سیداحمد نادمی
حالا میشود گفت با بهرهگیری از محملهای نوشتاری مدرنی مثل «رمان» میتوان یک سنتِ ادبی (سنتِ فرهنگی) را ادامه داد و رمان «قیدار» را مثال آورد. این رمان میتواند امتداد و احیای سنتِ فتوتنامهنویسی باشد. «فتوتنامه» رساله يا کتابي است که در بابِ منش، عقايد، قوانين و آدابِ جوانمردان نوشته شده است.(1)
فتوت ميان اهل صنفهای مختلف رواج داشته و هريک از صنفها براي خود فتوتنامه جداگانهاي داشته است - از قبیل فتوتنامه معماران، فتوتنامه چيتسازان، فتوتنامه آهنگران، سلمانيان، سقايان، فتوتنامه قصابان، طباخان و...- «قیدار» نیز از منش، عقاید، قوانین و آداب جوانمردی در صنف ارباب حمل و نقل - البته با تعبیر امروزی «گاراژداری»- میگوید اما به اقتضای محمل نوشتاریاش، یعنی «رمان»، از ساختار سنتی فتوتنامهنویسی که مبتنی بر گزارههای اخباری و امری است فاصله میگیرد و قصه میگوید.
رضا امیرخانی تکنیکهای داستاننویسی را در خدمت درونه یک فتوتنامه مرسوم به کار گرفته است. او هم منش جوانمردی را پردازش میکند هم آداب و رسوم و باورهای فراموش شده را به تصویر میکشد. حتی از سلسله الانساب و ریشهشناسی این صنف هم غافل نمیماند و یک بار از زبان «سید گلپا» - که عملا رهبر معنوی قیدار است- به قافلهداری پیامبر خاتم(ص) اشاره میکند و جای دیگر در اواخر رمان، در رویارویی با سرهنگی که در پی «صفدر» -رفیق و وصی قیدار- آمده از زبان قیدار، نسب را تا ابراهیم خلیل(ع) میرساند. امیرخانی از نکتههای ظریفی برای احراز هویت جوانمردان – فتیان - رمان خود بهره میبرد. برای نمونه عمارتی که قیدار در منطقه قلهک میسازد در بیان قیدار، «لنگر» خوانده میشود، همان نامی که اهل حق نعمتاللهی در اوایل دوره صفویه بر مجامع خود نهاده بودند.(2)
رضا امیرخانی رمان/ فتوتنامه خود را بر توصیف کنشها و واکنشهای شخصیت اصلیاش شکل داده است. در یک کلام، قیدار جوانمردی است که طبق تعریفهای سنتی جوانمردان در گنجینه ادب فارسی، چهرهای آشناست:
«بدانکه جوانمردی عیاری آن بود که او از آن چند گونه هنر بود؛ یکی آنکه دلیر و مردانه و شکیبا بود به هر کاری، و صادقالوعد و پاک عورت و پاک دل بود، و زیان کسی به سود خویش نکند و زیان خود از دوستان روا دارد، بر اسیران دست نکشد و اسیران و بیچارگان را یاری دهد و بد بدکنان از نیکان باز دارد، و راست شنود چنانکه راست گوید، و داد از تن خود بدهد، و بر آن سفره که نان خورد بد نکند، و نیکی را بر بدی مکافات نکند، و از زنان ننگ دارد و بلا راحت بیند. چون نیک بنگری بازگشت این همه هنرها به سه چیز است: یکی آنکه هرچه گویی بکنی، دیگر آن که خلاف راستی نگویی و سوم آن که شکیب را کار بندی» (3)
کتاب به 8 فصل و یک موخره تقسیم شده است. فصلهای کتاب، در روایتِ قصوی خود، یکی از کنشها و واکنشهای قیدار را که بنا بر پیشانینوشتِ کتاب (4) وجهی از وجوه «مدارا»ست، برجسته میکند. هر فصل اسم یک «اتول» را بر خود دارد که این ماشینها در آن فصل، نقش مهمی ایفا میکنند. مثلا در فصل «مرسدس کوپه آلبالویی متالیک»، قیدار و عروسش، شهلا با این اتومبیل به مقصد اصفهان روانهاند که در راه با لیلاند صفدر مواجه میشوند و در نهایت با تصادف با یک تریلی در گردنه قرقچی، پایانی مصیبتبار را میپذیرد. در این فصل، سوای آشنایی با شخصیتهای اصلی قیدار، شهلا و صفدر؛ شاهد کنش صفدر در قبال رفتار هتاکانه سرهنگ، زیر گرفتن آهو و گذشته تلخ شهلا هستیم. این کنشها، درواقع اصول فتوت و جوانمردی قیدار است که غیرمستقیم بیان میشوند. اصولی که عموما بر مدار «مدارا» قرار دارند. مدارایی که در خود، «تدبیر» و «مدیریت» را دارند. تصمیمهای قیدار، اوج روایت در هر فصل هستند. تصمیمهایی که بازتاباننده بینشی مومنانه است و بر توکل و مشورتپذیری تکیه دارد. نتیجه این تصمیمها، همان فتوتنامهای است که در بطن ماجراهایی نوشته میشود که بر قیدار و اطرافیانش میرود. وفای قیدار به شهلا، اعتقاد او به رفاقت – صفدر - و رنجی که در فصل و وصل این رفاقت می برد، مواجهه او با ظلم و عمله ظلم و دستگیری از درماندگان جامعه، همه ترجمانی از اصول این فتوتنامهاند.
با این رویکرد میتوان حفرههای پیرنگ و روایت «قیدار» را پر کرد. حفرههایی مانند غیبت یک فصل کامل شهلا پس از تصادف که گمان کشته شدن او را برای خواننده ایجاد میکند یا سرنوشت مبهم شاهرخ قرتی پس از زمینهچینی مفصلی که نویسنده در رویارویی او و قیدار، در طول رمان تدارک دیده است. اما اگر هدف رمان را ترسیم کنشهای مُدارا مدار قیدار در تبیین فتوتنامهاش بدانیم، این کمبودها توجیهپذیر میشوند.
رمان «قیدار» با توجه به اشارههای صریح و ضمنی، صبغهای عاشورایی دارد: قصه از پایان ماه صفر آغاز و تا محرم سال بعد پیش میرود. تمام گاراژ قیدار، بیمه «جون» غلام مسیحی حضرت سیدالشهدا(ع) است. پسرک پارکابی، قاسمبن الحسن نامیده میشود. این اشارهها، معناهای دیگری را در خواندن رفتارهای قیدار احضار میکند. از سوی دیگر، خوانشی دیگر از واقعه کربلا را پیشنهاد میکند.
حالا میشود با رویکرد «فتوت نامه»ای رمان قیدار، روایت عاشورا را نیز مانند یک فتوتنامه بخوانیم و آیین جوانمردی را در این واقعه، کشف و فهم کنیم.
پینوشت:
1. افشاري، مهران. 1382. فتوتنامهها و رسایل خاکساریه (سی رساله). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ص1
2. کوربن، هانری. 1363. آیین جوانمردی. ترجمه احسان نراقی. تهران: نشر نو. ص5)
3. عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر، 1352، قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران؛ ترجمه و نشر کتاب.
4. اما سرسلسله نسل سوم، قیدار نبی، فرزند اسماعیل نبی، فرزندزاده ابوالانبیاء، ابراهیم نبی است؛ که خود، صفتش «مدارا»ی با مردمان بود.
(در وبلاگ جناب نادمی در انتهای متن آمده است:
آن چه آمد ... مروری است که بر «قیدار» رضا امیرخانی نوشتم و در ماهنامه ی داستان مکنتشر شده است. وقتی که این مرور را می نوشتم مشغول این پرسش آزار دهنده بودم که آیا نویسندگان هم فتوت نامه دارند؟ )
در همين رابطه :
. ماخذ: نشریهی داستان، وبلاگ رادیومانیا
|