تاريخ انتشار : ١٣:١٧ ٢٥/٩/١٣٩٢

آن چه در وب راجع به ازبه نوشته‌اند(3) #65 +از به چاپ هفدهمی شد66+ورود به دنیای خلبان‌ها65+از احمدآقا پدر احمدرضا63+کتابی که اشک را با چشمان‌م آشنا کرد58+وقتی به اردبیل حمله شد57+تفاوت بازر ازبه با سایر رمان‌های دفاع مقدس48+رضاامیرخانی هری پاتر را از سرم انداخت47
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 40 نظر قبلي به لينك‌ پايين صفحه مراجعه فرماييد.

==================================
۶۰
http://www.aryanews.com/News/120171214085344958/%D8%AA%D8%AC%D8%AF%D9%8A%D8%AF-%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-171%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%87187-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A

انتشارات کتاب نیستان چاپ نوزدهم رمان «از به» اثر رضا امیرخانی را روانه بازار نشر کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا‌، به اعتقاد بسیاری از منتقدین، رمان ازبه یکی از متفاوت‌ترین رمان‌های دفاع مقدس است. هم به لحاظ فرم و هم از حیث نوع نگاه. رمان ازبه فقط نامه است، نامه‌هایی که میان قهرمان‌های داستان رد و بدل شده و راوی قصه خلبان جانبازی است که به رغم نداشتن دو پا و ویلچرنشینی، درخواست پرواز دارد، درجایی و درحالی که یک دندان پر کرده هم، مانع پرواز است. داستان این‌چنین آغاز می‌شود و با نامه‌های همسر این خلبان و دوستان خلبانش و همسرانشان ادامه پیدا می‌کند. در این بین نامه‌ای دیگر هم وارد می شود؛ نامه دختری که در دوران جنگ – به خواست معلمشان – برای رزمندگان جنگ نوشته شده و اکنون دست خلبان جانباز است. کم‌کم گره‌های داستان شکل می‌گیرد، می‌بینیم که خانواده این دختر در بمباران شهید شده‌اند و خلبان پس از سال‌ها قصد کمک به او دارد، در حالیکه خودش بسیار محتاج کمک است و…

امیرخانی برای روایتش فرم سختی را انتخاب کرده است و البته از پسش هم خوب برآمده. او در این فرم توصیف را که از اساسی‌ترین پایه‌های رمان است از دست داده و مجبور است هرچه می‌خواهد بگوید لابه‌لای قالب نامه‌ها بگنجاند. عنوان همه نامه‌ها یک «از» و «به» داریم که تکلیف مخاطب را با نامه ادامه‌اش روشن می‌کند و داستان پیش می‌رود. از دیگر ویژگی‌های اثر، نوع نگاه امیرخانی به جنگ و بازماندگانش است. سختی‌های خلبان برای زندگی روزمره، مشکلات همسر خلبان با تلاطم‌های روحی خلبان، زندگی دختر که خانواده‌اش را در بمباران از دست داده ‌است و دیگر خلبانان جنگ که امروز باید به قول نویسنده مسافرکشی کنند – البته هوایی – و… ترکیبی است از آنچه تصویر ازبه را میسازد.

امیرخانی به دنبال واقعیت زندگی آدم‌های قصه است، نه تصویری آرمانی و ناملموس. جنگ سختی‌ها و تلخی‌هایی دارد که میان جامعه هنوز چشیدنی و دیدنی است، و این نقطه‌ برتری رمان است، واقع‌نگری در حوزه دفاع مقدس. نتیجه فرم متفاوت و نگاه دقیق نویسنده کتاب ازبه را خواندنی کرده است.

انتشارات کتاب نیستان چاپ نوزدهم کتاب «از به» رضا امیرخانی را به قیمت 13هزار 500 تومان روانه بازار کرده 

==================================

۶۸
ویراستاران: نظری و گذری بر ازبه
http://virastaran.net/a/b/bk/12199/
...-آذر۹۶

از به را رضا امیرخانی در ۱۷۰ صفحه نوشته، طرح روی جلدش را حمید عَجَمی سرشته و بالاخره نخستین‌ بار نشر کتاب نیستان در سال ۱۳۸۰ چاپش کرده‌ است.

رضا امیرخانی نویسنده‌ای نسبتاً جوان و نسبتاً نوپرداز است که نوشته‌هایش مخاطبانش را خوش‌ آمده و با اِقبال چشمگیری به‌نسبتِ دیگر نویسندگان معاصر روبه‌رو شده است. او تجربه‌های خاص دارد و شاید همین ویژگی‌، نوشته‌هایش را خاص کرده است. نثری بی‌باک و چالاک دارد و بیانی گاه تند و گاه ژکوند! گویا پیشینهٔ مهندسی‌اش دیدی جامع‌نگر و سامان‌یافته به او بخشیده است که پدیده‌ها را به‌گونه‌ای دیگر می‌نگرد و می‌سنجد؛ اندکی ریزبینانه‌تر و تیزبینانه‌تر.

از به با یادنامه‌ای یک‌صفحه‌ای با عنوان «به‌جای مقدمه» در صفحهٔ سوم آغاز می‌شود. این نایبِ مقدمه دربرگیرندهٔ سه‌ بند است:

  1. یادی از شخصی به‌نامِ استاد علیرضا طاهریان که معلم اول امیرخانی در پرواز بوده و به نوشتهٔ او، نخستین پرواز مستقل خود را زیرِنظر آن استاد انجام داده است.
  2. یادی از خلبانی جانباز که به‌نوشتهٔ نویسنده، لحن گوش‌نواز و سخن‌گفتن سهلِ ممتنعش قطعاً در نگارش این داستان راهگشا بوده است.
  3. علی‌نامی که گویا قرار بوده فقط غلط‌های پانوشت نگارنده را تصحیح کند؛ ولی بزرگوارانه بسیاری دیگر از اشتباه‌ها را نیز اصلاح کرده است.

پس از این شبهِ‌مقدمه، متن اصلی داستان شروع می‌شود که شامل ۴۳ نامه یا به‌عبارت دیگر، ۴۳ «از… به…» است، به‌اضافهٔ بریده‌ای خیالی از روزنامه‌ای مربوط به ۲۰ و ۲۱مرداد۱۳۷۱. بین نامه‌ها هیچ متن دیگری نیست و نویسنده هرچه بوده، در همین قالب گنجانده است.

موضوع داستان را می‌توان در سه بخش بازگفت:

  1. دفاع مقدس و وضعیت سه خلبان هم‌پرواز و خانواده‌هایشان در سه مقطع زمانیِ پیش از جنگ، هنگام آموزش‌‌دیدن در آلمان و آمریکا، هنگام جنگ و پس از جنگ.
  2. زندگی یکی از آن سه خلبان هم‌پرواز که جانباز هم هست و بر اثر ازدست‌دادن هر دو پا و خانه‌نشین‌شدن دچار افسردگی شده است. می‌توان گفت که امیرخانی محور داستان را بر همین شخص گذاشته است.
  3. دل‌نوشته‌های دخترکی یتیم که آن‌ها را خطاب به همان خلبان جانباز نگاشته است.

از به پر است از اصطلاح‌های تخصصی مربوط به پرواز. به‌نظر من افراط در استفاده از این اصطلاح‌ها امیرخانی را واداشته تا دم‌به‌دم ارجاع از پسِ ارجاع بدهد و حتی چه‌بسا ارجاع‌هایی که به ارجاعی دیگر ارجاعشان داده است! این کار سبب شده خواننده آنچنان که می‌باید، روان پیش نرود و مدام به دست‌اندازهاییبرخورَد که مجبورش می‌کنند گاه سطربه‌سطر و بندبه‌بند نیش‌ترمزهایی روی متن بزند و نیم‌نگاهی به آینه‌بغلِ پانوشت‌ها بیندازد و دوباره روی جادهٔ سطرها شتاب بگیرد و هنوز صفرش به صد نرسیده، دوباره همان آش و همان کاسه.

از نظر فکری هم امیرخانی جانبدارانه عمل کرده و تفکر احساسی را در تقابل ‌با تفکر منطقی برتری داده است. طرح روی جلدش هم چندان مناسب نیست و بیشتر مفهومی مانند جن‌زدگی را القا می‌کند تا مفهومی مانند محتوای این کتاب را.

با وجود همهٔ ضعف‌ها، هنرمندانه به شخصیت‌پروری سه خلبان هم‌پرواز و دخترک یتیم پرداخته و نثری گیرا و دلچسب را بر بستر آمیزه‌ای از حماسه و کمدی نشانده است. همچنین عنوان کتاب اگرچه مأنوس نیست، تازگی دارد و به‌سبب سازگاری با ساختار داستان، کاملاً بامسمّا است.

==================================

67
روزنوشت: برای آقامعلم: محمدرضا شعبانعلی
http://aminaramesh.ir/1396/02/12/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C/
امین آرامش-اردیبهشت96
همین اول باید این را اعلام کنم که من آدم احساسی‌ای هستم، پای بادیگارد حاتمی کیا زار زدم و حتی وقتی “ازبه” امیرخانی را میخواندم هم بغض گلویم را گرفته بود. مثل همان سید مظلوم اشکم دمِ مشکم است. اینها را گفتم تا بدانی برای این نوشته خیلی جلوی خودم را گرفته‌ام که از گوشه و کنارش شعر حافظ و قربان صدقه رفتن بیرون نزند.
==================================

66
خبرگزاری شبستان: 
«از به» امیرخانی به هفدهمین پله صعود کرد
http://shabestan.ir/detail/News/487865
...-مهر94

ه گزارش خبرنگار کتاب شبستان، رمان «از به»  در سال ۱۳۸۰ چاپ شد و در آن به بیان گوشه‌ای از سختی‌های زندگی در دوران جنگ و بعد از آن پرداخته‌ است. این کتاب چهارمین اثر رضا امیرخانی است که با قلمی زوان نویسنده را با خود همراه می کند.

به اعتقاد بسیاری از منتقدین، رمان ازبه یکی از متفاوت‌ترین رمان‌های دفاع مقدس است. هم به لحاظ فرم و هم از حیث نوع نگاه. رمان ازبه فقط نامه است، نامه‌هایی که میان قهرمان‌های داستان رد و بدل شده و راوی قصه خلبان جانبازی است که به رغم نداشتن دو پا و ویلچرنشینی، درخواست پرواز دارد، درجایی و درحالی که یک دندان پر کرده هم، مانع پرواز است.

 

داستان این‌چنین آغاز میشود و با نامه‌های همسر این خلبان و دوستان خلبانش و همسرانشان ادامه پیدا میکند. در این بین نامه‌ای دیگر هم وارد میشود؛ نامه دختری که در دوران جنگ – به خواست معلمشان – برای رزمندگان جنگ نوشته شده و اکنون دست خلبان جانباز است. کم‌کم گره‌های داستان شکل میگیرد، میبینیم که خانواده این دختر در بمباران شهید شده‌اند و خلبان پس از سال‌ها قصد کمک به او دارد، در حالیکه خودش بسیار محتاج کمک است و…

 

امیرخانی برای روایتش فرم سختی را انتخاب کرده است و البته از پسش هم خوب برآمده. او در این فرم توصیف را که از اساسیترین پایه‌های رمان است از دست داده و مجبور است هرچه میخواهد بگوید لابه‌لای قالب نامه‌ها بگنجاند. عنوان همه نامه‌ها یک «از» و «به» داریم که تکلیف مخاطب را با نامه ادامه‌اش روشن میکند و داستان پیش میرود.

 

از دیگر ویژگی های اثر، نوع نگاه امیرخانی به جنگ و بازماندگانش است. سختیهای خلبان برای زندگی روزمره، مشکلات همسر خلبان با تلاطم‌های روحی خلبان، زندگی دختر که خانواده‌اش را در بمباران از دست داده ‌است و دیگر خلبانان جنگ که امروز باید به قول نویسنده مسافرکشی کنند – البته هوایی – و… ترکیبی است از آنچه تصویر ازبه را میسازد. امیرخانی به دنبال واقعیت زندگی آدم‌های قصه است، نه تصویری آرمانی و ناملموس. جنگ سختیها و تلخیهایی دارد که میان جامعه هنوز چشیدنی و دیدنی است، و این نقطه‌ برتری رمان است، واقع‌نگری در حوزه دفاع مقدس. نتیجه فرم متفاوت و نگاه دقیق نویسنده کتاب ازبه را خواندنی کرده است.

 

چاپ هفدهم کتاب «از به » نوشته رضا امیرخانی در ۱۷۲ صفحه و با قیمت ۱۰هزار تومان منتشر شده است.

==================================
65
supernova:کتاب: 
http://ebrus.blogfa.com/post/34
eli-تیر94
کتاب( ازبه)اثر:( رضا امیر خانی) با خواندن این کتاب وارد دنیای جدیدی به نام دنیای خلبان ها شدم به شما دوستان هم پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخونید!
==================================

64
یک مترسک: از ... به ...
http://1matarsak.com/post/47
...-تیر94

دیگه عادی شده برام، تنها چیزی که سخته جای خالی‌شه؛ جای خالیش موقع دور دور کردن، گوش کردن آهنگی که جفتمون دوستش داشتیم، مسخره‌بازیامون، درددل کردن و...

(تیتر رو عیناً از یه کتابی به همین اسم به قلم رضا امیرخانی وام گرفتم)

==================================
63
جاده: 
از به
http://514313.blogfa.com/post/76
...-مرداد93

به: رضا امیرخانی؛ خالق داستان سیستان، قیدار، منِ او، ازبه و جانستان کابلستان و غیره اش

سلام آقا رضا
چطورید؟ خوبید انشاءالله؟ اول از همه این را بگویم: من خودم نامم احمد است، آن قدر خاطرتان عزیز شده برایم که نام شما را با نام خودم ترکیب کنم بگذارم روی قُلِ دوم دوقلوهایم: شد احمدرضا. این را همان اولِ نامه متذکر شدم تا خوبِ خوب جدا کنی حسابِ نامه ی من را از بقیه ی نامه های واصله ات.

آقا رضا! سالها پیش، شاید ۹ سال پیش، داستان سیستان ت به من هدیه شد. از خواندنش لذت بردم. تا سال گذشته که متوسط هر دو ماه، یکی از کتابهایت را خوانده ام. حقیقت این است که دوست دارم قلمت را، سبک نگارشت را ، و از مهم تر می پسندم موضوعاتِ داستانهایت را و عاشق قالبهای انتخابی برای داستانهایت شده ام. یعنی تا این لحظه که ... کتاب از کتابهایت را خوانده ام این گونه بوده است.

"از به" اما آخرین کتابی از تو بوده که خوانده ام آن را. مثل کتابهای قبلی، موضوع خوبی را انتخاب کرده ای؛ مظلومیت، غربت و نادیده گرفتن عناصر اصلی میدانی و دخیل در دفاع مقدس، آن هم از سوی کسانی که اکنون بر مسند نشسته اند و درکشان نمی رسد به عمق کاری که برخی ایثارگران کرده اند در بزنگاه دفاع. و این بار تو اشاره کرده ای به خلبانِ جانبازی که تا سر حد شهادت، رشادت به خرج داده تا منهدم کند مرکز تولید گاز خردل در عراق را ، ولو مافوقش ( خلبان آرش تیموری که نجات جانش را مدیون رشادت همین خلبان مرتضی مشکات می باشد) این کار را خلاف امرِ مافوق تشخیص می دهد و سرگذشت فعلی اش را صرفا و تماما به خودِ مرتضی نسبت می دهد. ( این گونه دردها را در اشعار زنده یاد ابوالفضل سپهر و نیز گوشه هایی از کتاب "نورالدین پسر ایران" می شود به وضوح مشاهده کرد.).

در "از به"، مهم تر و بلکه قشنگ تر، قالبی است که انتخاب کرده ای برای طرح موضوع؛ نامه نگاری از:  به:   و با همین نامه ها یک رمان زیبا را از ابتدا تا انتها به پایان برده ای. وقتی شروع می کنی داستانت را با نامه ی فرانَکِ دانش آموز به یکی از خلبان های جنگ، من به عنوان یک دهه شصتی ذهنم سریع السیر می رود به سمت زنگ انشاء و موضوع تکراری نامه ای به یک رزمنده؛ نمی دانم این حُسنِ قضیه است که من و امثال من را درگیر حس و حال آن روزگار می کنی یا برعکس، این که با دیگر مخاطبین از نسل های دیگر چه می کنی؟
حجم کتابهای دیگرت را ندارد "ازبه" ، یک شبه می توان آن را تمام کرد. ضمن اینکه شخصیتهای داستانت زیاد نیستند و این یعنی اینکه خواننده خیلی زود با فضای داستانت مَچ (match) می شوند.
طنّازی و شوخی های سبک جنوب شهری و ادبیات منحصر به این سبک شوخی ها جزء لاینفکّ اکثر آثاری است که از تو خوانده ام. از آن جا که این ادبیات را در شخصیتهای خوب ( و به اصطلاح کارگردان و اهالی فیلم و سینما، نقش های مثبت) داستانت وارد می کنی، گویا علاقه وافری داری شخصا به این سبک شوخی و ادبیات ها و شاید هم دغدغه احیاء زندگی به سبک لوطی گری های قدیم تهران ( فتوت و مردانگی) را داشته باشی. دغدغه ی خوبی است که اگر زنده شود آن روحیات، دوای بسیاری از دردهای کنونی جامعه ماست به زعم من.

راستی رضا! وقتی می رسیدم به یکی دو صفحه انتهایی کتاب،پیش خودم فکر می کردم که این کتاب تنها کتابی باید باشد از امیرخانی که آن چنان باید و شاید نتوانسته با دل ها بازی کند و نکته ای در آن نبوده که اشک گیر باشد تا اینکه رسیدم به آخرین پاراگراف؛ مرتضی مشکات ( ناجی هواپیمایی که خلبان و کمک خلبانش هر دو را از دست داده و بدون پا توانسته هواپیما را مهار کند و سالم به زمین بنشاند) را در فرودگاه مشهد سرِدست گرفتند و قهرمان دوباره در اوج ... آری رضا! این جای داستانت حسابی به من چبسید!!

این کتاب را چون پس از " قیدار " و "من او" و "بیوتن" خوانده ام، تازه فهمیدم که باید قبل از آن کتابها نوشته باشی. نمی شود خرده گرفت که چرا عیار آن کتاب ها را ندارد. اما نمی شود اعتراف نکرد که از "ازبه" تا مثلا "من او" واقعا پیشرفت بسیار چشمگیری داشته ای پسر!

طولانی شد مطلبم. علاقه ای به مطول نوشتن ندارم. پس فعلا به قول امروزی ها "بای" می کنم با شما. تا چه پیش آید ...

==================================
62
وادی: اسمت را عوض نکن
http://www.vaadi.ir/archive/3965#more-3965
سیده فاطمه مطهری-مرداد93
چندسال پیش کتاب “از،به” امیرخانی را خواندم، نامه‌های چند خلبان به هم بود اگر درست یادم باشد. از سبک کتاب خیلی خوشم آمد، از نامه‌نویسی‌ها؛ و از اطلاعاتِ خلبانی‌ای که از بین نامه‌ها یاد گرفتم. بعداً فیلم “مری و مکس” را دیدم. یک انیمیشن استرالیایی که موضوعش نامه‌هایی بود که مری هشت ساله ساکن ملبورن برای مکس چهل و چهار ساله ساکن نیویورک می‌نوشت بدون اینکه او را بشناسد. 
==================================
61
کتابخانه عمومی امام رضا: از به
http://emamreza-aliabad.blogfa.com/post/161
ابراهیمی-شهریور93

اگر مشتاق قلم رضا امیرخانی هستید

 اگر خواستار کتابی کم حجم هستید

اگر سبک متفاوت در نگارش را می طلبید

اگر به مطالب خلبانی علاقمندید

از من به شما نصیحت این کتاب رو در اسرع وقت مطالعه کنید.

==================================
60
نقد کتاب:کتاب «ازبه» نوشته رضا امیرخانی
http://www.isfahanpl.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=News&CategoryID=0fc553cd-d7a9-4344-99e2-dd6d4edd2b00&WebPartID=494f25e1-1f24-4659-bd0a-86c15819da22&ID=52803474-ecb2-452b-809b-cef145af34a7
...-شهریور93
به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان، در ابتدای این جلسه مسئول کانون ادبی به معرفی رضا امیرخانی پرداخت و گفت: امیرخانی از نویسندگان مطرح کشور می باشد که مدتی هم طی سالهای 1384تا 1386 رئیس انجمن قلم ایران بوده است.
مسلم محمدی کتاب‌های ارمیا، من او، قیدار، بیوتن، نشت نشا، مجموعه داستان‌های کوتاه ناصر ارمنی را از کتاب‌های تالیف شده وی عنوان کرد و گفت: کتابهای ارمیا، من او، و قیدار امیرخانی در جشنواره‌های ادبی برگزیده و مورد تقدیر قرار گرفته اند.
 وی ادامه داد: ازبه چهارمین اثر این نویسنده می‌باشد که در سال ۱۳۸۰ چاپ شد و در آن به بیان گوشه‌ای از سختی‌های زندگی در دوران جنگ و بعد از آن پرداخته‌است.
محمدی افزود: موضوع داستان این کتاب داستان افسردگی خلبانی است که به دلیل مجروحیت و معلول بودن از آن رنج می برد و سایرین توانایی های او را نمی بینند و به او اجازه پرواز نمی دهند و او نامه ای از دانش آموزی دریافت می کند و دچار دگرگونی می شود.
در ادامه جلسه، اعضا کانون به ارائه نظرات و دیدگاه‌های خود درباره این کتاب پرداختند.
==================================
59
یزد فردا: نقد کتاب از به نوشته رضا امیر خانی در کتابخانه مجتمع فرهنگی هنری ابرکوه
http://www.yazdfarda.com/news/1393/06/93362.html
...-شهریور93
کتاب ازبه نوشته رضا امیرخانی در قالب  نامه های اداری بین همسر یک خلبان جانباز با دوستان همرزم خلبانش است این خلبان پاهای خود را در جنگ از دست داده و دیگر اجازه پرواز ندارد و همین موضوع اورا خانه نشین و افسرده کرده است همسرش سعی دارد با نوشتن این نامه ها یکبار دیگر پرواز را برای شوهرش مهیا کند تا بتواند او را از افسردگی درآورد که در آخر هم موفق می شود. داستان به صورت نامه نگاری ادامه دارد واز فرمت نامه های اداری که می نویسند از ....به.... استفاده شده است.
این کتاب در سال 1380 به چاپ رسید وچاپ چهاردهم در سال 1390 به 8000 نسخه رسید و تیراژ چاپ های قبل آن 37000 نسخه می باشد ویکی از کتاب های پرطرفدار جوانان است اما با این وجود معایب زیادی بر آن وارد شده است.
در پایان برنامه همه اعضا انتظار داشتند که کتابخانه چنین نشست هایی را بیشتر برگزار نماید تا اهل کتاب بهتر با کتابها ونویسندگان آشنا شوند.
 ==================================
58
گاه نوشت‌های گاه به گاه: از به …
http://blog.nafissis.com/?p=891
سروش نفسیی-تیر93
با رضا امیر خانی خیلی اتفاقی آشنا شدم ! نه آن که با خودش بلکه با کتاب هایش ! که از خود ه خودش هم شاید اوریجینال تر باشد! به صورت اتفاقی با توصیه یکی از دوستان خوب و جدیدم به کتاب جانستان ه کابلستان رسیدم ! کتابی که قرار بود مرا با فضای سفر به افغانستان آشنا کند! و آن شد که با رضا امیر خانی آشنایم کرد! کتاب را با کندی جان فرسایی خواندم ! نوشتار کتاب با زبان افغان ها بیشتر آشنایی داشت و همین دقت را دوچندان و خواندن را چندان چندان میکرد! به سختی به پایان بردمش ولی با لذت تمامش کردم! معمولا کتابی را که شروع میکنم زمین نمیگذارم تا به صفحه آخرش برسم ! و این گونه بود که جانستان ه کابلستان جانم را گرفت!
رضا امیر خانی را نمیشناختم و در اواسط کتابش با رجوع به اینترنت درباره اش خواندم و همین شد که فردا روی سر از کتابفروشی در آوردم و با کیسه ای پر از کتاب های او به خانه برگشتم ! سعی کردم تا کتاب ها را بر اساس تاریخ نوشتن نویسنده بخوانم پس امروز را به ؛ ازبه ؛ اختصاص دادم کتابی کم حجم با ۱۷۰ صفحه که طی ۲ ساعت خوانده شد! کتابی که با نگارشش تازه به معنی ازبه پی میبری از …. به …. و سخت تورا به هوای قدیم میبرد و اگر از بچه های جبهه و جنگ باشی و توپ و تفنگ بیشتر با تو به بازی مینشیند! ازبه با تمام تار و پور من بازی کرد و در صفحات آخرش اشک ها را به چشمانم بازگرداند ! مدت ها بود که برای اتفاقی آن هم اتفاق کتاب خواندن اشکی نریخته بودم ! رضا خان ه امیر خانی سخت زیبا نوشتی و سخت دوستت دارم ! حال هر مرام و هر ایده ای که داری!
کتاب از زبان خلبانان شاهنشاهی قدیم و بسیجی جبهه و جنگ نوشته شده در نامه هایی به این و به آن یا از آن و به آن ! از بوروکراسی اداری این جامعه ! از فرهنگ مردم ه این شهر های ما ! از زنان غیور و حساس ایران زمین و از عقابان تیز پرواز این مرز و بوم که شاید دیگر به خود نبینیم! کتاب را سخت به خواننده پیشنهاد میکنم!
==================================
57
خبرگزاری دانشجو: وقتی به اردبیل حمله شد!
http://www.snn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=4&Id=301181&Sgr=16
...-فروردین93

؛ رمان «ازبه» نوشته رضا امیرخانی که در سال 1380 توسط انتشارات نیستان منتشر شده درباره نامه‌هایی است که بین آدمهای گوناگون رد و بدل می شود؛ این کتاب همانند کتاب بابالنگ دراز نوشته جین ویستر است با این تفاوت که در «ازبه» شخصیت های بیشتری وجود دارد.


در بخشی از این کتاب می خوانیم:

 

خلاصه کلی با سرهنگ رفیق شدیم. سرهنگ هم خیلی باحال بود.

 

رفتیم توی کافه ای که در لابی ساختمان ساها است. افتاده بودیم به اراجیف گفتن. تعریف می کرد:

 

سرگرد! زمان جنگ ما رفتیم اربیل....


اردبیل؟ عسل خوبی دارد....


اردبیل، آقا... دفاع هوایی را از کار انداختیم. نیروگاه را زدیم. دیدیم راکت اضافی آورده ایم، سیم برق را دنبال کردیم، پست تقلیل فشار را هم زدیم، هر دو ترانفسورماتورش را. دیدیم راکت اضافی آورده ایم. خود خط انتقال نیرو را هم زدیم. خلاصه سرت را درد نیاوریم، نفر آخری تا کلید و پریزها را هم با مسلسل زد!

 

من دیدم بدجوری کم آورده ام، افتادم به پرت و پلا گفتن.


پس کار شما بوده ناب سرهنگ! اتفاقا ما که رفتیم اربیل دیدیم خاموشی است....


بعد از ما رفته بودید؟


حتما بعد از شما بوده.... رفتیم، دیدیم خاموشی است. گرفتیم پایین، لندینگ لایت ها را روشن کردیم. عاقبت سد را پیدا کردیم. البته باید سد را می زدیم. اما دیدیم راکت اضافه داریم. گفتیم کار ریشه ای بکنیم. اول ابر را زدیم. بعد باران را. بعد رودخانه را... باز هم راکت اضافه آوردیم. خوب، چه می شود کرد؟ سد را هم زدیم. راکت اضافی آوردیم. توربین را زدمی. راکت اضافی آوردیم، کانال های انتقال آب را زدیم. خلاصه درد سرت ندهم جناب سرهنگ. خودم تو کمربندی کرکوک امرجنسی لندینگ زدم، بی ادبی می شود- رفتیم کنار دستشویی، اسلحه کمری را در آوردم، آفتابه را هم زدم، سه تا تیر زدم تو کمر آفتابه که حق مطلب را ادا کرده باشم...

 

سرهنگ کم آورده بود. دستش را گذاشته بود روی شکمش و عین موتورهای دیزل چاه آب بالا و پایین می پرید. (یادم رفت بگویم، موتورهای دیزل چاه آب را هم زده بودیم) بعد پرونده را در آورد و زیرش را امضا کرد:

- سرگرد رحیم میریان، در کمال آمادگی برای پرواز با سی – یک صد و سی....

 

به سرم زد کمی سرحالت بیاورم. نمی دانم موفق شدم یانه؟

==================================
56
کتاب‌خانه‌های همدان: كتاب «ازبه» اثر رضا اميرخاني
http://hamadan.iranpl.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=News&CategoryID=0fc553cd-d7a9-4344-99e2-dd6d4edd2b00&WebPartID=494f25e1-1f24-4659-bd0a-86c15819da22&ID=57890846-344b-485a-ab1a-9d522598416a
...-آذر92
كتاب «ازبه» اثر رضا اميرخاني در انجمن ادبي طنين كتابخانه عمومي شهيد مدني تويسركان نقد شد.
به گزارش روابط عمومي اداره كل كتابخانه هاي عمومي استان همدان، در اين جلسه كه با حضور اعضاء انجمن و عبدالمنافي كارشناس ارشد ادبيات فارسي برگزار گرديد، ابتدا شيوه هاي نقد و انواع آن معرفي شد و در ادامه، اعضاء كتاب فوق را مورد نقد قرار دادند.
عبدالمنافي اشاره كرد: به اعتقاد بسياري از منتقدين، رمان ازبه هم به لحاظ فرم و هم از حيث نوع نگاه يكي از متفاوت‌ترين رمان‌هاي دفاع مقدس است.
وي يكي ديگر از ويژگي‌هاي اثر را، نوع نگاه اميرخاني به جنگ و بازماندگانش دانست.
ازبه چهارمين اثر اين نويسنده مي‌باشد كه در سال ۱۳۸۰ چاپ شد و در آن به بيان گوشه‌اي از سختي‌هاي زندگي در دوران جنگ و بعد از آن پرداخته شده ‌است.
وي گفت: ديگر آثار نويسنده را مي توان قوي توصيف كرد ولي بيان و نوشته امير خاني در ازبه شيوا تر و محكم تر است.
از ديگر آثار امير خاني قيدار٬ من او٬ ناصر ارمني، ارميا و تعدادي كتاب هاي ديگر است كه خواندن آنها خالي از لطف نيست.
قابل ذكر است آثار نويسنده كتاب در كتابخانه به معرض نمايش گذاشته شد.
 ==================================
55
همدان پیام: نقد 2 کتاب در تویسرکان
http://www.hamedanpayam.com/shownews/specific/0xa799ac8a584424e4.html
...-آذر92

همدان‌پیام: كتاب "ازبه" اثر رضا اميرخاني در انجمن ادبي طنين كتابخانه عمومي شهيد مدني تويسركان نقد شد.
به گزارش روابط عمومي اداره كل كتابخانه‌هاي عمومي استان همدان، در اين جلسه كه با حضور اعضا انجمن و عبدالمنافي كارشناس ارشد ادبيات فارسي برگزار شد، ابتدا شيوه‌هاي نقد و انواع آن معرفي شد و در ادامه، اعضا كتاب فوق را مورد نقد قرار دادند.
عبدالمنافي گفت: به اعتقاد بسياري از منتقدان، رمان ازبه هم به لحاظ فرم و هم از حيث نوع نگاه يكي از متفاوت‌ترين رمان‌هاي دفاع مقدس است. وي يكي ديگر از ويژگي‌هاي اثر را، نوع نگاه اميرخاني به جنگ و بازماندگانش دانست.
"ازبه" چهارمين اثر اين نويسنده است كه در سال ۱۳۸۰ چاپ شد و در آن به بيان گوشه‌اي از سختي‌هاي زندگي در دوران جنگ و پس از آن پرداخته شده ‌است.

==================================
54
پیام جغتای: پر مخاطب ترین کتاب های کتابخانه روستای ابویسان اعلام شد
http://payamejoghatay.ir/?p=6828
...-مهر92
مدیر کتابخانه عمومی شهدای روستای ابویسان پر مخاطب ترین کتاب های این کتابخانه را در تابستان گذشته اعلام کرد.

به گزارش پیام جغتای به نقل از وبلاگ دهکده کاغذی (وبلاگ کتابخانه شهدای روستای ابویسان)  کتاب “ازبه” نوشته رضا امیرخانی پر خواننده ترین کتاب این کتابخانه در ایام تابستان بوده 
==================================
53
تنهای تنها: آتش گرفته‌ام
http://24farvardin.parsiblog.com/Posts/63/%D8%A2%D8%AA%D8%B4+%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87+%D8%A7%D9%85.../
تنها-فروردین92
آتش گرفته‌ام... فقط...
متنی برگرفته از ازبه
==================================
52
ماندنی برای...: با کتاب هایم
 

 

فاطمه سادات میری اقدم-مرداد92
کتاب" از به" داستان زندگی یکی از خلبانان تیز پرواز جنگ است به قلم زیبا و جوان پسند رضا امیر خانی.

 

 

کل داستان در قالب نامه هایی مکتوب بیان می شود و نام داستان هم از همین موضوع گرفته شده ست و از ویژگی های منحصر به فرد آن به شمار می رود.

 

داستان از جایی شروع می شود که دختر بچه ای که موضوع انشاءشان نامه ای به یک رزمنده بوده است، نامه ای به یکی از خلبانان جنگ می نویسد و در آن گله می کند و از درد هایش و پدر و مادر از دست داده اش می گوید.

 

این نامه به دست یک خلبانی می رسد که در یکی از عملیات ها پاهایش را از دست داده و ویلچر نشین شده، اما همچنان عاشق پرواز و خدمت است.

 

باقی داستان زندگی این خلبان را مرور می کند در قالب نامه های رد و بدل شده بین او و همکارانش و همسرش و آن دختر بچه و البته نامه های او به امام زمان خویش.

 

بیان زیبا و ساده ی وقایع و احساسات از ویزگی های قلم این نویسنده ی جوان است.

==================================
51
شاه بیت: الوعده وفا!

http://shahbeyt.parsiblog.com/Posts/44/$PBADVLINK$
احسان-شهریور92
مدت ها پیش که "از به" امیرخانی را در لب تابم دانلود کرده بودم، هر بار که سیستم را روشن می کردم...ثمره اش فقط گردش مالی در حساب سازمان برق می شد!
تا این که از جناب ای کی یو سان مشورتی طلبیدم؛ نتیجه این شد که امیرخانی را با یک کپی...پیست به تبلتم دعوت نمایم تا شاید توفیق رفیق مان شد و...

اواخر شب بود که استارت اش را زدم...به خودم که آدم، صد صفحه ای را بلعیده بودم، بس که گوارا بود شیرین قلمش؛ لامذهب مثل نان لواش بود که هرچه می خوری اثری ندارد و باز هم جناب معده "هل من مزید" می دهد!
ما ماندیم و امیرخانی و هفتاد صفحه باقی مانده...

ظهر که برگشتم، بعد از انجام اعمالی چند که نماز می نامندش، حسابی از خجالت سفره درآمدم و مشغول به تعقیبات و اعمال بعد از سرو طعامی گوارا شدم... دراز به دراز روی زمین؛ گویا از سقف، یعنی کف خانه همسایه طبقه بالا سقوط کرده باشم!

دقایقی بعد... غلطی زدم و دستم را به کیفم رساندم، تا کارم را با امیرخانی تمام کنم. نقطه به نقطه... کلمه به کلمه... صفحه به صفحه، همه را خواندم؛ ظاهرا در این میان به خلسه ای عمیق فرو رفته باشم که ناگاه احساس کردم کسی قصد دارد موهای سرم را بشمارد...دانه به دانه. اول فکر کردم امیرخانی به سراغم آمده! کر کره ها را که بالا بردم، زهرا دختر کوچک بابا را دیدم که به من زل زده بود و خوشحال از بیدار کردنم!
با امیرخانی عهد کردم که امروز حسابم را با او صاف کنم.

بگذریم....

شب هنگام که داشتم حساب و کتابی می کردم، به خرده حسابم با رضا برخوردم... امیرخانی را می گویم؛ بهتر از شما نباشد، انسان خوبی است با احساساتی عمیق!

الوعده وفا... خواندمش با تمام مخلفاتش...تمام  فَتحه و کسرِه هایش!


==================================
50
ورود هر گونه دغدغه ممنوع: خیلی راحت... نه خیلی راحت...!
http://no-concern.mihanblog.com/post/archive/1392/4
...-تیر92

پاتوق اینقد راحت هست که وقتی به بخش های خنده دار یه کتاب بانمک –مثلاً نامه های سردار رحیم میریان تو کتاب "از به" امیرخانی- می رسی، بتونی راحت بخندی... ولی حس می کنم اینقد راحت نیس که بتونی –مثلا وقتی داری کتاب "اِرمیا"ی امیرخانی رو می خونی و از بغض اِرمیا بعضت می گیره- راحت گریه کنی... L


==================================
49
رهیافت: ازبه امیرخانی
http://palakedel70.blogfa.com/post/15
خودوجودی-اردیبهشت92

برای سرگرمی خوبه

 

یه خلاقیت به درد نخور هم در نگارش

==================================
48
پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس: نبود نقش فرستنده از نقش هاي الگوي كنشي گرماس در چهار رمان دفاع مُقدّس 
http://www.dsrc.ir/view/article.aspx?id=3766
عسگر حسن‌پور-اردیبهشت92
...

اگرچه در اين مجال، تنها چهار رمان با الگوي كنشگر تطبيق داده شده است، ساير رمان هاي از اين نوع نيز كه يك دوره تقريباً سي ساله را در بر مي گيرند، فاقد نماينده اي براي اين نقش ندارند. رمان هاي زمين سوخته، نخل هاي بي سر و شطرنج با ماشين قيامت كه حوادث آنها در سه شهر مرزي اهواز، خرمشهر و آبادان مي گذرد، اين گونه اند. در اين رمان ها هم هيچ فرستنده اي وجود ندارد؛ نه خانواده به اين كار اقدام مي كند و نه گروه يا تشكّل يا نهاد خاصي به اين كار مبادرت مي ورزد بلكه تلاش فرد، خود مدارانه و داوطلبانه است. باران، ناصر، ديده بان، بدون وجود فرستنده، خود بر اثر تعهّد و آگاهي فردي به رزم مي شتابند. نيز در زمستان 62 نخل ها و آدم ها و نه آبي، نه خاكي وضع از اين قرار است.
تنها اثري كه در اين ميان، نشان كمرنگي از نقش فرستنده دارد، از به اثر رضا اميرخاني است كه فرانك ناصري به خاطر شهادت پدر و مادر در مقام فرستنده قرار مي گيرد تا خلبان مرتضي مشكات را براي انتقام از دشمن به مأموريّت بفرستد يا برنامه ريزي ديدار خلبان از بيماران شيميايي از سوي نيروي هوايي و تأكيد در امر انهدام تأسيسات هسته اي كركوك، نيروي هوايي را در مقام فرستنده قرار مي دهد. در اين رمان، محيط نظامي، وجود فرستنده را ممكن كرده است و از اين جهت، اين رمان به طور بارزي با رمان هاي دفاع مقدّس تفاوت دارد.

==================================
47
من: كتابخانه
http://nafisebano.blogfa.com/post/34
نفیسه-آذر91
بعدها كه با رضا اميرخاني آشنا شدم تب هري خوابيد! يادم مي آيد اولين كتابي كه از اميرخاني خواندم "ازبه" بود. در يك روز. بعد هم كم كم ارميا و بيوتن و من او و داستان سيستان و نشت نشا و نفحات نفت و سرلوحه ها و ... واين آخري هم كه همين تابستان بود قيدار. بهترينش همان "من او" بود به گمانم!
==================================
46
کشک کول: یک کتاب خوب
http://kashkcool.blogfa.com/post/23
یه طلبه-دی91
کتاب از به را خوانده ام. نوشته رضا امیرخانی. کتاب جالب و زیبایی است. زیباتر از همه سبک نوشته است. نویسنده در قالب چند نامه داستان را بیان کرده است. غیر از این چند نامه هیچ نوشته دیگری نیست.  این خود هنریست درخور ستایش. البته نظیر همین سبک را در کتاب طوفان دیگری در راه است دیده ام که یکی از فصلها فقط نامه است.  نمیدانم اول امیرخانی این کتاب را نوشته و بعد سید مهدی شجاعی از او تقلید کرده یا به عکس. به هر حال هر دو کتاب بل نویسنده قابل تقدیرند.
==================================
45
دوستی: از میریان به تیموری از مرد به کمی نامرد ازبه امیرخانی 
http://tehna.blogfa.com/post/7
زکریا گرامی-مرداد91
شاید کسی بپرسه چرا مطالبم عموما از رضا امیرخانیه؟ آخه اهل مطالعه هستم اما نه چندان بی نظم . البته بی نظم هست اما نه زیاد. از وقتی جانستان کابلستان را خوندم تصمیم گرفتم تمام آثار رضا امیرخانی رو بخونم. البته فقط بخونم و نخرم. چرا نخرم ؟ چون حقوق آموزش و پرورش کفاف خرید کتاب ها مورد علاقه ی  قبلیم رو نمی کنه چه برسه به موضوعات جدید. البت دوست ندارم حدود 70-80 تومن بدم و کتابی رو که فقط یک بار می خونم بخرم.

اما همه ی اینها چیزی از ارزش رضا امیرخانی کم نمی کنه خدا خیرش بده .

از به داستان یه نفر انسانه بین دو نفر مرد و نامرد. بین تیموری و میریان. و سلوک او . البته به نظرم اینجا بیش تر میریان سلوک کرده تا مرتضا مشکات.

میریان پا بر سر منافع خود جگذاشت تا عقاب تیزپرواز و انسان خود ساز مرتضا مشکات را بار دیگر بر آسمان به پرواز در آورد . و هدف پرواز ظاهری نیست بلکه چون جعفر طیار شدن است و اینجا پرواز با هئای پیمای مسافربری باید ما را به پرواز در آسمان سلوک رهنمون کند. اما چرا ؟

چون امیرخانی محضر سالک الی اللهی را درک کرده است که در مقامات بلندی از این سلوک قرار دارند و رضا قصد دارد از سلوک بگوید و از مطالب ناگفته.

کتابو در کمتر از 2 ساعت حدود 1ساعت و 40 دقیقه خوندم و رفتم سراغ ارمیا.

==================================
44
بچه آدم: طوفان دیگری در راه است\ ، سید مهدی شجاعی
http://ooo.parsiblog.com/Posts/158/%5C%D8%B7%D9%88%D9%81%D8%A7%D9%86+%D8%AF%D9%8A%DA%AF%D8%B1%D9%8A+%D8%AF%D8%B1+%D8%B1%D8%A7%D9%87+%D8%A7%D8%B3%D8%AA%5C+%D8%8C+%D8%B3%D9%8A%D8%AF+%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%8A+%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%D9%8A/
بچه آدم-تیر91
ایده نام گذاریِ فصل های کتابِ "قیدارِ" رضا امیرخانی به این کتاب شبیه است و از طرفی نامه نگاری هایِ فصلِ هشتِ این کتاب، به کتابِ "از به" رضا امیرخانی شبیه است!
==================================
43
محکم: چند خط از چند کتاب ...
http://mohkam.blogfa.com/post-747.aspx
فاطمه-تیر91

دیروز برایش یک نامه نوشتم.اما بدون اسم . جرات نکردم اسمم را بنویسم.برایش نوشتم که از جا بلند شود . از خودش بیرون بیاید . برود حقش را بگیرد . پرواز حق مرتضی است ...

                                                   "از به " - رضا امیرخانی

==================================
42
نگاهی خیره بر افق: کتاب -از به - رضا امیرخانی
http://pourahmadi.blogfa.com/post-58.aspx
عباس پوراحمدی-تیر91
خواندم . بد نبود . ساختارش براساس نامه نگاری است . کلاخوب بود .ماجرای یک خلبان که معلول شده و با نقشه دوستش موفق به پرواز می شود . روان و خوب نوشته است . توانسته خواننده را تا آخر بکشد . اما اشکالاتی هم دارد مثل:

1- خلبان ها که به هم نامه می نویسند حافظ دوست هستند و شاعر مسلک و نثرشان هم مثل هم است .

2- فرانک دختر ارمنی بی هیچ دلیلی مسلمان و نمازخوان می شود . خیلی آبکی پرداخت شده است . با آن پرداخت اولیه خوب نامه فرانک آخر شخصیتی می شود که نویسنده خودش را از شرش خلاص می کند .

3- زن خلبان جانباز چیز خاصی ندارد غیر از یک حسادت اول داستان و دیگر هیچ .

4- در این داستان شخصیت جانداری نمی بینم.

==================================
41
حجاب آینه نور: امتحان 
http://ayeneyenoor.blogfa.com/1391/03
سمیه-خرداد91
از بچه ها خداحافظی کردم اومدم طبقه همکف. به سرم زد تو سیستم سرچ کنم ببینم کدوم کتابای امیرخانی رو دارند. خانومه کتابدار دو تاشو آورد. ازبه رو برداشتم... حالا یکی نیس بگه تو کتاب خونی بشین درساتو بخون... تو مسیر خونه نصفشو خوندم... قشنگ بود خوشم اومد. یه کمم بهم روحیه داد. 
در همين رابطه :
 . آن چه در وب راجع به ازبه نوشته‌اند(1)
آن چه در وب راجع به ازبه نوشته‌اند(2) 

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٨٩٣١
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.