تاريخ انتشار : ١٩:٣٤ ٤/٣/١٣٩١

قاف مثلِ قهر، قاف مثلِ قیدار، قاف مثلِ قاسم از جناب حامد ملحانی

اردیبهشت ماه سال گذشته بود که توی نمایشگاه کتاب فرصتی دست داد تا چند دقیقه ای با آقا رضای امیرخانی صحبتی انتقادی داشته باشم و یقه ی مواضعش توی ایام فتنه را سفت بچسبم. همان جا بهش گفتم که تا اطلاع ثانوی بین چشم های من و قلم شما قرار قهر برقرار است و اگرچه جانستان کابلستان امضا شده را خریده بودم برای برادرم اما خودم نخواندمش. سه ماه بعد توی مرداد ماه مصاحبه ی این نویسنده ی محبوب با یکی از نشریات وادارم کرد تا نامه ای بنویسم به ایشان و به عنوان برادری کوچکتر یادآوریش کنم که "كم نيستند در تاريخ، آنهايي كه به امامشان قريب بوده اند و با امامشان غريب! گاهي قربت ظاهري توهم قربت باطني مي آورد". این ماجرا همین جور ادامه پیدا کرد تا "قیدار".

قیدار را خریدم از نمایشگاه امسال اما قرار قهرم با قلم امیرخانی همچنان پابرجا بود. ولی چه کنم که در این قحطی قلم ناچار قهر را با قیدار شکستم و خواندمش یک نفس. ذکر چند نکته در مورد این کتاب بی فایده نیست:

1. امیرخانی خوب می نویسد، فرقی نمی کند "من او" باشد یا "بی وتن" و یا "قیدار". معلوم است که به آنچه می نویسد تسلط دارد. از تکه کلام ها تا لحن نوشته را خوب در آورده است. فضایی که داستان برای خواننده می آفریند منحصر به فرد و کاملا قابل تصور است. با چند صفحه خواندن این کتاب ناگهان از دهه ی نود پرتاب می شوید به دهه ی پنجاه و این یعنی نویسنده موفق بوده است خواننده را با قیدار و شهلا و داش صفدر و ... درگیر کند.

2. حتی اگر سر و کله ی علی فتاح هم در داستان پیدا نمی شد خیلی راحت می شد فهمید که "قیدار" از جنس "من او" است. رفتار و منش شخص قیدار مخلوطی است از پدربزگ علی فتاح و خود علی فتاح، سید گلپا هم که همان درویش است، شهلا هم مهتاب. فضای داستان که تهران قدیم است و قهرمان داستان یک پهلوان پولدار مخالف حکومت. از این نظر داستان برای مخاطب حرفه ای امیرخانی چیز تازه ای ندارد. با "بی وتن" مخاطب امیرخانی فضای تازه ای را تجربه می کند اما با "قیدار" دوباره در همان فضای "من او" نفس می کشد و این کمی توی ذوق می زند.

3. یکی از ویژگی های قلم امیرخانی اغراق است و البته این اصلا نکته ی منفی ای نیست. داستان های امیرخانی کاملا رمان هستند نه فیلمنامه یا نمایشنامه. برای همین است که هیچ کارگردانی نمی تواند حتی یک کتاب امیرخانی را فیلم کند. اغراق در این کتاب قیدار اما از حد متوسط نوشته های آقا رضا بیشتر است. آن قدر این دوز اغراق بالاست که گاهی کتاب تنه می زند به فیلمفارسی ها و تو هر آن منتظری داش آکلی از در گاراژ بیاید تو یا قیصری سوار بوفالو از جلوی چشمهایت بگذرد. علی فتاح و ارمیا اگرچه کمی عجیب و خاص بودند اما برای مخاطب ملموس بودند، در حالی که قیدار دور ایستاده است و نمی شود بهش نزدیک شد!

4. رضا امیرخانی از آن دسته نویسنده ها نیست که برای سرگرم شدن مخاطب، کتاب بنویسد. پس می توان با تمام شدن کتاب این سوال را پرسید که هدف امیرخانی از نوشتن قیدار چه بود؟  شاید هدف به تصویر کشیدن شمایل یک مرد بوده است در اوج زمانه ی نامردی ها. این حدس را به جز صفحه ی آخر کتاب، مصاحبه ی اخیر امیرخانی نیز تقویت می کند آنجا که می گوید دوست دارد قهرمان بعدی رمانش زن باشد چون مرد با قیدار تمام شده است. مشکل من با همین طرز تفکر است. قیدار هر چقدر هم که مرد باشد به پای قاسم نمی رسد که آخرین مرحله ی کمال قیدار شربت و کباب دادن است به مدافعان خرمشهر و آخرین مرحله ی کمال قاسم شهید شدن است. قیدار با همه ی آلاف و الوفی که دارد و با همه ی آن هیبت مردانه اش و مرام و مروتش تنها بخشی از وجوه مرد بودن را دارد نه همه ی آن را. یک مرد وقتی مرد می شود که در همه ی لحظات زندگیش بنده ی خدا شود. راستش را بخواهی آقا رضای امیرخانی! من هیچ جوری توی کتم نمی رود که یک مرد، رقاصه ی اینترکنتینانتال را راه بدهد توی لنگر پاسید تا شب عیدی با رقصش عیدی جماعت سیاه و سفید را بدهد! اصلا کاش به جای قیدار قصه ی قاسم را روایت می کردی که چه جور از یک پارکابی خوش صدا شد شهید راه خدا!

رضا امیرخانی نویسنده ی خوبی است و هنوز یک بسیجی اهل دل. دقیقا به همین دلیل است که انتظارها از چنین فردی روز به روز بالاتر می رود. امید انکه قاف های آینده ی قلم امیرخانی به قاسم ختم شود نه قیدار تا شاید قاف قلب مخاطبانش از جنس قاف قهر نباشد!


در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ از چشم من

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١٧٩٩
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.