تاريخ انتشار : ١٦:٥٧ ٢٨/٩/١٣٨٩

آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(9)
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن صد و بیست نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
135
زندگی برای؟: به مناسبت حذف روز ملی شدن صنعت نفت
http://lifelife.persianblog.ir/post/39/
...-شهریور89
(خلاصه ای از بخش دولتی شدن صنعت نفت .کتاب نفحات نفت اقای امیر خانی: )

** نگاهی به تاریخچه ملی شدن صنعت نفت نکات فراوانی را نشان میدهد. اولین نکته این است که نفت هیچ گاه در ایران ملی نشد.نفت دولتی شد.کار مصدق سهم دولت از نفت صادراتی را کمی افزایش داد و قراردادهای نفتی را به پروتکل های حقوقی مدرن تر نزدیک کرد.

دولتی کردن نفت یعنی دور شدن از مدیریت حسابگرانه مردمی،حتا یعنی حسرت مردم از شادی های تاریخی. در کتابی نمونه ای از کشف نفت در شرق تگزاس آورده شده: در جایی که چاه آقای جوینر به نفت رسیده بود جمعیت زیادی جمع شده بودند تا از نزدیک شاهد غرش رعد آسای چاه نفت باشند . زمانی که نفت از میان دکل حفاری بیرون زد سر و صدای غریبی راه افتاد و احساسی وجدآور همه را در بر گرفت. مردم زمین های زیادی در اطراف این چاه نفت خریداری کردند تا خود به اکتشاف نفت بپردازند. بعدها تگزاس شرقی با تولید روزانه ٣۴٠هزار بشکه نفت به منطقه ای با امکانات وسیع اقتصادی بدل شد.در آمریکا چندین آدم ماجراجو مثل همین آقای جوینر مشغول کشف و استخراج نفت هستند و مجبورنددرصد زیادی از درامد خود را به دولت بدهند اما همان درصد کم ناشی از استخراج یک محرک اقتصادی برای ایشان است.

حالا تصویر اکتشاف را یک بار دیگر مرور کنید.شعف و خوشحالی بی پایان مردم را ... و آن را مقایسه کنید با مشتی آدم کت و شلواری که توی گرمای جنوب ایران جلیقه هم پوشیده اند و قرار است رئبان افتتاح چاه را قیچی کنند. حالا مسئول دولتی پیش از انقلاب کراوات میزده است و پس از انقلابی یقه بسته سه دکمه می پوشد! تفاوت ماهوی نیست .تفاوت ماهوی میان تصویر جوینر است که با صورت قیرآلود زیر فواره نفت ایستاده است و تصویر مسئول سه لتی.تفاوت نفت ملی با نفت دولتی در همین تصویر است.

در ادامه می شود مقایسه کرد چهره شادمان مردم روستایی که در آن نفت کشف شده با صورت رنجور جنوبی ما. با چندک زدن های کنار قهوه خانه مسجد سلیمان و نفت شهری. اولی مطمئن است که با کشف نفت سیل سرمایه است که به سمتش سرازیر می شود و دومی جز بوی نفت هیچ به کف اندرش باقی نخواهد ماند. رابطه ما با این مردم پیش و پس از ملی شدن صنعت نفت چه تفاوتی کرده است؟

و همین نفت مفت دولتی به مسئول یقه سفید چنان اقتداری می بخشد که خود را صاحب فره ایزدی نیز بداند! **

حالا که یارانه ها هم هدفمند(کدام هدف؟!) می شود و منابع نفتی دیگر در حد حرف و شعار هم ملی نمی ماند و رسما می شود....؟ پس نیازی هم به تعطیلی روز ملی شدن نفت نداریم نه!

========================================
134
مجله پنجره: بلاخره من مدیر مسوول بودم
http://www.jahannews.com/vdcgt79qzak9ww4.rpra.html
دکتر حسن بنیانیان-مهر89
انتقادهای امیرخانی درباره نسبت کارمند به هنرمند در حوزه هنری را خوانده‎اید؟
یک نکته درست در این حرف‎ها هست که تأکید دارم در شلوغی انتقادها گم نشود. ما در همه سازمان‎های فرهنگی حکومتی یک‎سری عناصر کلیدی داریم که همان هنرمندان هستند. برای این‎که این هنرمندان بتوانند کار خودشان را درست انجام دهند، نیروهای مختلفی نیاز داریم. تعداد هنرمندان محدود است. اما وقتی 25 سال از تأسیس یک نهاد می‎گذرد، قوانین اداری کشور و فضای احساسی - عاطفی اجازه اخراج این کارمندان را نمی‎دهد. علاوه‎براین، هنرمندان به دلايلي که قبلا بحث شد، می‎توانند بروند. این‎ها در یک سازمان می‎مانند و رسوب می‎کنند. 

مشکلات دیگری هم هست. مثلا یک خانمی را که چندین سال است برای ما تایپ می‎کند، می‎خواهیم اخراج کنیم. بعد همین هنرمندان می‎آیند که حالا می‎خواهید نیرو کم کنید، چرا از ایشان شروع کرده‎اید و هزار جور واسطه که این کار اتفاق نیفتد. این‎ها غیر از این است که خود انسان هم به‎عنوان مدیر حس می‎کند این فرد مثلا 10 - 12 سال است که دارد این‎جا کار می‎کند؛ نمی‎شود که صبح بگوییم از فردا نیا. باید یک کاری برایش پیدا کنیم. این کلیت مطلب است. در حوزه هنری مصلحت این است که با کارمند قرارداد ببندیم تا به‎صورت قراردادی با حوزه کار کند، اما اگر نخواهیم هنر را از بین ببریم، حق نداریم با او قرارداد حقوق ثابت ماهیانه ببندیم. چون در این صورت، ذوق هنرمند می‎میرد؛ او تبدیل می‎شود به کسی که در بهترین حالت، متعهد است مثلا سالی چهار تئاتر تحویل بدهد و دیگر هیچ! 

بنابراین عقل مدیریتی به ما حکم می‎کرد غیر از هنرمندانی که از قدیم حقوق‎بگیر حوزه بودند، با چهره‎های جدید قرارداد حقوق ماهیانه ببندیم و آن‎ها را در اتاق‎ها بنشانیم. حالا عزیزانی مثل امیرخانی که کار مدیریتی نکرده، اما منتقد بسیار خوش‎فکری است، مروری که در کشور می‎کند تا ببیند نفت کجاها را خراب کرده، به حوزه می‎رسد؛ باید به این نکته‎ها هم توجه کرد. 

بالاخره این نکته هم هست که این تعداد کارمند را باید با محصولی که از حوزه بیرون می‎آید، مقایسه کرد. اگر ما مدیر حوزه را تحت فشار قرار بدهیم که تعداد کارمندان شما زیاد است و مدیر حوزه، قدرت دفاع از خودش را نداشته و برای رفع این نقص با هنرمندان هم قرارداد حقوق ثابت ببندد تا لیست افرادی که از حوزه حقوق ثابت می‎گیرند زیاد شود و نسبت آن‎ها با کارمندان حفظ شود، اتفاق نامبارکی می‎افتد و هنرمندان جوان با حقوق ثابت از بین می‎روند. فکر می‎کنند که خب! دیگر زندگی ما تأمین شد و در روزهایی که باید فکر کنند، دیگر انگیزه لازم را نخواهند داشت. یا حتی در حالت بدبینانه، او با داشتن حقوق ثابت، با خودش فکر می‎کند که من چگونه از این موقعیت برای گرفتن کار از سازمان‎های دیگر استفاده کنم. در این حالت، حوزه می‎شود جایی تا فرد با امکانات آن برای دیگران کار کند. دوستان هنرمند ما درگیر این پیچیدگی‎های مدیریتی نیستند و طبیعی هم هست. البته همین که این بحث‎ها طرح می‎شود، خوب است. هم مدیر حوزه توضیح می‎دهد، هم کارمندان می‎بینند که مدیران، تحت فشار هستند و بیشتر کار می‎کنند! البته بعد از تمام شدن ساختمان جدید، دیگر همه کارمندان را می‎بینند که در اتاق‎ها نشسته‎اند و کار می‎کنند. یکی تایپ می‎کند، دیگری کتاب، ویراستاری می‎کند و خلاصه کمتر کسی بیکار است. دوستان ما هم چون کار اداری نکرده‎اند، این‎ چیزها را نمی‎بینند. علاوه‎براین، این مجموعه کارمندان در حقیقت کارهای ستادی و پشتیبانی حوزه هنری کل کشور را هم انجام می‎دهند. با همه این حرف‎ها، حوزه مثل هر سازمان دیگری تحت فضای حاکمیت نفت نسبت‎های به‎هم ریخته‎ای دارد، تقصیر مدیران هم نیست.
 



========================================
133
كتاب‌فروشي هدهد: هدهد در فرهنگ‌خانه
http://hodhodbook.blogfa.com/post-7.aspx
ولاديمير-مهر89
فرهنگخانه:لیست کتاب های پر فروش کتاب فروشی هدهددر شهریور ماه اعلام شد.

به گزارش فاطمه فرامرزی خبرنگار فرهنگخانه:طبق اعلام میلاد نوریان از مسئولان این کتاب فروشی لیست کتاب های پر فروش شهریور ماه به شرح زیر است :

۱- نفحات نفت، رضا امیرخانی
۲- تهران در بعد از ظهر، مصطفی مستور
۳- کافه پیانو، فرهاد جعفری
۴- چهل سالگی، ناهید طباطبایی
۵- دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل، موراکامی
۶- از دو که حرف می زنیم از چه حرف می زنیم، موراکامی
۷- شبانه ها، کازو ایشی گورو
۸- بخور و نمیر، پل استر
۹- خندیدن بدون لهجه، فیروزه جزایری دوما

کتاب فروشی هدهد واقع در خیابان انقلاب، خیابان ۱۶ آذر، خیابان ادوارد براون، پلاک ۱۲ وبه مدت ۵ ماه است که فعالیت خود را آغاز کرده است وهمان طور که در وبلاگ این کتاب فروشی به این نکته اشاره شده است توسط دو جوان دانشجو اداره می شود.

از نکات جالب در این مکان فرهنگی شرح وقایع روزانه اعم از بازدید کنندگان و ماجراهایی است که در این کتاب فروشی اتفاق می افتد که در وبلاگی به آدرس www.hodhodbook.blogfa.com قرار داده شده است.
========================================
132
كتاب‌باز: نفحات نفت
http://ketabbaz.mihanblog.com/post/5
شب‌زده، مجله نسيم بيداري-شهريور89
رضا امیرخانی دیگر ناشناخته نیست. اگر تا پیش از «من او» خاص­ خوان­ ها او را می­ شناختند، این رمان موفق او را به حوزه عمومی ادبیات بركشید و «بی­وتن» جایگاهش را در میان كتاب­ خوان­ ها و اهالی ادبیات تثبیت كرد. امیرخانی میانه نسلی بود كه گوش فلك را مدعیان اصول­ گرایی از یك سر و مدعیان روشن­ فكری از سر دیگرش، كر كرده بودند. او اما بی­ ادعا و شریف نوشت و در بازار مكاره كتاب و ادبیات داستانی، جایی برای خود دست و پا كرد.

جدیدترین اثر امیرخانی، «نفحات نفت» نام دارد كه نه رمان و داستان كوتاه است و نه خاطره. مقاله­ ای بلند است درباره بزرگ­ترین بلیه تاریخ معاصر ایران؛ نفت و مدیریت نفتی. حتما سئوال اول این خواهد بود كه ادیب و داستان­ سرا را چه به نفت و چه به مدیریت؟ و حتما جواب این است كه مگر همه ما از یك نفر كه بیش­تر شدیم، درباره اقتصاد و اجتماع و سیاست و فرهنگ و دیپلماسی و هزار موضوع با ربط و بی­ ربط دیگر اظهار نظر نمی­ كنیم؟ و اساسا مگر می­ شود در وضعیت تعلیق، سر هركس به كار خودش گرم باشد؟ تیزهوشی نویسنده اتفاقا این­جاست كه از ابتدا می­ گوید نه اقتصاددان است و نه سیاست­ مدار و نوشته­ اش صرفا یك «اخوینی» است، نوشته­ ای برادرانه برای جوان­ ترها. جوان­ هایی كه هنوز خیلی چیزها برای­ شان بدیهی نشده و كتاب را كه بخوانند، دهان­شان باز نمی­ ماند از تعجب كه چه­ طور چنین نكات ساده­ ای را نویسنده كتاب فهم كرده و دولت (به ما هو دولت) درك نكرده است؟ اما اگر مانند من، اقتصاد خوانده باشید در یكی از دانشكده­ های آزاد یا دولتی، حتما دهان­ تان مدتی باز می­ ماند از این­كه هنوز اساتیدی هستند در حوزه اقتصاد كه تخصص­ شان اندازه تجربیات نویسنده نفحات نفت، به تو نمی­ آموزد كه چرا كار این ملك سامان نمی­ یابد.

امیرخانی البته كار خاصی نكرده غیر آن­كه پیرامونش را دقیق دیده و به آن­چه دیده، فكر كرده و نتیجه فكرش شده است تحلیل شرایط امروز. او همان چیزهایی را دیده كه همه ما هم دیده­ایم: خودروهای نفتی، دانشگاه­ های نفتی، ادبیات و سینما و هنر نفتی، ورزش نفتی، حزب نفتی، مدیران نفتی و در یك كلام مصیبت­ های پول بادآورده تن­ پرور نفت. فقط این نیست، متن نشان می­ دهد او هرجا كه لازم دیده (جز یك جا) تحقیق كرده و به اعداد و ارقام و نمودارها هم نگاهی داشته است. یعنی ننوشته كه نوشته باشد و بگوید «من كه ادعایی ندارم، این یك دل­نوشته است». اما آن یك جا كه به زعم من نویسنده تحقیق نكرده، جایی­ ست كه می­ نویسد: «دهه هشتاد میلادی، سیاست­ های به شدت دولت­ محور ایران، كه به هیچ عنوان از اقتضائات جنگ نیز نبود و بیش­تر برمی­ گشت به سیاست­گذاری­ های غلط دولت وقت، باعث بحران فرار سرمایه شد...». این البته تقصیر امیرخانی نیست، او از ابتدا گفته كه اقتصاددان نیست. این غلط مصطلح و این ظلم آشكار، نتیجه تبلیغات یك سویه مدیران اقتصادی پس از جنگ است. وقتی آثار سیاست­ گذاری اشتباه، آه از نهاد مردم درآورد، باید انگشت اتهام به سویی گرفته می­ شد و چه سویی بهتر از مدیرانی كه دیگر توان دفاع از خود را نداشتند. اما اعداد و ارقام چیز دیگری می­ گوید.

بر اساس آماری که در سال 68 (كه دیگر دولت جنگ حاكم نبود)، توسط سازمان برنامه و بودجه مرحوم منتشر شد، مجموع بودجه دولت و شركت­ های دولتی از 65 درصد تولید ناخالص داخلی در سال 1356 به حدود 41 درصد در سال 1367 كاهش یافته است. یعنی در دوره­ ای كه همه آن­ را دوره دولتی شدن اقتصاد ایران می­ نامند، دولت بیش از 20 درصد از دخالت خود در اقتصاد می­ كاهد. و این صدالبته به معنی بری بودن دولت وقت از اشتباه نیست. این نکته به نظر تنها اشکال کتاب در حوزه اقتصادی می­ آید.

امیرخانی تجربه­ گران­ بهایی دارد از سفر به آمریكا. ظاهرا این سفر برای او چنان پر بركت بوده كه هم در رمان آخرش خرج شود و تمام نشود، هم در این كتاب. او به همان ­خوبی كه مسائل این­جا را دیده، نحوه كسب و كار، تحصیل و تدریس، هنر و صنعت و... آمریكا را رصد كرده است و حاصلش شده سنگ محكی برای قیاس و مثال. این است که ضمن حفظ مرزبندی با سیاست­ های دولت آمریکا، نظام برنامه­ ریزی برای اداره امور این کشور را دقیق و مناسب یافته است.

نفحات نفت، طنز ظریف و لحن صریحی دارد و مجوز گرفتنش احتمالا فقط به این دلیل است كه همه دولت­ ها را نواخته و هم به سبزها متلك انداخته و هم به مهرورزها. همه استنتاج نویسنده این است كه اگر پول بی­ زحمت نفت حرام نباشد، شبهه­ ناك است و نمی­ توان هم مسلمان و انقلابی بود و هم از نفت ارتزاق كرد. نباید به پول نفت متکی بود و دنبال دموکراسی و جامعه مدنی و... گشت. این نکته­ ای­ست که اساتید توسعه سال­ هاست در موردش اتفاق نظر دارند.

« مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملك پدرانی داشته است كه برای حكومت، نه طلای مادر كه خود مادر را نیز فروخته­ اند! در چنین خانواده­ ای تنها مایه نجات، همت فرزندان است... از پدر كاری برنمی­ آید...»

نسیم بیداری، شماره هشت، تیر و مرداد 89

========================================
131
اقليت: براي رضا اميرخاني و نفحات نفتش
http://aqalliat.parsiblog.com/1745972.htm
اقليت-مهر89

1.اگر می‏بینید که چند وقت است نمی‏نویسم، دلایل مختلفی دارد و هیچ دلیلی مهم‏تر از تنبلی نیست. بی‏تعارف می‏گویم که تنبل هستم.

2.الآن هم وقت ندارم. برای همین، زود سر و ته این یادداشت را قیچی می‏کنم. این طوری برای شما هم خوب است که این قلم نکبتی را کم‏تر تحمل می‏کنید.

3.«نفحات نفت» امیرخانی را 2-3 ماه پیش خواندم و از همان موقع می‏خواستم این یادداشتک و یادداشت‏های دیگری بر آن بنویسم که به دلیل ت‏ن‏ب‏ل‏ی ننوشتم و به‏خاطر همین فاصله‏ی ایجاد شده بین خواندن کتاب و نوشتن این متن، شاید زیاد دقیق نباشد که عذر می‏خواهم.

4. در کتاب شریفه‏ی مذکور، بارها علیه دولتی شدن صحبت شده و انصافاً هم قریب به اتفاق نقدهای ایشان وارد هستند و معلوم است که از دلی پرخون در می‏آیند. این سخن‏ها در کتاب به جایی می‏رسد که گفته می‏شود: یک زمانی(دهه‏ی مبتدا به 57 شمسی) انقلابی بودن، منوط به جذب دولت شدن بود و الآنِ ما وضع به جایی رسیده که برای انقلابی ماندن چاره‏ای نیست به جز دولتی نبودن. امّا این مطلب باعث ایجاد سؤالاتی می‏شود در ذهن.

5.الآن، انقلاب 31 ساله است و عمر کارمند بودن یک آدم هم 30سال است. یعنی تقریباً‏ تمام جوان‏های انقلابی مؤمن سال 57ی ای که با پیروزی انقلاب، با هدف پا گرفتن انقلاب اسلامی وارد دستگاه‏های دولتی و حکومتی شدند، در همین دو-سه سالی که در حال گذر است از چرخه‏ی اداری-حکومتی خارج می‏شوند و تقریباً تمام بدنه‏ی حکومتی دچار یک خلأ نیروی انسانی می‏شود: «نیروهای قدیمی و کارکشته رفته‏اند و باید نیرو جای‏گزین کنیم.»

6.طبق نسخه‏ی رضای امیرخانی، دل‏سوزان انقلاب باید برای دوام انقلاب، در بخش‏های خصوصی مشغول به کار شوند. این یعنی: یک شبه تحریم علیه نظام اداری، آن هم توسط انقلابی‏ها. خب، گیریم که این کار را کردند. چه می‏شود؟ بگذارید بگویم. با دید بد من، آدم‏های «غیر» و «ضد» انقلابی، خیلی راحت تر از قبل وارد سیستم اداری کشور می‏شوند و سیستم دولتی هم آن‏قدر پخمه هست که متوجه این امر نخواهد شد. این یعنی «وا دادن». یعنی تسلیم یک سنگری که این همه برای فتح‏ش تلاش شده است.
نسل ورودی جدید به ادارات که اتفاقاً چموش است و همان‏طور که مبرهن است و می‏دانیم -با توجه به وضع دولت- خیلی راحت سلسله مراتب اداری را طی می‏کند، کم‏کم پس از سالیانی کوتاه، شاه‏رگ‏های قدرت مدیریت اجرایی کشور را در دست می‏گیرد «و علی الاسلام والسّلام». فاتحه.

7.یک‏هو به سرم زد یک قسمت از داستان کوتاه «پارک دانش‏جو»ی سید مهدی شجاعی را بیاورم. این قصه مربوط به دختری است که گویا برای در آوردن خرج ادامه‏‏ی تحصیل خود در دانش‏گاه آزاد اسلامی، «خود فروشی» می‏کرده و حالا هم به قصد امرار معاش سوار ماشین اوّل‏شخص داستان شده. راننده، یک جا توی یک کوچه‏ی تنگ با یک اتومبیل دیگر شاخ به شاخ می‏شود و سرنشین ماشین مقابل، از آدم‏های مجلس است:

«طرف که دوست نداشت در این شرایط خیلی معطل شود ، آمرانه گفت : من عجله دارم ! الان باید مجلس باشم .

با نگاهی به خیابان و سمت و سوی ماشینش گفتم : پس خوب شد جلوتونو گرفتم . راه مجلس درست خلاف این جهته . اشتباه اومدین .
دو سه نفری بلند خندیدند و او فهمید که اشتباه بدی کرده است ، به اطراف نگاه کرد و دنبال مفر تازه ای گشت . چشمش به مسافر دانشجوی من افتاد که در زیر نگاه او سعی می کرد موهای اضافه اش را به زیر روسری بکشاند . احساس می شد طرف سوژه مناسبی پیدا کرده برای منحرف کردن بحث . طلبکارانه پرسید : خانم چه کاره اند ؟ با خونسردی گفتم : ایشون هم راه دانشگاه رو اشتباهی گرفته . مثل شما که راه مجلسو ...
پلیس رسید و هنوز از موتور پیاده نشده پرسید : چه خبره راهو بند آوردین ؟ در حالیکه به سمت ماشینم می رفتم به پلیس گفتم : من کاری ندارم . منتظر شما بودم این شما و این هم آقای ورود ممنوع .
سوار شدم به زحمت قدری دنده عقب گرفتم و خودم را از معرکه بیرون کشیدم . در آینه مصافحه راننده و پلیس را دیدم و راهی که خلوت می شد . وقتی از شلوغی در آمدیم مسافر دانشجو نفس عمیقی کشید و گفت : تر زدن به این مملکت رفت .
گفتم : کی ؟ گفت : همینها که یه نمونه شو دیدی ! گفتم : همشون یه جور نیستن . گفت : اغلبشون همینجورن . گفتم : می دونی اینها چه جوری درس خوندن ؟ گفت : نه و لبهایش را جوری کج و کوله کرد که یعنی فرقی نمی کند یا علاقه ای به دانستنش ندارم .
گفتم : وحشتناک بوده .
توجه اش جلب شد : چی ؟
گفتم : توجه و مراقبتشون .
علاقمند پرسید : به چی ؟
گفتم : به کسب حلال.
گفت: یعنی چه ؟
گفتم : اینجور که شنیدم پدرهاشون اغلب مقید بودن که این بچه ها تو ایام تحصیل نون حلال بخورن . می گفتن : نون حروم ، برکت علم رو از بین می بره . شنیده ام حتی بعضی هاشون مقید بودند که خودشون از عرق جبین نون تحصیلشون رو در بیارن . از لذت و ثروت و رفاه می گذشته اند تا درست درس بخونن .
مشکوک نگاهم کرد و پرسید : خب حالا که چی ؟
گفتم : هیچی . اینها که با این مراقبت درس خونده ان ، اینجوری از آب درآمدن ، وای به حال شماها که دارین پول تحصیلتونو از این راه‏ها در می آرین . وای به حال مملکتی که فردا تحصیلکرده هاش ...»
غرض این‏که، آن اوّل انقلابی‏ها که آن‏قدر باحال بودند، دولت‏مان این شد. حالا وای به حال آینده‏ی دولت‏مان با این کارمندان چموشی که با سوء استفاده از عدم حضور انقلابی‏ها راحت‏تر در سوراخ‏سمبه‏های دولت نفوذ می‏کنند.

8.از طرفی هم نمی‏شود بی خیال بخش خصوصی شد. چون انصافاً در آن پیاده‏ایم.
باید به فکر نسخه‏ی به‏تری باشیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب. شاید نسخه‏ی مدیریتی «کارمند-کارآفرین» خوب باشد. هرکس روحیه‏ی کارمندی دارد وارد دولت شود و هر که روحیه‏ی کارآفرین، برود سراغ بخش خصوصی که اگر هم یک وقت بتواند وارد بدنه‏ی دولت شود، یا به سرعت از آن دفع خواهد شد و یا کارمند خواهد شد که هر دو سرنوشت شومی‏است لذا همان به‏تر که از اوّل برود دنبال بخش خصوصی. دست خدا هم پشت و پناه‏ش.

9.مثلاً قرار بود سر و ته‏ش را قیچی کنم!!!!

10.یا علی مددی.

========================================
130
عبدالله: نفحات نفط
http://abdollah30che.blogfa.com/post-83.aspx
عبدالله بني مسني-آذر88
پنج شنبه ،پنج بعد از ظهر ، پنج دقیقه تامل ، زیر باران بیست وششم آذر قزوین ، پارک معلم :

زمین همچنان" سبزی "اش را حفظ کرده است . و پاییز دست از عادت" برگ اندازی "اش بر نداشته ، درخت نیز همچنان "ایستادگی" می کند ،با اینکه چیزی تنش نگذاشته اند. ... وآسفالت جاده نیز حتا در این روز بارانی گرفتن "حق عبور" از لاستیک ماشین ها را رها نکرده است . خب لاستیک ها هم جان و توانشان را از سوختن چیز دیگری می گیرند که ما می گوئیمش " بــنــزیــــــــــــــــــــــــــــــن" .بنزین را از سوختن" نفت " می گیرند . نفت را از سفره ی کسی می گیرند که تا حالا دست به فرمان ماشین نزده است .
o========================================
129
بياييد بياييد در اين خانه بگرديد: توليد علم بومي
http://omide-ma.blogsky.com/1389/07/02/post-153/
سينا-مهر89
.....کارخانه پژوی فرانسه در اوایل دهه ی هشتاد میلادی بعد از تولید نسل درخشان 4 پژو شامل 504 و 405 در دهه ی هفتاد , رسما به خنس می خورد و تولیداتش مقبول نمی افتد و در بازار رقابت به دلایل فراوانی از جمله مصرف سوخت بالا کم می آورد.مدیران پژو دوره می افتند در دانشگاه ها و فقط در پلی تکنیک فرانسه , 200 پروژه دانشجویی تعریف می کنند و شروع می کنند به تزریق پول در دانشگاه ها.ظرف مدت 5 سال , پژوی 405 را تولید می کنند که اتومبیل کلاس B اروپا می شود که همان , هنوز بعد بیست سال,سر جهازی صنعت خودروی ماست.

همین را مدل کنیم و برگردانیم به وطن.فرض کنیم ایران خودرو مثلا دچار بحران شود و تولیداتش در بازار رقابتی کم بیاور ...همین جا صبر کنیم.در کدام بازار رقابتی؟ رقابت با اتومبیل داخلی؟شرایط تولید با مدیریت دولتی در همه کارخانه ها شبیع به هم است , قبلا رقیب بودند ,حالا که در دولت مهرورزی رفیق هم شده اند ! و با این رفاقت چه جای رقابتی باقی می ماند ؟ دوباره فرض کنیم که این بار در رقابت با اتومبیل خارجی ; اصالتا در ورود خودرو خارجی , چیزی وجود دارد به اسم تعرفه گمرکی و این تعرفه جوری تنظیم می شود که ایران خودرو در بازار رقابتی کم نیاورد !

پس بگذار همان قصه تولید علم بومی فرانسوی برای طراحی پژوی 405 را مدل نکنیم و جور دیگری برش گردانیم به وطن.فرض کنیم ایران خودرو به هر دلیلی به خاطر تولیدات ضعیفش – خدا به دور, فرض مثل – دچار مشکل شود و خریدار پیدا نش... البته خریدار را با چیزی به اسم ستاد تنظیم بازار خودرو وادار خواهیم کرد تا تو صف بایستد و خودرو را با سلام و صلوات تحویل بگیرد.

به هر رو فرض محال که محال نیست.فرض محال(!)کنیم به دلیل ضعف کیفیت تولید , کسی محصول ایران خودرو مثل پژوی 504 دهه ی هفتاد فرانسه را نخرد.حالا منتظریم تا مثل همان دوره فرانسه , ایران خودرو برود در امیر کبیر و شریف و صنعتی اصفهان و ...پروژه پخش کند و ... اما در عمل چه اتفاقی می افتد؟

هیچ ! مدیر ایران خودرو می رود خدمت مقام اجرایی بالادست.توضیح می دهد که ایران خودرو سه برابر کارخانه جات هم ارز کارگر استخدام کرده است-تا ضریب اشتغال کشور بالا برود و اصلا شهرکی درست شده است بنام پیکان شهر برای اسکان همین نیروها.این کارگران بدلیل مطالبات معوقعه همین روزهاست که بریزند و جاده ی تهران –کرج را رسما ببندند و این یحنی بحران شهری و بحران شهری هم یعنی مطبوعات و مطبوعات یعنی تضعیف نظام و ...خلاصه ی کلام , مقام اجرایی بالادست هم که حوصله این همه براندازی را ندارد,کمی شیر نفت ورودی را به ایران خودرو را باز می کند و جلو این همه بحران را به سرانگشت تدبیر می گیرد!

بعد باز هم اتومبیل بی کیفیت آلوده کننده ی محیط زیستی می سازیم.با قیمتی بسیار بالاتر از قیمت جهانی.قیمت جهانی را هم با تعرفه های واردات- که برای صیانت از تولید داخل بالا برده ایم-تغییر می دهیم.آیا این همه ی بحران است؟نه ...وقتی قیمت خودرو افزایش پیدا کرد و دست کم دوبرابر قیمت جهانی شد,با توجه به درآمدمان,می خواهیم تا ریال آخر از آن استفاده کنیم,پس بحث تعویض خودروهای فرسوده نیز می شود بحث روز و خود بحث خودرو ی فرسوده حنجره ها را می خراشد و آلودگی اش بافت ریه های یک نسل را....
========================================
128
زندگي براي...: كتاب جذاب
http://lifelife.persianblog.ir/post/38/
فاطمه اعلمي-شهريور89
چند هفته پیش که کتاب بیوتن آقای امیر خانی وخونده بودم با رنجیدگی از آن همه شعارزدگی دو سه سطری در موردش نوشتم، اما این روزها کتاب نفحات نفت ایشونو خوندم و این بار میخوام جدا تحسینش کنم .چه چیزی رو ؟ در درجه اول جسارت نوشتن چنین کتابی . مطمئنم برای اولین بار کسی چنین منطقی و شجاعانه تونسته مدیریت دولتی یا به قول خودش سه لتی رااینطور نقد کند و تبعات داشتن دولت نفتی را به تصویر بکشد!

در درجه دوم برام جالب بود که مشکلات و گلایه های پراکنده از سوء مدیریت ها، تورم، بی کاری و....صدها مورد دیگه که مجزا و مستقل به نظر می اید همه در یک شبکه عمیقتر به هم پیوسته و خود معلول همان مدیریت سه لتی نفتی است!

در این کتاب نکات تامل برانگیز زیادی وجود داره که بهتره با احساس مسئولیت وبرای هوشیاری بیشتر نسبت به مسایل مهم کشورمون حتما مطالعه بفرمایید.

حالا توجهتونو به آخرین عبارات کتاب جلب می کنم:

خانواده ای هست مفلوک. کار پدر به آنجا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند...

به پدر چه خواهید گفت ؟بی کاره؟ مفلس؟ معتاد؟ هرچه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی بایستی نا امید بود . اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد ، تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست ...

مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت . پدر یعنی دولت ...

این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت ، نه طلای مادر که خود مادر را نیز فروخته اند !در چنین خانواده ای تنها مایه نجات ، همت فرزندان است. از پدر کاری بر نمی آید.
========================================
127
انتظار: نفحات نفت اميرخاني، درد دل دردناك ايراني فهيم
http://montazerin72.blogfa.com/post-250.aspx
علي افسري-شهريور89
ایرانی فهیم خیلی وقت است که فهمیده است درد بی درمانش از چه چیزی است و از کجای تن رنجور مملکتش بیرون زده است.

نه اینکه ادعای فهم و فهیم بودن داشته باشم آن هم از نوع مخصوصش ، اما آنقدر متوجه شده ام که این مدیریت دولتی به قول رضا امیرخانی سه لتی و این پول مفت نفت چه بلایی شده است برای زندگی ایرانی و چگونه تنبلی و تنپروری را حاکم کرده است بر بخشهای مهمی از این مملکت.

باور کنید قبل از اینکه نفحات نفت را بخوانم ، این مسئله را البته با تاکید بر مدیریت دولتیش ، این طرف و آنطرف می گفتم. وقتی نفحات نفت را خواندم ، دیدم انگار همه درد دل دردناکم را از درون سینه ام ضبط کرده اند و کاملش کرده اند و خوب پخته اند و با زبانی قابل فهم و خودمانی نوشته اند. انگار که فریاد فروخورده ام بالاخره راهی به بیرون یافته است و اینگونه بیان شده است.

خسته نباشید و خداقوت به رضا امیرخانی عزیز

========================================
126
جام جم: تجليل با طعم آبميوه
http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100885633926
آرش شفاعي-شهريور89
چوب نزدن به جنازه

جلسه نقد و بررسي و رونمايي از چاپ چهارم كتاب نفحات نفت نوشته رضا اميرخاني در قالب اولين جلسه از سلسله نشست‌هاي يك كتاب يك نويسنده هفته گذشته برگزار شد.

اميرخاني كه به پرفروش شدن آثارش چه در حيطه داستان‌نويسي و چه در حيطه مباحث عمومي و غيرداستاني عادت كرده‌ايم در اين نشست با تاييد صحت خبر حذف برخي از بخش‌هاي كتاب گفت: بخشي از كتاب كه باعث افتخارش بود و آن را دوست داشتم حذف شده است. اما چون مسوولي كه براي ما مشكل‌سازي مي‌كرد و باعث حذف آن صفحات شده تغيير كرده است، اين بحث را باز نمي‌كنم چون به نظرم چوب به جنازه زدن است.

تا به حال عادت كرده بوديم وقتي مصاحبه‌ها و اظهارنظرهاي نويسندگان طيف روشنفكر را مي‌خوانديم، از ايجاد مشكل توسط مسوولان و مميزان براي بخش‌هايي از كتاب‌هايشان گلايه مي‌كردند و البته اين گلايه‌ها را به حساب اين مي‌گذاشتيم كه برخي نويسندگان مي‌خواهند در داستان‌هايشان هر طوري كه دلشان خواست هر صحنه ناجوري را توصيف كنند و برادران مميز جلوي بي‌ناموسي نويسندگان را سد مي‌كنند، حالا مانده‌ايم با سانسور كتاب نويسنده متعهدي مثل اميرخاني آن هم بخش‌هايي از كتاب كه درباره وابستگي كشور به نفت است چه بنويسيم؟

فرق اميرخاني با نويسندگان طيف روبه‌رويش فقط در همين چوب نزدن به جنازه است وگرنه هر دو به يك اندازه از مواهب مميزي بهره‌مندند!

آرش شفاعي
========================================
125
پايگاه خبري جوان: غيبت اهالي فرهنگ در فعاليت‌هاي بشردوستانه
http://www.javanonline.ir/Nsite/FullStory/?Id=315176
نرگس دهنادي-شهريور89
جامعه فرهنگی ما نیز به شدت وابسته به دولت است و به بیانی دیگر که این روزها ظاهراً اکثر آن را به گفتمان نفحات نفت رضا امیرخانی منتسب می‌‌کنند، ‌ همه و از جمله اهالی فرهنگ وابستگان مالی دولت هستند و اختیار مالی خاصی برای سرمایه‌گذاری در چنین اموری ندارند.
========================================
124
روباه كوچك: نفحات نفت آخرين نوشته رضا اميرخاني
http://akehtari.blogfa.com/post-113.aspx
عباس كهتري-شهريور89
نفحات نفت، جستاری در فرهنگ و مدیریت نفتی، آخرین نوشته رضا امیرخانی است که در نمایشگاه کتاب سال 89 عرضه شد. از آدرسهایی که در مقدمه کتاب آمده است به نظر می رسد مطالب این کتاب چندان از تاریخ چاپش فاصله ندارد که یادی می کند از شبی در سال 88 و ماهی گیری که معمولاً در شبهای عید در شمال صورت می گیرد. با این حال به نظر می رسد سانسورچی عزیز به این کتاب هم دستی کشیده است. یک دلیل برای آن، اختلاف عنوان روی جلد کتاب و داخل آن است که در داخل آمده: جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی. اگرچه در پشت کتاب، احتمالاً برای توضیح این تناقض، آمده است: نفت همان دولت است و دولت همان نفت

امیرخانی را با کتابهای داستانی اش می شناسیم؛ من او، ناصر ارمنی، ارمیا، ازبه و این اواخر بیوتن. اما او مقالات بلند هم می نویسد. یا حداقل یکبار نوشته است. نشت نشا کتابی بود درباره تولید علم بومی و مساله فرار مغزها که البته با این مفاهیم فرار و مغز کلاً مخالف است این آقا رضای امیرخانی. این کتاب هم ورسیون صفر آن کتاب است. یعنی ریشه یابی این مساله که چرا علم بومی نداریم. چرا سوال بومی نداریم و چرا نشت نشا. یک جوری آدم را یاد تریلر های هالیوودی می اندازد که بعد از اینکه دنباله یک و دو سه یک فیلم را می سازند، تازه یادشان می افتد که ای بابا داستان را باید از اول تعریف کنیم. نه، از قبل از اول داستان. امیرخانی نیز در این کتاب اعتراف می کند که به خاطر اشاره هایی که دانشجویان در جلسات نقد نشت نشا داشته اند، بر آن شده تا جلد صفر آن را نیز بنویسد و از دلایل آن بگوید و از علت العلل آن یعنی نفحات نفت.

با توجه به مواضع آشکار امیرخانی در دفاع از حکومت و نظام در کتابهای قبلی اش، به نظر می رسد، این بار سعی دارد تا مرز بندی ظریفی بین دفاع از نظام و حکومت با دفاع از دولت ایجاد کند و در این راه برای جلوگیری از مصداقی شدن بحث، سعی کرده تا ناکارآمدی های دولتی را به مفهوم سیستماتیک آن و با ریشه های آن در فرهنگ نفتی مورد نقد قرار دهد. البته گاهی هم اشاره نسبتاً مستقیمی به دولت فعلی دارد؛ آنجا که می نویسد: عده ای منتقد عدالت خواه و مهروز... و یا جایی که قرار دادن انرژی اتمی را به عنوان افق ملت ایران مورد نقد قرار می دهد.

مقدمه را که می خوانی از همان اول با رسم الخط ویژه امیرخانی آشناتر می شوی؛ ضمایر مفعولی جدا و کلماتی که عمداً جدا نویسی شده اند راه کاری که برای کلمه سازی و غنا بخشیدن به زبان فارسی برگزیده است و ای کاش که کمی هم به کمتر استفاده کردن از عبارات عربی همت می کرد تا برای درک کتابش، محتاج معجم اللغت العربيه نشویم.

ادامه که می دهی، درمی یابی که مخاطب این کتاب همان طیف پشت دیوار بازار کار مانده، جوان دوازده تا پنجاه ساله بیکاری است که هنوز وارد بازار کار نشده است و در می یابی که رضای امیرخانی شخصاً خود را از دایره دیوان سالاران نفتی بیرون می داند و لااقل خود به آنچه می گوید التزامی عملی دارد.



نام درآمد را معمولا در شروع موسیقی اصیل ایرانی شنیده ایم. قطعه ای بدون ریتم و به حالت آواز که معمولاً با ساز تنها اجرا شده و شما را برای شنیدن آواز آماده می­کند. البته آوازخوان را نیز برای شروع آوازش و تنظیم نت آغازین و فرود کمک می­کند. این درآمد نفحات نفت را نیز از همین جنس می توان دانست. با خواندن مثالی از ایران خودرو و پژو فرانسه در این قسمت هم خواننده می فهمد که قرار است چه کتابی را بخواند و هم نویسنده می فهمد که دارد چه کتابی می نویسد! چه خوب بود، به همین معنی، نام مقدمه را هم پیش درآمد می گذاشت.



قانان. یادم هست یک روز سر کلاس درس انشاء رضا جامعی، یکی از همدوره ای ها، برای تمسخر موضوع انشاء، مطلبی نوشت بی سرو ته. آنجا بود که معلم درس، مساله را اشتباه فهمید و بحثی راه انداخت به این مضمون که انشاء یعنی خلق و خلاقیت و الخ. بماند که ما چقدر آنجا خندیدیم و گذشت اما این رضای امیرخانی واقعاً انشاء نویس خوبی است و به قول عادل ردوسی پور چه می کنه این خلاقیت!

قانان ترکیب عجیبی است که از قانون بر نانش تاکید دارد. یعنی قانونی که برای نان بعضی ها نوشته می شود و نه برای تسهیل امور. مثال زیبای چمن داشکده شریف هم آنقدر خوب از کار درآمده که برای من دانشگاه تهرانیِ شریف نرفته هم قابل لمس بود.

اینجاست که تاکید امیرخانی بر تکرار عینی یک پاراگراف در ابتدا و انتهای فصل معنی پیدا می کند که: این جا وحی الاهی را غیر ثابت می­دانیم و قانون بشری را ثابت و .... (راستی رضا جان نکند این هم از آن اشتباهات صفحه بندی ناشی از قطع و تعدیل مطالب باشد؟ها؟!)

بی کار آفرین نام فصل بعدی است. فصلی که اشاره دارد به بلایی که قانان و نفت و مدیر دولتی بر سر کارآفرین ایرانی نازل نموده است. دراین فصل امیرخانی ضمن اشاره به مواردی ناب از این اتفاقات و کمی هم سعی دارد خودش را در این زمینه با تجربه نشان دهد. تحقیقات و ارتباطاتش با آدمهای خاص، و سفرش به ینگه دنیا. این خود نمایی تلویحی، که گاهی چندان تلویحی هم به نظر نمی رسد، یک کمی تو ذوق می زند. همین مساله در قسمت بعدی یعنی منطق آزاد نیز به چشم می خورد. اما با این حال برخی از تحلیل هایش واقعاً ناب است. به عنوان مثال اینکه چرا بازار مسکن در ایران همواره جذاب بوده و چرا اکنون به این وضعیت دچار شده است از آن تحلیل هایی است که لااقل از این زوایه کمتر به آن نگاه شده است.

منطق آزاد هم خلاقیتی است برای تمسخر مدیریت دولتی مناطق آزاد. در این فصل مثال زیبایی از دوبی و نحوه به ثروت رسیدنش در مقایسه با مناطق آزاد داخل کشور ارایه شده است که خواندش خالی از لطف نیست. خصوصاً تمثیل زیبایش در مورد اسپرسو و نسکافه!

تحلیل مدیریت فرهنگی نفتی را نیز در بخش بعدی می یابید. داستان مسئول پسند، کنایه از محصولاتی فرهنگی است که بنا به حسب وظیفه ی خرج پولهای نفتی و به هدف ارضای حس مسئولیت مدیر نفتی ساخته می شوند و در نتیجه هیچ مخاطبی نیز ندارند. امیرخانی در این فصل تا حدی مواضع خود را به عنوان یک نویسنده مستقل غیر نفتی و لاجرم مردمی مشخص می کند: یعنی نویسنده مردمی چون نفتی نیست و وابسته گی ندارد به دست گاه نفتی فرهنگ، ضد دولت و آرام آرام ضد انقلاب و ضد نظام و ضد ولایت فقیه و ضد دین و ضد ... معرفی خواهد شد.

بحث شیرین فوتبال نیز در این مقاله بلند جای خاصی دارد. کدام استقلال، کدام پیروزی، نام فصلی است که امیرخانی به دنبال اثرات مدییت نفتی بر ورزش کشور، خصوصاً فوتبال است. در این جا نیز آدرس هایی می دهد که تاحدی مشخص است منظورش کیست. در پایان نیز استعاره خوبی دارد از مچ اندازون معاون وقت تربیت بدنی در دربی بزرگ تهران با خودش!

در فصل صنعت دولتی شدن نفت، امیر خانی خود را تلویحاً از طرفداران آدام اسمیت و دست نامرئی اقتصاد بر می شمرد و از بیماری هلندی و صندوق ذخیره (و نه سرمایه گذاری) ارزی می گوید. در این فصل مانند فصول پیش امیرخانی بیان می کند که مخالف دخالت دولت در عرصه اقتصاد است. آنهم دخالت از نوع نفتی و مدعی است که مسئول نفتی به صرف این که خود را مواجب بگیر از ملت نمی داند، خود را مستخدم آنان نیز نمی شمارد.

حزب در پیت، فصلی است که در آن امیرخانی شیرجه ای ناگهانی می زند در استخر آب سرد سیاست. او از آنجایی که به درستی نخبگان سیاسی این مملکت را پایین تر از دیگر نخبگان جامعه و حتی پایین تر از دیگر افراد جامعه می داند و آنان را به رانندگانی بی تجربه و بی مبالات تشبیه می کند، به خود حق می دهد تا شفاف درباره سیاست نیز سخن بگوید. البته همانند همه اعضای این جامعه سیاست زده.

امیر خانی با مقایسه ایران، امریکا و لبنان به این مفهوم می پردازد که این نظام دیوان سالاری نفتی، حتی اجازه تحزب نمایشی را هم نمی دهد چه رسد به تحزب واقعی. چون آنچه در این میان مهم است نحوه وصل شدن به شیر نفت و میزان دریافتی از آن است.

در فصل بعد ریاست نفتی زیر تیغ نقد است. اشاره هوشمندانه امیرخانی به بحث خلاقیت و ایجاد مدیران خلاق در جنگ با عراق و نفتی شدن همین مدیران در درون سیستم، در ادامه به این بحث می رسد که هر کس دیگری هم وارد این سیستم شود مجبور است که تبدیل به یک مدیر سه لتی فشل شود.

در بخش بعدی، نامه ای از امیرخانی را به دوستانش در ایران می خوانیم که از امریکا نوشته است. متن نامه به گونه ای است که حس می کنی یکسره مدح نامه ای است بر نظام کاپیتالیستی غرب. اما نویسنده در انتها این ذهنیت مخاطب را اصلاح کرده و با مدل سازی تطابقی اقتصاد امریکا و ایران، علاوه بر تایید ضمنی نظام اقتصادی امریکا، مشخص می کند که نظام فکری انسانها در دو سوی جهان چندان تفاوتی با هم ندارد و این اختلاف محیط های عملیاتی است که سبب بروز تفاوت در رفتار یک ایرانی با یک امریکایی در برابر پدیده های اقتصادی می شود.

شاید بهترین جمله فصل جمهوری اسلامی پاکستان همین طنز ظریف باشد که : خدایا انقلاب را از شر مسئول سه لتی انقلاب حفظ کن!

در بخش بعدی نویسنده حس خواننده را در طرفداری جانبدارانه از غرب درک کرده و برای اصلاح این طرز فکر، مدل پیشنهادی اش را برای اقتصاد اسلامی ارایه می دهد. همان راه حل اصلی زمین چمن دانشگاه شریف:

اقتصاد اسلامی محصول کار مسلمانان، زیر نگاه تیزبین منتقد و محقق مسلمان است.

دو فصل افق و توسعه چینی، هندی و ... در این باب نگاشته شده اند که سیاستهای کلی حاکم را به چالش بکشند. در فصل افق، ایجاد تمدن اسلامی را به عنوان افق مطلوب جامعه ترسیم کرده و تفاوت بین افق و شیوه زندگی را شرح می دهد و در فصل بعد نیز الگو سازی های نا متناسب را برای ایرانیزه کردن تفکرات غربی و شرقی زیر سوال می برد تا جایی که می گوید: بساط عقل را تعطیل می کنیم تا از فکر بومی آلمانی استفاده کنیم. خیال می کنیم فکر آلمانی را هم می شود مثل بنز آلمانی سوار شد و حال ش را برد!

زمین مشبک در ادامه نگاهی است که امیرخانی به آینده جهان دارد و هشداری است که به نتایج انقلاب اطلاعات و مفاهیم عملی و قابل لمس آن می دهد.

فصل پایانی نیز به ظاهر قصد دارد تا عذر تقصیر از دامن مدیر سه لتی بشوید، اما در پایان دولت را به مرد خانواده ای تشبیه می کند که طلای همسرش را برای خرج نان فرزندانش به حراج گذارده و امید را تنها در تلاشهای آینده ساز فرزندان این مادر، یعنی جوانان ایران عزیز می بیند.

در یک جمع بندی می توان گفت نگاه انتقادی امیرخانی به عنوان آسیب شناسی مساله بسیار دیع و ژرف بوده است. با این حال راه حل های ارایه شده در این مقاله بلند، برای برون رفت از این وضعیت به نسبت خام و ابتدایی می آیند. شاید بتوان گفت که راه حلی هم در واقع ارایه نشده است جز باز گذاردن دست مردم برای ورود به گود اقتصاد.

خواندن این مقاله بلند و صحبت برادرانه را به همه دوستان توصیه می نمایم.
========================================
123
چاركلمه حرف حساب: بهجت روحاني
http://dinepooya.mihanblog.com/post/44
سجاد قبادي-شهريور89
کتاب وزین "نفحات نفت" رو همین الان تموم کردم!!
واقعا خوشحالم و حس خوبی دارم!!!
از چند جهت خوشحالم
اول از همه این که یه مردی پیدا شد که بنویسه نه صرفا برای ما جوونا ، نه برای اینکه مارو نصیحت کنه یا به راه راست یا چپ هدایت کنه و نه حتی برای این که بگه برای حقوق خودتون بلند شین!!! بلکه برای این که با رویکرد دلسوزانه به میهن به ما خط بده برامون نوشت!!! و واقعا این طوریه این کتاب!
دوم این که نویسنده سعی نکرده بود با مصلحت اندیشی برای این و اون یا نظام مطلبی رو سربسته بگه یا نگه و همه چیزو منطبق با فهم جوون باز کرده بود! و اصلا رضا امیرخانی رو همین اخلاق جسورانش تو نوشتن معروف کرده!
سوم این که سعی نکرده یه طرف هم به قاضی بره و همه امتیازو بده دست اجنبی بلکه هردو طرفو نقد کرده!
چهارم این که اگه قرار باشه یه کتاب این حس رخوت رو تو امثال من جوون بکشه و به حرکت وادارمون همین کتابه!
پنجم این بالاخره اصلا توی اکثریت نسل اولیا و نسل دومیا یکی پیدا شد که محاسباتشو روی نیرو و انگیزه ی جوون بذاره! و بهش بها بده!
واقعا دمت گرم امیر جون جدا لذت بردم!

راستی یه عالم فکر تو ذهنمه باید برم بپزمشون و از حالت شور به شعور نظام مند تبدیلشون کنم!
دعا کنین موفق بشم !

========================================
122
خبرآنلاين: دولت مثل پدر معتادي است كه نفت را براي گذران زندگي مي‌فروشد
http://www.khabaronline.ir/news-89748.aspx
...-شهريور89
فرهنگ > ادبیات  - دولت ما در نقش پدر خانواده است و مادر همان منابع طبیعی کشور هستند و طلای مادر، منابع نفتی است. هرگاه دولت برای چرخاندن چرخ خود مجبور شد نفت بفروشد، مثال همان پدر معتاد خانواده است که باید به سراغ فرزندان آن خانواده رفت تا آنها را نجات داد.

 

مریم خطیبی: معاونت اجتماعی فرهنگی شهرداری منطقه هفت شهرداری تهران در نظر دارد در سلسله نشست‌های «یک کتاب؛ یک نویسنده» ضمن رونمایی از یک اثر جدید و تقدیر از دست اندرکاران نشر آن، محیطی را برای آشنایی و گفتگوی مستقیم مخاطبین با نویسندگان فراهم آورد. رضا امیرخانی در مراسم رونمایی از «چاپ چهارم» کتاب «نفحات نفت» که اولین نشست از مجموعه نشست‌های «یک کتاب؛ یک نویسنده» است به سوالات خوانندگانِ کتابش پاسخ داد.

«نفحات نفت» مقالهٔ بلندی درباره‌ فرهنگ نفتی و نقد مدیریت نفتی ایران است، که چاپ اول آن در نمایشگاه کتاب امسال توسط نشر افق عرضه شد. نویسنده‌ رمان‌های پرفروشِ «من او» و «بیوتن» در این کتاب، نظام دولتی ایران را با زبانی ساده و عامه پسند تشریح می‌کند و به ناکارآمدی و بحران نظام دولتی کشورمان و ارتباط آن با ثروت باد آورده نفت می‌پردازد.

رضا امیرخانی، نویسنده کتاب «نفحات نفت» در این نشست در پاسخ به این سوال خبرنگار «خبر» مبنی بر اینکه آیا پس از چاپ بخش‌هایی از این کتاب حذف شده است یا خیر اینگونه توضیح داد: «اگر درباره حذف کتاب بخواهم صحبت کنم به یک معنا چوب به مرده زدن است که به نظر می‌آید دور از آیین جوانمردی است. در دوره‌ای متاسفانه به دلیل گرفتاری‌های غیر اصولی بخشی از این کتاب حذف شد. این بخش جزو بخش‌هایی است که من به آن افتخار می‌کنم و به نظر می‌آید حذف آن در سیر کتاب هم خللی ایجاد کرده است اما اگر اجازه بدهید با توجه به اینکه آن مسئول فرهنگی تغییر کرده، چوب به مرده نزنیم؛ مرده‌ای که از ابتدا هم چندان اهل زندگی نبود و راجع به این موضوع حرف نزنیم.»

وی در پاسخ به سوال دیگر خبرنگار ما مبنی بر اینکه آیا پس از برخورد منفی برخی رسانه‌ها در نقد کتاب، همچنان از نگارش آن راضی هستید و باز هم به نگارش در این حوزه ادامه می‌دهید، گفت: «صد در صد این کار را ادامه می‌دهم برای اینکه شغل من نوشتن است اما مطلب مهمتری که در گفته‌های شما بود این است که عملا نقدهای منفی هم راهگشا هستند و به من در شناخت بیشتر جامعه کمک می‌کنند. بزرگترین مشکلی که این کتاب در زمینه نقدهای منفی داشت این بود که کتاب را به شدت سیاسی می‌دیدند در حالیکه موضوع بحث در این کتاب موضوع سیاسی نیست شاید از اواسط دوره پهلوی به بعد این مسئله بوده و وجود داشته و ربطی به دولت فعلی و دولت اسبق و اینها ندارد این کتاب یک نقد کلی بر یک نظام بر مبنای هویت نفتی است که در کشور ما وجود دارد.»

وی ادامه داد: «بزرگترین مشکل شاید در این بود که دوستان افراطی سیاسی ما این کتاب را با عینک هیجانات سیاسی اخیر خوانده بودند و این هم مشکلی است که به نظر می‌آید با گذشت زمان به شکل طبیعی حل می‌شود و گمان نمی‌کنم مسئله آنقدر تند و تلخ باشد. من نقدهای تندتر از این را هم داشته‌ام. وقتی «من او» را نوشتم به یاد دارم یکی از روزنامه‌ها نوشت بخشی از کتاب بدعت است و حکم مبدع هم در اسلام مشخص است! از این نقدها زیاد خواندم از آن طرف هم بوده است اما به نظر می‌آید مجوع این نقدها یعنی توجه به کتاب و توجه به کتاب همیشه برای نویسنده راهگشا است. تاکنون به نقدهای منفی که آزارم بدهد و اذیتم کند و نگذارد به کارم ادامه بدهم، برنخوردم.»

امیرخانی در خصوص سوال دیگر «خبر» مبنی بر ارزیابی وی از فضای نقد فرهنگی و وجود فضایی که به جای نقد اثر بیشتر شخصیت خالق آن اثر نقد و تخریب می‌شود، توضیح داد: «باب اولی که در بیشتر حوزه‌های روایی ما از آن حرف به میان می‌آید «عقل» است. اگر فضای نقد فرهنگی در کشور ما از سمت عقل به سمت هیجان حرکت کرد همه در این فضا ضرر می‌کنند. شاید سودهای آنی داشته باشد اینکه در یک فضای هیجانی جلوی یک تصمیمی را بگیریم یا یک تصمیمی اتخاذ کنیم اما مطمئن باشید در درازمدت در یک نظام اسلامی، فضای هیجانی به ضرر حرکت فرهنگی نظام منجر می‌شود.»

وی ادامه داد: «من فکر می‌کنم امروز رسانه‌های ما متاسفانه در اختیار کسانی است که به فضای هیجانی دامن می‌زنند. فراموشمان نشود اگر بخواهیم دنبال موجودی در عالم باشیم که اهل استدلال نیست تنها موجودی که هیچ استدلال سالمی در او وجود ندارد «ابلیس» است بنابراین هرجا که دیدیم به جای استدلال و به جای استفاده از عقل داریم وارد فضای هیجانی می‌شویم باید بدانیم خطر کرده‌ایم و وارد فضای خطرناکی شده‌ایم. به نظر من دامن زدن به فضای هیجانی بزرگترین مشکل کلی فرهنگ در کشور ماست و همه باید سعی کنیم آن را به سمت فضای عقلانی ببریم.»

وی در پاسخ به این سوال که آیا فضای حاکم در کتاب شما فضای تلخی است، گفت: «اینکه کتاب دارای فضای تلخ است را قبول دارم اما اینکه با خود ناامیدی را القاء می‌کند، خیر. این کتاب، کتاب انقلابی است و از اصل انقلاب دفاع می‌کند و این نکته را بیان می‌کند که اگر اشکالاتی وجود دارد ارتباطی به انقلاب ندارد برای توضیح بیشتر مثالی می‌زنم که در کتاب هم به آن اشاره شده است و آن اینکه فرض کنید در خانواده‌ای پدری معتاد باشد و این فرد برای تامین مایحتاج خانواده ابتدا سراغ اسباب و وسایل منزل می‌رود و بعد سراغ طلاهای همسرش برای اینکه نانی سر سفره بگذارد و خرج اعتیاد خود را تامین کند اگر شما به عنوان مصلح وارد این خانواده شدید باید به سراغ فرزندان آن خانواده بروید چرا که از پدر خانواده دیگر کاری برنمی‌آید. دولت ما در نقش پدر خانواده است و مادر همان منابع طبیعی کشور هستند و طلای مادر، منابع نفتی است. هرگاه دولت برای چرخاندن چرخ خود مجبور شد نفت بفروشد، مثال همان پدر معتاد خانواده است که باید به سراغ فرزندان آن خانواده رفت تا آنها را نجات داد. مشکل مدل روشنفکری ما این است که همه نگاهمان به سمت دولت است. امیدوارم با نگارش این کتاب این نکات را به خوانندن تفهیم کنم.» 

 

چرا ما در انتخابات منطقه شکست خوردیم؟

وی درباره کتاب جدیدی که در دست نگارش دارد، نیز گفت: «جانستان کابلستان» سفرنامه‌ای به کشور افغانستان است. من سال گذشته بعد از انتخابات ایران سفری به افغانستان داشتم و بعد از آن هم چند سفر دیگر داشتم، به نظرم رسید که می‌توان درباره چهار کشور لبنان، ایران، افغانستان و عراق که در سال گذشته مهم‌ترین انتخابات‌های خاورمیانه را داشتند، کتابی نوشت و با نگاه آسیب شناسانه به این موضوع نگاه کنیم. در این چهار انتخابات فارغ از درشت نماهایی که این روزها داریم فقط دو کشور خارجی دخیل بودند که یکی ایران و دیگری آمریکا بود. شکی نیست در این چهار انتخابات ایران و آمریکا، بزرگترین اثرگذارهای خاورمیانه بودند چون منافع داشتند و به طبع منافعشان در این انتخابات‌ها نقش داشتند. با تاسف باید گفت که ما در سه انتخابات لبنان و عراق و افغانستان شکست خوردیم.»

وی افزود: «من در «جانستان کابلستان» موضوع این شکست را بررسی می‌کنم که واقعیت امر این است در این سه انتخابات که به نظرم شکست خوردیم به دلیل برخوردهای درست سیاسی اتفاقا ما پیروزیمان بیشتر بود.»

وی ابراز امیدواری کرد کتاب جدیدش پایان ماه مبارک رمضان آماده شود و در عین حال گفت: اما اینکه چه زمانی منتشر شود در دست من نیست.

تقسیم کار در کشور بر اساس «کار» نیست

به گزارش خبرآنلاین، امیرخانی در بخشی از این نشست با ذکر مقدمه‌ای و بیان چرایی نگارش کتاب «نشت نشا» پرداخت و گفت: «برای نگارش رمان «بیوتن» یک سال درباره آمریکا و شرایط مهاجران به این کشور تحقیق محیطی انجام دادم. در این مرحله بخشی از خاطرات دوستان و افرادی که به آنجا مهاجرت کرده بودند درباره فرار مغزها جمع آوری شد که به کار نگارش این رمان نمی‌آمد اما بعدها زمینه‌ای شد تا آنها را به صورت مجموعه مقالات در روزنامه‌ای چاپ کنم که پس از چاپ هم استقبال فراوانی از آن از سوی جامعه شد چرا که در آن زمان مقاله بلندی در این زمینه وجود نداشت و این مسئله نشان می‌داد ما راجع به مسائل مملکت توجه چندانی نداریم و بیشتر آنها را تبدیل به شعار می‌کنیم.»

 

وی ادامه داد: «پس از آن تصمیم گرفتم که این مجموعه مقالات را به صورت کتاب چاپ کنم. در آن زمان که این کتاب چاپ شد رهبری بر موضوع جنبش نرم افزاری تاکید داشتند حال آنکه این موضوع هم به واسطه همان نگاه شعاری تنها به صورت تکرار عبارات در سطح کشور درآمده بود به جای آنکه به اصل موضوع پرداخته شود البته این مشکل دیروز و امروز نیست و همیشه این مشکل وجود داشته و این امر هم به این اصل برمی‌گردد که تقسیم کار در کشور بر اساس خود «کار» انجام نمی‌شود. نگارش کتاب «نفحات نفت» نیز از همین‌جا آغاز شد.»

مدل حکومتی امام(ره)، ما و پژوی فرانسه

 

امیرخانی با ذکر مثالی در خصوص آنچه که در کتاب «نفحات نفت» به آن پرداخته، اشاره کرد و گفت: بعد از، از بین رفتن نسل درخشان پژو، کارخانه خودروسازی پژوی فرانسه به این فکر افتاد که برای رفع این مشکل 200 پروژه را میان دانشگاه‌های فرانسه و به ویژه دانشگاه پلی‌تکنیک آن پخش کند. پس از 2 سال و بعد از گردآوری پروژه‌ها، آنها تبدیل به ماده خامی برای این کارخانه شدند تا با استفاده از آنها مشکل موجود را رفع کند و به مرور زمان رونق خود باز گردد اما اگر چنین اتفاقی در کشور ما رخ دهد، مسئولان کارخانه به جای مراجعه به دانشگاه‌ها و رفع مشکل از طریق ارتباط با صنعت، سراغ مسئولان بالاتر از خود می‌روند و می‌گویند اگر سر ماه حقوق کارمندان این کارخانه پرداخت نشود آنها اعتصاب می‌کنند و امنیت به خطر می‌افتد و خواستار رفع مشکل از سوی دولت می‌شوند. نتیجه این مراجعه هم این می‌شود که دولت شیر نفت را به سمت این کارخانه باز می‌کند تا مشکل آن رفع شود اما اتفاقی که در درازمدت می‌افتد این است که ارتباط میان صنعت و دانشگاه قطع می‌شود. ارتباطی که با گذاشتن هفته «صنعت و دانشگاه» و انواع همایش‌ها و سمینارها برقرار نمی‌شود بلکه باید ارتباطی واقعی باشد. من سعی کردم در این کتاب به این موضوع بپردازم.»

امیرخانی از امام خمینی(ره) به عنوان فردی نام برد که راجع به مسئله عقب ماندگی کشور فکر کرده و به آن توجه داشته و تصریح کرد: «متاسفانه امروز اصل کاری که امام(ره) در این حوزه داشت، فراموش شده است و بیشتر به جنبه‌های اخلاقی و شخصیتی و ...ایشان می‌پردازند در حالیکه در کنار این ابعاد ایشان توجه ویژه‌ای به مسئله عقب ماندگی کشور داشتند. انقلاب ما مانند انقلاب‌های دنیا یک انقلاب مسلحانه نبود بلکه مبارزه ما از جنس مبارزه فرهنگی بود. مسیر فرهنگی طی شد تا انقلاب به پیروزی رسید که متاسفانه در حال فراموشی است. به این نکته اشاره کردم تا بگویم همان طور که برای مدل حکومتی ما چنین مجاهدتی صورت گرفت تا به صورت یک مدل بومی درآید در سایر مسائل نیز باید چنین اتفاقی رخ دهد. انقلاب شروع یک رخداد بود که اگر به نتیجه نهایی خود یعنی ایجاد تمدن اسلامی نرسد، می‌توان گفت تنها یک رخداد بوده است از این رو همه باید سربازان نیل به سوی این تمدن بزرگ باشیم.»

وی ادامه داد: «در احادیث و روایات نقل شده است که در مسیری که به سوی کمال وجود دارد باید از دریایی از خون و عرق گذشت از این رو هرگاه دیدید که بین ما و تمدن بزرگ اسلامی مسئله ظهور را مطرح کردند، بدانید این ظهور به معنای تنبل و کاهل کردن شماست چرا که امر ظهور پس از تلاشی که برای رسیدن به تمدن بزرگ اسلامی انجام شود، محقق می‌شود. این همان تفکر حجتیه سابق است که بین ما و انقلاب اسلامی ظهور را مطرح می‌کرد و حالا «نو حجتیه» بین ما و تمدن اسلامی این را مطرح می‌کند.»


========================================
121
كشكول رها:
http://bestrhr.blogfa.com/post-80.aspx
رها-شهريور89

اگر یادمان باشد کشور ما در چند دهه پیش شاهد ظهور روشنفکرانی بود که تفکر خود را کاملا از انقلاب صنعتی و فرهنگی غرب گرفته بودند و می خواستند دقیقا همان آموزه ها را عینا در ایران پیاده کنند، غافل از اینکه نه مسجد، کلیسا بود و نه اسلام، شبیه مسیحیت.

آقای امیرخانی در نفحات نفت خود، ماجرای بارسا و رئال و همچنین تاج و پرسپولیس را مثال می زند و در نهایت نتیجه می گیرد که:" کدام استقلال و کدام پیروزی وقتی هر دو متصل می شوند به شیر نفتی که دست رییس ورزش کشور است؟! و رئییس ورزش کشور، خودش با خودش رقابت می کند…"

این یعنی روشنفکر فوتبالی، انتظار دارد پشت سر هر مسابقه فوتبال، یک مبارزه فرهنگی،قومی، سیاسی، اقتصادی ویا…. نهفته باشد. چرا؟ چون فقط این انگیزه هاست که می تواند صاحب باشگاه را راضی کند تا به مربی و مربی به بازیکن فشار بیاورد تا خوب و اصطلاحا غیرتی بازی کند! و این یعنی رسما و در قالب روشنفکری، اساسا این دستورالعمل پیر جماران که " ورزش کاران باید به علی اقتدا کنند" را، ندیده گرفته ایم و از ورزش، چیزی غیر از سلامت تن و نشاط روح را انتظار داریم و این یعنی کپی جنس خارجی و تکرار خطای روشنفکری سابق.


در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(8)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(7)
. آن‌چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(6)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند(5)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (4)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (3)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (2)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشته‌اند (1)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١١٢٦
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.