از اين پس جهت سهولت دسترسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن سي نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
================================
45
پرسه: سلام
http://adama.blogfa.com/post-1.aspx
مريم-فروردين 88
چرا که به قول نویسندهء کتاب محبوبم(امیر خانی : من او):
نویسنده کسی است که درد دارد و کسی که درد دارد می تواند بنویسد.
پس:
سلام, من آمده ام تا بنویسم
================================
44
بيداري: معرفي كتاب من او
http://www.bidari87.blogfa.com/post-8.aspx
...-اسنفد 87
کتاب من او داستان زندگی یک خانواده اصیل ایرانی است از از حوالی سال های کشف حجاب در ایران .به نظر من ابن کتاب تمام سلیقه ها را راضی می کند چون در آن هم مطالب سیاسی ،اجتماعی، عرفانی،عاشقانه وجود دارد و به طور کلی تمام جنبه های زندگی انسان را در بر می گیرد .قهرمان داستان که یک فصل در میان راوی داستان هم می شود "علی فتاح" است و محوراصلی رمان پیرامون عشق او به" مهتاب" است که با همرامی" درویش مصطفی" تبدیل به عشقی الهی و واقعی می شود .
اگر مدت هاست که رمان به معنای واقعی نخوانده اید من او گزینه خوبی است.
من او نوشته" رضاامیرخانی"است و توسط انتشارات "سوره مهر" به چاپ رسیده است و چاپ 23 آن در سال 87 منتشر شده است.
================================
43
ايسنا: ادبيات ايران ميتواند مرزها را بشكند
http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1292941&Lang=P
محمد الامين-فروردين 88
الأمين كه در اين سالها آثاري از ادبيات معاصر ايران را به عربي برگردانده است، دربارهي جهتگيريهاي ترجمهي ادبيات فارسي به عربي كه در طول اين سالها از سوي او و ديگر مترجمان زبان عربي صورت گرفته است، ميگويد: ما سعي داشتهايم هر دو طيف ادبيات فارسي را به زبان عربي ترجمه كنيم؛ نميتوانيم شاعران و داستاننويسان دولتي را حذف كنيم؛ چرا كه آنها به هر حال، تجربيات خود را دارند؛ اما در مورد خودم بايد بگوييم، من اگر رمان «من او»ي رضا اميرخاني را ترجمه كردهام، «سمفوني مردگان» عباس معروفي را هم ترجمه كردهام.اين مترجم يكي از دلايل توجهش به ترجمهي ادبيات معروف به طيف دولتي را سروكار داشتن با ادبياتي ميداند كه تجربهي ناب خود را دارد و ميگويد، معنويات و مسائل فرهنگي در ايران به مسائل فرهنگي جهان عرب نزديك است و اين ميتواند در ترجمهي آثار مؤثر باشد.
او ميافزايد: معيارهاي ادبي در آثار رماننويسان «طيف دولتي» پيشرفتهاي چشمگيري داشته است و نميتوان آنها را حذف كرد.
================================
42
مجلهي سمپاديا: تضمن
http://www.sampadia.com/magazine/1388/01/11/tazammon/
...-فروردين88
■ بوی یاس تمام شد. همان بوی یاسی که حیاط را برداشته بود و به آسمان برده بود. دیگر چیزی نبود که ما را نگه دارد. از بالای آسمان به زمین افتادیم. شاید بخاطر قانون جاذبه؛ البته همان قانون جاذبه بود که ما را آن بالا نگه داشته بود. جاذبهی نیوتنی و خورشید که نه؛ جاذبهی مهتاب و ماه را میگویم. روی زمین افتادیم و اشک هایمان محکم روی زمین ریخت و شکست؛ دلمان. تنها بنایی که اگر بلرزد، محکمتر می شود، دل است! دل آدمیزاد. باید مثل انار چلاندش، تا شیرهاش در بیاید.. حکما شیرهاش هم مطبوع است.. [ص ۲۴۹]
■ به خیالت اگر انگشتر به دستت کنی و از صبح تا شام معتکفِ مسجد شوی و زیر لب کانه قل قل سماور ذکر بگویی، چیزی می شوی؟ به هوا پَری مگسی باشی، بر آب روی خسی باشی، بیجا گفته که دل بدست آر، تا کسی باشی… حکما باید دل از دست داد. نه که به دست آورد. دل از دست داده، کس باشد یا ناکس، باکش نیست. علی فتاح! به حَجَری که جدت، حاج فتاح بوسیده، اگر خود حجر نگین انگشتریات شود و خم ذوالفقار رکابش، هیچ نشدهای، هیچ نکردهای، از خود جمب نخوردهای.. در بیاور این انگشترها را.. [ص ۴۷۲]
================================
41
شوخي: خيس از...
http://bita.30na.net/?p=32
بيتا-فروردين 88
سرم را بالا آوردم.مه تاب به من نگاه می کرد.بعد فنجان را از من
گرفت.بدون اینکه به داخل آن نگاه کند،همان طور که به هم خیره
شده بودیم،فال را تفسیر می کرد.
من او - رضا امیر خانی
================================
40
ورقپارهها: به نام خداي من، خداي او
http://varaghparehha.blogfa.com/post-2.aspx
من او ف-اسفند 87
سلام به تو عزیزی که داری برای اولین بار حرف های کاغذی من رو میشنوی امیدوارم دوباره سری به من او بزنی اگه من اوی امیرخانی رو خونده باشی از من اوی من ناامید میشی این شاید من من باشه نمیدونم اما شاید تم هم مثل من منت با اویت فرق زیادی داشته باشه من یعنی اون چیزی که هستم و او یعنی چیزی که می خواستم باشم امیدوارم من تو از اوی تو خیلی دور نباشه اما من چیزی هستم که نمی خواستم باشم چیزی هستم که از من ساخته اند من می نوشتم او هم مینوشت .او شعر میگفت من هم... او ساده بود اما من نه یعنی نمیگذارند که باشم .او میخواست شاعر باشد من اما چشم که باز کردم دیدم در دانشگاه علوم سیاسی می خوانم ! مدت هاست ان چیزی که من میخواهم با انچه او می خواهد فرق می کند انگار دیگر من و او ما نیستم دوست دام بگویی برایم از من و اوی خودت
================================
39
همشهري جوان: ياد ايام
http://hamshahrijavan.blogfa.com/8712.aspx
هنگامه-اسفند 87
هنگامه: احسان رضایی با این یادداشتش فرصت نوشتن یادداشت یک نفر دیگر را گرفت. کپی پیست کردن یک جمله کاری ندارد تازه ایده هم که واسه کتاب من او امیرخانی بود.اقای رضایی کسی مجبورتان نکرده یادداشت بنویسید .می دادید یک نفر دیگر بنویسد مثل ناظم بکایی یا کس دیگری.
================================
38
يا تري؟: اقرا كتابك
http://www.yatura.blogfa.com/post-11.aspx
ياتري-اسفند 87
روزهای پایانی سال ۱۳۸۷ شمسی است ! شم سی.... شم چهل....شم پنجاه.... شم شصت....!
این ها سال های کریم بود ! سال های علی که همه قمری بودند اما به درد ما که نمی خورد! نه شمسی نه قمری جخ شاید میلاد ی به کارمان بیاید ! تازه آن هم شاید!!!
روزهای پایان سال زمان خوبیست برای محاسبه ! یک جورهایی برای این که آدم کارهایش را غربال کند و خوب و بدش را سوا ! بعد برای سال بعدش برنامه ریزی کند .... البته محاسبه را باید هرشب قبل از خواب انجام داد ولی برای من و امثال من = متقین!!! همین یک بار در سال کفایت می کند!!!
اما کاش همان جوری که درویش مصطفا کتاب علی فتاح را داد دستش و گفت : اقرا کتابک ! یک درویش مصطفایی هم پیدا می شد کتاب ما را می داد دستمان و می گفت : اقرا کتابک -البته توی آن دنیا که حتما کتابمان را می دهند دستمان و نه تنها می گویند : اقرا کتابک بلکه می گویند : کفی بنفسک وکیلا !!! منظورم توی همین دنیاست - درویش مصطفا را می گفتم کاش کتابمان را می داد دستمان و می گفت : اقرا کتابک ! نه برای این که خشت خود آدم و خشت طرف و فاصله اش را نشانمان بدهد ها ! برای این که حکمت خیلی چیزها را به آدم بگوید مثلا : حکمت افتادن ها و بلند شدن هایمان را حکمت اشک ها و لبخندهایمان را حکمت سلامتی ها و مریضی هایمان را و حکمت شکسته شدن دلهایمان را گاهی که........
حکما آدم اگر حکمت خیلی چیزها را بداند راحت تر تحمل می کند !!!
حالا که بیشتر فکر می کنم می بینم بد نیست اگر درویش مصطفا حداقل خشت طرف را نشان آدم بدهد جوری که بتوانی اسمش را بخوانی به شرط این که این وسط ها باب جونی نباشدکه توی کار آدم موش بدواند و خشت آدم را با فاصله ازخشت طرف بگذارد!
"فتاح خیلی زود افسرده شد نمی دانست چرا اما دوست داشت همه ی کوره راخراب کند..... شاید می خواست انتقام مرگ پسرش را از کوره بگیرد . خشم وجودش را آکنده بود خم شد و خشت جلوی پایش را برداشت می خواست محکم به زمین بزندش که نوشته ی رویش را دید . علی
-یاعلی مددی
خشت را بوسید و آرام روی زمین گذاشت اما نه کنار خشت بغلی کمی آن طرف تر...."
این کمی یعنی چه قدر؟
من حساب کرده ام اگر فرض کنیم باب جون خشت علی را به فاصله ی ۲۰ سانتی متر هم دورتر ازخشت مهتاب گذاشته باشد ۵۵ سال بین آن ها فاصله داده از ۱۳۱۲ شمسی تا ۱۳۶۷ شمسی ! اگر خدای نکرده -زبانم لال- باب جون ما بین خشت های ما فقط ۲سانت هم فاصله بدهد تناسب که ببندیم می شود : ۵ سال و نیم اگر ۳سانتی متر فاصله بدهد می شود ۸ سال و چند ماه اگر ۴سانت.... انگار ارقام دارند نجومی می شوند!!! بهتر است خوشبین باشیم و فکر کنیم باب جون بین خشت های ما بیشتر از ۲سانت فاصله نمی اندازد!!!
راستی حاسبوا قبل از این که خیلی دیر بشود = تحاسبوا...........
*برای درک این پست رجوع کنید به کتاب من او ی امیرخانی ! اصلا کل کتاب را بخوانید ضرر نمی کنید!!
================================
38
سورهمهر: پرفروشهاي 87
http://www.iricap.com/reportcontent.asp?id=159
يزدانپناه-اسفند 87
ساير كتاب هاي پر فروش انتشارات سوره مهر در سال 87 به شرح زير است:
12. من او ، رضا امیرخانی ، 8519 جلد
================================
37
روزهاي روناك: اولين شكوفه بهار اولين فصل با هم بودن
http://ronaak.blogfa.com/post-54.aspx
روناك-اسفند 87
میگم سهند جونم تو که می خواستی بگبری چرا بیوتن رو برام نگرفتی آخه!!!!!!!!!!
ولی من او رو هم خیلی دوست دارم راهنمائی بودم که خوندمش فکر کنم ٬ همون موقع که تازه چاپ شده بود٬ خیلی روم تاثیر گذاشت اولین رمانی بود که به سبک پست *مدرن خوندم!!!!!!!!!!!(نمی دونم تو ادبیات به این سبک نوشتاری چی میگن از رو سبک های معماری تقلب کردم!)
و به مدد اینکه رضا امی*رخانی سمپ*ادی بود و جز معدود و شاید تنها سمپ*ادی هائی بود که این طوری تو زمینه ادبیات خوش درخشیده بود و صد البته عقایدش با اونا!!!!!!!!(می دونید اونا کین دیگه) تا حد زیادی موافق بود این بود که تند و تند نقد آثار و مصاحبه و ....... ازش تو مجلاتمون چاپ می شد و تو واسه کتابخونه های مراکز ارسال.
به هر حال که خیلی این رمان رو دوست داشتم و خوشحالم که حالا واسه همیشه توکتابخونه خونه ی خوشگلمون که هنوز ندیدمش اما می دونم قشنگ و دوست داشتنیه قرار می گیره
================================
36
خبرگزاري مهر: حتا مردها هم گريه ميكنند در ميان انتخابهاي اميني
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=846402
سودابه اميني-اسفند 87
رمان روانکاوانه: در این زمینه رمان "من او" نوشته رضا امیرخانی که در سال 87 توسط انتشارات سوره مهر به چاپ بیستو پنجم رسیده است کتاب بسیار ارزشمندی محسوب میشود.
================================
35
دل خون شد...: به ياد او
http://ninikhano0om.persianblog.ir/post/16
نيني خانوم-اسفند 87
امیرخانی در شاهکارش نوشته است تنها بنایی که اگر بلرزد، محکمتر می شود، دل است.
پس چرا این دل من وقتی لرزید، به جای محکمتر شدن به چینی بند زده شدهای بدل گشت که هر تکهاش را با خون دل از روی زمین جمع کردم؟
================================
34
مترسك مزرعه: اشك مصنوعي
http://matarsakmazrae.blogfa.com/post-96.aspx
مترسك-اسفند 87
...دروغ را میگفتم. خدا نیافریده کاری را که دروغ تویش راه نداشته باشد. البته نه این که نیافریده...آفریده٬ولی کم. مثلاً گریه. گریه٬ زیاد دیدهام. از گریهی نوزاد تا گریهی بعد از مرگ متوفا. هر گریهای یک جور است. ولی همهی گریهها از یک نظر مثل هم هستند. گریهی دروغی نداریم. نمیشود کسی دروغی گریه کند. از نوزاد بگیر تا آدمبزرگ. این درست که هر گریه یک جور است٬ اما گریهی دروغی هیچ جوری نمیشود.
من ِاو/رضا امیرخانی
* و من این حرفهایش را هیچ قبول ندارم. گریهی دروغی دیدهام٬ زیاد.
================================
33
من او: شمارههاي 10،9،8...
http://www.aliomahtab.blogfa.com/
امين-اسفند 87
نازنینم...من که گفته بودم از خانه بیرون نیا...ببین چطور اوضاع را به هم ریخته ای؟!...چشم های خمارت، شاعران را به کوچه کشانده...ابروان کشیده ات، معماران را شگفت زده کرده...خرمن موهایت، محصول کشاورزان را به باد داده و شهر، در وضعیتِ رنگِ لبانِ توست...من که گفته بودم.
گاد بلس یو!
"تو "بوی ِ خاک ِ باران خورده می دادی و "من ِ" خوش خيال، تمامی گفتنی ها را، بی "تو " بودن ها را، با باران مي گفتم...به خيال اين که راز دار است و خودمانی!
حال که فاصله ای نيست...از " تو "می پرسم و در جواب، چشم به زمين مي دوزی و صدای خنده ات
می آيد و من دیوانه می شوم.
به نظرت امروز هم باران می بارد؟
گاد بلس یو!
دیگر همه ی غروب های هفته برایم غروب جمعه اند...
گاد بلس یو!
با نگاهم به این فکر می کردم که شاید آن روزها دلم برایت مهم تر بود...این روزها که برای دل ِ"من" چادری می شوی...
گاد بلس یو!
می گویند برای گناهکاران امتت اشک می ریزی...وای بر من!
گاد بلس یو!
ظرافت انگشتانش که موهایم را نوازش می کرد، برایم از هر چیزی لذت بخش تر بود...بود...بود...!
گاد بلس یو!
================================
32
YADEGAR-E-DOOST :من او
http://yadegar-edost.blogfa.com/post-11.aspx
يادگار دوست-خرداد 87
"من او" روایت عشق علی فتاح است، آخرین پسر بازمانده خاندان سرشناس فتاح و مهتاب، دختر نوکر خانه زاد این خانواده. عشقی که ما در خط سیر داستان می بینیم، عشقی است پاک ولی خام که در کوره زمان و با دست "درویش مصطفی" آبدیده می شود. زمانی که علی؛ مهتاب را فقط برای مهتاب میخواهد، نه هیچ چیز دیگر. وقتی شرط محقق میشود؛ درویش مصطفی همانطور که سالها قبل قول داده بود خبر میدهد که فردا برای خواندن خطبه عقد می آید، ولی وصال مهتاب و علی در روی زمین صورت نمیگیرد. مهتاب به همراه خواهر علی در موشکباران عراقیها شهید میشود. و علی هم بر اساس روایت "من عشق فعف ثم مات مات شهیدا".
داستان در محله خانیآباد شکل میگیرد که محل سکونت فتاحها است. در این محله به جز فتاحها تختی و نواب هم زندگی میکنند. قصه تمام آدمهای داستان هم در کنار روایت اصلی بازگو می شود.
"من او" تلاشی است هنرمندانه برای نشان دادن برههای از تاریخ. نشان دادن فضای تهران قدیم، روزهای کشف حجاب و حتی شخصیت نواب.
امیرخانی برای باورپذیر شدن شخصیتهایش از همزاد سازی بهره برده است. ابوراصف آینه "نواب" است و قاجار آینه "قوامالسلطنه". موقعیت داستان هم از قضیه کشف حجاب ایجاد میشود. کشف حجاب است که مسیر زندگی مریم، خواهر علی را تغییر میدهد و سفر او را به فرانسه باعث میشود. همین نقطه ثقل، مسیر داستان را می کشاند به پاریس و ما بخش مهمی از قصه را در پاریس با علی و مهتاب و مریم دنبال می کنیم.
فضای داستان اصالتا فضای تهران قدیم است، که بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است. از رسم خیابانها و معابر گرفته تا تکیه کلام ها و حرف و نقلها. شخصیتهای داستان همگی خوب نقش گرفتهاند ولی چند شخصیت اصلی، در ذهن خواننده بسیار تاثیر گذارند.
یکی شخصیت درویش مصطفی است. درویشی که جملات قصارش در تمام داستان آیینه و حکمت اتفاقاتی است که دارد می افتد و یا خواهد افتاد. درویشی که هنگام نماز پیش نماز مسجد قندی است؛ و در بقیه ساعات روز نانوای محل است و نان طیب میدهد دست خلق الله.
همچنین حاج فتاح بزرگ، پیرمردی مذهبی و بزرگزاده. نمونه زیبایی از بزرگ یک خاندان سنتی و مذهبی ایرانی. قوت و قدرت روحیه و تفکرات این شخصیت در چند فصل ابتدای کتاب به وضوح قابل بررسی است یا شخصیت علی فتاح، پسرکی که نه عارف است نه جاهل، ولی حرکاتش و انتخابهایش بر اساس عقلش است و فطرتش. اشتباه هم میکند و تاوانش را هم میدهد. در سیلاب روزگار پیچ و تاب میخورد و با آن پیش میرود. انتخاب میکند و حرکت میکند و باز انتخاب. یک آدم معمولی. نه آنقدر ماورایی است که دست خواننده به او نرسد و نه آنقدر زیر زمین و دست خورده که نیم نگاهی هم نیندازی به او. علی فتاح نمادی از خود ماست، خود تک تک ما.
یکی از جذابیتهای "من او" رسم الخط ویژه آن است. ویژگی خاصی که در آثار موفق بعدی امیرخانی تکرار می شود. با این شیوه نگارش، خواننده ــ به عمد ــ به معانی دیگری هم از یک کلمه کاملا معمولی توجه میکند. انگار امیرخانی میخواهد ذهن خوانندهاش را وادارد تا این کار را با کلمات روزمرهاش بکند و به معانی عمیق تری برسد.
فصل بندی کتاب هم از ظرائفی است که نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت. من او در بیست و سه فصل نوشته شده است. در بیست و دو فصل اول، یک در میان فصول را از زبان سوم شخص (دانای کل) و بعد همان واقعه را از زبان علی فتاح می خوانیم تا فصل آخر که امیرخانی، فتاح را وارد دنیای ما می کند و آخرین داستان نقل می شود. "من عشق فعف ثم مات مات شهیدا "
به عقیده بسیاری از منتقدین و خوانندگان، این رمان زیبایی رمان ایرانی را به یاد داستان خوانهای ایرانی میآورد به نحوی که بسیاری از خوانندگان از آن به عنوان بهترین رمان ایرانی یاد کرده اند. بازگشتن به ریشههای ایرانی و باورهای عمیق مردم که هیچ چیز نخواهد توانست آن را تغییر دهد، یکی از زیر بناهایی است که امیر خانی به حق بنای محکمی را روی آن بنا کرده است.
این کتاب جزء سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات سال 1378 قرار گرفته و در جشنواره مهر از این کتاب تقدیر ویژه به عمل آمده است.
================================
31
دردوارهها: من و آواي نهنگ
http://abbasiaghdam.blogfa.com/post-299.aspx
محمدعلي عباسي اقدم-بهمن 87
یترین ها را یکی یکی دید می زدم.«من او» رضا امیر خانی همچنان پر فروش است. رسیده به چاپ بیست و ششم. اما از «بی وتن» خبری نیست. اصلاً ندیدمش! راستش نمی دانم چه سری است که هنوز این کتاب روی دستم باد کرده . چند بار تصمیم گرفته ام تمامش کنم اما نشده . باید از فصل ژنتیک شروع کنم.
در همين رابطه :
. آنچه در وب راجع من او نوشتهاند (4)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (3)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (2)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (1)
|