تاريخ انتشار : ١٨:٥ ١٧/١١/١٣٨٨

اشتباهي به نام سكوت
بالاتر از الاكلنگ بنشين آقاي اميرخاني!



وقتي اول مطلبي را از سيد ياسر خواندم و بعد در جوابش نوشته‌اي از آرش سالاري، برايم موضوع آن قدر جالب شد كه نوشتنم عود كند! موضوع آن‌جا مهم‌تر و سخن برانگيزتر مي‌شد كه سخن از رضا اميرخاني يعني پُل آشنايي من با ادبيات داستاني امروز و شخصيت دوست‌داشتني ِ من بود. در عمل شايد بشود اين نوشته را نقدي بر يادداشت آرش سالاري دانست و تاييدي بر حرف‌هاي سيد ياسر!

قبل از شروع، اين جمله‌ي جناب سالاري را باز مي‌خوانيم: « او آزاد است به عقیده داشتن.» سوآل اين كه كجا سلب آزادي از نظر ايشان صورت گرفته؟! اگر منظورتان از آزادي عقيده، نقد نشدن عقيده است كه ضمن اين كه بطلانش واضح است، نقد شما نيز گونه‌اي از سلب آزادي است!

اما يكم: جناب نويسنده مي‌فرمايند كه شما رضا اميرخاني را رضا اميرخاني نكرده‌ايد پس نبايد از او توقع داشته باشيد؟! آيا تنها بايد او را بزرگ كرد تا توقع داشت ازش؟ كسي كه به عنوان نويسنده‌ي انقلاب معرفي و مطرح مي‌شود حتا با اين وجود كه خودش و قلمش و فكرش باعث شهرت و نفوذش باشد، آيا خطاست كه انتظار انقلابي بودنش را بكشيم؟! اگر انقلاب نبود واضح است كه اميرخاني به عنوان نويسنده‌ي انقلاب مطرح نمي‌شد. يعني يا "مطرح" نمي‌شد يا به عنواني غير از "انقلاب" خود را مي‌شناساند! پس بيراه نيست كه متوقع باشيم از او!

دوم: پرسيده‌اند از ملاك "وقف ولايت" بودن! وقتي به كسي اميد داريم كه "وقف ولايت" باشد احتياج به ملاك ديگري نيست. واضح است. تبعيت ِ تام، نشانه‌ي اين پيروي يا به عبارتي وقف بودن است. پس انتظار نكشيد كه گروهي يا حزبي تشكيل شود و اساس‌نامه ببافد كه هر آنكه اين شرايط را داشت، فرم بنويسد و عضو شود و بعد چنان كند!

سوم: فرموده‌اند اميرخاني وارد سياست نشده كه بخواهد خارج شود! و باز بر فرمايششان تقرير مي‌آورند كه داستان سيستان سياسي نيست! اگر سياست را، ديانت بدانيم، كه داستان سيستان كاملا سياسي است. حتا اگر دين و سياست را جداي از هم قبول كنيم، باز پر است از نقطه‌هاي سياسي! پس اميرخاني در ميانه‌ي عرصه‌ي سياست بوده. اصلا از داستان سيستانش بگذريم. باز مي‌گويم كسي كه مي‌شود "نويسنده‌ي انقلاب" كسي كه مي‌شود "نخبه‌ي انقلاب"، و به اين اسم شناخته مي‌شود هر چه هم گريزان باشد از سياست، گريزگاهي نيست، كه در ميان ميدان سياست است!

چهارم: در اين مورد كه عده‌اي حملات‌شان را ناجوان‌مردانه به اميرخاني و شجاعي و غير از آن‌ها تقديم كرده‌اند، با جناب سالاري موافقم. كساني كه به خاطر حمايت سيد مهدي شجاعي از موسوي او را در مقابل خط ِ‌ولايي كشتي پهلو گرفته مي‌نشاندند و بدتر از آن، كساني كه اميرخاني را به "جرم" حمايت نكردن از احمدي‌نژاد بازنده‌ي رقابتي ناخواسته با فرهاد جعفري خواندند! بي شك اين فكر از نظر نگارنده مذموم است ولي انگار هنوز عده‌اي فضا را انتخاباتي مي‌دانند. در اين كه صحنه‌ي سياست بازي كه نمونه‌اش متجلي در انتخابات است، الاكلنگي است بحثي نمي‌بينم. اما انتخابات تمام شد. نمي‌خواستيم و نمي‌خواهيم اميرخاني از يك نامزد حمايت كند يا برايش ميتينگ تبليغاتي بگذارد و مناظره كند. اشتباه اين جاست كه جايگاهي چون جايگاه ولايت، در هيچ سويي از اين الاكلنگ نمي‌گنجد! پس بد برداشت نشود كه ايشان نه حامي احمدي نژاد است و نه موسوي! نباشد... پيرو خط ولايت باشد و با هر دو تايشان مخالفت كند!

آيا هنوز مي‌انديشيد كه نبايد از نويسنده‌ي انقلابي داستان سيستان انتظار شكستن ديوار بلند سكوت را داشت؟!

و آخر اين كه اميرخاني هنوز همان اميرخاني ِ دوست‌داشتني ِ آغاز نوشته است برايم. اما معتقدم نويسنده‌ي محبوبم –كه بر گردنم حق دارد- مرتكب اشتباهي به نام سكوت شد.

محمدهادي علي بابايي

مطلب ديگري در موردِ سكوت رضا اميرخاني از جناب ميثم اميري

یالطیف

توی سایت ها مطلبی دیده بودم در موردِ سکوتِ رضا امیرخانی در موردِ وقایع اخیر. ژان پل ساتر مطلبی دارد به این مضمون که مخاطبانِ و هوادارنِ یک نویسنده حق دارند از او بخواهند که نظرش در موردِ اتفاقی که دارد می افتد چیست.(اگر درست آدرس داده باشم.) این حق ِ اخلاقی مخاطبان رضا امیرخانی است که از او مطالبه کنند. آن طور که جنابِ سالاری فرموند نیست. بنده به شدت به این جمله ی "و من روی سخنم با یاسر نیست.که با همه ی سیاست زده گان انقلابی این روزهاست که خونخوارانه،مخالف را حتی اگر رضا امیرخانی باشد،تاب نمیآورند.وحشیانه فقط موافق میخواهند." نقدِ اساسی دارم و احساس می کنم این گونه یک سویه تیغ کشیدن خود خلافِ اخلاق است.

چرا باید این خواسته از آقای امیرخانی که منتظر ِ دیدگاه ها و نظراتِ او هستیم باطل بنماید؟ متاسفانه دلیلی در تایید این گفته اقامه نمی شود. هر چند عنوانِ ستایش محض و دفاع مطلق از امیرخانی خود پاسخی بر این ایرادِ بنده است. چرا که او فقط خواسته احساساتش را بیان کند و متاسفانه طیفِ آرمان خواه و انقلابی که امروز از هر دو سوی جبهه استخوان در گلو و خار در چشم است مورد هجمه ی خود قرار داده است. من از از طرفِ وبلاگِ طلبه ضد، ضد طلبه از همه ی رفقای بی کسم معذرت می خواهم. ایشان طوری مطلب شان را نگاشته اند گو این که جوانان دردمند و آرمان خواه را از این فتنه سودی است. یا ما در پی رانتی هستیم. به اندازه ی کافی نسل ِ آرمان خواه درمانده است که نخواهد همین چهار تا مشتری و نویسنده اش را بپراند.

اگر نسل ِ آرمان خواه و مذهبی به زعمِ شما سیاسی کار و بی اخلاق شده است به خاطر ِ حوزه های علمیه است. لطفا ریشه های مشکل را بشناسید و به حوزه ی علمیه ایراد بگیرد که نتوانست ما را تربیت کند. البته حوزه ی علمیه ای که امروز در کنار ِ اندک نیروهای مستعد و جویای حقیقت و دین، مامن ِ کسانی شده اند که از همه جا رانده شده اند و از شدت ضعف علمی و کند ذهنی انتخابی جز حوزه نداشتند، عاجزتر از این نقدهاست... یک زمانی فکر می کردم که توی حوزه خبری است، اما... به یکی از دوستان که با توجه به قوتِ علمی و پشتکارش در دانشگاه می خواست برود حوزه گفتم این کار نکند. توی این حوزه ها هیچ خبری نیست. می توانی در همین دانشگاه بمانی و منشا خیر باشی... صحبت از کدام ِ بی اخلاقی می کنی بردار! صحبت ما از بی یاوری است. صحبت از کرور کرور زنبور ِ بی کندو است که مفترقند.

اما امیرخانی...

مخالفتِ رضای امیرخانی از دولت با توجه به اهمیتی که ایشان به مسائل فرهنگی می دهند قابل ِ درک است. منتها ساده اندیشانه است اگر خواسته ی امثال ِ سید یاسر از رضا امیرخانی را تنها حمایتِ از احمدی نژاد بنماییم. این دو موضوع از هم جداست. تبیین کردن جایگاه خود در میانه ی ماجرا با حمایت از احمدی نژاد تنها خلطِ مبحث است. مگر همه ی کسانی که در این میان جایگاه خود را تعریف کردند حامی احمدی نژاد بودند؟ مگر دکتر روح الامینی که فرزندش را در میان از دست داد، حامی احمدی نژاد بود و یا هست؟ ولی دیدید که تا آن جا که می توانست مساله را تبیین کرد. برادر، من فکر می کنم این دو موضوع از هم جداست. آری؛ کار به جایی می کشد که مسائل ِ سیاسی به اصول ِ دین مرتبط می شود. مسائل ِ سیاسی... یک جوری در موردش صحبت می کنید گو این که هر کس پیرامونش حرفی بزند انگار دچار ِ خبط شده است. مگر نه این است که آثار امیرخانی، حتی رمان هایش، پر از المان های سیاسی و نظراتِ سیاسی نگارنده است که گه گاه مستقیما بیان شده؟

عزیزان اگر از سید مهدی شجاعی و محسن حسام مظاهری گفتید از فرهاد جعفری هم بگویید. هیچ کدام از ما به لعن و نفرین سید مهدی شجاعی نپرداختیم. هیچ کدام مان کتاب هایش را آتش نزدیم. با همه ی کله خری و خشک مغزی و وحشیگری مان هنوز سید مهدی را دوست داریم. هنوز مقاله های محسن حسام را با جان و دل می خوانیم. بعد ِ انتخابات هنوز هم خریدار کرشمه ی خسروانی سید مهدی بودیم. به انتخاب ِ سید مهدی و محسن حسام در انتخابات احترام می گذاریم. هر چند ممکن است نقد هم کرده باشیم، که آن هم از روی دلسوزی بود و نه از برای به آتش کشیدن و قطع رابطه کردن. اما... توی می دانی برادر که فرهاد جعفری، نویسنده رمان پرفروش کافه پیانو، در اوج شهرت در میان سکولارها و جریان شبه روشن فکری از احمدی نژاد حمایت کرد؟ تو می دانی ده ها جلد از کافه پیانوی او را به نشر ِ چشمه برگرداندند؟ آیا تو می دانی کتابش را آتش زدند؟ آیا تو می دانی که او گفت اگر همه 70 هزار جلدش را برگردانند از تصمیمش منصرف نمی شود؟ آیا تو می دانی او به یک چهره ای منفور در میان طرفدارانش بدل شد؟ آیا تو می دانی که می توانست با بستن تنها یک روبانِ سبز در شهرت بماند و حالش را ببرد؟ تو می دانی که او با به جان خریدنِ این همه تهمت و انگ آینده خود را تیره کرد؟ آیا تو می دانی که اگر سید مهدی از موسوی حمایت کرد این فرصت را هم داشت که در حضور رهبر تریبونی داشته باشد، با این همه فرهاد جعفری دستش از این گونه تریبون ها کوتاه بود و هست؟ این همه از امیرخانی گفته ایم و نوشته ایم، اما بگذار جانبِ انصاف رعایت کنیم و این را اضافه کنیم که جعفری حمایت کرد و می کند تنها به خاطر ِ عقایدش. حتما می دانی که باید به شرف ِ این آدم ها درود فرستاد! تو می دانی این مرد دوباره دل به دریا زد و در اینجا با تکیه بر دیدگاه های سکولارش از مردم برای حضور در راهپیمایی 22 بهمن دعوت کرد. و هنوز هم پای انتخابش ایستاده است.

سید یاسر و امثال ِ او فراوانند. بگذار بگویم در میان ِ خیل ِ دوستانم بسیاری مانند او سوال دارند. من از هر یک از دوستانم که بیوتن را خوانده است پرسیده ام گفته اند چرا امیرخانی سکوت کرده است. این سوال جدی است. سید یاسر عزیز این تنها سوال تو نیست. این سوال ِ بسیاری از ماست. البته ما برای تصمیم گیری منتظر ِ کسی نمی مانیم. خمینی به ما یاد داد که معطل ِ کسی نباشی. ولی حق بدهید که این را پرسیم چرا سکوت؟ آن هم رضا امیرخانی... امیرخانی که در سال های اصلاحات به خاطر ِ اظهار نظر یک نفر، توی لوح سرمقاله می نوشت. اما اکنون با گذشتِ چندین ماه از دورانِ فتنه حتی یک خط مطلب در تبیین این ماجرا ننوشت. این مساله ی بدیهی را نمی توان کتمان کرد. آیا این غائله اندازه ی یک سخنرانی سرشار ارزش نداشت؟ آیا این فتنه ی عظیم قاعده ی یک کتابِ خاطرات شعبان بی مخ ارزش نداشت که نویسنده ی ما برایش مطلبی بنویسد؟

سایتِ ارمیا نوشته است که اگر می خواهیم کاری کنیم به دولت بگوییم مجوز ِ اثر امیرخانی را بدهد. باشد آقای سایتِ ارمیا... به دولت هم می گوییم، ولی این را بهش می گویند فرافکنی! ما منتظر ِ این نیستیم که امیرخانی با رجا و یا کلمه مصاحبه کند. اما انتظار داریم موضعش را بدانیم، چه باک اگر از سایتِ تابناک باشد. جالب است آقای سایتِ ارمیا می گوید موضع ایشان همان موضع ِ داستان ِ سیستان است. برادر ما انتظار تبیین ماجرا داریم نه فقط موضع. ما منتظر ِ تحلیل وقایع از دیدِ آقای امیرخانی هستیم. وگرنه مساله فقط ولایت پذیری نیست. کیست که در ولایت پذیری آقای امیرخانی شک کند؟ (که اگر کسی شک کند حق دارد.) مساله جای دیگری است برادر. ما به دولت می گوییم که به اثر ِ امیرخانی مجوز بدهد... مگر ما خواستیم که امیرخانی در موردِ دولت صحبت کند؟ مگر همه ی کسانی که موضع مشخص کردند انسان هایی بی درد بودند؟ اگر امیرخانی منتظر مجوز است باید بدانید که افرادی هستند که عمری است به خاطر ِ عدم ِ رعایت عدالت و با وجود کپرنشینی و مشکلاتِ کمر شکن پای ِ انقلاب ایستاده اند. راستی، به نظر ِ شما این جمله ی آقای سایتِ ارمیا اخلاقی است؟:"دوستان به خاطر داشته باشند كه موضعِ رضا اميرخاني، همان موضع داستان سيستان است در دوره‌اي كه عدالت‌طلبانِ فعلي محوِ جمال دوم خرداد بودند! "

من هنوز نمی توانم باور کنم که این جور نوشته ها را امیرخانی تایید می کند. این استدلال مخدوش و مغلوط است. همانند جمله ی آقای کروبی به شیخ صادق لاریجانی است؛ که آن موقعی که او داشته مبارزه می کرده، شیخ صادق در آغوش مادرش شیر می نوشیده. با این جور نوشته ها سر چه کسی دارید منت می گذارید؟ منظور از عدالت طلبان ِ فعلی کیست؟ آرمان بسیاری از ماها عدالت است. من خیلی ها را می شناسم که عدالتِ خواه هستند و به یاد نمی آورم محو ِ جمال ِ دوم خرداد بوده باشند. کم نیستند عدالت طلبان فعلی که همچنان در میانِ پیوند های ظالمانه خرد می شوند ولی پای عدالت ایستاده اند و هیچ گاه محو جمالِ هیچ جریانی نبودند.

البته این را بگویم خمینی به ما یاد داد که با هیچ کس عقدِ اخوت نبندیم. (این اسمش وحشی گری یا خون خواری نیست!)
خمینی به ما آموخت که انسان ها را معیار ِ حق نگیریم.

و آموختیم از هیچ کس در این روزگار، جز حضرت صاحب (عج)، نمی توان به صورت مطلق دفاع کرد. از سید علی خامنه ای نمی شود مطلق دفاع کرد چه رسد به امیرخانی.

آقاجان اصلا قبول؛ امیرخانی همین الانش هم پیرو ِ ولایت است، این مساله هم قابل کتمان نیست. کمی تیزهوشی لازم است تا این سخن را از لا به لای نوشته های رضا بکشد بیرون. به قول ِ دکتر یگانه استاد دوست داشتنی جامعه شناسی، امیرخانی در قبال جمهوری اسلامی موضعی غیر قابل برگشت گرفته؛ نه با داستان ِ سیستان که با ذکر مشتاقانه رضای لبنانی از امام خمینی در بیوتن. اما...بگذار تا بگذریم. گفتنی ها را گفتیم.

بگذار ساده تر بگویم به هیچ وجه هدفِ این نوشته نقد و یا تخطئه ی رضا امیرخانی نبود، وگرنه برای نقد باید بیشتر از این ها کیسه کشید. تنها تلنگری بود به آقایانی که فکر می کنند افراد به خاطر ِ نام شان اشتباه نمی کنند...


دو صد و بيست و نه
رضا اميرخاني نويسنده‌اي كه فقط براي خودش مي‌نويسد

نوشته‌اي از ميم لام

خیلی وقت بود که می خواستم از سکوت جناب رضا امیر خانی و برخی دیگر انتقاد کنم! عقده


شد توی گلوی م ! هر کاری کردم و به هر دری زدم فرو خورده نشد! حتا تبدیل به


اشک و ناله آه هم نشد! آخر کسی نبود بگوید: بچه تو را چه به انتقاد! خدا را شکر


تنبلی باعث شد تا از نوشتن پر شور ولی بی شعور منصرف شوم.



گذشت و گذشت تا چند روز پیش و سرکی به " سایت ارمیا " کشیدم تا ببینم


جناب امیر خانی روزه سکوت ش را شکسته یا نه!


اما زهی خیالات باطل! عوض ش چند نفری از سکوت ایشان انتقاد کرده بودند و


البت یک نفر هم بود که از ایشان دفاع کرده بود.


من هم به یادم افتاد که زمانی انتقادی شدید داشته م! این دفعه تصمیم گرفتم عاقلانه تر بنویسم.



این سیاهه نه نقد آن نوشته هاست و نه تایید شان. بل که حرف دلی است از این بنده ی حقیر سر تا پا تقصیر!



امید وارم که اشتباهات این سیاهه را به حساب طلبه بودن م نگذارید، نگویید که هر


که می رود حوزه همین می شود و ال و بل و جیمبل و ....


بگذارید به حساب کودکی م! نه به حساب حوزه ای که یک تار موی طلبه ی " صرف ِ ساده "

خوان ِ تثبیت نشده ش با ارزش تر از هزاران دانش گاه و دانش جو است.



و اما اصل مطلب:



حداقل هفته ای یک بار به سایت ارمیا سری می زدم که 88 مین سرلوحه ی رضا

امیر خانی را ببینم که مثلا" راجع به مسائل سیاسی روز است!


اما زهی خیال باطل! دریغ از حتا یک کلمه !


آن موقع زیاد ناراحت نشدم.


پیش خودم توجیه کردم که آقای امیر خانی فکر کرده اگر توضیحی بدهد به شعور


مردم ایران توهین شده!


وقتی عصبانی شدم که صدای ایشان بعد از فاجعه ی عاشورا هم در نیامد.


آخر کسی نیست به این آقا بگوید اگر شما نویسنده ی مردمی هستی چرا برای مردم،


برای آن هایی که دوست ت دارند نمی نویسی! چرا راه را نشان نمی دهی! فکر


کردی اگر کلمه ای از سیاست بنویسی دفتر و قلم و دامن ت نجس می شود؟!


پس چرا قبل تر که اوضاع این قدر حاد نبود نوشتی؟!


شاید کسی شما را الگوی خودش قرار داده باشد – به درست و غلط ش کاری ندارم


– خب شما که الگو هستی باید مشی تان را د تمام مسائل بیان کنید.


مشکل من تنها سیاست نیست!


عزل جناب صانعی ِ ملعون از مرجعیت که سیاسی نبود – هر چند که بعضی گفتند


بود! – چرا از آن ننوشتی؟


نویسنده ای که مردمی است باید نوشته های ش را در معرض دید ِ عموم قرار دهد،


بی واهمه . نه این که بنویسدشان در دفتری شکیل و بگذارد درون گنجه ای و بعد ها


که از نوشته های ش متنفر شد یا به قول امروزی ها تاریخ اکسپاید ش تمام شد

بسوزاندشان!

رضا امیر خانی عوض نشده!


رضا امیر خانی همان ارمیای " ارمیا " است. همان من ِ " من ِ او " ،


رضا امیر خانی هنوز هم شانس گرفتن رتبه ی قبولی را دارد. همان رتبه ای که در


"ناصر ارمنی " ش بیان کرد. رضا امیرخانی هنوز هم رضا امیر خانی ِ " داستان


سیستان" و " نشت نشا " است. هنوز هم حاج مهدی " بیوتن " است، هنوز هم همان


رضا امیرخانی ِ " سر لوحه ها " ست.


اما دیگر مردمی نیست! شاید از اول ش هم نبوده . برای خودش و برای دل ش


می نویسد نه برای مردم.



آقای یا خانم ِ مدیریت سایت " ارمیا " ، مهم نیست که " نفحات نفط " در ممیزی


وزارت فخیمه ی ارشاد ِ دولت 10 م گیر کرده و هنوز مجوز نشر نگرفته! نویسنده


ای که مردمی باشد و برای پول و شهرت ننویسد به طرق دیگری هم می تواند کتاب


ش را منتشر کند. برای ش هم مهم نیست که فردا شخص دیگری کتاب را به نام


خودش چاپ کند یا فردا بیندازندش تو زندان!


اما به قول دوست م – آ سید احمد آقا – شهرت هیچ گاه از هنر جدا نیست و هنرمند


اگر مهذّب نباشد همیشه به دنبال شهرت است. البته کم و زیاد هم دارد.


والبته تر این که من از جناب امیرخانی تقاضای هم چه کاری را ندارم چون خودم


هم اگر بودم هم چه کاری نمی کردم.




اگر آقای امیرخانی ولایت مدار است – که هست ! – حتما" این سخنان حضرت ِ آقا


( حفظه الله ) را شنیده است :


« نقش نخبه گان و خواص این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان ، در


دیگران به وجود بیاورند. رسا بگویید ، روشن بگویید ، مبیّن بگویید ، آن چه را که


می فهمید . هیچ انتظار نیست - حق هم نیست که انتظار باشد – که کسی خلاف


فهمیده ی خودش حرف بزند. اما آنی را که فهمیدید را بگویید. سعی هم کنید آن چه


را می فهمید ، درست باشد. »





رضا امیرخانی اگر جزء نخبه گان دسته ی اول نباشد، بالحتم جزء نخبه گان

دسته

ی دوم که هست.

من از رضا امیر خانی نمی خواهم که له یا علیه کسی حرفی بزند ،


اما مثل قدیم باشد.

راه و چاه را نشان بدهد، حداقل هفته ای یک بار چند خطی بنویسد از اوضاع


نا به سامان جامعه. انتقاد کند ، پیش نهاد کند ، مسائل را تبیین کند ، آن چه را که


می فهمد بگوید. ، عمّار باشد!



به نظر من رضا امیرخانی دیگر مردمی نیست. برای مردم ش نمی نویسد ،


برای خودش می نویسد، برای دل ش!



البت ناراحت هم نیستم از این کارش!


که صادق آل محمد ( علیه و علی آبائه و علی اهل بیته سلام الله تعالی ) فرمود :


اگر از شخصی خطایی دیدید تا هفتاد مرتبه توجیه ش کنید. و من هم پیش خودم


این سکوت دردناک جناب امیر خانی را توجیه کرده م. البته کم کم دارد به هفتاد


مرتبه می رسد! بعد از مرتبه ی هفتادم باز هم توجیه ش می کنم ، چرا که من


نه عالم م و نه عادل و نه مجتهد! چرا که شاید در جهل مرکب باشم. چرا که من،


محمد مهدی حیدری پرچکوهی ، 5 سال دارم!



این سیاهه فقط به این دلیل نگارش شد که حرف دل م را زده باشم.


زیرا این وب لاگ نه دیدی دارد نه بازدیدی!


می خواستم این حروف را در قالب سیاه وب لاگ م فرو کنم تا شاید کمی آرام شوم.



در آخر این سیاهه را رامختوم می کنم به کلامی از حضرت ِ آقا ( حفظه الله تعالی ، مدّ ظلّه ) :


کجا هستند آن کسانی که ، آن شخصیت های بزرگی که دنبال جان بازی رفتند؟


أین عمار ؟!



لب الباب این سیاهه همین جمله بود.


مطلب بعدي:
مرگ تدريجي اميرخاني در من
وبلاگ دختري از سيدني
در یک ماهه منتهی به انتخابات و هیجان ناشی از تبلیغات کاندیدا ها و طرفدارانشان,بارها به سایت امیرخانی سر زدم,اخبار مربوط به او را جستجو کردم تا شاید مطلبی از او یا در مورد او در رابطه با انتخابات بخوانم اما دریغ از یک کلمه!!

این ابهام آزاردهنده با هزاران نتیجه گیری و توجیه در ذهنم ماند تا همین یک ماه اخیر که متوجه درج مطالبی پی درپی و پینگ پونگی در همین رابطه از افراد مختلف در سایتش شدم.خواندن این مطالب و از همه مهم تر سکوت علی الظاهر امیرخانی در قبال آنها و توضیح مدیر سایت !! او ,مرا بر آن داشت که من هم سوالاتی را که در این 9 ماه آزارم می داد بنویسم.

چند خطی که با عنوان "توضیح مدیر سایت" در جواب یکی از افراد نوشته شده بسیار جالب است.البته اگر مدیر سایتی در کار باشد یا لااقل این چند خط از شخصی غیر از امیرخانی باشد.چراکه لحن کلام و نوع ادبیات بسیار شبیه لحن خود امیرخانی است!!

ایشان در جواب علاقمندان امیرخانی که از او انتظار ابراز نظر در مورد وقایع اخیر را داشته اند,فرموده اند:کار امیرخانی نوشتن کتاب است نه بیانیه!!

عجیب است.مگر بیانیه نویسی منصب جدیدی است در کنار بقیه حرفه ها؟بیانیه را هر کسی می تواند بنویسد .بیانیه چیزی شبیه همان مقاله ها یا مطالبی است که اتفاقا امیرخانی در بسیاری از موارد که ربطی به او هم ندارد می نویسد.اما با این حال مگر کسی از امیر خانی بیانیه خواسته است؟ مگر در این چند ماه چند نفر غیر از موسوی بیانیه نوشته اند؟

آنچه در یک ماه قبل از انتخابات و همچنین بعد از انتخابات از امیرخانی انتظار میرفت این بود که حرف بزند مثل همه مردم. اعم از عوام و خواص. اینگونه پنهان کاری در ابراز رای فقط مخصوص مقام رهبری است و یا شاید بعضی از زمام داران ,نه هنرمندان و نویسندگان و بقیه مراجع تاثیرگذار و مورد توجه عموم مردم.مردمی که شاید بعضی از آنها تحقیقی که برای انتخاب اصلح میکنند,صرفا همان دانستن نظر فلان شخصیت محبوبشان است و لا غیر!

مگر دلیل جذابیت موسوی در نزد بعضی جوانان چه بود؟ نخست وزیر امام بودن امتیازی بود که میانسالان را جذب می کرد و ذکر این مسئله از زبان جوانانی که امام را ندیدند فقط تکرار طوطی واری بود برای خالی نبودن عریضه! محبوبیت موسوی در بین جوانان مرهون دو اصل بود:یکی حرفهای فریبکارانه اش و همچنین موضع او در برابر موضوع های بودار و خط قرمزها و دیگری شخصیت های برجسته و محبوبی که در کنار او و پشت سر او بودند.یکی از گروه هایی که با اعلام طرفداریشان از موسوی افرادی را به سمت او کشاند همین گروه هنرمندان بود.در زمانه ای که اکثریت جامعه ی هنری را افرادی ...تشکیل میدهند و این جماعت همه ی توانشان را در حمایت از موسوی بکار بستند چقدر دردناک است که از همین قلیل هنرمند مذهبی و ولایی هم که داریم بعضی ها به دلایلی واهی چون دلگیر بودن و معترض بودن از فلان وزارت خانه یا شیوه ی عملکرد دولت احمدی نژاد در فلان قضیه و یا زبانم لال اینکه موسوی 20 سال پیش فلان بود-غافل از اینکه امروز چه است.که اگر متفکرین ما هم چنین پندار ساده لوحانه ای دارند وای به حال بقیه!-سراغ موسوی رفتند.حمایت گروه اول هنرمندان از موسوی چندان عجیب و نگران کننده نیست چرا که در خیل طرفداران او بهایی و ضد انقلاب و سلطنت طلب و صهیونیست و آمریکا و...هم بودند, اما اینکه 4 تا آدم سرشناس مذهبی و انقلابی در کنار اینها باشند بسیار تاسف آور است.چرا که وجود همین افراد حجت قاطبه مذهبی در میان طرفداران موسوی بود.سالها پیش در رمانی خواندم که دختر قهرمان داستان از اینکه رقیب عشقی اش فرد پست و بی خودی بود احساس نفرت میکرد واین جمله را بیان میکرد که"از اینکه هم جنس او هستم از خود بیزار شدم"و عجیب است که چرا این گروه از اینکه در کنار تمام جریان استکبار خارجی و افراد معلوم الحال داخلی هستند نه تنها احساس نارضایتی نمیکردند بلکه به راه وانتخاب خود شک هم نکردند!! بگذریم.در چنین وضعی است که جای خالی امثال امیرخانی در این طرف احساس میشود.خوانندگان عزیز مرا به یکه تازی وقضاوت سرخودانه متهم نکنند که آنچه اتفاق افتاد معمای پیچیده ای نبود!

مدیر سایت فرمودند:" اینکه امیرخانی مدام بخواهد توضیح دهد که در سیاست الاکلنگی ما ,مخالف احمدی نژاد بودن به معنای موافق موسوی بودن نیست ,امری کلافه کننده است"

آقای مدیر سایت سیاست الاکلنگی نیست اما انتخابات امسال الاکلنگی بود! یا احمدی نژاد یا غیر احمدی نژاد! مهم نبود که کدام یک از آن سه نفر.البته عاقلان دانستند که شانس موسوی بیشتر است.اینکه رضایی را از این گروه جدا کنیم و او را اصولگرایی بهتر و متعادل تر از احمدی نژاد بدانیم و ... امری ساده لوحانه و به قول ظریفی نشان از نوعی پخمگی سیاسی است که متاسفانه عده ای از انقلابیون ما را شامل شد.که امیدوارم امیرخانی باهوش وظریف ما چنین اشتباهی نکرده باشد .خب گزینه دیگری باقی نمی ماند الا رای سفید دادن که مخصوص آدم های حیران است نه امیرخانی...

اما انتخاب احمدی نژاد بصیرت میخواست!

بصیرت میخواست تا بفهمی از همان 4 سال پیش در داخل و خارج بحث اصلی, این مرد بود و شیوه تفکر و عملش.

بصیرت میخواست تا بفهمی به قول سعید قاسمی این احمدی نژاد بود که زیر میز زد و بازی را به هم زد.

بصیرت میخواست تا ببینی که در این 4 سال علی رغم همه کارشکنی های مثلث زر و زور و تزویر و همکاران خائن, این مرد همه تلاشش را کرد تا لبخند رضایت را بر لبان رهبر پس از سالها خون دل خوردن بنشاند و نشاند که اگر گوش حقیقت شنوایی داشته باشی این همه حمایت ره بر از او دلیل درستیش است.

بصیرت میخواست تا بگردی ببینی که او در این 4 سال چه کرد که تمام دشمنان ما در این انتخابات همه توانشان را برای شکست او بسیج کردند.

بصیرت میخواست که از همان 9 ماه پیش در میان صحبتهای رهبری در کردستان در مورد ویژگی های فرد اصلح بفهمی همو که نباید رایش را بگوید چگونه روی بعضی ویژگی های احمدی نژاد تاکید میکند .

بصیرت میخواست که همان 9 ماه پیش از حرف های جریان داخلی و خارجی مقابل احمدی نژاد عمق فتنه های ماه های اخیر را پیش بینی کنی.

بصیرت میخواست تا درک کنی فقط با انتخاب احمدی نژاد است که می توانیم به راه امامی که سالها از او دور افتاده ایم اندک اندک باز گردیم.

بصیرت میخواست که بفهمی هیچ کس صد در صد خوب نیست,اما باید ضعف ها و قوت های افراد را در ترازوی انصاف گذاشت تا مشخص شود خطاهای احمدی نژاد با آنچه آنها شعارش را دادند و در این 9 ماه کردند زمین تا آسمان تفاوت دارد.

بصیرت میخواست تا حب و بغض های شخصی را به کناری نهی و به حکم عقل و مصلحت انقلاب تصمیم بگیری.

بصیرت میخواست تا جملات طلایی پیر جماران را که برای همیشه ی تاریخ به یادگار گذاشت به یاد بیاوری که فرمود :"ملاک حال فعلی افراد است" "هر وقت دیدید دشمنان برای شما کف زدند حمایت کردند بدانید دارید راه را اشتباه میروید و به خود بیایید" و اینها را کنار ادعاهای آقایون و حمایت همه جانبه ی دشمنان از جریان "نه احمدی نژاد" بگذاری و راه درست را تشخیص دهی.

بصیرت میخواست تا هرگز فکر نکنی بیشتر از ولیت میفهمی!

بصیرت میخواست که عده ای نداشتند و عجبا که هنوز هم ندارند!

اما امیرخانی که ما میشناختیم باید این بصیرت را می داشت. البته شناخت ما از امیرخانی برگرفته از نوشته هایش بود . در حقیقت او خود را اینگونه به ما معرفی کرده بود ,مگر اینکه آدرس غلط به ما داده باشد که آن حرفی جداگانه است.

جوانی باهوش,مومن,زیرک,دلداده ی انقلاب امام شهدا و رهبری,متعهد اما فارغ از شعار زدگی و تصنع,شجاع ,آزاده و.....

از چنین کسی توقع زیادی نیست که بخواهیم در بزنگاه سره را از ناسره تشخیص دهد و به میدان بیاید و با ابراز نظر خود و ذکر دلایل آن با همان شیوه و کلام دلنشین مخصوص خودش ذهن بسیاری از جوانان هوادار خود را روشن کند و حقایق را تبیین کند.اما نکرد .ساکت ماند تا هر کسی به نفع خودش این سکوت را معنا کند.

انتخابات گذشت و حوادث تلخ بعد از آن شروع شد.وجبهه ی مقابل کم کم ماهیت واقعی خود را نشان داد .بسیاری از فریب خوردگان که جرات پذیرفتن حقیقت را داشتند از آنها برگشتند.اما جوان هایی که چند ماه با احساسات آنها بازی شده بود ,لجوجانه بر سر عقیده خود ماندند و در این راه حاضر شدند همه را هزینه کنند.در این فضای آشفته جریان نفاق تیر اصلی خود را به سوی رهبری پرتاب کرد.

و قصه مظلومیت علی دوران به اوج خود رسید.ره بر,امروز جامعه را با دوران امیر المومنین مقایسه می کند و از جای خالی عمارها در کنار خود شکوه می کند! که چرا عماری نیست تا روشنگری کند تا جوانان بتوانند حق را از باطل تمییز دهند؟

مدیر سایت در این رابطه می فرماید:"دوستان به خاطر داشته باشند که موضع امیر خانی همان موضع داستان سیستان است در دوره ای که عدالت طلبان فعلی محو جمال دوم خرداد بودند!"

اولا در ولایت مداری ما منتی بر کسی نیست.این خداوند است که بر ما منت نهاده و نعمت شناخت ولی زمان را در آخر الزمان به ما ارزانی داشته.دوما اگر موضع امیرخانی غیر از این بود که ما از او متوقع نبودیم.اتفاقا همه دلخوری ما از او همین است که چرا موضع خود را اعلام نکرد و از حریمش آنگاه که به آن اهانت شد حمایت نکرد؟

چرا امیرخانی این عمار ره بر را نمی شنود؟چرا احساس وظیفه نمی کند؟ چرا از محبوبیت خود در بین جوانان برای دفاع از رهبری خرج نمی کند؟ چرا صدای ره بر را نمی شنود آنگاه که فرمود"بعضی نگفتن ها در آن زمان که باید گفت خیانت است"؟چرا دست مجروح ره بر شکسته دل را به یاری نمیگیرد؟ چرا بغض ره بر را در 29 خرداد نشنید؟ این سکوت ننگین را فردا چگونه پاسخ می دهد؟! امروز روز امتحان بود سمپادی مردودی که ادعایت گوش فلک را پر کرده!!!
در همين رابطه :
. رضا اميرخاني مال ما نيست
. رضا اميرخاني مال ماست
. رضا اميرخاني مال يك طيف خاص سياسي نيست
. ماخذ: وبلاگ سه‌روزانه‌ها
. ماخذ: وبلاگ دختري از سيدني
. ماخذ: وبلاگ دو صد و بيست و نه
. ماخذ: وبلاگ پر از آفاق


  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٣٨٧٥
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.