جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن بیست نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
40
به اسم دوست داشتنی تر از هر دوستی: کتاب مقدس یک آدم
http://hsnebr.blogfa.com/post-16.aspx
حسین ابراهیمی-مهر89
از اين به بعد نه زيرِ سايهي ديگران زندهگي ميكني نه با سايهي ديگران مثلِ يك دشمنِ خيالي تا ميكني. تو تازه از زيرِ سايهي سنگينِ آنها پا گذاشتهاي بيرون، ساختنِ وهميات و چرنديات را متوقف كردهاي و حالا در يك خلاِ بيكران و آرامشِ نامتناهي هستي. تو اصالتاً لخت و عور و بيخيال به اين دنيا آمدهاي، پس حالا هم لازم نيست چيزي دنبالِ خودت ببري، بگذريم كه حتا اگر بخواهي هم نميتواني. تنها ترسِ تو، مرگِ ناشناخته است.
به ياد ميآوري كه ترس از مرگ، از دورانِ كودكيات شروع شد، تازه آنموقع خيلي بدتر ميترسيدي. كوچكترين بيماري به قاعدهاي نگرانت ميكرد كه پنداري دردِ بيدرمان گرفته بودي و وقتي واقعاً مريض ميشدي، انواعِ اوهامِ ناشناخته دورهات ميكرد و حسابي وحشتزده ميشدي. بختت خيلي بلند است كه حالا از اين همه بيماري و مرض قسر در رفتهاي. زندهگي به خوديِ خود يك معجزهي غيرِ قابلِ وصف است و زنده بودن نمايشِ اين اعجاز است. آيا اين كافي نيست كه يك تن و بدنِ زنده، مملو از گوشت و پوست و استخوان، قادر است همهي دردها و لذتهاي عمري زندهگي را درك كند؟ چه معجزهي ديگري را بايد پيدا كرد؟
وقتي جسمي و روحي نحيف ميشوي، ترست از مرگ اوج ميگيرد. احساسي بهات ميگويد كه قدرتِ نفس كشيدن نداري و تو كلي وحشتزده ميشوي كه شايد تا نفسِ بعدي دوام نياوري. اين احساس مثلِ سقوط در يك درهي بيانتها است. هر چه سقوط ميكني به زمين نميخوري؛ همان حالتي كه حتما در بچهگي، در خواب تجربه كردهاي و صبح كه بيدار ميشدي، ميديدي كه تنت خيسِ عرق شده. البته آن روزگار هيچچيزي ناديده گرفته نميشد، براي همين صبح مادرت دستت را ميگرفت و ميبردت بيمارستان و كلي سوزن و آزمايش و... برعكسِ اين روزگار كه تازه با وجودِ نسخهي سفت و سختِ پزشك هم تند و تند از زيرِ آزمايشها در ميروي.
قطعاً برايت روشن است كه مرگ شتري است كه به صورتِ طبيعي دمِ درِ خانهي همه ميخوابد. خوبياش به اين است كه به محضِ اين كه ريقِ رفتن را سر بكشي همهي ترسها گمگور ميشوند؛ اما اين ترسِ از مرگ، خودِ زندهگي است. وقتي هوشياري و آگاهي نباشد، زندهگي ناگهان پايان مييابد، نه معنايي و نه تفكري. بزرگترين شكنجهي تو جستجو براي يافتنِ معنا بوده است. وقتي با دوستانِ دورهي جوانيات مينشستي و در موردِ معناي غاييِ زندهگيِ بشر بحث ميكردي، تو ابداً زندهگي نكرده بودي و دركي از زيستن نداشتي. اما حالا به نظر ميآيد كه فقط دوست داري حسهاي مختلف را تجربه كني و يحتمل قاه قاه ميخندي بر كسي كه بيهوده به دنبالِ فهمِ معناي زندهگي است. بهترين كار فقط تجربهي همين وجود و مراقبت از همين وجود است.
او -كسي كه در پيِ يافتنِ معناي زندهگي است- را در يك خلا تاريك و پهناور ميبيني در حالي كه كورسوي شمعِ لرزاني از فاصلهاي دور برايش سوسو ميزند. او در يك جاي مشخص روي زمين نميايستد، بل مانندهي يك كندهي درخت است كه روي زمين افتاده، اما بدونِ سايه، چرا كه افق، ميانِ زمين و آسمان، ناپديد شده است. يا... (اين مثال يك كمي سخت بود)... يا... او مثل يك پرنده است. پرندهاي روي لايهاي از برف در دشتي پهناور. به اين طرف و آن طرف نگاه ميكند و بعد ثابت ميماند؛ اين همان چيزي است كه به آن انديشيدن ميگويند. البته همهگان ميدانند كه اين يك "ادا" است، اداي زيبا. وجود هم در حقيقت يك "ادا" است، كوششي براي آسودن، كش و قوس دادن بازوها براي خستهگي در كردن، خم كردن زانوها، برگشتن و نگاه كردن به پشت. يا... يا شايد اين ادايي باشد كه در ازايش فقط به يك شاديِ زودگذر ميرسيم.
تراژدي، كمدي و دلقكبازي در واقع وجود ندارند، اين داوريِ زيباشناسانهي افراد است كه اين انواع را به وجود ميآورد. روشن است كه اين داوري بسته به فرد، زمان و مكان تفاوت ميكند. داوري ميتواند ميانِ سانتيمانتاليسم تا دلقكبازي نوسان كند. (...)
========================================
39
استاد قاسميان: سوره توبه، جلسه 36
http://qasemian.ir/blog/?p=645
مريم روستا-مهر89
نمی شود که شما پایگاه و کانونی را تخریب کنی، اما در مقابلش کانون و پایگاهی تأسیس نکنی. فقط گیر دادن و نقد کردن نمی شود. باید یک کاری کرد. این خیلی مهم است. این مقاله «تعدد آقا» ی امیرخانی را خواندهاید؟! این خیلی بحث جدی هست. مثلاً آقا می گویند اسلامی شدن علوم انسانی، بعد مسئول دانشگاهها و وزیر علوم میگوید: اسلامی کردن علوم انسانی. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم میگوید: و اما آنچه مهم است، اسلامی کردن علوم انسانی ست. بعد می رسیم به رییس دانشگاه، آنها هم همین هم میگویند. اساتید هم میگویند یکی از مطالبات جدی رهبری اسلامیکردن علوم انسانیست! دانشجوها هم کرسی آزاداندیشی راه میاندازند به اسم اسلامی کردن علوم انسانی! یعنی همه یک موضوع را فقط دارند تکرار میکنند و این تکرار را علامت ولایی بودن خودشان میدانند! بالاخره نمیشود که همه همهاش حرف بزنند. یکی باید حرف بزند، بقیه باید عمل کنند. یکی استراتژی میدهد، بقیه عمل میکنند. لا تُقسِموا طاعَه مَعروفَه! قسم نخور، کار بکن! این است که شماها اگر نقدی به چیزی دارید، فقط حرف نزن، یک کاری هم بکن. فقط آنجا نروید که فایده ندارد،کجا برویم؟!
========================================
38
روزنامهي تهران امروز: ليلي با كيست؟
http://www.tehrooz.com/1389/6/31/TehranEmrooz/378/Page/12/
سيد مهدي موسوي تبار-شهريور89
آوردن نقل قولي از رضا اميرخاني براي شروع شايد خالي از لطف نباشد، جملاتي كه فكر كردن به آنها شايد بتواند ابهامات درباره ادبيات جنگ را تا حدودي پاسخ دهد: «ادبيات جنگ؟ ادبيات دفاع مقدس؟ ادبيات پايداري؟ به گمان من هيچ كدام اين سه عبارت، تفاوت جدي با يكديگر ندارند و موضوع متفاوتي را تحديد نميكنند. هر كدام بازهاي زماني را نمايان ميكنند. اولي مربوط است به سالهاي پاياني جنگ؛ هشت سال اول. دومي هشت سال دوم و سومي هشت سال سوم... «جنگ» را تغيير داديم به «دفاع مقدس» چون خواستيم مرزبندي كنيم با آنها كه ظاهر جنگ را مراد گرفته بودند. «دفاع» را تغيير داديم به «پايداري» تا باز مرزبندي كنيم با آنها كه از اعتدال در توصيف خارج شده بودند. پايداري را تغيير خواهيم داد به... ادبيات جنگ، ادبيات دفاع مقدس، ادبيات پايداري و هر نام ديگري، بايد بتواند سوالاتي واقعي از اين جنس را براي مخاطب –چه ايراني و چه جهاني- پاسخ دهد.
========================================
37
رجانيوز: حاشيهي ديدار جهادگران با رهبر انقلاب
http://www.rajanews.com/PrintFriendly.asp?id=62969
...-مهر89
راستي جاي حاج عبدالله والي، پدر بشاگرد يا به قول اميرخاني پيامبر بشاگرد خيلي خالي بود. با آن صداي گرفته و صورت آفتاب سوخته اش.همه قديمي هاي اردو جهادي خاطرات خوبي از او به ياد دارند.او كه به فرمان امام (ره) سفر جهادي خود را از سال 61 شروع كرد و تا پايان عمر ادامه داد. او طي مدت 23 سال حضور خود در بشاگرد، فعاليتهاي گستردهاي در جهت رفع محروميت از اين منطقه كه مردم آن از نظر معيشتي در فقر مطلق به سر ميبردند انجام داد و تا پايان عمر در بشاگرد ماند تا بشاگرد ديگر ديار فراموشي نباشد.
========================================
36
در جست و جوي حقيقت: آرمان يا استراتژي
http://mehdimutlu.blogfa.com/post-63.aspx
موتلو-شهريور89
سالهاست سؤالی ذهنم را به خود مشغول داشته است:
چگونه است ما که شریک غم همهی مظلومان عالمیم و هزینههای گزافی بابت این آرمانخواهیمان پرداختهایم، از تحریم و فشارهای اقتصادی تا هجمهی ناجوانمردانهی رسانهای تا تهدید نظامی و ... حتی حاضر نشدن ورزشکارانمان در میادین بینالمللی در مقابل ورزشکاران رژیم اشغالگر قدس؛
چگونه است ما با این همه آرمانخواهی، درست بیخ گوشمان 20 درصد از خاک یک کشور شیعه توسط همسایهی مثلاً مسیحیاش اشغال شده و در مساجدش گاو و خوک میپرورند و ککمان هم نمیگزد!(+)
تنها پاسخی که در این سالها یافتهام در این سخنرانی سال 84 رضا امیرخانی بوده که هنوز تحت عنوان سرلوحهی هشتاد و نهم در پیشانی سایتش قرار دارد (+):
در عالم جنگها را به دوگونهي ساختاري افراز كردهاند. جنگهاي قلعهاي و جنگهاي ميداني. سيرِ تمدنيِ بشري نشان ميدهد كه جنگآورانِ عالم آرام آرام از جنگهاي قلعهاي به سمتِ جنگهاي ميداني تغييرِ ساختارِ نظامي دادهاند.
يعني اگر عقلانيتِ يوناني را داورِ تمدنِ غرب بدانيم بيگمان بايستي به افسانهي هومر بنگريم و ماجراي خدعهي اسبِ تروا. ده سالِ محاصرهي تروا كه مستحكمترين قلعهي آن روز غرب بود، عاقبت با شكستِ قلعهنشينان -ولو به خدعه- تاي تمتِ جنگهاي قلعهاي بود در تمدنِ غرب.
يونانيان و روميان به عنوانِ پدر و مادرِ مطلقهي تمدنِ غرب، آموختند كه قلعه -ولو خيبر- فتح شدني است. پس جنگها را به ميدانهاي جنگ كشاندند.
شكست قلعهنشين در يك جنگِ قلعهاي يعني از دست دادنِ همهي داراييها و مهتوك شدن همهي حرمتها. حال آن كه شكست، در يك جنگِ ميداني دستِ بالا يعني يك خسرانِ ماديِ قابلِ جبران.
غربيان پس از فهمِ تاريخي تمايزِ جنگِ ميداني و جنگِ قلعهاي هرگز قلعه نساختند و هماره در ميدانها -هر چه دورتر بهتر- جنگيدند.
... فراموش نكنيم دليلِ پايداريِ كوبا در اين سالها فقط پايمردي عمو فيدل نيست. كاستروي دوستداشتني از يك امتياز ديگر به جز پايمردي بهره ميبرد. كوبا در فاصلهي نود مايليِ جنوبِ ايالات متحده است. پس طبقِ آن چه ذكر شد، كوبا در حريمِ قلعهاي امريكاست، نه در بازهي ميداني. پس ايالاتِ متحده هيچگاه حاضر نخواهد شد با كوبا واردِ درگيريِ نظامي شود و عملا قلعهاش را در معرض حمله قرار دهد. يعني به خلافِ نظرِ عوامزدهاي كه هماره تعجب ميكند از اين كه چهگونه جزيرهاي كوچك در نود مايليِ جنوبِ ايالاتِ متحده اينچنين قدرتمند مقاومت كرده است، بايد روشن كرد كه آمريكا به دليلي عقلاني كه همان پرهيز از جنگِ قلعهاي باشد، هرگز حاضر نميشود آتش جنگ را چنين نزديك به خانه روشن كند كه آن را كه خانه نئين است، بازي نه اين است...
... ايران، از سالها پيش با يك نگاهِ استراتژيك، در حين جنگِ عراق، به اين حقيقت دست پيدا كرد كه حركت به سمتِ جنگِ ميداني تنها راهِ نجاتِ اوست. پس در حمايتِ غيرقابلِ انكارِ معنويِ ايران از مبارزانِ حزبالله جنوبِ لبنان، يك منفعتِ مادي نيز ملحوظ است. اگر ايالاتِ متحده نسبت به ايران تعرضي داشته باشد، ميدانهاي ديگري در عالم، به آتش كشيده خواهند شد. قلعهي صدام فتح شدني است، اما ميدانِ جمهوريِ اسلامي ايران، در خارج از مرزهاي جغرافيايي گربهسانش گسترده شده است. يعني مسالهي حمايت از فلسطين حتا با ديدِ منفعتگرايانه نيز قابلِ توجيه است.
========================================
35
ايران آفتاب: حضور مهدي هاشمي در مراسم ختم پسر احمدي نژاد
http://iranaftab.parsiblog.com/1566329.htm
مجيد-تير89
لازم به ذکر است اين سنت حسنه (آشتي کنان در مجلس ختم) 40 سال پيش توسط نفر 5 انتخابات دهم و 6 انتخابات يازدهم و ها کذا انتخابات هاي بعدي... يعني شيخنا و عزيزنا و توپولينا مهدي کروبي با حضور در مجلس ختم پدر وزير اُسبوق ارشاد پايه گذاري شده است.
يادشان گرامي و سنتشان مستدام
بعد التحرير: اين کلمه "اُسبوق" از ترشحات ذهن استاد اميرخاني بوده است که حدود 40 سال پيش چند کتاب به اسم داستان به خورد ملت داده بود. روحش شاد .
========================================
34
عندليبان: كارگر+آزادي=؟
http://www.andaliban.ir/blog/?p=241#comments
...-ارديبهشت87
یکشنبه تو دانشکده داشتم قدم می زدم، منتظر یکی از اساتید محترم بودم … تو دانشکده، درست پشتِ درِ سایت از چند وقت پیش یه میز گذاشتن که روش پره از روزنامه … کنار روزنامه ها هم یه جعبه هست که بعضی وقتا توش کتابهای رایگان میذارن تا بچه ها بخونن … روش نوشته بود خوراک فرهنگی … من یکی از اون کتابها رو برداشتم … خیابان … فردای اون روز چند خط اول کتاب رو خوندم، خیلی جذاب بود، به همین خاطر تا شب خوندمش … البته خوندن کل کتاب به طور خالص فقط یک ربع وقت میخواست، ولی خوب من به صورت پراکنده خوندمش …
“تقاطع خیابان کارگر با خیابان آزادی، میدان انقلاب است. کارگر که به آزادی می رسد، انقلاب می شود. انگار این جمله از میان دو لب یک جامعه شناس گفته شده است. هنوز بوی تازگی می دهد. البته بوی توتون کاپتان بلکی را که معمولاٌ جامعه شناسان مصرف می کنند، باید به بوی تازگی اضافه کرد. ارتباط بین کارگر و آزادی و انقلاب را جداً خودم پیدا کرده ام. نمی دانم که یک نفر هر سه اسم را انتخاب کرده یا نه. و تازه اگر یک نفر هم هر سه اسم را گذاشته، آگاهانه این کار را کرده یا نه.
خیابانها، همه اسمهای عجیب و غریب دارند. تهران خیلی بزرگ است و طبیعتاً تعداد خیابانهایش هم خیلی زیاد است …” (رضا امیرخانی-خیابان، از کتاب “ناصر ارمنی”)
قبلاً به رابطه بین خیابونها فکر کرده بودم ولی تا حالا اینقدر منسجم نبود … حالا به شما هم توصیه می کنم این کتاب رو بخونید. من نتونستم همه متن رو تایپ کنم، در عوض کتاب رو اسکن کردم و به صورت pdf براتون میذارم (۸ صفحه). می تونید این کتاب رو از اینجا دانلود کنید.
از بحث های کارشناسانه دوستان هم تشکر می کنم … در مجموع بحث جالبیه … تو کامنتها دنبالش می کنم :)
========================================
33
شقاق: مارادونا، كيميايي، پوپوليسم وطني
http://shaghagh.blogspot.com/2010/07/blog-post_07.html
شقاق-تير89
البته الان وضع اینطور نیست. از شریعتی چی مونده؟ چیز خنک و لوسی به اسم سروش و کدیور و اشکوری. از آل احمد چی؟ رضا امیرخانی؟ تف! یا به فیلمای کیمیایی نگاه کنین. بعد از انقلاب داره مدام لش قهرمان بزن بهادر خودش رو اینور و اونور میکشه.
========================================
32
پابرهنه زاده هاي كوچههاي احساس: اين چند روز شلوغ
http://baharsepid.blogfa.com/post-84.aspx
امين امين الرعايايي-تير89
:این چندوقت سخت مشغول کتاب خوندنم البته نه از نوع درسیش !!!رمان و شعر و داستان و....!!با سرلوحه های آقای امیرخانی ( آخ که چقدر دوست دارم یه روز آقا رضای امیرخانی رو ببینم و با هم یه گپ مفصل بزنیم ) تب خوندن کتاب امسال توی این تابستون داغ شروع شد
========================================
31
حلقه فكري چراغ: چهقدر جنبش نرمافزاري
http://halgheyecheragh.blogfa.com/post-27.aspx
...-خرداد89
متن مقالهي چهقدر جنبش نرمافزاري رضااميرخاني
چهارشنبه (19/5/84)دعوت شده بودم به اردوگاه شهيد باهنر
بگذريم که قبل ترش وقتي دعوتم کردندقاطعانه رد کردم چراکه خيال ميکردم اردوگاه شهيد باهنر جايي است در رامسر(که تا به حال نرفته اموطبعا يکروز از کارم عقب مي افتادم وقس علي هذا) به هر صورت گپ وگعده اي بود با مربيان اتحاديه ي دانش اموزي که زير پوشش طرحي تحت عنوان خيمه هاي معرفت از همه جاي کشورجمع شده بودند بهانه کتاب نشت نشا بودوجلسه بعداز شام ساعت ده شب شروع مي شد و اين بريده اي است از انچه براي ان جمع گفتم
اليه يصعدالکلم الطيب انشاالله والبته نه اين ساعت شب حوزوي ها که در اين جمع نيز کم نيستندقاعده اي دارند که دروس عقلي شان راصبح زود برگزار مي کنند ودروس غير عقلي شان را بعد تر حتي دانشگاه ها هم که حساب وکتاب ندارندوفارسي1در انها ساعت هفت ونيم صبح تشکيل مي شودومعادلات ساعت چهار بعد از ظهر باز هم ساعت ده شب برنامه رسمي ندارند به هر حال اگربا ان تقسيم بندي حوزوي شروع کنيم وصبح رابگيريم براي دروس عقلي پرواضح است که اين ساعت شب نوبت مي رسد به پرت وپلا گويي
اما بعد بحث امشب را تحت عنوان کلي جنبش نرم افزاري مطرح کرده اند عبارتي که شما حول وحوش ان سه چهار سخنراني ديگررا نيز از کارشناسان شنيده ايد بگذاريد من همين ابتداي کار تکليفم را با عبارت روشن کنم ودر عين حال ازدژبان مرکز تشکر کنم که امسال پشت موتور هاي 125سي سي و250سي سي محبت کردند وروي ان زايده ي آنتي آيروديناميک فلزي اين عبارت را حک نکردند اخر جماعت تا همين چند سال پيش حسب وظيفه شرعي سرفصل هاي صحبت هاي ره بر رامي زدند پشت موتور سيکلت واين يعني عدم تفکيک حيثيات توضيح مي دهم
...
========================================
30
پيچك سر به هوا: رونوشت به استدلالهايي از جنس عبدالكريم سروش
http://pichakesarbehava.com/?p=579
پيچك سر به هوا-خرداد89
« در بابِ استفادهی از رشحاتِ قلمِ ادبا و شعرا در آثارِ فلسفی، این بنده بسیار نگران است. این نگرانی خاصه در آنجا رخ مینماید که فیلسوف به عوضِ شاهد آوردن از بیتِ قریب به مراد، از اثرِ شاعر به عنوان یک حقیقتِ غیر قابلِ چون و چرا بهره ببرد. یعنی بیتِ شاعر شبیهِ نصِ مقدس و بینالدفینیِ دینی، در صغروی و کبرویِ استدلال بنشیند. از میانِ آثارِ شعرا به گمانم اشعارِ جلالالدین محمد مولوی بلخی، بیش از سایران دچارِ این سوء استفاده -به معنای دقیقِ کلمه- گشته است. یعنی فیلسوف یا متکلم در یک مقالهی استدلالی، جایی که نیاز به شاهد آوردن از متونِ دینی است، استدلالِ خویش را به بیتی از وی راست نموده است. این سترگترین خطرِ استفاده از ابیاتِ شعرا در متونِ فلسفی است. زمانی از بیتِ شعر به عنوانِ یک معنای قریب به مراد، دقیقا مانندهی یک تمثیلِ به جا، استفاده میکنی که هیچ منعی ندارد… اما زمانی دیگر از یک بیتِ شعر، ابزاری instrumental استفاده مینمایی که محلِ خطاست. بسیاری از متکلمان و فیلسوفان ابتدا با همین تقرب به شاعری نزدیک شدهاند، اما بعد از مدتی گرفتارِ جهانبینیِ فکریِ شاعر شدهاند. یعنی خود از ابداع واماندهاند و نه فقط جهانبینی که دستگاهِ فکریِ شاعر را وام گرفتهاند. »
(+ سرلوحهها، رضا امیرخانی، انتشارات سپیده باوران، سرلوحهی یازدهم، ص۱۶۵-۱۶۶)
========================================
29
شبكهي حاميان ولايت:حرف و عمل در وصيتنامهي امام
http://imamkhamenei.ning.com/profiles/blogs/4822314:BlogPost:16318
شروق-خرداد89
آن روز ها که خيلي درگير بحث جنبش نرم افزاري بودم گفته اي را از آقاي اميرخاني خواندم که به نظرم کليد بسياري از مشکلات ماست . موضوع ، بحث جنبش نرم افزاري افزاري بود . نقل به مضمون حرف ايشان اين بود که مشکل اساسي ما اين است که وقتي رهبري شعار جنبش نرم افزاري مي دهد ، خواص دولتي هم مي گويند جنبش نرم افزاري ، استاد دانشگاه هم مي گويد جنب نرم افزاري ، روحاني حوزه هم مي گويد جنبش نرمافزاري آن بسيجي عاشق ولايت هم يک برچسب پشت شيشه موتورش مي زند که جنبش نرم افزاري ! در حالي که روند درست اين است که رهبري وقت شعار جامعه را جنبش نرمافزاري اعلام کرد هر کس در زندگي و کار خودش بايد بگردد ببيند چطور مي تواند اين شعار را عملي کند نه اينکه خودش هم بشود يک بلندگوي بدون عمل !
========================================
28
نوشتههاي يك خامدست خامه به دست: نمونه يك كار موفق فرهنگي
http://negahha.blogfa.com/post-103.aspx
مهدي افضل زاده-فروردين89
و اما اینکه به قول امیر خانی خواندن این کتاب ها نه کسی را دین دار می کند نه بی ین که این هر دو کار آخوند هاست!(یا یه همچین چیزی)
========================================
27
يادداشتهاي پراكنده: اين روزها
http://www.m-sadegh.blogfa.com/post-24.aspx
محمدصادق عليزاده-فروردين89
اینها هم بی مناسبت نیست با وضعیت قاراشمیش این روزهایم: بروید دنبال چارچوب فکری، تکنیک فرع است. بروید دنبال شناخت حقیقت عالم، معرفت به اسماء خداوند، بقیه پوچ است. دو روزه هم ماندگارتان نمی کند.. وقتی هنر عمیق شود، نه مخاطب که آفریننده نیز نیآگاه، گرفتار دستگاه فکری خودش می شود... پس در پایان مقال به سلامتی نه پست مدرن داریم، نه ساختار شکنی، نه اصلاحات، نه حفظ ارزشها... هیچ نداریم مگر مجاهده در کشف حقیقت. که فرمود الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا!۴
۴. رضا امیر خانی، سرلوحه ها، 1387، مشهد: انتشارات سپیده باوران، ص268(راستش نمی دانم حدود و ثغور صحت چنین منطقی تا کجاست؟! علی الحساب ذکرش بدان سبب صورت گرفت که عجیب با حال و هوای فعلی مان سازگار است!)
========================================
26
كوخ: اندراحوالات واژهي نكته
http://kookh.blogfa.com/post-20.aspx
الياس عليزاده-اسفند88
ياد اون زماني مي افتم كه توي جامعه مد شده بود به هر كسي كه ريش مي گذاشت و احتمالا تريپ بچه مثبتي هم مي زد بهش مي گفت اينا جزو گروه فشارن بعد هم جا افتاده بود تو جامعه سريع به يك همچين آدمهايي برچسب مي زدند يا اينكه به بچه هاي انصار حزب الله - فارغ از خوب يا بد يا هر چيز ديگر بودنشان - مي گفتند : فاشيست و اين چيزا ، رضا اميرخاني در كتاب سر لوحه ها مطلب قشنگي نوشته بود كه مي گفت :
" هر اسمي يك محتوايي را در پي خود به همراه دارد و براي هر چيزي اسمي است ، حال اگر بياييم واژه " فاشيسم ، آنارشيسم و ..." را روي بچه هاي انصار بگذاريم به همان اندازه مسخره است كه بياييم به جدايي طلبان ليبي بگوييم "خوارج" و به حزب حامي ژاك شيراك واژه انصار حزب الله را نسبت دهيم ."
مثلا اينكه مي گويند طرف مايه داره ، خانه داره ، بچه داره ، دفتر داره ، پارتي داره ، پدر مادر داره ، نكته داره !
حالا ما مانده ايم كه اين "نكته" بالاخره چيست كه ملت دارند ولي هر چي هست خدا نصيب گرگ بيابون نكنه ، چون احتمالا اگر گرگ بيابون هم "نكته دار" باشه ، دو روزه زير آبش مي خوره و ميفرستنش اونجايي كه عرب ني انداخت!
========================================
25
در جست و جوي حقيقت: راوي بايد ضابط باشد
http://mehdimutlu.blogfa.com/post-25.aspx
موتلو-بهمن88
رضا امیرخانی در «پیامبر بشاگرد»ش که در سوگ حاج عبدالله والی نوشته، جملۀ عجیبی دارد (و حاج عبدالله! من هميشه خيال ميكردم اين كه در حديث، در ميانِ اساميِ شريفِ يارانِ حضرتِ صاحب، نامِ عبدالله پربسامدترين است به كنايتي است و حالا ميفهمم كه نه... در آن حقيقتي تام و تمام بوده است...). نمیدانم عبدالله ضابط را هم میشناخت یا نه.
========================================
24
تكاپو: حرف و عمل در وصيتنامه ي امام
http://takapoo.parsiblog.com/1322895.htm
شروق-بهمن88
در آن روز ها که خيلي درگير بحث جنبش نرم افزاري بودم گفته اي را از آقاي اميرخاني خواندم که به نظرم کليد بسياري از مشکلات ماست . موضوع ، بحث جنبش نرم افزاري افزاري بود . نقل به مضمون حرف ايشان اين بود که مشکل اساسي ما اين است که وقتي رهبري شعار جنبش نرم افزاري مي دهد ، خواص دولتي هم مي گويند جنبش نرم افزاري ، استاد دانشگاه هم مي گويد جنبش نرم افزاري ، روحاني حوزه هم مي گويد جنبش نرم افزاري آن بسيجي عاشق ولايت هم يک برچسب پشت شيشه موتورش مي زند که جنبش نرم افزاري !
در حالي که روند درست اين است که رهبري وقت شعار جامعه را جنبش نرم افزاري اعلام کرد هر کس در زندگي و کار خودش بايد بگردد ببيند چطور مي تواند اين شعار را عملي کند نه اينکه خودش هم بشود يک بلندگوي بدون عمل !
========================================
23
خبرگزاري فارس: سرلوحهها
http://namak.farsnews.net/newstext.aspx?nn=8811101663
...-بهمن88
نويسنده در نوشتهاي به جاي مقدمه نوشته است:
"اين مجموعه گزيدهاي است از يادداشتهاي هفتگيام در نشريه الكترونيك لوح؛ يادداشتهايي پراكنده كه هر هفته به نام سرلوحه در آن پايگاه منتشر ميشد؛ سرلوحههايي كه عددشان به 80 ميرسيد و بيش از 1 ميليون بار مخاطبان پايگاه آنها را خواندند...
مجموعه حاضر تقريبا بدون هيچ دستكاري به دست انتشار سپرده شد. چند مطلبي هم به شدت از تاريخ مصرفشان گذشته بود كه از آنها چشم پوشيدم... اين يادداشتها الزاما نه ادبياند نه فرهنگي؛نه خط موضوعي واحد دارند و نه وابستهاند و شايد نموداري باشد از اوضاع جامعه در آن سالها از نگاه يك داستان نويس."
دفع افسد به فاسد، بم شهري كه خم شد اما كم نشد، پريشان پريشي پر شر، پنجرهها، لبنان يك معادله چند مجهولي با درجات بالا، تعدد آقا، دفاع از كيان مستور، فرزندان زن زيادي جلال و كتاب نخواني عنوان تعدادي از يادداشتهاي كتاب هستند.
انشترات سپيده باوران اين كتاب را در 288 صفحه با قيمت4200 تومان منتشر كرده است
========================================
22
دو صد و بيست و نه: كتابهايي براي خواندن
http://mim-e-lam.blogfa.com/post-22.aspx
ميم لام-دي88
و هم چنین مثل جناب رضا امیر خانی معتقدم که آدمی با خواندن رمان نه بی دین می شود نه دین دار.
البته فقط رمان.
کتاب هایی از جنس دیگر بحث ش جداست.
در آخر این که این قلم کتابی کتابت نکرده که بخواهد در این لیست متذکر شود.
و اگر بود حتما" ذکر می کردم که من آن قدر ها هم متواضع و فروتن نیستم!
سرلوحه ها – رضا امیر خانی – یادداشت های پراکنده – سپیده باوران – می توانید از سیاه ی صد تایی رمان ش به عوض این استفاده کنید.
========================================
21
ان الانسان لفي خسر: تنها بنايي كه اگر بلرزد...
http://khosr.blogfa.com/post-12.aspx
الف.ش.-آذر88
اما اینکه از این نویسنده حرف میزنم بخاطر عُلقه ی شخصی ام به او نیست بل بخاطر آن چیزی است که گمان می کنم یک ماموم _ اگر ولی را نائب الامام بگیریم _ باید به آن مجهز باشد. تعهد، تخصص، نوآوری و...
این را در آخرین کتاب ِ او " سرلوحه ها " به وضوح میتوان دید حتی بیشتر از نشتِ نشا؛ خودِ من هم که خیلی دغدغه ی برخی مسائل را داشتم _ ماننده ی مبحث چندآور شده ی جنبش نرم افزاری _ باز در مصداق ها و تشخیص و ظیفه سر در گم بودم تا اینکه یکی از "سرلوحه" ها راه را برایم روشن تر کرد...
البته بجز حضرت آقای " امیر خانی " نویسنده ی دیگری هم در موضوعات فکری خاطرمان را آشفته کرده است. جناب استاد " علی صفایی حائری" رحمه الله علیه با اسم مستعار "ع - ص ".
خوب کتاب خواندن مستحب است اما کتاب ِ خوب خواندن واجب.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به سرلوحهها نوشتهاند (1)
|