وبلاگ شخصي: به بهانه انتشار بیوتن امیرخانی/ بیوطن حتی در خانه خودش هم نمازش شکسته است
دست نگه دارید ، اگر می خواهید "بیوتن" آخرین رمان رضا امیرخانی - که همین الان در نشر علم واقع در راهروی پانزدهم غرفه ناشران عمومی نمایشگاه کتاب موجود است- را بخوانید، این یادداشت تا تا اتمام کار خواندن آن نخوانید بهتر است ، البته بگم که من حق ورود به پرای وسی شما را ندارم و خودتان مختارید.
امیر خانی را خیلی ها با منِ او می شناسند همان کتابی که وقتی آن را دادند برای ویراستاری، ویراستار بعد از چند صفحه ویراستاری، در جایی نوشت، من در عمرم چنین اثر مبتذل و غیراخلاقی ای را به دست نگرفته ام، من را از ادامه كار معذور بدارید!
برخی اعتقاد دارند بیوتن به نوعی ادامه ارمیا است که البته شخصیت های حاضر در داستان این نظریه را تقویت می کند هرچند نویسنده زیربار این مسئله نمی رود . به هر حال ارمیا شخصیتی آرمانگراست كه امروز هم جا دارد به حیات خود ادامه بدهد. داستان ارمیا نقد دوران سازندگی است، منتهی قبل از وقوع آن دوران.
در دوران سازندگی ناگهان شماری از مسئولان تصمیم ساز و تصمیم گیر به این نتیجه رسیدند كه دوره آرمانگرایی به سر آمده است. در مملكتی با این جمعیت جوان، چنین تصمیمی به شدت غیراصولی بود. این عقیده- یعنی پایان دوره آرمان گرایی- نسلی از جوانان ما را از ورود به عرصههای مختلف حكومت و شئون متفاوت زندگی محروم كرد. گناه استحاله بعدی این جوانان بر گردن مسئولانی است كه به عملی كردن این عقیده آرمان زدایی اهتمام داشتند. دوره سازندگی كه گذشت، تازه بعد از دادن آن همه تلفات، حضرات فهمیدند كه نخیر! ما به جوان آرمانگرا هم نیاز داریم. نكته ای كه در امیرخانی در بیوتن به آن اشاره می کند این است كه در این دوره جدید بعد از 76 نیز برخی آرمانهایی كه به جوانان داده شد، «توخالی» بود. خطر جوانی كه آرمانگرا نباشد، بسیار كمتر از جوانی است كه آرمانهای توخالی داشته باشد. یعنی ما هشت سال گرسنگی آرمانی داشتیم، بعد آمدیم به این خیل گرسنگان پفك نمكی دادیم. غذایی كه مغذی نبود! به هر ترتیب هرچند كه كمی دیر شده است و ممكن است اتفاقات ارمیایی دوران بعد از سازندگی كمتر پیشگویانه باشد، اما قدر مسلم قصه ارمیا در این دوران هم میتواند جذاب و خواندنی باشد.
حتما برایتان جالب است بدانید که امیرخانی برای نوشتن این رمان یکسال تحقیق کرده و برای تکمیل اطلاعاتش، حدود یک سال با یک خودرو، سراسر ایالات متحده امریکا را برای آشنایی با شرایط اجتماعی مهاجران ایرانی زیر پا گذاشته است.و بعد از تهیه 600 صفحه فیش ، طی 6سال و 6 ماه ، 480 صفحه بیوتن را نوشته است.
امیرخانی در «بی و تن» دنبال هویت ایرانی است در مواجهه با تمدن غرب. او به جای این که بیاید هویت ایرانی را در خیابانهای مرکزی تهران دنبال کند، رفته هویت ایران را در ایالات متحده دنبال کرده تا خانه در کنار آتشفشان بنا کرده باشد. به نظرنویسنده برای شناخت هویت ایرانی باید به جایی برویم که بیشترین فشار و هجمه از آنجا نثار هویت ایرانی میشود. اگر بخواهیم هویت ایرانی را در مسجد و حسینیه پیدا کنیم، مشکل این است که معلوم نیست در مواجهه چه جوری جواب میدهد، ولی اگر رفتیم در بطن تمدن غرب و در متن مدعی این تمدن، در پایتخت تمدن غرب، دنبال هویت ایرانی گشتیم، کار سنگینتری را انجام داده ایم.
امیرخانی خود در این باره می گوید: در روزگاری كه برای اروپاییها هم، آمریكا تصمیم میگیرد، من ترجیح دادم به جای استخر برای شنا به دریا بروم.
در مورد نام رمان هم هرچند همان بی وطن بیشتر به رمان می خورد اما نویسنده در متن کتاب با شکل نوشتاری عبارت "بی وتن" بارها بازی کرده است.
"مهمترین شاهرگ گردن در عربی «وتین» است. «وتن» یعنی آن رگ را زدن، قطع الوتین! "
گاهی شخصیت داستان اصطلاح بی وطن را در نامههایش به غلط "بی وتَن" مینویسد؛ در جایی از شباهت ظاهری این عبارت با کلمهی "بیوتِن" - مادهای شیمیاییای که در زیر ناخنها بهوجوه میآید- بهره برداری شده و درچهارمین نوع آن هم از آیهی "بُیُوتُن من زجاج" - خانههایشان از شیشه است- الهام گرفته شده است.
عناوین فصول هفتگانهی این رمان هم عبارتند از: فصل اول: معنا، فصل دوم: فصل پنجم(!)، فصل سوم: مسکن، فصل چهارم: پیشه، فصل پنجم: زبان، فصل ششم: ژنتیک و فصل هفتم: مراثی.
خوب نوشتن از یک رمان چهارصد و هشتاد صفحه ای آنهم از امیرخانی با آنهمه ریزه کاری و ظرافت برای من که روز اول نمایشگاه این کتاب را خریده و به صورت اکسپرس در کمتر از 14 ساعت خوانده ام، خیلی بیش از اینها می خواهد اما خب هم جا کم است و هم به قول معروف: حلوای لن ترانی تا نخوری ندانی!!! در همين رابطه : بيا تا برويم وبلاگ شخصي