بچه كه بوديم و برايمان اسباببازي ميخريدند، يك اسباببازي بود كه خيلي دوست داشتيم. جوجه پنبهاي !
جوجههاي كوچك لطيفي كه انگار در قوطيهاي رنگ غسل ارتماسيشان داده بودند !
قشنگيشان غير از لطيف بودنشان به اين بود كه كاملا در اختيارمان بودند. چند قدم كه راه ميرفتند بلندشان ميكرديم و ميگذاشتيمشان جايي ديگر. از بالاي ميز و صندلي ولشان ميكرديم پايين. چند ثانيهاي پا رويشان ميگذاشتيم و ... .
الغرض، بيوتن كه آمد و بعد از هفت هشت سال دوباره ارميا را ديدم، يادم افتاد به همان جوجه پنبهاي ها. وضعيت ارميا و كاري كه اميرخاني با او كرده، درست مثل همان بخت برگشته ها بود.
حالا اما نيامدهام اينجا كه دوباره دربارهي ارمياي بيوتن بنويسم. هم به دليل اينكه آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند از صد و خورده اي گذشته است و همچنان دارد ميگذرد و هم اينكه ارمياي مهمتري در كار است.
ارمياي معمر كه آمد - بعد از هفت سال - ارمياي داتآيآر هم آمد. ولي بسكه محجوب بود كسي كاري به كارش نداشت. اما من دارم.
ارميا دات آي آر هم مثل آنيكي قلش، چند سالي بود كه در حال بازسازي بود. اما وقتي آمد، آنقدر تحت تاثير ارمياي معمر قرار گرفت كه كسي وقت نكرد لااقل نصف بد و بيراههايي كه به ارمياي بيوتن گفتند را به اين يكي هم بگويند !
سئوال ميكنم. اگر براي ساخته و پرداخته كردن داستان ارمياي معمر هفت سال وقت نياز بود و گذاشته شد آيا براي ارمياي دات آي آر هم به میزانی که لازم بوده است وقت گذاشته شد؟ جفايي كه بر ارمياي دات آي آر رفته است به مراتب ظالمانه تر از آنيكي است.
بيوتن را كه ميخوانيم، ميفهميم كه كلمه به كلمه آن انتخاب شده است. اما سايت شخصي رضا اميرخاني را كه نگاه مي كنيم شايد بشود گفت كه هيچ انتخابي در كار نبوده است و يا شايدتر اينكه زيادي انتخابي شده است.
صفحه اول سايت به شدت ساده است و با عجمينوشت « رضا اميرخاني » شروع ميشود . جمله اي بر عليه سياسيون هم طبق معمول به چشم ميخورد.
يك للحق درشت - خيلي درشت تر از آنچه در لوح بود - هم وسط صفحه چسبيده است. با فونتي من در آوردي مثل دستخطي كه با قلم نوري نوشته شده باشد. يك چيز - مثلا ماهي - سبز رنگ و دو تا نقطه ي صورتي هم توي دل للحق هست كه شايد فقط براي عده اي خاص معني و مفهوم داشته باشد. همين. كل كار گرافيكي ارمياي دات آي آر همين است.
قطعا خالق ارميا ، از خلق اينچنيني اين ارميا هم دليل داشته است. وگرنه مثلا چرا همه صفحه حركت مي كند و للحق ثابت مي ماند؟
صفحات داخلي كمي بيشتر كار گرافيكي دارند و به همين دليل كمي بيشتر توي ذوق ميزنند ! يك جفت دست نويسنده آبي روي يك صفحه كليد كه البته تاثير افكت هاي فتوشاپ است و الا ما دست آبي رنگ نداريم.
نيمهي مدرن دست حلقه - ي يحتمل ازدواج - دارد و نيمه سنتي دست هم انگشتر عقيق ! كه البته تاثير افكتهاي فتوشاپ است و احتمالا فيروزه اي بوده است.
خلاصه اينكه كار گرافيك و زيبايي سايت تعطيل ! هر چه قدر در بيوتن وقت گذاشته شده است، به نظر ميرسد اينجا سرسري گرفته شده است.
از باب راحتي كار مخاطبان و جستجو در سايت و ارسال نظرات و ... هم كار خاصي صورت نگرفته است. نميگويم كار حرفهاي و درجه يكي ميبايست انجام ميشد ، اما حداقل انتظاراتي بايد برآورده ميشد. آن هم بعد از اين همه سال.
ارمياي معمر كه فعلا تا كتاب بعدي گم و گور شده است. اين يكي ارميا را بچسبيد لطفا. چرا كه اگر از آنيكي بيشتر خواطرخواه نداشته باشد، كمتر ندارد...