«رضا امیرخانی» بین اهالی ادبیات و رمان آدم شناخته شدهای است و نیازی به تعریف از «منِ او» و «ارمیا» و «بیوتن» و بقیه کارهای او نیست. امیرخانی در کنار این کارها، چند کتاب هم در نقد مسائل اجتماعی نوشته که به تعبیر خودش به نوعی یک مقاله بلند است و در این کارها تکلیف خودش را با موضوع یکسره کرده. «نشت نشاء» هم یکی از همین کارهای اوست که در باب نقد مسائل مربوط به دانشگاههای ایران و تحت عنوان «جستاری در پدیده فرار مغزها» نوشته و چون خودش هم یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بوده، مثل کتابهای دیگرش کار جانداری از آب درآمده.نویسنده «نشت نشاء» را معادلی برای پدیده مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها گرفته و توضیح داده که «تعبیر فرار را هیچگاه نپسندیدهام. فرار، بار معنایی تندی دارد. خیلی تندتر از مسافرت قانونی بروبچهها. از آن طرف نخبگان را نیز تعریف جامع و مانعی نمیدانم برای آنها که میروند. همه آنها که میروند در نخبگی یعنی نخبهبودن مشترک نیستند. نشت را در فرهنگ معنا كردهاند سرايت آب و آتش از جايي به جاي ديگر. نشت را معقولتر ديدم از مهاجرت و فرار، چرا كه «نشت» به خلاف«مهاجرت»كه با هجرت همنشيني ذهني دارد و مثبت است» در ادامه این مقاله بلند به موضوع مهاجرت دانشجوها به عنوان یک فرآیند و مسmله نگاه میکند تا یک پدیده زیرزمینی و غیبی! در طول این بررسیها جنبهها و مشکلات مختلف این موضوع را مورد اشاره قرار میدهد . در این بررسیها خیلی از ضعفهایی را که در نظام آموزشی ما وجود دارد و به خاطر اجرا شدن مستمر آن به یک عادت تبدیل شده، به رخم مان میکشد تا بدانیم کجای کار ایستادهایم. از معضل نبود رابطه میان دانشگاه و صنعت تا ترجمه علوم غربی بهویژه علوم انسانی را زیر نظر میگیرد و به شدت از آنها انتقاد میکند. به طوری که کار به جایی میرسد که در جایی از کتاب میگوید: «دانشگاه صنعتی شریف یک شعبه بد از دانشگاههای آمریکاست. در آن چیزی تدریس میشود که مسئولان دوست دارند آن را علم بنامند؛ اما این علم، ترجمهای است نادقیق و ناکارآمد از علم تجربی غربی. بیریشه و بی اصالت. از زیر بته به عمل آمده و پر روشن است چیزی که ریشه ندوانیده باشد، بزرگ نمیشود. از روزی که شروع کردیم به ترجمه علم، حالیمان نشد که علم تجربی غرب، بر اساس تجربه غربیان از جهان راست شده است و ما اگر بخواهیم علم تجربی داشته باشیم، دست کم باید خودمان تجربه کنیم.» البته کتاب یک نقد صرف نیست و خیلی از جاها راهکار هم ارائه میدهد که گوش شنوای مسئولان را میطلبد. مثلاً در مورد همین ترجمه علوم غربی عقیده دارد که «به عوض تعليم علم ترجمهاي بايد قصه گفت. به همين سادگي. بايد قصه توليد علم را تعريف كرد. يعني زندگي مولد دانش را به دانشآموزان نشان داد. همان تقدم سيره بر سنت ... از کل نيوتن همين را به ما چپاندهاند که يک سيب از بالاي درختي- تالاپ – افتاد و همه چيز كشف شد. حالا همه سيستم آموزشي كشور هم منتظر نشستهاند تا سيبي از بالاي درخت بيفتد و خورشيد مشرقي به درآيد ... دانشآموز ما چون نحوه توليد علم غربي را نميفهمد، زندگي علمي را نميبيند، عادت ميكند به لقمه آماده جويدن، پس دستگاه گوارشش نحيف و نحيفتر ميشود.» در ادامه دو راهبرد دیگر هم ارائه میدهد؛ «در دراز مدت هيچ راهي نداريم مگر دسترسي به علم بومي. اگر به علم بومي دست پيدا كنيم، آن زمان هرگز از فرار مغزهاي علمي نخواهيم هراسيد. مگر امروز اگر يك قلمزن اصفهاني جل و پلاسش را جمع كند و برود در امارات دكان بزند، كسي او را فراري مينامد؟ يا مثلاً اگر طلبهاي از قم بنكن كند و براي تبليغ برود به هارلم نيويورك، كسي از فرار طلاب دم ميزند؟ هرگز. و دقيقاً به همين دليل است كه ايالات متحده از بازگشت فارغالتحصيلان جهان سوم به كشورشان نگران نيست. اما در كوتاهمدت. هيچ اميدي نيست كه روند مهاجرت نيروهاي علمي به يكباره متوقف شود. بها دادن به مغزها اولين راهبرد معقول كوتاه مدت است. شايستهسالاري و جوانگرايي بايستي از ساحت شعار به در آيد. ابتدا به فكر نيروهاي داخل مملكت باشيم، سپس به فكر آنها كه خارج شدهاند.» این کتاب 100 صفحهای پر است از نقد و راهکار که باید هم مورد توجه دانشگاهیان باشد و هم دانشجوهای علاقهمند به مهاجرت. هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.در همين رابطه :
ماخذ: روزنامهی تهران امروز