چندی پیش مطلبی در مورد خواجه ربیع بودن امیر خانی خواندم بر انگیخته گشتم ولی سکوت کردم و گفتم به من چه که از یک ادم ناطق دفاع کنم؟ اما امروز اگاه شدم دوستی گرامی شبه دفاعیه ای برای امیر خانی نوشته و او هم این نوشته را در وبسایتش گذاشته تصمیم گرفتم من هم خود را خالی کنم و نتیجه اش شد این دفاع نامچه اما نه از امیر خانی بلکه از خودم
اولا:یادم می آید همون حضرت خامنه ای که شما ازش دم می زنید در سخنرانیشان فرمودند هدف ما جذب حد اکثری و دفع حد اقلی است دوست عزیز شما که در همان اول هرکه را با دکتر احمدی نژاد موافق نباشد را معاویه نامیده و در نهایت هم هرکس را که حتی موضعی نگرفته باشد را هم لعن کردی خب فکر نمی کنید به این میگن دفع حد اکثری و جذب حد اقلی؟
سوما:(دوما نکته مهمی نداشت!)شما با دید صفر و یکی به همه ی مسایل نگاه می کنی عزیز دل شما یک طرف را اهورا و طرف دیگر را اهریمن یک طرف را نعوذ با اللاه خدا و طرف دیگر را شیطان پنداشته ای یک طرف را علی و طرف دیگر را....شما می گویی ما خوبیم و هرکس مخالف ما باشد لزوما بد است شما میگویی ما معصومیم و هرکس که یا مخالف ما باشد یا بی موضع باشد کافر مطلق و مهدور الدم است با این طرز فکر فکر کنم دیگه نیازی به توضیح واضحات نیست
چهارما:دوست بزرگوار من نقل قولی می گم از خود جناب امیر خانی فرهنگ بالا دست سیاست می نشیند این یعنی چی؟یعنی امیر خانی کار فرهنگی می کنه ونیازی نداره با هوچی گری های سیاسی به کارش لطمه بزنه(دقت کنید اعلام موضع فقط برای امیر خانی ها هوچی گریه نه برای کسانیکه کار و یا مسئولیت مرتبط سیاسی دارند که برای انها اعلام موضع وظیفست) و یادم می یاد جناب قرائتی (که به تازه گی مقام رهبری که شما از او دم میزنید و فکر می کنید در خط او هستید از او قدر دانی کرد)می گفت من کار سیاسی نمی کنم چون آن موقع مردم دیگه به موعظه های منم گوش نمی دن و من در کار سیاسی تخصص ندارم و با این کار دارم به تخصص اصلیم لطمه می زنم این مطلب دقیقا برای امیرخانی هم صدق می کنه
اِن اما:این دعوا دعوای ابو سفیان و پیامبر یا علی و معاویه یا اهورا و اهریمن نیست
........
........
........
1-در وبلاگ یکی از دوستان به اصطلاح حزب اللهی!!!(به اندازه ی سن انقلاب میتونید علامت تعجب بذارید!)و در بعضی از خبرگزاری ها به اصطلاح مدافع نظام !!!(به اندازه ی سن بشر میتونید علامت تعجب بذارید!!)متنی منتشر شده که در آن به رضا امیر خانی توهین های بی شرمانه ای کرده و رسما او را منافق خطاب کرده است.
2-امیر خانی را بی بصیرت خوانده چون در فتنه سکوت کرده و گفته که من سیاسی نیستم اگر امیرخانی سیاسی بود اصولا باید جواب حرف شما را می داد دوست عزیز .پس ثابت کرد که سیاسی نیست و سکوتش در فتنه به علت همراهی با جریانی خاص نبوده است.به نظر من اگر نویسنده ای در آن دوران سکوت کرده دقیقا عین بصیرت اوست چون جبهه ی خود را شناخته و فهمیده است که کارش کار فرهنگیست نه سیاسی پس با یک موضع گیری سیاسی –که در حال و احوال آن روزها نه بر روی کسی تاثیر می گذاشت نه سودی به حال کسی داشت-اعتبار خود را خدشه دار نکرده تا روزی با استفاده از همین اعتبار و در روزگاری که شاید حرف حق بیشتر شنیده شود از نظام دفاع کند و عده ای از همان جماعت آنروزها را دوباره به نظام امیدوار کند. بله اگر کسی کارش سیاست بود سکوتش عین بی بصیرتی او بود اما کسی که موضع گیری اش نمی تواند بر روی اهل سیاست تاثیر بگذارد چه لزومی دارد که فرصت کار فرهنگی اش را بر روی آن جماعت-.و بر روی تمام مردم-با یک موضع گیری سیاسی نابود کند؟؟
3-حقی که امیر خانی بر گردن فرهنگ و ادبیات ما دارد آن قدر زیاد است که نه می شود آن را ادا کرد و نه می شود آن را مورد تشکیک قرار داد.
تا قبل از "ارمیا" چند رمان جنگی و در رابطه با دفاع مقدس و حضرت روح الله وجود داشت که قابل خواندن بودند؟ حتا بعد از "ارمیا" چند رمان درباره ی دفاع مقدس و امام وجود دارد که بشود به آن ها گفت رمان؟؟تا به حال چند کتاب و یا حتا مقاله مثل "نشت نشا" وجود دارد که به بحث نخبگان بپردازد؟تا به حالا چند رمان ایرانی و اصیل مثل "من او" به چاپ رسیده واقعا چند رمان داریم که بتوانند با رمان های خارجی رقابت کنند جز "من او"؟تا به حال چند کتاب درباره زندگی رهبری نوشته شده که بتواند زندگی ایشان را ملموس کند برای ما و ما بفهمیم که رهبرمان کیست و چگونه زندگی می کند و چیزی باشد جز سال تولد و شهر و نام پدر(البته بی انصافی نکنم یک کتاب دیگر هم وجود دارد!)؟تا به حال چه کسی توانسته زندگی آمریکایی و سبک زندگی غربی را با شیوه ای نرم و نفوذ کننده در جان خواننده نقد کند جز رضا امیر خانی در "بی وتن"؟تا به حال در حوزه ی فرهنگ چه کسی توانسته درک کند که "مرگ بر آمریکا"فقط یک شعار و گلو پاره کردن نیست باید عمل کرد به آن جز رضا امیر خانی در "بی وتن"؟تا به حال چه کسی توانسته نقد اقتصادی بنویسد و مشکلات اقتصادمان را مشخص کند و مشخص کند که اقتصاد نفتی چه بر سر کشور می آورد جز رضا امیرخانی در "نفحات نفت"؟چه متنی توانست به ما یادآوری کند مرز انگلیسی ما با برادران افغانمان را و به ما و دلتمردانمان یادآوری کند که افغان دشمن نیست جز "جانستان کابلستان"؟؟؟
اگر بخواهم از نوشته های امیر خانی بنویسم باید ده برابر این متن برای هر کتابش بنویسم اما از حوصله بحث خارج است-شاید روزی به خاطر این که نشان دهم کسانی هستند که هنوز قدر شناس هنرمندان انقلابی اند برای هر کتاب متنی نوشتم-پس با یک سوال بحث را خاتمه می دهم : تا به حال از کدام یک از این کتاب ها تقدیر و تشکر به عمل آمده یا کمکی به آن ها شده است که حالا این انتظارات را دارید؟
----------------------------------------------------------
پ.ن: 1- اون وبلاگ "بیا تا برویم " بود و اون سایت ها"انتظار نیوز" و "جهان نیوز" بودند.
2- کسانی که مرا می شناسند میدانند که دفاع من از رضا امیر خانی به این علت نیست که عکس او در سالن افتخارات مدرسه ام می درخشد بلکه فقط و فقط به علت حق او بر گردن ادبیات انقلاب و جوانانی مانند من است.(این را به آن علت گفتم که کسی از دوستان دلیل اول را دلیل دفاع من از امیرخانی می دانست)
.....
.....
در وبسایت حضرت رضا امیرخانی مطلبی از چند سایت نظیر جهان نیوز، انتظار نیوز و ... گذاشته شده بود که جای ایرادگیری اساسی داشت و با این که هیچ از طرفداران پروپاقرص این نویسندۀ عزیز نیستم ولی میطلبید که نکاتی من باب خرده گیری اشاره شود:
الف) اولا این چه حکایتی است که آدمها را مطلقا سیاه و سفید ببینیم؟ مثال: در زمان حضرت علی یک عده با آن حضرت میجنگند یک عده هم بر آن حضرت. این وسط یک عده هم کناره میگیرند. ممکن است از دیدگاه شخصی از آن عده ی کناره گیری کرده خوشمان نیاید ولی مجوز نمیشود که تا آخرمقاله فتوای لعن ایشان را هم صادر کنیم. خود حضرت علی اجازه داده آن بنده ی خدا کناره بگیرد و به اصطلاح او را درک کرده. اما ما درک نمیکنیم.
ب) و تازه ثانیا، این ها همه در شرایطی است که یک طرف علی باشد و یک طرف معاویه. این - دوباره - چه حکایتی است که تا تقی به توقی میخورد و مملکت را آشوبی بر میدارد سریع به تاریخ تفالی میزنیم و یک طرف را شمر و طلحه و زبیر و یزید میکنیم و یک طرف دیگر را علی و حسین و حسن. بعد از این قیاس مع الفارق هم تکلیف قضاوت معلوم است.
ج) نویسنده ی عزیز آن مقاله به زبان معکوس حالی مخاطب کرده که سیاست همان طور که عین دیانت است عین نویسندگی هم هست!
خب این یکی شاید نیاز به ایضاح نداشته باشد اما چون چیز خوبی برای گیر دادن است ما ایضاحش میکنیم:
یعنی اولا سیاست به معنی مداخله در امور سیاسی است و تازه نه آن امور سیاسی مورد نظر امام معصوم بل امور سیاسی و دعواهای احزاب و جناح ها در مرزهای سیاسی یک کشور. ثانیا این سیاست دقیقا و به همین شکل همان دیانت است و هر کس که نماز میخواند و روزه میگیرد و به محرومان رسیدگی میکند و عروسان بیجهاز و دامادان مفلس را به نوایی میرساند و متخلق است به اخلاق الله... وقتی در باب یک مسئله ی سیاسی نظر ندهد اللهم العنه لعنا وبیلا!!! ثالثا حضرت نویسنده ی عزیز نویسندگی را هم در یک معادله ی هوشمندان با این دو فقره برابر کرده و فرموده که هر کس ارزشی ترین و بهترین کتاب ها را هم - که ظاهرا آقای امیرخانی در این درجه هستند - از نظر بزرگان نظام نوشت ولکن در این قبیل امور ساکت شد همان فقرۀ لعن که اشاره شد در حق او رواست.
خب دیگر ایضاحش کامل بود. نیازی به نتیجه گیری نیست.
د) دوست عزیز فرموده اند که دعوا بر سر حضرت احمدی نژاد نبوده! آخرش ما نفهمیدیم لیلی زن بود یا مرد بود. دعوا سر لحاف ملانصرالدین بود؟ یعنی ما این همه وقت متوهم بودیم و این همه روزنامه ها و رسانه ی فخیم ملی دروغ تفت داده بودند؟
هـ) امیرخانی خواجه ربیع عصر ماست! این مردم عاشق این هستند که به هر کسی لقبی بدهند. یکی میشود عقاب آسیا، یکی مالک اشتر زمانه، دیگری سفیانی دهر، آن یکی نمایندۀ فراماسونری در جمهوری اسلامی، یکی مرد حنجره طلایی، و حضرت امیرخانی هم خواجه ربیع عصر ما!
و) و اما فقره ی زیارت عاشورا! ای کاش این قبیل دوستان از خون خدا کمتر مایه بگذارند چون خون - بوالله قسم - گریبانگیر است و آن هم این خون!
دوست عزیز! سیدالشهدا را یک عده نامه نوشتند و دعوت کردند و بعد او را کشتند یا به یاریش نیامدند. و این است معنی خذلان. مسلما وقت خواندن زیارت عاشورا کسی را نفرین میکنید که حقیقت را شناخت و وعده ی یاری به حقیقت را داد و توان یاری را هم داشت اما یاریش نکرد. اما کسی که یا به نتیجه نرسیده، یا وعده ای به یاری نداده و یا توان یاری نداشته چطور در ذیل همین حکم قرار میگیرد؟ تازه همه ی این مدعا با آن فرض است که ماجرای زمان ما همان ماجرای حسین و یزید باشد. (بعید است هیچ کدام از بزرگان دو طرف دعوا همچو مدعایی داشته باشند مگر هواداران احساساتی و داغ تر از آش هر دو طرف.)
موخره:
و اما قصه ی شبیه سازی عصر معاصر به صدر اول از آن حکایتهای رایج است که متاسفانه مستمسک هر جور برخوردی را به بعضیها میدهد. وقتی کسی با آن همه اعتبار که امیرخانی است از این جور قضاوت در امان نباشد با دیگران چه کار خواهند کرد؟
لااقل از طرف امیرخانی پاسخی برای این قبیل دوستان در همان پیشانی سایت تدارک دیده شده:
"جانمايهي روزگار" چيزي است كه بازگشت به آن شدني نيست. فروپاشي آرامآرام اين جانمايه از آن است كه جهان به پايان خود نزديك ميشود. يك سال نيز، از همين رو تنها بهار يا تابستان ندارد. يك روز هم، به همين سان. بازگرداندنِ جهانِ امروز به صد يا چندصدسالِ پيش، شايد دلخواهِ آدمي باشد، اما شدني نيست.
شاید این دوستان فیلم گوست داگ را حتی در تلویزیون ملی و برنامه ی سینما چهار ندیده باشند اما لابد معنای این سخنان را آن هم وقتی در پیشانی سایت حضرت امیرخانی گذاشته شده میفهمند.
از این بابتهاست که آدم باید صبور و خوددار باشد. حرف بهایی دارد. جاهایی خوانده بودم که علی (ع) پیش از آن جنگ به یارانش گفت دشمن را دشنام ندهید. به کسی تهمت نزنید. آبرویی از کسی هتک نکنید. و این طور علی یارانش را تربیت کرده بود که در میان یاران علی کسی به خواجه ربیع بد و بیراه نگفت و او را شایسته ی لعن ندانست.
از کجا معلوم؟ شاید همین یک مثال کافی باشد برای این که نویسنده های همچو مطالبی، خودشان را از انتساب به صف علی و یارانش بیرون بکشند و از جایگاه دیگری صحبت کنند.
در همين رابطه :
ماخذ: وبلاگ مکتب
. ماخذ: وبلاگ غروب سمپاد
. ماخذ: وبلاگ ویدیونگاری
. در جواب مطلب اميرخاني هم خواجه ربيع دوره ماست.
|