آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(4)
|
جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن شصت نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
80
زمین آسمانی: جانستان کابلستان
http://zamineasmani.blogfa.com/post-11.aspx
اعظم نجارپور-خرداد90
بسيار خنديدم با طنزهاي سراسر كتاب و در فصل پاياني گريستم براي بلاكش هندوكش، دختر ۸ ماهه هزاره و هزاران ۸ ماهه ديگر كه چه فرقي با عليجيهاي ايراني دارند كه عليجي تا چند سال ديگر به مدرسه ميرود و بعد دانشگاه و مسيري مملو از موفقيتهاي كوچك و بزرگ پيش رو دارد و اين دختر ...
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
79
کابوسخانه: ...
http://ghaffarzadegan.blogfa.com/post-179.aspx
وبلاگ جناب داوود غفارزادگان-خرداد90
...یکی از عدهای توسعه یافته گی جوامع ، فاصله ی دو نفر آدم موقع مکالمه به سانتی متر است.هرچه فاصله بیش تر، توسعه یافته گی بالاتر.
جانستان کابلستان : رضا امیرخانی/ص
========================================
78
نمک: جانستان کابلستان
http://namak.blogfa.com/post-113.aspx
همچنین در سایت دریچهای برای همزیستی:
http://www.samangan.org/site2/index.php?route=articles/view/&Nid=3591
آصف جوادی-خرداد90
با اين كه درگير پايان نامه هستم وفرصتي نيست ، شايد شايعه وتبليغات پرفروش ترين كتاب نمايشگاه بين المللي كتاب تهران باعث شد كه كتاب(سفرنامه) جانستان كابلستان رضا اميرخاني رابه مبلغ 6500تومان بخرم و ورق بزنم. تاجايي كه يادم مي آيد هميشه دوست داشته ام سفرنامه هاي بيگانگان را به افغانستان ،بخوانم وهميشه برداشت هاي آنان ازسياست، فرهنگ وجامعه افغانستان برايم جذاب بوده ،وپس ازخواندن هميشه پرسش هايي برايم باقي مانده است.
كتاب «جانستان كابلستان» سفرنامه اتفاقي، نه چندان جدي وبه ظاهر بدون هدف وانگيزه نويسنده است كه قرار بوده به تركمنستان برود، تركان سمرقندي راببيند اما دست تقدير! اورا همسفر ملا مامد جان مي كند و بلاكش هاي هندوكش را مي بيند.
درباره اين كتاب ، براساس يك تورق گذرا چند نكته سزاوار يادآوري است:
1- نويسنده درآغاز يادآوري مي كند كه ويرايش كتاب به اين سبك وسياق به پيشنهاد وسفارش نويسنده است. حال چه چيزي موجب شده است كه نويسنده پيشوندها، پسوندها، وتركيب هارا جدانويسي كند و خواننده رادر چند صفحه آغازين كمي پريشان وگرفتار رفت وبرگشت هاي چندباره كند تامنظور نويسنده را بفهمد ، آشكار نيست . اين جدانويسي حتي دامنگير ضماير متصل نيز شده است. افزون براين نويسنده تركيب هاي اختراعي جديدي را به كار برده است كه اگر فرهنگستان زبان وادبيات فارسي آگاه شود انگشت حيرت به دندان ودست حسرت برسر خواهد گرفت مانند: حتي - حتي تر. البته- البته تر!! درقياس با بيش وبيشتر .
2- يكي از ويژگي هاي دوستان ايراني وحتي رسانه هاي همگاني وپرادعا! علي رغم حشر ونشر – حداقل- سي ساله شان با مهاجران ومردم افغانستاني، اين است كه نام اشخاص و جاي ها را درست به كار نمي برند برخي ازاين نادرستي ها به ترجمه متون ومقاله هاي انگليسي برمي گردد مثلامرحوم kari baba (قاري بابا)را كري بابا ترجمه مي كنند وقتي مي بينند مفهوم ندارد ميمي برآن اضافه مي كنند مي شود كريم بابا،حالا نسبتي پيداكنيد ميان قاري بابا وكريم بابا! اما درمانحن فيه! (جانستان كابلستان)پاي استكبار جهاني ومتون انگليسي هم درميان نيست. نويسنده جبل السراج، شيرپور، برقع وكوته سنگي را جبل الانصار، شيپور، برقو وكتل سنگي، ثبت كرده است كسي كه با افغانستان آشنايي ندارد احتمالا درنقشه افغانستان به دنبال كوه جبل الانصار، موقعيت وارتفاع آن خواهد گشت .كارگران كابلي نيز به دنبال چوك(ميدان)شيپور خواهندگشت تا براي يافتن كار شيپور بزنند.
3- فعل هاي تركيبي وكمكي كه از زبان افغانستاني ها دراين كتاب نقل شده نيز بسيار جالب وخنده آور است. احتمالا هر افغانستاني، درسراسر افغانستان كه به زبان فارسي سخن مي گويد ازخود خواهد پرسيد كه چرا درگفت وگوي هاي روزانه شان چنين جمله هايي را نمي شنوند اما يك نويسنده ايراني درسفر يك هفته اي خود يك خروار مي شنود! مانند رفته كو= برو. شيشته كو= بنشين يا حداكثربشين. من به عنوان يك افغانستاني چنين تركيب ها وجمله ها وشبه جمله ها را با اين بسامد، نخستين بار درسريال بي مزه چهار خونه ديدم وشنيدم. البته درگويش افغانستاني زبان فارسي فعل كمكي كردن نسبت به ايران بيشتر به كار برده مي شود اما درموارد مخصوص مثلا ايرانيان مي گويند. كتاب « كليد درباز» را آقاي كاظمي نوشته است، اما فارسي زبانان افغانستان مي گويند آقاي كاظمي نوشته كرده است. ولي هرگز نمي گويند آمريكا، بن لادن را كشته كرده است!
4- جانستان كابلستان با نثر بسيار شيوا وبدون تكلف - مگر درمواردي كه نيم نگاهي به پيشينه فرهنگي وتمدني هرات وبلخ دارد كه رنگ وبوي بيهقي ومتون كهن را به خود مي گيرد- نوشته شده است. خواننده را همراه باخود به هرات، مزار وكابل مي برد. درتلخي ها و شيرني هاي سفر اورا شريك مي كند. برداشت هاي نويسنده ازجامعه افغانستان ورابطه افغانستان وايران – به جزء انتخاباتيات كه نخواندم- بسيار واقع بينانه و درعين حال نوستالژيك است وهمين مسأله سبب مي شود كه خواننده افغانستاني يك مانده نباشي گرم به آقاي رضا اميرخاني بگويد.
5- وقتي كه كتاب جانستان كابلستان را مي خواندم، چشمانم بارها پر از اشك شد. همراه با نويسنده كتاب براي بلاكش هندوكش گريه كردم ونيز دقايقي به خاطرتجانس نامتجانس چاقو وتذكره الاولياي امانتي نزد قومندان عبدالكريم، خنديدم ولحظاتي درحلقه درويشان روضه شريف ياهو سر دادم.
========================================
77
شاید: جانستان کابلستان رضا امیرخانی
http://hasan1369.blogfa.com/post-119.aspx
محمدحسین جعفری-خرداد90
جانمی جان! جانستان کابلستان...
سال قبل در نمایشگاه کتاب، رضا امیرخانی را جلوی انتشارات سوره مهر گیر آوردیم و کتاب «نفحات نفت»ش را دادیم تا برای مان امضا بزند. و او که مشغول گپ زدن با یکی از مخاطبان ش بود، از کتابی که در دستِ نوشتن داشت خبر داد.کتابی با موضوعِ سفرنامهِ افغانستان!. حالا پس از یک سال از آن دیدار، کتابِ جانستان کابلستان، روایت سفر به افغانستان با نشر افقبه چاپ رسیده و من آن را با شوق خوانده و چند سطری را در زیر برای شما، سیاه مشق کرده ام و جوان مرد مردمی هستند، مردم آن دیار!...
رضا امیرخانی اگر نشت نشا بنویسد یا نفحات نفت و یا سرلوحه ها که مجموعه مقالات ش است، آن را داستانی می نویسد. حالا، منِ او و بیوتن و ارمیا و ناصر ارمنی و ازبه را که جای خود دارد. و این، یعنی جانستان کابلستان دومین سفرنامهِ داستانی اش، پس از داستانِ سیستان است. و هر دو با یک سجعِ متوازن.ستان!. و این هنرمندِ متعهد با هنری خاص، در روزگاری که سفرنامه نوشتن از مقبولیت افتاده است. از سفر به افغانستان و سیستان می نویسد، آن جایی که کمتر کسی رفته و دیده و هر آنچه که دیده ایم از صدقهِ سرِ جعبه جادویی ست! عملیات انتحاری، بمب گذاری و کشتار و یا خیلی که خوش بینانه نظر کنیم از طوفان های چند روزه اش برای مان نمایه می کنند. اما امیرخانی برای مان می گوید که افغانستان پاره ای دیگر از جانِ ماست که آن سوی مرز جدا افتاده است... و آن جا پاره ی تن ست و خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روحی ای هستند به «مید این بریطانیای کبیر»!
این کتاب در نه فصل نوشته شده. از مور و تیمور که در آن امیرخانی خود را به جدّ، همان مورِ داستان مور و تیمور می داند، شروع می شود و در مشهوراتِ هرات، متواتراتِ هرات، تحریراتِ هرات، زائرِ زار و نزار مزار، بلخ؛ الخ... و تقابل با کابل ادامه می یابد. و بعدش، بریده ای می زند به نام انتخاباتیات که نگاهی دارد به چهار انتخابات حساس در سالِ سیزده، هشتاد و هشت در چهار کشورِ خاورمیانه. ایران، لبنان، عراق و افغانستان. با نگاهی که الحق و الانصاف کارشناسانه است. و تاسفا که در جایی دیگر در همین کتاب، انقلاب اسلامی را یک انقلابِ مدرن می داند و از سنت به عنوانِ خشونت یاد می کند و عجبا که آیا این سطور را هم امیرخانی نوشته! نه به دلیل آن که با عقیده اش مخالف م، بل به خاطر این که آبکی استدلال کرده! و هدف را با ابزار، غلط و یا خِلط کرده. البته خودش باز هم در همین کتاب و آن هم در فصل مشهوراتِ هرات، می گوید: « ...علی پروین، محمدرضایِ شجریان، مسعود کمیایی، حتا حاج منصور ارضی، شخصیت های سیاسی نیستند. اگر موضعِ سیاسی گرفتند، موضعی دارند غیر تخصصی. این موضعِ شان اصالتا قابل نقد نیست.» و در نهایت با فصل بلاکشِ هندوکش پایان می دهد. آن جایی که می گوید: « روبه روی حرمِ امام رضا (ع)، جانستانِ عالم می ایستیم و سلام می دهیم و برای چشمانِ بلاکشِ هندوکش، برای انسانِ ایرانِ بزرگ دعا می کنیم.»
در یک سفرنامه، نویسنده علاوه بر نوشتن این که چه کردیم و کجا رفتیم، نگاهی نیز دارد به مسایل فرهنگی، دینی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، زبانی و الخِ آن دیار. در باب سیاست، اشاره رفت که در فصلِ انتخاباتیات صحبت به میان آمده و امیرخانی در آن جا می گوید که چگونه داکتر عبدالله و کرزی، بازی را به ژنرال پترائوس آمریکایی باختند. و در باب اقتصادی نیز امیرخانی، این نظر را درباره ی افغانستان دارد «...با همه ی پس مانده گی، اما به دلیلِ فقدانِ زیر ساخت های مخلِ پیش رفت و دیوان سالاری مهار نشدنی، این احتمال وجود دارد که افغان ها با یک مدیریتِ کارآمد و عزمِ ملی، سی ساله از ما پیش بیافتند.». و همچنین نظرها دارد این رضا خانِ امیریِ ما در ابواب دیگر ،که خود شما باید خواند.
و آن حسی که اکنون من بعد از خواندن این کتاب دارم این است، که افغانستان پاره ای از تن من و تو ایرانی ست. من و تویی که هرگاه می خواهیم کسی را حقیر خطاب کنیم می گوییم افغانی. من و تویی که انسانِ افغان برای مان ارزشی ندارد و فقط به دنبال بیگاری کشیدند از آن ها هستیم و حاضریم آن ها را در کوه های بعد از پاسگاه نصرت آباد زاهدان در یک پژوی چهارصد و پنج، هر چه قدر که ماشین جا داشته باشد. ده تا، پانزده تا و یا بیست تا افغانی سوارکنیم و به عنوان نیرویِ کارِ ارزان و قانع به داخل شهرهای ایران بیاوریم و آن وقت دولت و وزارتِ محترمِ کار چنان برخوردی با این ها کنند که انگار هنوز دوره برده داری به پایان نرسیده و عده ای که دم از کرامت انسانی می زنند، اینجاست که دست شان رو می شود. و در آخر باید بدانیم که پشتون غیرت دارد... افغان حرمتِ غریب را دارد... خاک افغانستان کِش دارد... و افغانی در دیدار با من ایرانی در خاکش این گونه می گوید: «ایرانی هستید شما... بَه خیر... بَه خیر... خوش آمَده اید شما... ما از همشهری های شما خوبی زیاد دیدَه ایم.» و این گونه است که امیرخانی در بازگشت به ایران و تَرکِ افغانستان می نویسد: «هربار وقتی از سفری به ایران برمی گردم، دوست دارم سر فروبیافکنم و بر خاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تن م را جا گذاشته بودم پشت خطوطِ مرزی، خطوط بی راه و بی روحِ مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»! پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دخترِ هشت ماهه...بلاکشِ هندوکش...».
========================================
76
تابناک: پرسه در خانه همسایه
http://www.tabnak.ir/fa/news/168955/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87
http://4sogh.blogfa.com/post-125.aspx
محمد آقاسی-خرداد90
...سفرنامه نویسی موفق است که از لاک خاطره نگاری فردی بیرون بیایید و به دنیای «خاطره جمعی» مخاطبانش قدم بگذارد. در این مقام است که مخاطب هم احساس می کند که گام به گام در سفر با نویسنده همراه بوده است. رضا امیرخانی در جانستان کابلستان به خوبی از عهده این کار برآمده است...
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
75
4سوق: ...
http://4sogh.blogfa.com/post-124.aspx
محمد آقاسی-خرداد90
ایران که آمده بودم برای زیارت امام رضا وقتی ایرانیها می فهمیدند از کاظمین آمده ام دستی به سینه ام می کشیدند و تبرکی می جستند و التماس دعایی می گفتند" اینجاست که رضای امیرخانی باید باشد و جانستان کابلستانش که بگوید : " جوان مرد مردمی هستند مردم این سرزمین" - که البته نه همه آنها که شرحش بماند-
========================================
74
همشهری جوان(ش313): حسین هدایتی، رضا امیرخانی و آقای قرایی
محمدحسین جعفریان-خرداد90
... جانستان کابلستان کتاب جدید رضا امیرخانی است. درباره سفری که به افغانستان داشته است. قلم رضا جادویی است. خاصه آنکه از سرزمین سحرآمیزی چون افغانستان بنویسد.
البته به نظر میرسد لجام نثر را کسی کشیده باشد. نثر میرود تا نقطه جوش و بعد ناگهان به شدت خنک میشود. همان فرآیند پاستوریزه. یکی این کتاب را پاستوریزه کرده است. اما در این غربت کتابهای مربوط به افغانستان، خدا میداند این یکی نوبر است. جابهجا رضا اظهار نظرهایی هم دارد که سبب میشود شما با یک سفرنامه صرف روبهرو نباشید. جز بخش هرات، مابقی کتاب بیشتر از یک رمان، پرکشش و دلچسب در آمده است. بخوانید و حالش را ببرید...
========================================
73
همین حوالی: سفرنامه
http://haminhavali.blogfa.com/post-87.aspx
تو-خرداد90
باید سفر را کوتاه کرد. همصحبتی باید همدندان. همسفرت اما خسته و خوابناک است مزاحمش نمیشوی و سرت را گرم میکنی به کتابی که با خود آوردهای، کار جدید رضا امیرخانی "جانستان کابلستان" سفرنامه افغانستان است. مشابهتی دارد با حال من که مسافرم جذاب است و خواندنی. (تمام که شد چیزکی در موردش مینویسم اگر خدا بخواهد) سرگرم خواندنم که تکانهای مشکوک و ناراحت همسفر صندلی جلو توجهم را جلب میکند. دقیق میشوم به رفتارهایش، قصد خواب دارد و نور چراغ مطالعه من اذیتش میکند این را از نگاه التماس آمیزی که به نور چراغ میاندازد درمییابم. بیش از این اذیتش نمیکنم؛کتاب را غلاف کرده چراغ را خاموش میکنم تا راحت بخوابد.
========================================
72
چند کلمه حرف حساب: چند کلام درباره رضا امیرخانی
http://zahrasadra.blogfa.com/post-22.aspx
زهرا-خرداد90
بعد از اینکه جانستان کابلستان را خواندم درصدد بودم تا مطلبی دربارهی آن بنویسم اما بعد از جستجویی در اینترنت و از جمله سایت جناب امیرخانی متوجه شدم که درباب این کتاب آنقدر مطلب به رشته ی تحریر درآمده است که اگر کسی بخواهد اطلاعاتی دربارهی آن به دست بیاورد بتواند به آسانی با آن آشنا شود، تعریفش را بخواند و انتقاداتی که دربارهی آن نگاشته شده را ببیند.
از آنجایی که من نه منتقدم، نه ادیب ونه داستان نویس و تنها به عشق امیرخانی و تفکرش کتابهای او را خوانده ام و شاید اغراق نباشد اگر بگویم کتاب من اوی امیرخانی اولین رمانی بود که خواندم. پس هدفم از این نوشته نقد و یا بررسی سبک نگارش او یا هر چیز تخصصی دیگری نیست بلکه می خواهم درباره ی نویسنده و نوع نگاهش بنویسم آن هم در چند سطر و نه بیشتر.
1. امیرخانی نویسندهای مذهبی است و درد دین دارد. این درد دین داشتن در همهی کتابهای او به وضوح مشخص است. او از آن نویسنده هایی نیست که بخواهد به هر قیمتی مخاطب جذب کند. یا با هر جاذبه ای مخاطبان را پای کتابهایش بنشاند. در کتابهای او جذابیت هایی که سایر نویسندگان از آنها برای جذب مخاطب استفاده میکنند به خصوص جذابیتهای جنسی به جز در چند مورد خاص، اثری نیست و این خود یک هنر بزرگ است که با حفظ خط قرمز های اخلاقی و دینی بتوانی مخاطب جذب کنی، و مهمتر از همه بتوانی بچه مذهبی هایی که به خاطر حفظ همین حدود از خواندن رمان فراری اند را به پای کتابهایت بنشانی.
2. امیرخانی یک نویسندهی انقلابی است که پایبندی اش به نظام را در نوشتههایش ثابت کرده است اما این انقلابی بودن مانع نقد او نمی شود. او مثل خیلی از طرفداران انقلاب نیست که حب به نظام جلوی چشمشان را گرفته و نقص ها را نمی بینند. همین مسئله یکی دیگر از دلایل جذب مخاطبان توسط امیرخانی است چرا که نسل امروز دیگر نمی تواند چشم و گوش بسته پای درس پدران خود بنشیند و تنها از خوبی های نظامی بشنود که خود او بسیاری از مشکلاتش را با تمام وجود حس می کند. امیرخانی به مخاطب جوان و انقلابی خود می آموزد که چگونه میتوان در عین دفاع از انقلاب انتقاد کرد و دچار افراط یا تفریط نشد.
3. دلیل اصلی ای که کتابهای امیرخانی را برای من جذاب کرده است این است که او یک نویسنده صرف یا راوی صرف در کتابهایش نیست . او بسیاری از مطالب را با نگاهی تحلیلی و انتقادی می نویسد. تفکرات خود و تحلیل هایش را دربارهی آن بیان می کند و در حد توانش به مخاطب کمک می کند تا تحلیل کردن را بیاموزد. این مطلب علاوه بر اینکه نشان از تفکر پویای او و اطلاعات فراوانش دربارهی مطالب مختلف دارد کتاب او را از یک کتاب داستان ساده یا یک سفرنامهی معمولی خارج کرده و آنها را تا حد کتابهای علمی و تحلیلی بالا میبرد.
4. از بین کتابهای امیرخانی بیوتن و من او را به طور کامل درک نکردم هر چند که برخی از مطالبش را چندباری خواندم. در ابتدا فکر می کردم شاید به دلیل شخصیت واقع گرای من است که چندان نمی توانم با داستان های آمیخته با تخیل کنار بیایم. اما بعد از خواندن برخی از نقدهای درباره ی کتابهای او متوجه شدم که برخی دیگر هم همچون من نتوانستند سمبل ها و استعارات کتابهای او را به طور کامل بفهمند و همین باعث می شود که نتوانند کامل با نویسنده همراه شوند.
5. برخی از رمان ها و داستان ها را وقتی می خوانی اگر پیش از آن به تو نگفته باشند که این مطالب یک رمان است. به دلیل نوع نگارش نویسنده نمی توانی حدس بزنی که حوادث مطرح شده در آن کتاب واقعا اتفاق افتاده یا حاصل ذهن نویسنده است اما در رمانهای امیرخانی زمانی که او نه به عنوان راوی داستان بلکه با شخصیت حقیقی اش با مخاطب سخن می گوید درباره نوع نگارشش یا کلماتی که به کار برده صحبت می کند و به سوال های فرضی منتقدین پاسخ می دهد. کاملا نشان می دهد که این یک رمان است و حاصل تخیل نویسنده . این مطلب بسیاری از افراد را از همراهی با نویسنده باز می دارد. شاید به این دلیل که هم در هنگام خواندن رمان و هم در هنگام دیدن بسیاری از فیلم ها خواننده یا بیننده تصمیم می گیرند که باور کنند آنچه را که شاید هیچگاه در عالم واقع اتفاق نمی افتد، واقعی است. اما امیرخانی بارها در میانه ی داستانش یادآوری می کند تصمیمشان را و این باعث می شود که برخی مخاطبان از دروغ گفتن به خود خسته شوند و دست از خواندن کتاب بردارند.
========================================
71
صاد: آخرین کتابهایی که خواندهام
http://mskarimi.ir/cat-1.aspx
محمدصادق کریمی-خرداد90
جانستان کابلستان
سفرنامه / نوشتهی رضا امیرخانی / حکایت سفر امیرخانیست به افغانستان که تحلیلی درست از فضای کشور همسایه و روابط ما با آن ها ارائه می دهد ، و انگار آدم با خواندن این کتاب ، دیدش نسبت به افغانیها تغییر می کند . دو سه فصل آخر کتاب کشش بیشتری دارد . البته امیرخانی در این کتاب ، به وضوح دریافته است استفادهی از سه نقطه را که بسیار زیاد بود ! دستش درست . : هرجای عالم که مردکی به مردکی جوانمردی کند، جبرانِ جوانمردی دیگری است... جوان مرد به مزد کار نمیکند. تازه کارِ ما که نیست، وظیفه است...
========================================
70
سایت رسمی انتشارات سوره مهر: خواب کتاب یا کتابفروش
http://www.iricap.com/magentry.asp?id=9858
...-خرداد90
فروشنده فروشگاه ققنوس درباره فروش در هفتهای که گذشت، میگوید: از وسط هفته افت داشتیم. از روز سهشنبه با نزول فروش روبرو شدیم. یکی از کتابهایی که بهترین و بیشترین فروش را داشت، «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی بود که طی دو روز اخیر 20 جلد از آن فروختیم. ( توجه کنیم، یک کتاب تنها با فروش 20 جلد، به عنوان پرفروش ترین کتاب یک فروشگاه طی 2 روز شناخته شده است. این البته ربطی به کتاب ندارد، منظور اوضاع بد فروش کتاب در روزهای بعد از نمایشگاه است)
========================================
69
سایت فیروزه: رازهای کشکول درویش مصطفا (درباره رضا امیرخانی و جانستان کابلستان)
http://firooze.net/articles/1195
علی غبیشاوی-خرداد90
امیرخانی بهگواه آثارش، نویسندهای به شدت انقلابی و بههمان شدت غیردولتی و حتی منتقد سازوکارهای دستوپاگیر دولتی بوده و هست. قضاوت دربارهٔ تحلیلهای شخصی امیرخانی راجعبه موضوعات متنوع و کلان طرحشده در آثارش اهل خود را میطلبد، اما بیگمان این استراتژی که شخص همیشه از زاویه دیدی بیرون از دایرههای بستهٔ مدیریتی به کالبدشکافی معضلات وضع موجود بپردازد، اگرچه تا به امروز، موجب اقبال و توفیق روزافزون برای نویسنده شده اما بندبازی بر لبهٔ تیغی است که خطر سقوط هر لحظه تهدیدش میکند.
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
68
روزنامه تهران امروز: ارزیابی شتابزده
http://www.tehrooz.com/WebTools/PrintVersion/?NewsID=newsContent_72544
حمید نورشمسی-خرداد90
اميرخاني در «نفحات نفت»و حتي در «جانستان كابلستان» نگاهي اقتصادي به فرهنگ دارد. او از چارچوب نظريهها و روابط عمدتا پولزده در فرهنگ، به ايران و در كتاب اخيرش به افغانستان نگاه ميكند. آنچه او ميبيند مناسبات و رفتارهاي گمشده ما در جريان مناسبات به ظاهر فرهنگي مان است و فراموشي ميراث به شدت ملي و مذهبيمان در ديار فراموش شده افغانستان در حالي كه جلال از منظر مناسبات فكري و فلسفي مبتني بر انديشه فرديد به سفر ميپرداخته است.
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
67
انجمن گروه کامپیوتر دانشگاه اراک: جانستان کابلستان
http://www.aucs.ir/Forum/showthread.php?tid=579&pid=3381#pid3381
a.shahveh -خرداد90
جانستان کابلستان یکی از مهمترین دلایل من برای رفتن به نمایشگاه کتاب بود و از بد روزگار مثل خیلی های دیگر موفق به خریدش نشده بودم تا اینکه به لطف دوستان و با چند واسطه بالاخره به تازگی جانستان کابلستان به دستم رسید.
چشم انتظاری زیاد چیزی از اشتیاق خواندنم کم نکرده بود و همین شد که بی وقفه خواندمش. و بعد از مدتها که نام کتابهای هفتگی را فقط برای خودم می نوشتم نتوانستم از خیر معرفی اش بگذرم.
جانستان کابلستان حکایت سفرامیرخانی به افغانستان است. هرچند شاید انتظاری که پیش از خواندنش داشتم برآورده نشد اما هرچه بود کتابی بود از جنس نوشته های امیرخانی که شاید اندکی فرودهایش از فرازهایش بیشتر بود.
با اینهمه آنچه فراموش نشدنی است نثر روان و گاها طنز آمیز امیرخانی است که مانع از نیمه کاره رها کردنش می شود و آنقدر تکه های ناب دارد که بتوان در کنار بقیه آثار امیرخانی به عنوان بهترین ها معرفی اش کرد و یک شبه خواندش.
کتاب 348 صفحه و 9 فصل با نامهایی به جالبی نوشته هایش دارد (مور و تیمور- مشهورات هرات-متواترات هرات- تحریرات هرات- زائر زار و نزار مزار- بلخ الخ...- تقابل با کابل- انتخاباتیات- بلاکش هندوکش) و اولین تفاوت ش با بقیه آثارش حضور عکس های گاها شخصی لابه لای نوشته هایش هست. نمی دانم باید از این سنت شکنی ممنون بود یا...؟
بخشی از کتاب: (همانقدر از کتاب را می نویسم که از نوشته ی پشت جلد دستگیرتان می شود!)
"هربار وقتی از سفری به ایران برمی گردم، دوست دارم سر فروبیافکنم و برخاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تن م را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»! پاره از از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکش هندوکش..."
(سطری برای خودم:!هر چند برای من شخصا تحمل بعضی سطرهایش خط کشیدن بر اعصابم بود اما...)
========================================
66
به خدا سوگند سزاوار رویشیم: جانستان کابلستان
http://manoanten.blogfa.com/post-42.aspx
آنتن-خرداد90
در فیزیک حالتی است در ماده به اسم تغییر فاز. مثلا
تغییر حالت جامد به مایع. وقتی یخ ذوب می شود و به
آب تبدیل می شود، در حالت تغییر فاز ، اگرچه سیستم
در حال گرفتن یا دادن انرژی است، اما دماش ثابت می
ماند.یعنی به یخ گرما می دهیم ، اما تا مدتی که به آب
تبدیل می شود، دما در همان صفر درجه ثابت می ماند...
فیزیک دانی که فقط به دماسنج اتکا کند، متوجه تغییر
فاز نمی شود...
جامعه شناس بی توجه به تعمیق گسل هم ، وقتی
جامعه را آرام می یابد، مثل فیزیک دان دما سنجی،
تصور می کند که همه چیز در سکون و آرامش است...
شاید جامعه در حال تغییر فاز باشد ... یعنی تبدیل ترک
به شکاف و شکاف به گسل...
گسل های قومی و مذهبی در افغانستان باعث می
شود تا وقتی امریکا وارد دعوا می شد، به هیچ عنوان،
مردم ، ضد وی متحد نشوند. در یک شکاف سیاسی ،
دشمن بی گانه ، می تواند یکی از عوامل مهم وحدت
ملی باشد. اگر ما در یک گسل اجتماعی ، قسمتی از
جامعه را دشمن فرض کردیم ، عملا به دشمن
بی گانه حق داده ایم برای ورود و هم کاری...
اگر شکاف سیاسی، بدل شد به گسل قومی،
مذهبی، اجتماعی، دیگر حنای عبارت دشمن رنگ ش را
از دست می دهد و عملا دشمن که تا دیروز که باعث و
بانی وحدت ملی بود، تبدیل می شود به یکی از طرفین
دعوا. ورود دشمن به دعوای دو جبهه ی سیاسی در
طرفین یک شکاف، باعث اتحاد دو جبهه و عملا
فراموشی اختلاف و پرشدن سطح روئین شکاف
می شود. اما اگر جامعه پذیرفت که گسلی وجود دارد، از
طرفین گسل ، حتا وابسته گی مشروط به دشمن را می پذیرد.
و این خطر بسیار بزرگی است برای جوامعی که
بخش بزرگی از وحدت و هویت ملی شان را مدیون
دشمنی دشمنان هستند...
جانستان کابلستان نوشته رضا امیرخانی
پس از مدتها متنی طولانی نوشتم در باب کتاب و کتابخوانی!
در باب چگونگی آشنا شدنم با کتاب من او! و اینکه حدود ۸ سال پیش کتاب را خواندم برای اینکه به خواهر و برادرم هم بگویم می توانم کتاب بلند بخوانم!
در باب پیدا کردن چاپ سوم کتاب ارمیا در سال ۸۳ به قیمت ۱۰۰۰تومان!!! در انتهای یک قفسه ی کتابفروشی بسیار کوچک و گمنام در کوچه پس کوچه های مشهد!!
در باب دوران پر شور دانشگاه و کمدم در دانشکده که لقب کتابخانه ی سیار را داشت و هرزمان هرکس می خواست انواع کتابهای نادر ابراهیمی ، رضا امیرخانی ، سید مهدی شجاعی را می توانست امانت بگیرد! و بسیاری از این کتابها هرگز به کتابخانه بازنگشت!و وقف عام شد!
در باب انتخاباتی که مدام از دیگران می شنیدم که نویسنده ی کتاب من او نباید سکوت می کرد !
در باب نفحات نفتی که نخریدم و امانت هم نگرفتم تا بخوانم
و ...
در باب جانستان کابلستانی که قصد نداشتم به دلیل مشغله هایم به سمتش بروم و می خواستم با ذهنی آزادتر بخوانم! اما دوستی بهم امانت داد و ازم خواست بخوانم!
در باب نظرم راجع به کتاب و اینکه یکی از بهترین تحلیلها راجع به مسائل روز را در طی این چند ماه خواندم!
نگویید خب الان که همه این باب ها را گفتی ، نه ، لطف خدا شامل حالتان بوده خیلی طولانی تر و مبسوط تر از الان نوشته بودم!
اما هر چی فکر کردم، هدفم از نوشتن و توضیح این مطالب را جز ایجاد علاقه در شمای خواننده را به خواندن این کتاب ندیدم، و وقتی سطور کتاب گویای همه ی این مسائل هست، چرا من وقت شما را بگیرم؟ آنهم در زمانه ای وقت اینقدر برای همه ما !! ارزشمند است!
این بود که به اوردن سطوری از کتاب بسنده کردم!
========================================
65
ایرادات: نتیجه گیری از پاراگرافی در جانستان کابلستان
http://reyhannote.blogfa.com/post-32.aspx
ریحان-خرداد90
اگر ما مردم قدر یکدیگر ندانیم و قدر کشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دست جاه طلبیِ چهار نفر قدرت طلب ِ بی فرهنگ ِ سیاسی، یقین بدانیم که ظرف 5 سال بدل خواهیم شد به نسخه برابر ِ اصل ِ هم سایه. گسل ها اگر تعمیق شوند و من و تو یک دیگر را دشمن بپنداریم، هزاران خطِ جنگ ِ دیگر بین ِ ماهای دیگر و شماهای دیگر تر پدید خواهد آمد و ...
شاید دوباره در همین خانه ها زندگی کنیم، اما کنار ِ خانه هامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود ... خدا کند او از سرداران مان نباشد ...
جانستان کابلستان – رضا امیرخانی – ص 321
- گسل را رضا امیرخانی همان تغییر فاز در فیزیک می داند که بدون تغییر دما انجام می گیرد و تنها تغییر حالت رخ می دهد مثل ذوب شدن یخ که فیزیکدان با مطالعه دماسنج قادر به دریافت این تغییر نخواهد بود .
- سرداری که قرار است با کلاشینکف کنار ِ خانه هامان بایستد را فکر میکنم نویسنده برای حفاظت از امنیت خانه قرار داده است اما من می گویم ممکن است سردار مزدور اجانب هم بشود ...
- هر کس دیگری جز رضا امیرخانی به هر چهار نفرشان می گفت " قدرت طلب ِ بی فرهنگ ِ سیاسی ِ جاه طلب " باید کلی جواب پس میداد شاید!
نتیجه می شود این که باید یاد بگیریم قول را بدون وابستگی به قائل تحلیل کنیم که اگر کسی جز خودمان هم نقدی کرد از او بپذیریم.
========================================
64
پیادهرو: افغانی که شاید بتواند هموطن من باشد
http://piaderoo.blogfa.com/post-6.aspx
محمدهادی عزب مازار-خرداد90
چندی پیش متنی در وبلاگ یکی از دوستانم خواندم که تامل بر انگیز بود به نام هموطن افغانی من از اساس با ین مطلب مخالف بودم ولی حرفی نمی زدم مبادا کدورت حاصل شود اما کامنتی گذاشتم و جوابی این چنین در یافت کردم:
و اگر همین جوانمرد مردمان وارد ایران نمی شدند تریاک هم نمی آمد بیکاری کمتر می شد البته به عینه نه امار های کنونی
نگرانی مردم کمتر می شد که حالا که پسر مهندس شده باید کجا کار کنه با یک مشت افغانی که زبان مادری خودشان را هم به زور حرف میزنند
آنها مورد حمله قرار گرفتند و ایران دارد جورش را می کشد چه بسیار جوانمردند این مردمان البته ایرانی ها نه افغانی ها که ظاهر گربه و خوی گاو میش دارند البته اکثرشان نه همشان پاسخ:هادی جان...
شما را به مطالعه ی کتاب جانستان کابلستان دعوت می کنم تا بدانی وارد شدنی در کار نیست و روزگاری- کم از 200 سال پیش- من و هم وطن افغانی م هم ملیت بوده ایم و این مرز امروز حاصل زرنگی بریتانیاست.
از تو این انتظار نبود که این گونه درباره ی یک ملیت که از قضا هم زبان و هم آیین اند این گونه اظهار نظر کنی.من هیچگاه نگفتم همه ی افغانی ها بد هستند چون من در اندازه ای نیستم که درباره یک تمدن صحبت کنم اما
این قوم بسیار خوب هستند اما در همان 200 سال پیش
من شما را دعوت میکنم به مطالعه آمار و ارقام مستند و مقداری منطق
ارجاع می دهم به حجم عظیمی تریاک وارداتی
ارجاع می دهم به جوانان بیکاری که در همین مملکت دارند ول می چرخند و...
هم وطنان خوبی بودند
یک سری توی صفحه حوادث روزنامه ها بزنید بعضا اخبار جرائم این هموطنان ما از ایرانی ها بیشتر است.
ارجاع می دهم شما را به همین شهرری به مهریز یزد
به شهر ری چون بروید ببینید که همین مواد مخدری که اکثر آنها از همین تولیدات این هموطنهایمان است با هم سن و سالهای خودتان چه کرده بروید ببینید
به مهریز یزد بروید بپرسید جاده ترانزیت مرگ کجاست همه میگن اگه از جونت سیر شدی برو اونجا بپرس ازشون تا بهت بگن 100 نفر سرباز وظیفه که رفتن انجا برای حفاظت و مراقبت که چه جوری به دست افغان ها کشته شدند جوری بود که هر کس برای تشخیص هویت به آنجا رفته بود بعد از تشخیص هویت راهی بیمارستان میشد تازه اگر می توانست تشخیص دهد
ارجاع می دهم شما را به زلزله بم
که همین افغان ها چه جوری غارت کردند
ماشین حمل گوشتی رو در همان زمان بچه های سپاه متوقف کردند درون این ماشین حمل گوشت 48 نفر از مادران و خواهران خودشان به قول شما (که می گویید هم وطن ماییند) بودند که این بی وجدانها داشتند به غرت می بردند
همان جا با پسری آشنا شدم که همان جا منانژیت گرفت و مرد می گفت از 8 سالگی به تریاک آلوده شدم( تریاک = محصولی که هموطنانمان به وفور تولید می کنند)
آنجا وضع بقدری بد بود که بچه های سپاه همه تریاک های مکشوفه رو بین مردم توزیع کنند.
الان کلی تیتر روزنامه جلوی چشمم آمد که مرد افغان به قتل اعتراف کرد.13 زن ..8 بچه...
بد هم دارند
درسته که ایران برای این مهاجرت مبالغی رو دریافت میکنه ولی کفاف مشکلاتی که این افغانی ها برای ایران به وجود آوردند را نمی دهد
درسته آدم های خوبی بودند ولی همان 200 سال قبل آن زمان هم تریاک بود اما نه این گونه دیوانه کننده
مرجع کتاب وزین و فخیم جناب امیر خانی نیست آمار و ارقام واقعی است
من اصلا فکر نمی کردم که یک کتاب بتواند تمام بدی هایی که این افغان ها سر ما در آوردند را به دست فراموشی بدهد و آنان را این چنین هم وطن بنامیم
شاید باید طرز فکرم را عوض کنم شاید این دوستانی که سر چهار راه ها هستند دارند فیلم بازی می کنند شاید اصلا اینها عوامل بیگانه هستند تا افغان ها را خراب کنند شاید توطئه جهانی است.
اینها نمی توانند دیگر خشخاش نکارند ؟ چرا ولی از خماری هم وطنانشان سود میبرند همانطور که ایرانی هایی که اینها را می خرند به همان اندازه بوی تعفن می دهند.
شاید من خیلی بد بین هستم .
انصاف این نیست جوری تعریف کنیم که دیگر نشود جمعش کرد.
========================================
63
آهسته اهلی میشوم: جوانمرد مردمی هستند مردم این سرزمین
http://ahlimishavam.blogfa.com/post-86.aspx
مرضیه خواجه محمود-خرداد90
سلام
بالاخره کتاب"جانستان کابلستان" رو خوندم!
اگرچه از تمام شدنش اصلا خوشحال نیستم ولی این کتاب ارادت من رو به چند چیز زیاد تر کرد:
۱.رضا امیر خانی و اندیشه اش
۲.برادران و خواهران افغانی
۳.ایران با همه کاستی ها و نقص ها و ایرادهایش که برای من شخصا این از همه ارزشمندتره
چرا که مایاد گرفته ایم به تقلید از دیگران فقط عیوب رو ببینیم و از نقائص بنالیم
درحالی که خودمون آجری برای کشورمان بلند نکردیم و برای شناختنش حتی زحمت دماوند رفتن رو
هم نکشیدیم چه برسه به هم سفره شدن با روستائیانی که صداقت حرف اول و آخرشونه!
آرزوی دیرینه ام تدریس در یکی از روستاهای دورافتاده ایرانه!
شاید روستای تپه طاق در جاده طبس که هنوز که هنوزه
خانه هاش گلی و سقف هاش گنبدی شکله.
پ.ن:پیشنهاد میدم حتما این کتاب رو در سبد خرید این ماهتون قرار بدید!
========================================
62
ریزنوشت: جوانمرد
http://lafkadi0.blogsky.com/1390/03/05/post-1168/
ستایش-خرداد90
گمنامی،
صفت اول جوانمردان است ...
جانستان کابلستان/ رضا امیرخانی
========================================
61
بسیجی دیده بیدار عشق است: معرفی کتاب
http://dideye-bidar.blogfa.com/post-25.aspx
مسلم-خرداد90
رضا امیرخانی اخیرا کتاب جدیدی نوشته به نام جانستان کابلستان. این کتاب ماجرای سفر کوتاه او به افغانستان در سال گذشته است. کتاب جذاب و خواندنی است و همانطور که انتظار می رفت کتاب او فروش خوبی داشته و در نمایشگاه امسال برای خرید آن صف تشکیل شده بود.
خواندن این کتاب را به دوستان توصیه می کنم.
با یک جستجوی ساده در اینترنت می توانید اطلاعات بیشتری در مورد کتاب و نویسنده به دست آورید.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(1)
|
|