارگري است افغاني در كنارِ ساحلِ خزر وقتي لختي زنبه‌اش را بر زمين گذاشته است و دستي به پيشاني مي‌كشد تا عرقِ جبين برگيرد و همان‌هنگام كودكاني را مي‌بيند كه با بيل و كلنگِ پلاستيكي خانه‌هاي ماسه‌اي زيبا مي‌سازند... اين تفاوتِ نگاهِ آماتور است با نگاهِ حرفه‌اي. به همين خشونت و تلخي و سختي!
متوليانِ جشن‌واره‌هاي هنري بايستي بدانند كه ديم مي‌كارند و نگاهِ كشاورزِ ديم‌كار به آسمان است، پس اتكالِ بيش‌تري دارد. آن‌ها حتا اگر به‌ترين داستانِ كوتاهِ قرن را شكار كنند -كه البته بعيد است- باز هم يك داستان‌نويسِ آماتور را يافته‌اند، نه يك حرفه‌اي را. حرفه‌اي يعني كسي كه ممحض است در حرفه‌ي خود و به بركتِ ممحض بودن، صاحبِ شهود و مكاشفه‌ي طبيعي مي‌شود در آن حرفه.
من اگر متولي بودم براي همه‌ي برگزيده‌گانِ جشن‌واره، نه فقط رتبه‌اي‌ها و تقديري‌ها، كه به هر رو كارشان از كف بالاتر بوده است، نامه‌اي ارسال مي‌كردم كه سرِ سال هر كدامِ شما كه توانست مجموعه‌اي يا داستانِ بلندي يا رماني يا... با تعدادِ صفحاتِ بالاي صد فراهم كند، مستوجبِ پاداشي نفيس خواهد بود. و اين‌گونه به آنان براي حرفه‌اي شدن انگيزه‌اي مي‌ساختم. و بعد سرِ سال مي‌نشستم به بررسي. شايد آسمان كمكي مي‌كرد و شاخه‌نباتي حاصل‌مان مي‌شد به اجر اين صبر. حرفه‌اي‌تر و زيباتر...


در همين رابطه :

در همين رابطه:

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٨٠١٢
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.