جهت سهولت دسترسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن پانزده نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
30
حقيقت: حاشيههاي من و نمايشگاه كتاب
http://nedayehaghighat.blogfa.com/post-49.aspx
نجمه السادات مولايي-ارديبهشت89
1
ديدار با دو نويسندهي محبوب
5- رضا امیرخانی، نويسنده محبوب ومشهور ادبيات پايداري و خالق ارميا معمر، در غرفهي افق كنار جديدترين كتابش كه امسال به دست علاقهمندان رسيد، يعني كتاب "نفحات نفت" ايستاده بود. آدرس "سرلوحه ها" يش را گرفتيم و بعد از خريد آن دوباره نزد نويسنده بازگشتيم براي چند جمله اختلاط و اثر قلم توانمندش بر حاشيه كتاب. اگرچه نقدهاي خوبي برايش داشتم اما ترجيح دادم اين ملاقات با ابراز ارادت فراوان به مهرباني هايش بگذرد. شيطنت نهفته در رفتار و جمله هايش زمين تا آسمان با تصورآرامم از او فرق داشت...دو نكتهاي كه در اين برخورد از او دستگيرم شد: 1-اميرخاني حافظه ي خوبي در به خاطرسپردن اسمها دارد. 2-دست خطش خيلي خراب است در حد ابر نسخه هاي پزشكان متخصص. هنوز نتوانسته ام متنش را بخوانم!
قلم اميرخاني اگرچه شعف خواندن و نوشتن را در هر روح خستهاي بيدار ميكند و با خواندن حتي يك اثر از او خواه ناخواه شيفته ي كتاب هايش ميشوي اما باز هم بعد از مدت ها شاگردي كردن در جمله هايش او را به قدياني ترجيح نميدهم. همچنان نويسنده سال من همان حسين قدياني است ...
پ ن:
- نتايج اخلاقي از نمايشگاه كتاب امسال:
الف) شيطنت اميرخاني و آرامش قدياني به من ثابت كرد شخصيت آدم ها با آن چيزي كه در نوشته هايشان مييابيم چقدر ميتواند تفاوت داشته باشد.
ب) دو نويسنده با همه تفاوتهايشان در نوع نگرش سياسي و اجتماعي، چقدر ميتوانند به هم شبيه باشند اين شباهت از علاقهمندي و توانمندي فراوان هر دو درحوزه دفاع مقدس و شهداي جنگ ميتواند باشد تا موها و محاسن نسبتا بلند و بسيار مجعد هر دو و جثه ي كوچكشان.
ج) دست و دل بازي در خريد كتاب ميتواند آدم را خانه خراب كند و براحتي مجبورت كند حتي به عيديهاي تانخوردهات هم دستبرد بزني و تا چند وقت جيب خالي را تحمل كني...
د) نويسندههاي بزرگ انسان هاي كوچكي هستند !!! ( تلميح به خودم )
========================================
29
سپهرداد: خداكند كه ياد بگيرند
http://sepehrdad3.wordpress.com/2010/05/20/%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%DA%A9%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D9%86%D8%AF/
...-ارديبهشت89
-رضا امیرخانی را دو بار از نزدیک دیدهام. بار اول در دانشگای امیرکبیر بود. کار سلمان قریب بود. برنامهی معاونت فرهنگی دانشگای شان بود به گمانم که رضا امیرخانی را برای یک گپ دو ساعته با دانشجوها دعوت کرده بودند و او هم برای این جور دعوتها نه تو کارش نیست. خوشصحبت بود. یعنی آن قدر پر بود که میتوانست پشت سر هم چیزهای شنیدنی رو کند. تند حرف میزد. قدش هم کوتاه بود. آخر جلسه هر کسی کتابی از او را میبرد برایش که امضا کند. “نشتنشا” یا “من او” یا “بیوتن” یا… من و سلمان کتاب “استاتیک” جی ال مریام را بردیم پیشش که: “دادا، مکانیک دانشگا شریف خوندی یه امضا یادگاری مهندسی برای ما بزن.” چشمهایش گشاد شد و نه کشیدهای گفت و یاد خاطراتش افتاد که با چه بدبختی استاتیک را ناپلئونی پاس کرده بود. از مرحوم مریام یادی کرد و بعد گفت: از این جسارتها از من نخواهید و… بار دوم هم کار عباس قدیرمحسنی بود و مراسم جایزهی شهید حبیب غنیپور که خوش و بشی بود و عکس یادگاری و واقعن حرفی برای گفتن در مقابلش نداشتم. نویسندهای سی و هفت ساله که هنوز موهایش سفید نشدهاند. اما کوله باری سنگین از تجربه بر دوشهایش است. کوهی کتاب خوانده و دنیاها به چشم دیده…نویسندهای که عدد و رقم را میشناسد و کارش را با اعداد و ارقام میسنجد. تعداد کلمه هایی که هر روز مینویسد با دقت یادداشت میکند. تعداد کیلومترهایی را که هر روز میدود و مجموع ساعاتی که ورزش میکند را یادداشت میکند. همه ی این ارقام را میبرد روی دیاگرام و نمودار برای این که بفهمد کارش درست هست یا نه. خانه ای در آجودانیه دارد. یک خانه پر از کتاب و اتاق کاری که قهوه جوشش دائم به راه است و…
2-می گویند “رضا امیرخانی” به همراه “محمدرضا سرشار” سردمداران نویسندگان ادبیات داستانی
متعهد و انقلابی و معتقد به آرمانهای انقلاب هستند. خود رضا امیرخانی هم بارها گفته که دوست دارم علمی که دستم گرفتهام رویش نوشته شده باشد نویسندهی انقلابی. هر چند به این موضوع به هیچ وجه من الوجوهی اعتقاد ندارم. اصلن نویسندهی انقلابی یعنی چه؟ نویسندهی متعهد دیگر چه صیغهای است؟ یعنی هر کس بگوید امام خمینی محبوب من است میشود نویسندهی انقلابی و هر کس به این گزاره اعتقاد نداشته باشد ضدانقلابی؟ مگر نویسنده و نویسندگی به همین راحتی در این چهارچوبهای احمقانهی محدودکننده میگنجد؟!…به هر حال تعریفی است که ارائه داده اند و عده ای را زیر این لوا برده اند و… چیزی که میخواهم بگویم این است که رضا امیرخانی تومنی هزار تومان با آنهایی که زیر آن پرچم قرار گرفتهاند فرق دارد. آن قدر فرق دارد که خیلی از هم پالکیهایش مثلن خود همین محمدرضا سرشار چشم دیدنش را ندارند. (مدرک؟ مثلن این مقاله ی محمدرضا سرشار که در مورد انجمن قلم نوشته است. آن بندهای آخر هر جا از جوان نام می برد منظورش رضا امیرخانی است…). بعد از انتخابات هم رضا امیرخانی کم اذیت نشده از جانب همین هم پالکی های احمق که خیلی بهش گوشه کنایه می زدند که چرا موضع نگرفتی. چرا محکوم نکردی. چرا حمایت نکردی… اما بزرگترین دلیلی که میگویم فرق دارد همین کتاب آخرش است: نفحات نفت.
3-پای حرف رضا امیرخانی که نشسته باشی میبینی که نفحات نفت چه قدر شبیه خود امیرخانی است. طرز جملهبندی ها. دغدغهها. گوشه کنایه ها. خودش توی مقدمه گفته که کتاب را برای دانشجوها نوشته. برای آنهایی که هنوز چرخ مملکت به دستشان نیفتاده. و نوشته که هدفش نوشتن کتابی دقیق و تحقیقی و گراف و دیاگرام دار نبوده. بلکه میخواسته فقط یک گفتوگو و یک بیان مساله بنویسد. یک اسی. نه یک آرتیکل. که به نظر من این خودش یک ضعف کتاب است. جای امیرخانی بودم یک نفر (که روزنامهنگاری و مقالهنویسی را خوب بلد باشد)را همراه خودم میکردم تا او آمارها و نمودارها و گراف ها را دربیاورد و من با زبان شیرین و توفنده ام بنویسم شان تا کتاب هم زیبایی ادبی داشته باشد و هم استحکام دلیل و منطق و سند و مدرک. درست است که امیرخانی خوب مینویسد و زبان گیرایی دارد اما وقتی قرار است در باب مدیریت نفتی و اقتصاد بنویسد بیمدرک و پانویس و نمودار نوشتن خطر ضعف استدلال را بسیار زیاد میکند. دامی که درش چند جایی در طول کتاب افتاده…امیرخانی دوست و رفیق کاردرست و دست اندرکار زیاد دارد. چیزهای زیادی هم دیده و تجربه کرده. گپ و گفت هم با این دوستانش مطمئنن زیاد داشته و اصلن کتاب فکر کنم از دل همین گپ و گفت های فراوانش درآمده. فکر میکنم همین دوستان و گپهای دوستانهی فراوان توهم علامهی دهر بودن را به امیرخانی داده…
4-امیرخانی از قانون شروع میکند و نبود سازوکار درست در ایران و کلی مثال میآورد و با زبان توفنده و پر از ریزه کاری اش به پیش میرود. از کار آفرینی و منطقهی آزاد و فرهنگ دولتی و فوتبال نفتی تا ریاست نفتی و نبود احزاب سیاسی در ایران واقتصاد و خطر فروپاشی و… چرا خودم را عذاب بدهم. خلاصهی کتاب را اصلن میتوانید از این جا بخوانید.
5-دوستی داشتم که از رضا امیرخانی خوشش نمیآمد. دلیلش هم فقط این بود که رضا امیرخانی توی کتاب نشت نشایش تا میتوانسته به دولت خاتمی بدوبیراه گفته. اما در دولت محمود احمدی نژاد صدایش درنمیآید…دلیل بچگانه ای بود. این که در این بند میخواهم چند تا از گوشه کنایه های امیرخانی به دولت مهرورزی را نقل کنم هم بچگانه است. ولی میخواهم ازش یک نتیجه گیری کنم در شماره ی بعد…
صفحه ی 69: “برای رضایت مردمان یک شهر محروم لازم نیست که رییس جمهور در سفر استانی اول وزیر نیرو را و در سفر استانی دوم فرمان دار را ایلااولا کند! در سفر اول وعده دهد که اگر مشکل آب شور حل نشود وزیر نیرو را فرو میکنم توی لوله ی آب یا بالعکس[!] و در سفر دوم دستور دهد که حالا که مشکلات حل نشده است کارتابل کاری فرمان دار خرمشهر را بفرستید دفتر رییس جمهور یا بالعکس!این وعده وعیدها لازم نیست…”
صفحهی 126: سالهاست که در هیچ انتخاباتی نامزدی خارج از جریان نفت نداشته ایم. همین باعث میشود که مردم عن سهو گاهی اوقات به نامزدی ناشناس تر رای دهند و او را منجی بپندارند که از شناس ها دل خوشی ندارند.”
صفحهی 49: “دولت نمی فهمد که همه ی اقبال مردم به بورس ملک عدم نفوذ دولت در آن است. اگر قرار شود دولت به همره پیمانکار دولتی و نظامی و انتظامی مسکن مهر بسازد و مهرورزی کند عملن این صنعت قدیمی و غیرپیشرفته را نیز از دست بخش خصوصی خارج خواهد کرد.”
صفحهی 198: ”افق انرژی هسته ای حس امنیت را می گیرد. مردم را مضطرب نگاه میدارد. این افق به جلسات روزمرهی آژانس اتمی بستگی وثیق دارد! به پشت چشم نازک کردن دول غربی هم ایضن. به دنده ای که آقای رییس جمهور آمریکا صبح از روی آن بلند شده نیز ایضن. به دندان قروچه ی وزیر جنگ رژیم اشغالگر قدس هم ایضن… چرا افق زندگی مردم را وصل کنیم به چیزی متغیر که هر روز مضطرب باشند…”
6-کمی که اهل مطالعه باشی میبینی کتاب “نفحات نفت” هیچ حرف تازه ای برایت ندارد. فصل “زمین صاف زمین گرد زمین مشبک” را که می خواندم یاد “جهان مسطح است” نوشته ی توماس فریدمن افتادم و دقتی که آن کتاب برای توصیف جهان نو به کار برده بود.اگر کسی می خواهد بفهمد دنیا چی به چی است بهش عوض “نفحات نفت” مطمئنن “جهان مسطح است” را پیشنهاد می دهم. وقتی مثال چمن های دانشگا شریف را میخوانی و راه کار درست قضیه از نظر امیرخانی پیش خودت می گویی: این همه ملت فریاد می زنند مرگ بر دیکتاتور مگر چیزی غیر از آزادی می خواهند؟
امیرخانی توی کتابش هشدار می دهد. هشدار فروپاشی. فروپاشی جمهوری اسلامی، از نوع فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و بعد در ابتدای فصل بعد می نویسد:
“ذهن الاکلنگی تا به نفحات نفت برسد و تورقی فرماید مخالفت این قلم را با اقتصاد دولتی درخواهد یافت و فی الفور نقد خواهد نوشت در ذم اقتصاد آزاد و نظامات کاپیتالیستیک و… انگ زدن و لیبل گذاشتن روی مقولات فکری از جملهی مغالطات روشی مدرن است. این که یکی را چپ بگیری و دیگری را راست، یکی را لیبرال بخوانی و دیگری را طالبان و بعد زود طبق نسخ روزنامهای نتیجه گیری کنی، از زمرهی مصادیق این مغالطه است.
من هم می توانستم در حد چهار خط اعلام کنم که با اقتصاد دولتی مخالفم و قضیه را ختم به خیر کنم و منتظر بمانم تا دیگری از راه برسد و جدل کند که اگر تو ختمی، من شب هفتم! همین دعوای الاکلنگی روزگار ما…”ص191
نکته ای که می خواهم بگویم دربارهی مخاطب کتاب های امیرخانی است. بخش اعظمی از مخاطبان رضا امیرخانی کسانی هستند که محود احمدی نژاد را دوست دارند. مطئنن به دلایل گوناگون. یک طیف به خاطر این که آقای خامنه ای ایشان را تایید کرده اند. یک طیف به خاطر این که او را انقلابی می دانند. یک طیف به خاطر این که او را ادامه دهندهی راه امام میدانند و… خیلی زیادند و برشمردنش ربطی به حرف من ندارد. حرفم این است که بخشی از مخاطبان امیرخانی حامیان دولت اند. نمیدانم واکنش آن ها در قبال این کتاب چه خواهد بود. (کتاب قبلی امیرخانی توی همان ایام نمایشگاه به چاپ دوم رسیده بود اما “نفحات نفت” این طور نشد!) شاید امیرخانی را منحرف شده بنامند. شاید با غم و اندوه به او بگویند: “تو هم با ما نبودی…” . شاید به او بگویند غرب زده. شاید به او بگویند لیبرال و خیلی حرف های دیگر. اما چیزی که از ته دل آرزو می کنم این است که آن ها این چیزها را نگویند. سرشان را بیندازند پایین و فکر کنند…و حرف های امیرخانی را الکی الکی به خاطر این که به حرف های مخالفان شان شباهت دارد رد نکنند…امیدوارم آن ها هم بفهمند و یاد بگیرند…
========================================
28
برادهها: نفحات ارمياي اميرخاني
http://boradeha.blogfa.com/post-50.aspx
يكي-ارديبهشت89
این روزها را بیشتر به وبگردی و مجله خوانی و کتابخوانی می گذرانم.دو تای اولی را خیلی هم پرفایده نمی دانم ولی در هر حال اعتیادی است که بی آن ،خماری عجیبی گریبانگیرم می شود.
کارتن کتاب هایی که در نمایشگاه خریده ام قبل از رسیدنم به خانه رسیده است و از میان آن همه فعلا بیشتر مشغول " نفحات نفت " رضای امیرخانی هستم.شاید ادعای دروغینی نباشد اگر که بگویم جزو ده نفر-وشاید هم کمتر- اولی بودم که کتاب را خریدم.حاصل سه بار سر زدن به غرفه ی نشر افق توی روز اول نمایشگاه وصال به نفحاتی بود که از ابتدای گردش در نمایشگاه دنبالش بودم.البته دنبال" سه دیدار " شادروان نادر ابراهیمی هم بودم که به دیدارش نائل نشدم.
از وقتی که با امیرخانی آشنا شدم و پسندیدمش همیشه یکی از پیشنهاد های کتابی ام به دوستان، کتاب های امیرخانی بوده است.جدا از داستان سیستان که از روی میل دوبار خواندمش ،سایر کتاب های امیرخانی را هم تا اندازه ای با شوق و هم تا اندازه ای با احساس نوعی تکلیف و عقب نماندن از دیگران خوانده ام. " من او " را یکبار شاید تا دویست صفحه ی اول خواندم و کنار گذاشتم و بعدها به کوری چشم دشمنان اسلام!! از اول تا آخر خواندم.حالا توی خواندن نفحات هم یک حس خاص دارم.با لحن امیرخانی زیاد کنار نیامده ام.هرچه بازی های کلامی و ارجاعات به دعاها و متون مذهبی توی سایر کتاب هایش دلنشین اند؛ اینجا گاهی نوعی شکسته بافی!!! و عربی مآبی(خود عربی مآبی ،آخر عربی مآبی است به گمانم) اعصاب خردکن دیده می شود.مثلا" جائی واژه ی مسقط الراس را استفاده کرده بود که اشاره ای به زادگاه جماعتی بوداما برای من حسابی اعصاب خرد کن!.ولی با این که بعضی جاها خیلی با لحن کتاب حال نمی کنم و این امر یادآور خوانش نخست "نشت نشا" هم هست،اما بحث مدیریت نفتی و نقد مدیریتی سه لتی صلتی واجبی است که اگر سابقا" کفایی بود اما با شروع دهه ی چهارم انقلاب که قرار است دهه ی عدالت و پیشرفت باشد برای امثال انقلابیون روشن بین روشن فکر قلم بدستی مانند امیرخانی عینی است(ببینید شروع جمله ی من کجا بود؟!!)
خلاصه ی امر این که من به حکم سابقه ی آشنایی گذشته و دلبستگی مانده و پیوسته ،کتاب ایشان را می خوانم و به هر زور و زحمتی هست ادامه می دهمش.حتا اگرکتاب کنار تشک ومتکایم باشد و صبح را صبحانه نخورده با ورق زدن نفحات آغاز کنم.
========================================
27
بسم رب المهدي(عج): طوفان ديگري در راه است
http://gerayesefr.blogfa.com/post-7.aspx
محمد كوره پز-ارديبهشت89
قبل از اینکه طوفان خسارات زیادی به بار بیاورد باید اطلاع رسانی کرد. حتی اگر طوفان در عرصه فرهنگ باشد. برای همین دارم خلاف سنتی که برای خودم تعریف کرده ام تند و تند می نویسم. عرض می کنم چه شده است.
دور و بر ایام برگزاری نمایشگاه نام دو کتاب بیشتر سر زبان بچه ها بود. "نه ده" حسین قدیانی و "نفحات نفت" رضا امیرخانی. نفحات نفت را که خیلی پیشتر شنیده بودم که بالاخره می آید و مشتاق بودم مثل بقیه آثار امرخانی بخرمش علی الخصوص که با مقاله "فوتبال نفتی" از همین کتاب خیلی حال کرده بودم.
شنیده بودم که عده ای از بچه ها نه ده را توی نمایشگاه می خریده اند تا فعلا این کتاب رکورد نفحات نفت را بشکند. رفیق هم خانه ما هم البته نه به این نیت نه ده را خرید و دو سه روزی که دست من بود و می خواندمش توی حظ جملات عجیب حسین مستغرق بودم تا اینکه نفحات نفتی را که به یک بنده خدایی سفارش داده بودم بعد یک هفته به دستم رسید.
حاجی تان آدم جوشی مزاجی نیست و علی القاعده وقتی توی کتاب امیرخانی می خواند که "سالهاست که در هیچ انتخاباتی نامزدی خارج از جریان نفت نداشته ایم" خودش را یک جوری نگه می دارد و توجیه می کند این جمله ناجور را برای ...
بعد هم که بخواند "سرمایه لیز می خورد به سمت زمین های شهرستان و نام سرمایه گذار ملک را تبدیل می کند به زمین خوار" باز هم شیطان را لعنت می کند که این چرا باید ربطی به شاکیان بنده خدای معمم سیرجانی دائم الحبس داشته باشد ...
حتی اگر بخواند "در رای گیری برای دولت دهم سال ۱۳۸۸ که دولت شیرهای نفتی را روی پس مانده احزاب مخالف بسته بود این دانشگاه آزاد بود که به عنوان سیبل دولتی ها مورد هدف گیری قرار گرفت و اگر نبود نفوذ هیئت امناء و سیاست ورزی مدیران به راحتی در هجمه دولتی حذف می شد" از موضع ان بعض ظن اثم احتمال می دهد که امیرخانی فیلم "هادوی" را ندیده لابد ...
ولی جایتان خالی ... اگر آدم از پای نه ده حسین پا شود برود لای نفحات نفت رضا را باز کند و مثلا بیاید "دعوای مهرورزی و سبز همین دعوای بیهوده نفتی با نفتی است" چکار می کند؟
دارم از همین می ترسم. رضا سوتی های ناجوری داده توی این کارش. نمی دانم دلش از برخورد دولت با سمپاد پر بوده یا از بی برنامگی در بخش فرهنگ عصبی شده یا اینکه همان عجولیت قدیمی کار دستش داده یا ... و شک ندارم بروبچ اول نه ده را خریده اند و یقین دارم تا تمام نشود نمی روند سراغ نفحات نفت و مطمئنم این مطلب توجیه کننده آرامش قبل از طوفان فعلی است!
یک فکری باید کرد برای اینکه فضا احساسی نشود. رضا کتاب بدی ننوشته، چهار تا مطلبی که گفتم البته نباید باعث شود که نقاط قوت نفحات نفت را - که کم هم نیستند - نبینیم. هرچند نقاط ضعف دیگری هم دارد این کتاب که پا به پای نکات مثبت می آید و ... خدا خودش رحم کند!
غرض از اطاله کلام، ما و دوستان غیرتی مان این اواخر به خاطر فشار روانی ناشی از ریزشهای صورت گرفته در نظام کم طاقت شده ایم. دیر بجنبیم امیرخانی زیر حمله هایمان له شده رفته پی کارش یا رفته آنجاها که نباید برود! حواستان باشد کار نقد این کتاب پر نقد به جاهای باریک نکشد!
در همین راستا نسخه مفصل نقد نفحات نفت در چند روز آینده جای این مطلب را می گیرد.
یاحق
========================================
26
درد دلهاي من: نقد دلسوزانه يا سياسي، مساله اينست
http://navaha.blogfa.com/post-109.aspx
سيدميلاد-ارديبهشت89
خوندن نفحات نفت به نمایشگاه رسیده طی ۳ روز و مواجهه با یک عالمه انتقادات ظاهرا به جا و عالمانه ، كمي به فكر فرو بردم ! واقعيت اينه كه گوش ما عادت به شنيدن نقد درون گفتماني آن هم بدون انگيزه هاي سياسي نداره و البته اين تقصير گوش ما نيست ! به گمانم دليلش بيشتر نبود نقد دلسوزانه در جامعه است كه باعث شده گوش ما نسبت به شنيدن يك نمونه آلرژي ( ببخشيد حساسيت ! )پيدا كنه ! هرچند كه همين معدود انتقادات درست هم در لا به لاي غوغاهاي رجانيوز و الف و راه سبز و پارلمان نيوز و ... حل مي شوند و بايد تا حدي به خواننده حق داد كه همين تعداد كم را هم نبيند !
يادمه يه نقد درون گفتماني بسيج مي خوندم از وحيد جليلي كه سعي كرده بود كه با نگاه منصفانه بسيج فعلي ( البته مال ۵-۶ سال قبل بود ) رو به نقد بكشونه و به نظرم تا حدي هم موفق بود ( جزوه مذكور احتمالا تو سايت جنبش هست ) . جالب بود ك شما مي تونستين با خوندن هر بخشي از اون به اين انسان يه برچسب سياسي بزنين و وحيد رو از دوم خردادي تا انصار حزب الله تحليل كنين !!! و اتفاقا همين نگاه و همين تحليل غير سياسي هم تفاوت هاي وحيد جليلي با خيلي هاي ديگه رو مشخص مي كنه ! و اما نفحات نفت .....
فعلا نمي خوام راجع به نفحات نفت چيزي بنويسم چون اين كتاب از اون دسته كتاب هاي كه بايد به جاي خوندن چندين كتاب ، اونا رو چند بار خوند ! ولي همين اندازه ميگم كه مثل اغلب قلم راني هاي اميرخاني به هيچ عنوان خسته كننده نيست ( يعني يه تحليل خشك نيست و اميرخاني از فن داستان نويسيش در نگارش اون استفاده كرده ) و نكته آخر اينكه فعلا راجع به درستي حرفاش حرفي نمي زنم ! ( به عهده خودتون )
ياحق
========================================
25
خانه كتاب اشا: نيشتر به مديريت نفتي
http://asha.ir/archives/3148
سيد فرشاد عريضي-ارديبهشت89
وجود نفت در کشور ما، آبستن اتفاقات بسیاری بوده است. اتفاقاتی که مردم و حاکمان، همواره درگیر تبعات آن بودهاند. بعضی نفت را عامل عقبماندگی ما میدانند و برخی دیگر آن را تنها عامل مهم بودن ما میشمرند. در نگاهی تاریخی نیز، این مادهٔ سیاهرنگ از هنگامی که برای اولین بار از دل خاک برآمد تا به امروز، همیشه یکی از اصلیترین مسائل تحلیلی در تاریخ و سیاست بوده است.
ملیشدن صنعت نفت و به تبع آن کودتای۲۸مرداد، قراردادهای نفتی محمدرضا و سفرهٔ گستردهٔ آمریکا و انگلیس، اعتصاب کارکنان صنعت نفت و پیروزی انقلاب، سرمایهگذاری شرکتهای خارجی در طرحهای توسعهٔ نفتی، آوردن نفت بر سر سفرهها و هزاران شعار و برنامهٔ نفتی دیگر، سبب شده است نویسندهای مدعی که به انقلاب و نظام احساس تعهد میکند، ساکت ننشیند و از پس کارنامهای شامل ۲-۳ رمان، داستان کوتاه، سفرنامه و یک مجموعه مقالات در باب فرار مغزها، خود را در ماجراهای سیاسی و به نظر خطرناک درگیر کند!
این نویسنده که پیرو رسم و سنن جلال آل احمد است، مسلما از این ورطه بیم ندارد؛ چرا که انقلابی بودن خود را با «داستان سیستان» اثبات کرده است و تخصص در حرفهاش را هم با رمانهای پرفروشش. گرچه بیسروصدا بودنش در یکسال گذشته و حوادثی که حتی سنگها را هم به حرف آورده بود، عجیب و غریب است!
رضا امیرخانی پس از «نشت نشاء» که برای اولین بار از حیطهٔ رمان و داستان وارد حیطه مقالهنویسی شد، نشان داد که بغیر از دغدغههای هنری و ادبی، نگرانیهای دیگری نیز دارد. وی با توجه به دریافتهای شخصیاش که حاصل مطالعات و گشت و گذارهای بلندمدت او در ینگه دنیاست، اینبار در نوشتهٔ جدیدش، تمام رویدادهای جامعه را به نفت و مدیریت آن ربط داده است.
دیدگاه رضا امیرخانی در این کتاب به شدت کاپیتالیستی است. او، اقتصاد و خصوصا نفت و مدیریت به قول خودش «سهلتی» را زیربنای تمام تحلیلها دانسته است و البته استدلال میکند که اگر خوب به نحوهٔ ارتزاق مردم بنگریم، میپذیریم که ارتزاق امریست پیشینی بر اعتقاد و اعتقاد سالم از ارتزاق ناسالم، از زمرهٔ محالات است. به همین جهت است که امام حسین (ع) در روز عاشورا میفرمایند:
«شکمهایتان از حرام پر شده است و بر دلهایتان مهرخورده، دیگر حق را نمیپذیرید و به آن گوش نمیدهید.»
و این استدلال، علت مبنایی و دغدغهٔ نگارنده است که: «لقمه، شقی و سعید میسازد!» و اینجاست که نفت و نحوهٔ مدیریت بر آن وارد سراسر زندگی ما میشود؛ از فرهنگ گرفته تا کارآفرینی، فوتبال و افق آینده ما…
رضا امیرخانی در اثبات این نظریهٔ خود که شیر نفت و دادن اختیار آن به یک مدیر سهلتی چه برسر مملکت میآورد، به کتاب «نشت نشاء» خود اشاره میکند. وی در این کتاب، از علم بومی و چرخهٔ ناقص تولید سؤال و حرکت علمی در دانشگاهها حرف زده است. در پنجسالی که از چاپ «نشت نشا» گذشته است، در تمام جلسات دانشجویی سؤال متداول این بود که چرا در این کتاب، راه حلی ارائه نشده است. پاسخ امیرخانی این بود که: «جلد دوم این کتاب را باید هر صاحبنظر متخصص در حیطه و حوزهٔ خود بنویسد، دیگر دوران نسخهٔ کلی پیچیدن تمام شده است».
البته امیرخانی چندی بعد در میان همان جلسات دانشجویی درمییابد که تا شیر نفت در تمام امور کشور ما نقشی مهم داشته باشد، هیچگاه علم بومی و سؤال بومی تولید نمیشود. اینجاست که تصمیم میگیرد «جلد صفرم نشت نشاء» را بنویسد!
امیرخانی به پیروی از مراد نویسندگیاش -جلال- برای مدیران نفتی، شمشیر را از رو میبندد. مدیرانی که آنها را دولتی نمیخواند و به آنها لقب سهلتی میهد! و تا فصل انتهایی کتاب همهٔ نقص و کمبودها را نتیجهٔ عملکرد آنها میداند؛ مدیرانی که به اعتقاد او دربی هستند به بهشت و نه یک درب دو لتی که بعضی درشان سهلتیست: وسیعتر، فراختر و گشادتر و نه آن بهشت اخروی که بهشت دنیوی! همانجایی که بیمنت و کار، روزی مفت میدهند، چیزی شبیه به همین اتفاقات نفتی دور و بر خودمان!
رضا امیرخانی این نوشتار را یک مقالهٔ سیاسی و تحقیق علمی-دانشگاهی نمیداند، بلکه «نوشتهای اخوینی» مینامدش که میان برادران نگاشته میشود و باید برادرانه آنرا خواند.
در فصل «قانان» از نادرستی قانونریزی میگوید و اینکه قانون برای تسهیل در مشکلات زندگی طراحی میشود و البته یک امر قراردادی است نه یک وحی منزل.
در فصل «بیکارآفرین» مثالهای متعددی از رقابت ناعادلانهٔ کارآفرینان با مدیران سهلتی مطرح میکند. کارآفرینان را سه دسته تاجر یا صنعتگرزادهگان، خانزادگان و جوانانِ آرمانخواهِ نوآور برمیشمرد و عاقبت رقابت هرسه دسته را با مدیر سهلتی که در هنگام کمآوردن، پیچ شیر نفت را به کمک میگیرد، یکسان بیان میکند. همینجاست که بورس ملک، به دلیل حضور نداشتن دولت و درواقع ناتوانی آن، مطمئنترین و پررونقترین بورس مالی کشور میشود و در نهایت نتیجه میگیرد که کارآفرین ایرانی فقط به بیتوجهی سهلتی نیاز دارد و بس!
در فصل «منطق آزاد» بر سیاستهای اجرایی در مناطق آزاد که نتیجهای ندارد جز پُرپول شدن جیب تاجران تهرانی، اصفهانی، شیرازی و… که در آنجاها به تجارت میپردازند، خرده میگیرد که هیچ نتیجهٔ مثبتی برای مردم سادهٔ آن منطقه از جهت اشتغال و درآمد و غیره نداشته است و چند مثال بر مدیریت نادرست و ناکارآمد بر این مناطق میزند.
در فصل «نه عامهپسند، نه خاصهپسند؛ فقط داستانِ مسئولپسند» نوبت به دلخوری اصلی نویسنده میرسد و آن چیزی نیست جز فرهنگ سهلتی نفتی!
در فصل «کدام استقلال، کدام پیروزی» بار دیگر به مدیریت دولتی و نفتی در ورزش اشاره میکند که نمایانترین آن در فوتبال، آن هم در تیمهای استقلال و پیروزیست که هردو زیردست رئیس ورزش کشور اداره میشوندو میگوید: «معاون تربیت بدنی با دست چپ، دست راست را میگیرد و خودش با خودش مچ میاندازد و چهل میلیون نفر مینشینند و این مچاندازی نفسگیرانه را میبینند و کف میزنند»!…
در فصل «صنعت دولتی شدن نفت» نویسنده معتقد است که هیچگاه نفت در ایران ملی نشد، بلکه دولتی شد! آنگاه به شرح نفت ملی و نفت دولتی می پردازد و اقلِ نقمت آنرا ساختهشدن مسئول یقه سفید سهلتی میداند!
در فصل «حزب در پیت» مثال اتوبوس در حال حرکت را میزند که به نظرم یکی از جالبترین مثالها در این کتاب است!
در فصل «ریاستِ نفتی» به سلسه مراتب مدیران و آنان که به مدیریت راه پیدا میکنند، خرده میگیرد و واقعیت مسئول سهلتی را توزیع پول نفت میان کارمندان به گونهای که در داخل و خارج مجموعه، غُر زدن به حداقل برسد مطرح میکند. و این میشود معیار ارزیابی مدیران!
در فصل «آنچه خوبان همه دارند، ما هم داریم!» نامه سال۲۰۰۰ خود از ینگه دنیا به دوستانش در ایران را میآورد و به مباحثی چون: آزادی بخش خصوصی، رشد عرضی و طولی، مسئله توزیع، تقدس تولید و… میپردازد.
در فصل «جمهوری اسلامی پاکستان» از هراس خود برای از بین رفتن آنچه انقلاب به دنبال آن بوده است سخن میگوید. از اینکه اقتصاد فعلی ما نه ربطی به اسلام دارد نه به انقلاب، نه به هیچ چیز درست و حسابی دیگر. وی نگران آن است که این اقتصاد سهلتی، مدیریت سهلتی و فرهنگ سهلتی، روزگاری در کلام مورخان پسینی جزء منتجهی انقلاب اسلامی یا اسلام نوین قرار گیرد!
در فصل «اقتصادِ مورد نظر در دسترس نیست چیست» بیان میکند که نمیتوان اول نشست و نظریهپردازی کرد و بعد کار. این دو همزمان بایستی در کنارهم حرکت کنند و همافزایی کنند. اقتصاد اسلامی محصول کارِ اقتصادی مسلمانان زیر نگاه تیزبین منتقد و محقق مسلمانان است.
در نهایت میرسد به فصل «افق». او معتقد است بدون داشتن افق، ولو با داشتن پیشینهای افتخارآمیز، هیچ حرکت جهتداری نمیتوان تصور کرد. افقی که باید آیندهنگر باشد نه گذشتهگرا، دوردست باشد و دستنیافتنی نه افقی که در دست و پای اجرائیات و کارهای امروزی گیر کند. شیوهٔ زندگی ایرانی فقط در ظل آفتاب افق تمدن نو اسلامی شکل خواهد گرفت.
در فصل «توسعهٔ چینی و هندی و ژاپنی و مالزیایی و…» به نقد ایدههایی میپردازد که هر از گاهی سیاستمداران در تشابهسازی ایران با کشورهای دیگر ارائه میکنند.
در فصل یکی مانده به آخر، یعنی «زمینِ صاف، زمینِ گرد، زمینِ مشبک» بحثی انتزاعی در راستای افق مطرح میکند و نهایتا در آخرین مقالهٔ کتاب نفحاتِ نفت «مقصر، مدیرِ سهلتی نیست» اشاره میکند که دعوایش با مدیر سهلتی نیست، چراکه همهٔ ایرادها از او نیست. ایراد اصلی بر میگردد به من و تو که به جای آنکه بفهمیم مشکل به این فرهنگ نفتی برمیگردد و باید این فرهنگ را عوض کرد، همچنان بهدنبال تغیی مدیرانیم.
مسلما نوشتار جدید رضا امیرخانی که در ۲۲۹ صفحهٔ کتاب «نفحات نفت» جمع شده است، بازخوردهای متفاوتی در بر خواهد داشت. مجموعه مقالاتی که بیمحابا تیغ تیز نقد را به روی مسئولین دولتی و به تعبیر نویسنده سهلتی کشیده است. تعدد مثالهایی از دولت فعلی و البته نقدهای اساسی به دولتهای گذشته، مطمئنا تبعات سنگینی در بر خواهد داشت و باید منتظر ماند و دید آنان که مخاطب اصلی کتاب نبودهاند اما محور تمام نقدها بودهاند، چه عکسالعملی نشان خواهند داد.
شاید اولین بازخورد محتوا بر ظاهر کتاب نمایان شده است: جایی که بجای شرح تکسطری کتاب که میبایست «جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی» بود، آمده است «جستاری در فرهنگ و مدیریت نفتی» و نیز د فصلی از کتاب که حذف شده است!
و البته باید به نظارهٔ این نشست که جوانان و اخوانی که امیرخانی آنان را به فرار از نفت و فرهنگش تشویق میکند، چهقدر حاضرند این دلنوشته را وقع نهند و بهکار بندند.
========================================
24
درد را از هر طرف كه بخواني درد است: نمايشگاه
http://amirsabeti.blogfa.com/8902.aspx
امير ثابتي-ارديبهشت89
شنبه انداختیم رفتیم نمایش گاه کتاب.
چند تا کتاب خریدم. نفحات نفت امیرخانی و ...همه اش را خواندم. از کتاب امیرخانی بیشتر خوشم آمد!
========================================
23
دوستي تا خدا: نفحات نفت
http://dtk.persianblog.ir/post/220/
...-ارديبهشت89
اگر 70 رو منهای 8 کنم، الان با خوندن 62 صفحه از مقاله ی بلند نفحات نفت، به هر بنی بشری که هنوز لذت نوشیدن نفت رو نچشیده، توصیه می کنم این کتاب رو بخونه. ببخشید دوستان، حوصله ی نوشتن بخشی از کتاب رو ندارم. فقط به همین بسنده می کنم که این اطلاعیه رو ما چسبوندیم تو دانشکده مون، اگه خواستین شما هم کاری برای فکر ملت انجام داده باشین، می تونین این کار رو بکنین.
========================================
22
وبنوشت پاورقي: نفحات نفت اميرخاني و پيامي كه براي نسل جوان دارد
http://www.pavaraqi.ir/post/233
...-ارديبهشت89
رضا امیرخانی و اثر جدیدش نفحات نفت، چند روزی مهمان ذهن بودند. امیرخانی گرچه مدیران نفتی را می کوبد ولی نه نفت و نه مدیران را کاری ندارد، پیام او با نسل جوان است.... حالا بذار یه جور دیگه شروع کنم!
عادت کرده ایم کتاب بعضی ها را می بینیم بخریم! به سابقه آثار خوب رضا امیرخانی، نویسنده توانمند و موسوم به متعهد انقلاب اسلامی چون «ارمیا»* و «از به»*، «نفحات نفت» را در نمایشگاه بیست و سوم کتاب تهران از غرفه نشر افق خریدم.
همان طور که خودش پیش بینی کرده بود از نفحات فهمیدیم که می خواهد نفت را بکوبد. نفت چیز بدی است. برای فرهنگ و اقصاد و مدیریت کشور ما خطر دارد.
این کتاب جلد صفرم «نشت نشا»* نامیده شده. یعنی مشکل تولید علم بومی، یک مرحله عقب تر به فرهنگ و مدیریت نفتی بر می گردد. نفت داریم، پس علم بومی نداریم. همه فصول کتاب (حدود 16 فصل) یادداشتهایی هستند که عاجزانه تلاش دارند همین را بگویند: چون نفت داریم، پس ... . روی بسیاری از مثالها و نتیجه گیری های فرعی و مسائل مختلف این فصول بحث می شود کرد. در کل فقط فصل آخر را پسندیدم. فصول میانی واقعا حال آدم را به هم می زد. به ویژه برای ما که علوم انسانی می خوانیم. این جور سطحی نگاه کردنها از طرف یک فنی مهندسی خونده...بگذریم! فصل آخر فکر می کنم ایده اصلی رضا امیرخانی هم بود. به نظر می رسد این کتاب نوشته شده تا به ما (=نسل جدید و جوان) بگوید: فرهنگ کار غیردولتی خوب است. مثل آمریکا. غیرکارمند دولت شدن. اصلا این پول نفت شبهه ناک است. لقمه حرام که شاخ و دم ندارد. این مضرات و بدی ها را دارد. راه چاره همین است که گفتیم. این همان جایی است که من کاملا موافقم. دخالت دولت و سیطره مدیریت سه لتی** باید در بسیاری از حوزه ها حذف شود. اصلا جوان باید خودش برود کارآفرینی کند نه اینکه دولت اشتغال زایی کند. دخالت دولت متصل به نفت یعنی همین فحشهایی که آقای امیرخانی داده.
اینتر زدم ولی واقعا یادم رفت چی می خواستم بنویسم. حالا! به بچه های غیرعلوم انسانی توصیه می کنم فقط فصل آخر را بخونن، بقیه فصلها رو هم اگه خوندن، وحی منزل فرض نکنن. علوم انسانی ها هم فرض بر این است که با این مباحث آشنایند. از بچه های رشته خودمون (فرهنگ و ارتباطات) حتما می خوام بخونن. البته برای خیلی هاشون حرف جدیدی نداره.
آها! می خواستم از شجاعت آقای امیرخانی در نوشتن عقایدشون (هر چند ممکنه ده سال دیگه تجدید نظر کنن) تشکر کنم. اصلا پراگماتیست بودن از این جهت که اینقدر آرمانی نباشیم که کار بی عیب ارائه کنیم، خوبست. حرف امروزمون رو بزنیم، بقیه هم نقد کنند. انشالله که کسی با حرفهای ما گمراه نمی شه که نوشته مون مصداق کتب ضاله بشود.
از انتشارات افق که کتاب رو با کاغذ کاهی چاپ کردند و ارزون در آووردن، تشکر می کنم. (قابل توجه سوره مهر، فاتحان و دیگران.)
تذکر:
*نشت نشا، از به، ارمیا، اسامی برخی کتابهای قبلی آقای امیرخانی هستند.
**سه لتی را اگر می خواهید بفهمید باید این کتاب را بخوانید!
========================================
21
يك پسر يك زندگي يك تجربه: up in the air
http://1boy-1life.blogsky.com/1389/02/26/post-81/
يك پسر-ارديبهشت89
"نفحات نفت" امیرخانی رو از نمایشگاه خریده بودم دیشب تمومش کردم. رمان نیست ،یه جور مقاله بلند اجتماعی-اقتصادی بود. به نظرم کتاب جالبی بود. حداقل برای کسایی که میخوان توی ایران کار کنند نکات خوندنی داره.
========================================
20
اصولگرا: من و كتاب، نفحات نفت
http://osulgara.blogfa.com/post-126.aspx
ع.ز.-ارديبهشت89
نفت همان دولت است و دولت همان نفت
رضا اميرخاني نويسندهاي پايبند به اصول خود است. با اين همه، آثار داستاني و حتي غيرداستاني او با استقبال شگفت اقشار گوناگون خوانندگان روبهرو شدهاند. شايد راز علاقهي مردم، در صداقتي باشد كه با قلم هنرمندانهي او عجين است.
شنيدهام كه ستارهي دريايي اگر بازوش زير سنگ گير بيافتد، از خير بازو ميگذرد و آن را قطع ميكند.
اما اين مال وقتي است كه ستاره بيم داشته باشد از خطر... دولت تا نفت دارد، خطري تهديدش نميكند! و اينگونه، اقتصاد دولتي و مدير سهلتي ساخته ميشود.
========================================
19
4سوق: اميرخاني قدياني و مسالهاي به نام زلزله
http://asadeghi4.blogfa.com/post-7.aspx
ع.صادقي-ارديبهشت89
در نمایشگاه امسال کتاب تهران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با یک دوئل روبروست. از یک سو کتاب «نفحات نفت» رضا امیرخانی و از سوی دیگر کتاب «نه ده» حسین قدیانی. هر دو کتاب پر حاشیه، قابل تأمل و با نویسندگانی جوان و دغدغه مند.
امیرخانی نویسنده باهوشی است. آنقدر باهوش که از هر حاشیه ای برای مطرح شدن آثارش استفاده می کند. حتی ممکن است همین مطلب در سایت ایشان به عنوان بازتاب «نفحات» درج شود.
به یاد دارم در مصاحبه ای گفته بود: مسیر من را مردم مشخص می کنند. مردم از من سراغ نوشته های جدیدم را می گرفتند و همین، نوشتن را پیش رویم گذاشت و مرا از هر فعالیت دیگری منع کرد.
امسال در نمایشگاه کتاب طبق گزارشهای خبری ذکر شده در سایت ایشان، بیشترین سؤالی که از امیرخانی شد در مورد سکوت وی پس از آشوبهای سال گذشته بود. آیا این برای خالق ارمیا کافی نیست تا از لاک غیر سیاسی خود بیرون بیاید؟
ارمیا معتقد بود مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد.
آقای امیرخانی! مگر مؤمن غیر سیاسی هم می شود؟! داداش رضا منظورم از سیاست دفاع از احمدینژاد نیست، حمایت از رهبری است و توجه به دغدغه های ایشان.
امیرخانی را باید نه سیاه دید، نه سفید. او نویسنده ای خاکستری است با قلمی جادویی. همین!.
مهدی خانعلی زاده در وبلاگ «از همه جا از همه چیز» نقدی 13 قسمتی نوشته بر «نفحات نفت» که قسمت سیزدهم آن با چاشنی توهین همراه است. «نفحات نفت» یک اثر ژورنالیستی است نه بیشتر و اثر ژورنالیستی هر چه بیشتر با مصادیق و مثالها و ترفندها و حقه ها! همراه باشد حرفه ای تر و موفق تر است.
«نفحات نفت» را باید اینطور دید و از آن تجربه ها را گرفت، نه با نگاه صفر و یکی.
قضیه هک شدن وبلاگ حسین قدیانی و درگیری اش با بلاگفا هم خود ماجرایی است. از عزت و غیرت قدیانی در مقابل بلاگفا کلی ذوق کردیم. اصلا شاید ما هم تصمیم گرفتیم از بلاگفا کوچ کنیم.
قدیانی مطرح شد چون سرباز خوبی بود و اصلا مثل امیرخانی فکر نمی کرد که آلوده به سیاست نیست، بلکه دقیقا مانند ارمیا می دانست که مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد. بنابراین در هر قالبی از نثر و شعر گرفته تا وبلاگ و رنجنامه، از انقلاب، رهبری و آرمانهایش دفاع کرد.
سربازهای خوب حتی اگر سرباز صفر هم باشند، سرباز خوبند.
3
در هر حال رضا امیرخانی از خودمان است. حتی اگر خاکستری باشد. حسین قدیانی یک انگشت است و امیرخانی انگشتی دیگر و با این انگشتان است که یک دست، دست می شود.
========================================
18
غم خاك: گريهي حرفهايهاي فرهنگ
http://pure-commander.persianblog.ir/post/189/
محمد مهدوي اشرف-ارديبهشت89
گریهی حرفهایهای فرهنگ
اینروزها مصادف است با انتشارِ کتابِ جدیدِ رضا امیرخانی – نفحاتِ نفت – که کم و بیش نقد و نظرها و بیشتر خبرهایی پیرامونِ آن در فضای رسانهای دیده میشود. سایتِ شخصیِ این نویسنده که با دو دامنهی ارمیا و امیرخانی و پسدامنهی آیآر برخط است نیز کماکان نوشتههای پیرامونِ او و کتابهایش را رصد میکند و بازنشر میدهد.
قصدِ نوشتنِ نقد بر نفحات را ندارم، چون قائلم این کتاب در مقامِ یک نظر نوشته شده و این نظر میتواند مانندِ هر نظرِ دیگری در شئونِ مختلف موردِ ارزیابی و تضارب قرار بگیرد. اما بنا دارم کمی در موردِ فضای فعلیِ فرهنگی و رضا امیرخانی بنویسم.
به قولِ یکی از دوستان که در موردِ عادلِ فردوسیپور چنین نظری داشت، من نیز فضای ادبی و فرهنگیِ جریانِ ارزشیگرا را به قبل و بعد از رضا امیرخانی تقسیم میکنم. نهالِ نویسندهگیِ رضا امیرخانی در دورهای بهبار نشست که تنازعِ فرهنگیِ کشور تحتِ تأثیرِ محاجهی سیاسیِ دو طیفِ خاص گم شده بود. این نهالِ جوان غبارِ دعواهای سیاسی را کنار زد و نشان داد که هنوز هم میتوان متنفسِ از آرمانهای حداکثریِ اسلام و انقلاب بود. ویژگیهای جذابِ قلمِ او مثلِ سرککشیدن به عرصههای مختلفِ مسائلِ اجتماعی، پهلوزدن به ادبیاتِ حوزوی و آرمانخواهیهای جسورانهای که توأمِ با جرئتِ جوانانهی او گشته بود و حتا همین مظاهرِ شکلیِ ساختارشکن مثلِ جدانویسی و ریشهیابیِ کلماتِ مرکب، همه و همه نظرِ بسیاری از جوانانِ گمگشته و راهنمایآرمانگراندیدهی آن روزگار را به خود جلب کرد. و این ماجرا تا جایی ادامه پیدا کرد که در دورهای دولت و نگاهِ دولتی نیز سرِ تعظیم پیشِ پای این خواستِ اجتماعی فرود آورد و به زعمِ من ریاست بر انجمنِ قلم و فعالیتهای کوتاهمدتِ آنروزهای رضا در خطِ مقدمِ نویسندهگیِ دولتی محصولِ آن است...
رضا امیرخانی سرِ پردغدغهای دارد و بهراستی میتوان گفت زندهست! چون بسیاری از نویسندهگانِ همعصرمان را سراغ دارم که اگر در جراید ندیده باشیشان میپنداری که اصلا در این روزگار زیست نمیکنند...
سه رمان، دو داستان، یک سفرنامه و سه مقاله در طولِ این مدت بهصراحت گویای این مسئله هستند که او جوانیست با پشتکارِ فراوان که البته حالا دیگر نویسندهایست صاحبسبک و پابهسنگذاشته. اما شاید همهی اینها هم نتوانند ویژگیِ خاصِ او حساب گردند؛ ویژگیای که رضا امیرخانی را متمایز میکند شاید در یک کلام خلاصه گردد و آن هم اینکه او "حرفهای"ست و این نه ویترینِ مطبوعاتی و نه ژستِ نویسندهگیِ او که بهراستی خصلتیست از خصائلِ او...
هوشمندیِ امثالِ امیرخانی در این کشور شاید آخرین رمقهای تنِ خسته از سیاستزدهگیِ فرهنگِ مجروحِ ما باشد. فرهنگی که همیشه کمترین هزینهها برایش شده و همیشه هم بیشترین ضررها را از نپرداختنِ به آن دیدهایم و کی باشد که بر مزارِ فرهنگِ مرحوممان به قولِ سیدحسن حسینی فاتحه بر قرآن بخوانیم...
ذهنِ غیرِ حرفهایِ ایرانیِ پراحساس از رضاامیرخانیِ جوان، بهاشتباه الگویِ بلامنازعِ نویسندهگی ارزشی میسازد و هماو نیز روزی در قربانگاهِ فرهنگِ سیاستزده با برچسبِ بیبصیرتی به تذبیحِ او و همهی سوابقش میپردازد و در این فضا چه تمنای محالیست جوانمردی و رعایتِ مرام و فهم و شناخت و...
رضا امیرخانی فرزندِ اشرعِ فرهنگِ این مملکت است نه برادرخواندهی فرزندانِ اصیلِ سیاستزدهگیِ فرهنگی و فهمِ این مسئله خیلی دشوار است برای سیاستزدهگانِ بنشسته بر مسندِ فرهنگ!
نفحاتِ نفت همانگونه که امیرخانی در دیباچهاش نوشته نه کتابیست تخصصی در حوزهی اقتصاد و نه مقتلِ ذبحِ عظیمِ مدیریتِ فرهنگی در کشوری که همه اهلِ شعار باشند و مقتلخوانی! نفحات نگاهیست فرهنگی به جایجایِ مدیریتِ این کشور و به تبعِ آن گاهی کلان به مسائل نگریسته است و از طرفی نیز تجربیات و نظرها و پیشنهاداتِ شخصیِ یک نویسنده است در راستای دردها و دغدغههایی که داشته و از این منظر نیز گاهی خُرد به خیلی از مسائل نگریسته است. نتیجهای که میتوان گرفت این است که این کتاب هشدارهای یک دلسوزِ فرهنگ است برای زمامدارانِ فرهنگِ این کشور. هشداری که اگر جدی گرفته نشود و برخوردِ عاقلانه با آن نشود، دیری نیست که در نگاهِ سیاستزده و رمانتیکِ دولتیها از رضا امیرخانی یک اپوزسیونِ ضدِ نظامِ دگراندیش خواهد ساخت و خدا نرساند روزی را که فرزندانِ خلفِ فرهنگ، دور از مزار بر مادرِ مجروحِ خویش بگریند...
========================================
17
قدم بيستم: در بزرگداشت مطالعات
http://motaleat.blogfa.com/post-139.aspx
ميم-ارديبهشت89
کتابهای آقا رضای امیرخانی را، چونان رمانها، با حالت استغراقی میخوانم؛ یعنی تا تمام نشود، رهایش نمیکنم. «نفحات نفت» را تقریباً اینگونه، در دو تکه خواندم؛ شنبه و یکشنبه. گرچه شهوت کتاب در وجودم رو به افول است و دیگر مثل سالهای قبل 8، 9 ساعت پیاپی نمیخوانم، با این حال خوشحال شدم از آنرو که رشحاتی از آن شهوت را در خود یافتم.
از بهمن 88 به سمت و سوئی متمایل شدهام که رفقا «تقلیلگرای اقتصادی»ام میخوانند. ریشههایش چه بوده؟ بماند! بروزش: شاید صحبتهائی که در جلسات چندنفره مطرح کردم دربارهی ضرورت «پول درآوردن» در تشکیلات دانشجوئی و اکتفا نکردن به کمکهای دانشگاه (بلکه پرهیز از آن)، و اهمیت حل مسألهی «پول» در تشکل اسلامی، و چند بحث کلاسی شامل نگاه از زاویهی اقتصادی به مسائل اجتماعی. این برچسب را نصیبم نمودند؛ ولی متعاقب همان صحبتها بود که رفقا نشریهی درِ پیت 4 صفحهایشان را 100 تومن فروختند! و...
حالا با خواندن نفحات نفت، این حالتم تشدید شده؛ پروردگار ختم به خیر فرماید!
نفحات، بسط و شرح نظریهی «دولت رانتیر» است و تطبیق آن با شرایط ایران. برخی مطالعات مقایسهای نقدهای مهمی به این نظریه وارد کردهاند و حتا اعتبار آن را بهکلی زیر سؤال میبرند (مثلاً نگاه کنید به «چیستی و کاستی نظریهی دولت رانتیر»، شهروز شریعتی، فصلنامهی راهبرد یاس، شمارهی 11، پائیز 86). با این حال هنوز هم میتوان بصیرتهائی از آن به دست آورد.
یکی از این بصیرتها، ارتباط اقتصاد دولتی (نفتی) با فروپاشی حکومتها از درون دولت حاکمه است؛ چیزی که مهدی صفری، سفیر ایران در روسیه پس از فروپاشی، نکات مهمی از آن را بیان کرده است ( http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=8608). اتفاقاً اینجانب بعد از خواندن صحبتهای او بود که دریافتم اوّلین و مهمترین عامل «براندازیهای نرم»، نه بهاصطلاح فرهنگی، بلکه اقتصادی است و تغییر فرهنگی هم از اقتصاد _که پویاترین خردهنظام در نظام جامعهی کل است_ آغاز و فراگیر میشود.
یکی از نکات هیجانانگیز این کتاب، تشبیه قانون به «راه» است و مثال زمین چمن. دربارهی زمین چمن، اینجانب هم تجربهی مشابهی داشتهام ولی نتایج بیانشده در کتاب، انصافاً بدیع بود. گرچه میتوان چون و چراهای سختگیرانهای داشت نسبت به مسألهی «عرفی شدن» در این تشبیه.
همچنین ایدهی «عدم امکان جمع بین دولتیبودن و انقلابیبودن» چشمگیر است. برخی رفقا مدتی است که به این نتیجه رسیدهاند و مطالبی در بلاگهایشان نگاشتهاند.
و اما ملامت نویسنده (!)؛ یکجائی نویسندهی محترم نوشته است چیزی شبیه به این که در این مُلک هیچ بشری نمیخواهد کارشناس و متخصص باشد، همه میخواهند رئیس باشند. مثالهای نقضی برای این سخن میشناسم و حداقل دربارهی شخص اینجانب از نوجوانی تا اکنون غیر این بوده است؛ که البته به برکت این کتاب، آن هم بهشدت کمرنگ شد! چیزهای اذیتکنندهی دیگری هم در این کتاب هست که باشد برای بعد.
و در آخر؛ جامعهشناسی از دانشگاههای ما بیرون نمیآید، از «کف بازار» چرا. باور کنید!
========================================
16
راديو زمانه: نگاهي به بيست و سومين نمايشگاه كتاب تهران
http://www.zamaaneh.com/morenews/2010/05/post_1235.html
مهتاب سعيدي-ارديبهشت89
مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را هم فروختهاند! در چنین خانوادهای تنها مایهی نجات، همت فرزندان است... از پدر کاری بر نمیآید
اما اتفاق جالب انتشار کتابی در همین نمایشگاه است با عنوان «نفحات نفت». جستاری در فرهنگ و مدیریت نفتی. نوشته رضا امیرخانی. نویسنده رمانهای «من او» و «بیوتن». کسی که روایت سفر آیتالله خامنهای به سیستان را نوشتهاست و دورهای ریاست انجمن قلم – نهاد نویسندگان وابسته به نظام- را به عهده داشته است.
اما امیرخانی در این کتاب به بررسی بیماری و فساد اقتصاد نفتی دولت، عدم کارآمدی و اصلاً فراموشی مفهوم تولید و کار میپردازد. در تمام عرصهها؛ صنعت، فرهنگ و...
«نفحات نفت» با این جملات پایان مییابد: «مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را هم فروختهاند! در چنین خانوادهای تنها مایهی نجات، همت فرزندان است... از پدر کاری بر نمیآید...»
آیا صدای زنگ هشدار امیرخانی را از درون این تن بیمار بیحال نمیشنوید؟
در چنین شرایطی انتشار کتاب «نفحات نفت» برای من یک نشانه است. بیآنکه بخواهم به پیشزمینهی امکان نقد نیروهای خودی به دولت فکر کنم و بسته بودن راه هر نقدی، ولو کوچک از سوی دیگران! در این کتاب امیرخانی اتفاقا قصد دیالوگ دارد و تحلیل و آرام و موازی با ما – مخاطب- پیش میآید و به شرح بیماری از منظر یک رماننویس میپردازد که با قصههای فرعی و ریز، موضوع را گسترش میدهد. آرام و ساده. برای من شیوه نگاه امیرخانی، یک اتفاق است . و البته نشانه
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند (1)
|