تاريخ انتشار : ٩:٥٦ ١١/٣/١٣٨٧

سرلوحه‌ي شصت و سوم: ذبح عظيم

1
و بارها مادرانِ مدينه ناگاه دستِ كودكان‌شان را فشرده‌اند كه:
- نگاه! پيام‌برِ خدا اين‌گونه راه مي‌رفت...
و پدران در مسجد به انگشتِ اشاره فرزندان را متوجه كرده‌اند:
- ببين! پيام‌برِ خدا همين‌گونه نماز مي‌خواند...
و پابه‌سن‌گذاشته‌هاي لشگر نيز همين كه ورا ديدند، سربرگرداندند كه:
- واي بر تو عمر سعد! ما را به جنگِ پيام‌برِ خدا آورده‌اي؟!


2
به سمتِ ميدان كه راه مي‌افتد، هيچ‌كدام از زنانِ اهلِ حرم، نگرانِ زخم نيستند، جمله‌گي نگرانِ چشم‌زخم‌اند. پس صدقه كنار مي‌گذارند و تعويذ مي‌خوانند كه مبادا ورا چشمِ شومي بيازارد.
اما راوي بايستي ظاهربين باشد. پس از چشم‌زخم نمي‌نويسد و مي‌نويسد كه زخم‌ها از شماره بيرون بود. حتا از نگاشتنِ ظواهر نيز عاجز است!
و حالا همه پرده‌گيان كناره‌ي درگاهِ خيمه ايستاده‌اند و از او مهلتي مي‌خواهند تا سير ببينندش. راه‌ رفتنِ موزونِ علي را نشانه مي‌گيرند و موزون مي‌گويند: “مهلاً مهلا“ بي‌توجه به سجع موزون و مقفايي كه ساعتي بعد راوي خواهد نوشت: “و او را قطعه‌قطعه كردند؛ ارباً اربا“


3
نزديك است ميانِ چهار قبيله‌ي بزرگِ عرب، جدالي عظيم دربگيرد. روساي چند قبيله ظرفي از خون فراهم مي‌كنند و دست‌هاي خود را در آن فرو مي‌برند تا پيمان ببندند كه مبادا دستِ ديگري افتخارِ نصبِ حجر را از ايشان بربايد. لاشه‌خواران جدالي عظيم را به انتظار نشسته‌اند.
عاقبت حكميت جواني تازه‌وارد را مي‌پذيرند. پس حجر‌الاسود را ميانِ عباي جواني مي‌گذارند، كه به نقلِ پيش‌گويان، مهرِ پيام‌بري بر شانه دارد. مردمان هلهله مي‌كنند براي آن كه پس از اين پيام‌بر خواهد شد چرا كه جدالي ختم به خير شده است.
و عبا از ميراثِ پيام‌بر است. همان پيام‌بري كه پروردگار در كتابش -نه به طعنه- فرموده بود: “هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ (رحمان-60)“
و حالا چهل قبيله‌ي بزرگِ عرب به جدالي عظيم فرا خوانده شده‌اند. و اين بار نه در ظرفِ خون كه در دشتِ خون دست آلوده‌اند و پيمان بسته‌اند مبادا كه فتحي چنين شكوه‌مند نصيبِ ديگران شود. و همان عبا اين‌بار از دوشِ پسرِ همان پيام‌بر برداشته مي‌شود و روي زمين پهن مي‌شود. تا به جاي سنگي سياه، گوهري سرخ بر آن نهاده شود. شبيه‌ترين مردمان به همان پيام‌بر را در عباي همان پيام‌بر مي‌گذارد. چرا كه پاره‌هاي جسمِ او را نمي‌تواند به بر بگيرد. پس اين‌بار اطرافِ عبا را جوانانِ بني‌هاشم مي‌گيرند و نه حجر را به كعبه، كه گوهر را به خيمه مي‌برند... مردمان براي آن كه پسرِ پيام‌بر است، هلهله مي‌كنند چرا كه جدالي ختم به خير شده است.


4
و فديناه بذبح عظيم! (صافات-107)


در همين رابطه :

در همين رابطه:

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٢١٩
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.