اما همچنان گاهي مشاهده ميشود كه به دلايل غيرمنطقي و نه چندان مستدل همديگر را مورد عتاب و خطاب رسانهاي قرار ميدهيم و چنان به دوست و دشمن ميتازيم كه گويي تنها قصد و هدفمان حذف است و نه اصلاح.
يك نمونه از اين برخوردها مجادلههاي رسانهاي با رضا اميرخاني است كه تعهد قلمي و فكرياش را كسي نميتواند انكار كند.
حالا همين جناب اميرخاني كه يكي از بهترين سفرنامههاي ديدار مقام معظم رهبري را نوشته است و «ارميا» و «من او»ي او آبرويي دوچندان به هنرمندان و نويسندگان متعهد بخشيده است، به واسطه يكي دو موضعگيرياش در برنامههاي تلويزيوني و يك مجله فرهنگي چنان از سوي يكي دو سايت و خبرگزاري به توپ بسته ميشود كه تو گويي مخاطبشان نه اميرخاني، كه يك نويسنده مخالف يا معاند نظام است.
رضا اميرخاني را كه ما ميشناسيم، آنقدر «مرد» هست كه پاي ادعاهايش بايستد و آنقدر دغدغه نظام و ارزشها را دارد كه حتي از آبرويش هم براي استحكام آن مايه بگذارد.
او همان طور كه در بازي فوتبال خوب گل ميزند و بهتر از آن، پاس گل ميدهد، در فضاي ادبيات هم آنقدر طرفدار نظام و ارزشها و آرمانهاي نظام هست كه پاسهايي بدهد كه به گل منجر شود.
واقعيت اين است كه شايد از همه نبايد انتظار داشت كه در هر زماني ما بخواهيم وارد گود شوند بلكه درستتر اين است كه هر شخص با تخصص خود در يك موقعيت درست، بجا و منطقي وظيفهاش را در قبال نظام و انقلاب انجام دهد.
آزردن رضا اميرخاني و اميرخانيها در شرايطي كه كشور به آرامش و همدلي نياز دارد، نه تنها نمونه جذب حداكثري نيست كه اتفاقا مصداق كامل دفع حداكثري است و شايد تعامل رسانهها با هم در زمينه فرهنگ و هنر، پيش از رسانهاي كردن بعضي موضوعات ميتواند در از بين بردن اين فضا موثر باشد.
اينچنين برخوردهايي گاه حتي در مقياسهاي بزرگتر هم ديده ميشود؛ از وزارت ارشاد و معاونت فرهنگي يا هنري بگير تا حتي خود ما كه گاهي ميتوانيم با منطق درستتر، بهجاي آزردن نيروهاي متعهد و مقيد به نظام در حوزه فرهنگ و هنر، آنها را دلگرم كنيم.
اين روزها اگر اهالي متعهد فرهنگ و هنر به جاي رسانهاي كردن هر چيزي و به هم توپيدنهاي رسانهاي با هم گپ و گفتهاي دوستانهاي داشته باشند شايد بسياري از مشكلات و تفاوت نگاههايمان رفع شود.
كيوان امجديان - دبير گروه فرهنگ و هنر