جهت سهولت دسترسي كاربران، هر 30 مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظهی 150 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
============================================
180
... : مجمع الاحاديث 22: التعريف! (شناسايي!)
http://hajiii.blogfa.com/post/576
حاج آقا آخوند روحانی-مهر92
"بنده محقق و انديشمندي بيش نيستم!!!"
پ.ن:
يادش بخير چقدر با اين جمله " داستان سيستان" اميرخاني خنديديم!
============================================
179
بازیسیاز: لبخند (((: ( خاطره نوشت اعتکاف )
http://bazysaz.bloglor.com/post1308.html
صاد تنها-مرداد92
کتاب "داستانِ سیستان" امیر خانی را با خود آورده ام تا تنها بازمانده از نخوانده های او را تمام کنم... برنامه های اعتکاف آغاز می شوند و هر کدام رنگی و عطری و مزه ای...
============================================
178
شهرستان ادب: یادداشتی بر داستان سیستان 10 سال پس از انتشار
http://www.shahrestanadab.com/Default.aspx?tabid=105&articleType=ArticleView&articleId=2402
علی زند-مرداد92
شهرستان ادب: سومین مقاله در پرونده رضا امیرخانی با موضوع سفرنامه «داستان سیستان (ده روز با ره بر)» را داستان نویس و منتقد توانا آقای «علی زند» نوشته اند.
به نام خدا
«داستان سیستان» نوشته رضا امیرخانی، در سال هشتاد و دو منتشر شد. آن دوره یادم می آید که مردم حزب اللهی و همینطور کسانی که حزب اللهی نبودند اما رهبری را دوست می داشتند یا لا اقل اگر دوستش هم نداشتند حس بدی هم نسبت به ایشان نداشتند، ارتباط بسیار خوبی با داستان سیستان برقرار کردند. تا آن زمان، امیرخانی با اینکه چند کتاب منتشر کرده بود هنوز بین مردم عادی، نویسنده کاملا شناخته شده ای محسوب نمی شد. آن موقع از تبلیغات گسترده و پخش کتاب های دولتی به صورت وسیع و فله ای در ادارات و سوپر مارکت ها هم خبری نبود. داستان سیستان با اینکه کتابی بود که کاملا در گفتمان جمهوری اسلامی تعریف می شد، بدون استفاده از مجاری غیر طبیعی خیلی آبرومندانه در یک انتشارات خصوصی، خوشنام و موفق _انتشارات قدیانی_ به چاپ رسید. و آرام آرام به صورت تبلیغات چهره به چهره ای که دوستداران رهبری در مسجد و خانه و مدرسه و دانشگاه و محل کار برای کتاب انجام می دادند دست به دست چرخید و باعث شهرت خود و نویسنده اش شد. این قشر از مردم کاملا آمادگی و ولع دریافت چنین اثری را داشتند. چهارده سال از رهبری آیت الله خامنه ای می گذشت و دوستداران او کاملا انتظار این را داشتند که یک محصول فرهنگی استاندارد را با موضوع شخصیت محبوب خود بپذیرند _ کما اینکه تا پیش از آن چیز درخوری با محوریت چنین سوژه ای وجود نداشت_ که امیرخانی این امکان را برای مردم فراهم کرد. با خواندن داستان سیستان، برای کسی که قلبا رهبر انقلاب را دوست دارد حسی پر شور و نشاط ایجاد می شود. شاید این جمله بیان خوبی برای تاثیر داستان سیستان در خواننده باشد: «بی خود نیست که من این آقا را اینقدر دوست دارم»
داستان سیستان موج جدیدی از شهرت را برای امیرخانی به همراه داشت و ارتباط او را با مخاطبین هدف کتابهایش_ عمدتا جوانانی معتقد به اسلام و انقلاب اما سرگشته در مسیری که پیش از آن ها پدرانشان آن را پیموده اند. و حالا که نوبت ادامه مسیر به ایشان رسیده است، با مشکلات زیادی پیش روی دغدغه ها و آرمانهای زندگی خود مواجه شده اند._ برقرار کرد. بسیاری از مخاطبین بالقوه او اصولا با همین داستان سیستان کتابخوان شدند. و از این منظر، کسی باید در مقاله ای اهمیت امیرخانی را بررسی کند؛ زیرا او باعث شد عده ای از کسانی که معمولا در جامعه اهتمام زیادی به کتابخوانی ندارند، به جرگه کتابخوانان بپیوندند؛ اتفاقی که به خودی خود مهم است. شاید داستان سیستان در هدایت خوانندگان به سمت رمان های امیرخانی که در کارنامه اش پرنگ تر هستند نقش ویژه ای داشته باشد ولی خود این سفرنامه به دلایل مختلف باید منفرد از کارنامه کاری امیرخانی مورد بررسی قرار بگیرد. این کتاب با اینکه یک اثر کالت محسوب می شود یعنی در میان طیف وسیعی از مخاطبان، شیفتگان بسیاری دارد نمی توان گفت اثری شاهکار _حتی در گونۀ ادبی سفرنامه_ است. داستان سیستان، در مقایسه با دیگر آثار امیرخانی نیز در رده های بعدی قرار می گیرد و این بدان معنی نیست که این سفرنامه ضعیف یا بی ارزش است. خیر این کتاب در گونه خود به خصوص با فقدان اثری مشابه کاملا استاندارد و مورد قبول است اما باید اهمیت آن را در چیز هایی غیر از عیار فنی و تکنیکی جستجو کرد.
داستان سیستان کتابی بسیار هوشمندانه و هدف گذاری شده است. به نظر می رسد طرحی از پیش تعیین شده در ذهن نویسنده وجود داشته است و یادداشت های اولیه بر مبنای همان الگوی ذهنی مرتب سازی و باز نویسی شده است. الگو این است: رضا امیرخانی(شخصیت راوی کتاب داستان سیستان) نه یک حزب اللهی دو آتشه و مامور حکومت، و نه یک ضدانقلاب معاند است؛ بلکه او یک شهروند معمولی است که از هر دو سر این نمودار در او وجود دارد. او یک آدم بازیگوش است. و دوست دارد آزاد و رها باشد و همانطور که جمله معروف کتاب می گوید، نمایه ای از «مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد». رهبری را دوست دارد اما هیچ کجا نمی گوید «مقام معظم رهبری». تنها می نویسد «ره بر» آن هم با رسم الخط خودش. این یعنی که نمی خواهم پدیده های پیرامون خود را مثل دیگران ببینم. از یک تیکه سنگ گرفته تا شخصی که به او می گویند رهبر جمهوری اسلامی ایران! این شخصیت پتانسیل این را دارد که با دیدن یک بداخلاقی اداری در مسیر سفر، به یک ضد انقلاب تمام عیار تبدیل شود و با مشاهده یک واکنش رهبری نسبت به مسئولی یا شخصی از مردم، خود را لبریز از عشق به نظام ببیند. این کاراکتر جذاب، عده بسیاری از خوانندگان را نمایندگی می کند. در واقع امیرخانیِ داستان سیستان نماینده ای است از جانب خوانندگان این سفرنامه که از طرف آن ها مامور به نگارش وقایع سفر سیستان رهبری شده است.
ادامه طرح کتاب حرکت این شخصیت برای پیدا کردن آن چیزی است که «بعد از پیچ» خواهد دید.
«راه رویی بود و پیچی که منتهی می شد به حیاط و حیاطی که امام در ایوانش روی تشکچه ای نشسته بود. کوچک بودم. نوک پنجه ایستاده بودم و سرک می کشیدم بل که چیزی ببینم. از پشت آن پیچ هیچ نمی دیدم... آن پیچ را بعدتر بارها در زندگی ام تجربه کرده ام. پیچی که باید از آن گذر کرد تا به سرچشمه خورشید رسید.»
در طول سفر این شخصیت دورادور با سوژه اصلی داستان یعنی رهبری همراه است. اما نه مانند همراهان رسمی که هر کدام از مسئول دولتی و ارتشی و انتظامی و بسیج و حفاظت گرفته تا دیگرانی که به نوعی در این سفر خدمت رسانی می کنند، وظیفه ای تعریف شده دارند وبه همین دلیل از امکان مشاهده همه جانبه پیرامون خود محرومند. شخصیت اول کتاب یک عنصر کلیدی اما غیر رسمی در سفر است گویا همان کودکی است که در حیاط خانه امام بدون اینکه در قید و بند چیزی باشد نوک پا می ایستاد تا بلکه بتواند بعد از پیچ را ببیند. در این سفر ما با امیرخانیِ بازیگوش و مستمع آزادی همراهیم که رهبری را از چشم های او زیر نظر می گیریم. با اینکه امیرخانی علاقه خود را به رهبری پنهان نمی کند اما در ظاهر سعی دارد گزارش بی طرفانه ای را از آن سفر ارائه نماید. و در نهایت آن چیزی که پایان طرح ذهنی نویسنده را شکل می دهد پاسخ به انتظاری است که در مقدمه، آن را ایجاد کرده است یعنی همان دیدن پشت پیچ.
«جمعیت هم چنان مرا به سمت جلو هل می دهد و راه می برد و من مانند پر کاهی در این مسیر برای خودم آزاد می غلتم و وامی غلتم.
رهبر همانقدر كه رهبر تيم حفاظت است، رهبر مردم نيز هست، رهبر نيروي انتظامي، رهبرچتربازان مرزنشين، رهبرجوانان برومند، رهبر پيرمردان بيداندان،رهبر فرزندان بيكس شهدا،رهبررانندههاي فرمانداري، رهبر پسران نمازجمعه، رهبر چپ، رهبر راست، رهبر استاندار، رهبر فرماندار، رهبر دختران خيابان، رهبر هپي برادرز، رهبر خواهران زينب، رهبر بلوچ، رهبر زابل، رهبر سيستان، رهبر شيعه، رهبر سني، رهبر كرد و ترك و تركمن، رهبر ياروها، رهبر بچههاي نشر آثار،رهبر بچههاي مخالف نظام. رهبر همانقدر كه رهبر من است، رهبر رفيق شفيق من نيز هست. او بايستي رهبر همه باشد...
من حالا پشت پیچ هستم. این کشف را مدیون این هستم که خود را در نسیم جمعیت رها کردم...»
این جاست که امیرخانی پشت پیچ را می بیند و آنجا شخصی انتظار خواننده را می کشد که رهبر همه است. امیرخانی از ابتدا، در طرح از پیش تعیین شده خود، قصد داشت چنین چیزی را به خواننده منتقل کند و اگر وجود این چیدمان، در طول خواندن کتاب، احساس نمی شد شاید می توانست با طیف وسیع تری از خوانندگان ارتباط برقرار کند.
در هر حال داستان سیستان فارغ از همه این حرف ها، منشا تقلید و گرته برداری در آثار ضعیف و دسته چندمی شد که همه تحت عناوینی چون «خاطرات سفر آقای فلانی به همراه رهبری در سفر به بهمان نقطه از ایران» ، در طول این سال ها به چاپ رسید و هیچکدامشان لذت خواندن داستان سیستان امیرخانی را برای خوانندگان تکرار نکرد بلکه خاطره شیرین آن را نیز خدشه دار کرد.
ضمن اینکه مد نظر داشته باشیم امیرخانی آبروی ادبی ای را که تا به آن روز با نوشتن «من او» و «ارمیا» کسب کرده بود، در این کتاب خرج کرد؛ کاری که افراد نامدار به سختی راضی به انجامش می شوند و افراد بی نام و گمنام به راحتی آب خوردن!
============================================
177
نسیم: دو روز قبل از سفر رهبری برای مشورت با چند نفر صحبت کردم و حتی با رضا امیرخانی هم تماس گرفتم که متاسفانه خارج از کشور بود/ تصمیم داشتم اسم کتاب را 'یاران خراسانی در پاریس کوچولو' بگذارم
http://www.nasimonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=564440
...-تیر92
بعد از "داستان سیستان" این نوع نوشتن با رکود عجیبی مواجه شد
- امیرخانی چون اولین نفر در نوشتن سفرنامههایی این چنین بود صد گزینه برای گفتن داشت؛ پس مطمئنا با قلم گیرا و توانایی که دارد موفق هم عمل می کند و کار برای نفر بعدی بسیار سخت می شود، برای همین تا به "حافظ هفت" برسیم کتاب ها چیز جدیدی برای ارائه نداشتند و سقوط عجیبی در این نوع کتاب ها داشتیم اما صحرائی قالب کتاب را عوض کرد و همین رمان شدن کتاب را از تکرار نجات داد.
============================================
176
کاریه که شده: پی نوشت ...
http://ava1404.blogfa.com/post-67.aspx
فیروزه-تیر92
اگر سبک رضا امیر خانی رو دوست داری کتابای ایشون هم واسه تقویت ولایت پذیری خصوصا «ارمیا» و«داستان سیستان » خوبن !!
============================================
175
روزنامه جوان: مردم و رهبري در لنز دوربين مردمنگاري
http://www.javanonline.ir/vdca0enmw49nem1.k5k4.html
سحر داوودی-تیر92
سفرهاي رهبر معظم انقلاب در سالهاي اخير، آرام آرام در حال تبديل به يك آيين رسانهاي است. نوع پوشش رسانهاي، خبري و تصويري اين سفرها در كنار انتشار حواشيهاي كوتاه و بلندي كه در سايه آن اتفاق ميافتد، دادههاي مردمنگارانه جذابي را در يك نگاه كلان فرهنگي از نسبت مردم و حاكميت فراهم ميكند. سواي وجههاي خبري و اطلاعرساني، بازتاب كنشهاي مردمي اين سفرها در سالهاي اخير به شدت مورد توجه رسانهها قرار گرفته است. انتشار «داستان سيستان» اميرخاني و استقبال قابل توجه از آن در اين موضوع بيتأثير نبوده است.
============================================
174
انجمن ادبی فیاض لاهیجی: سومین جلسه انجمن ادبی فیاض لاهیجی
http://lahijanfeizlibrary.blogfa.com/post/145
رویا رحیمی باهوش-خرداد92
سومین جلسه انجمن ادبی فیاض لاهیجی در سال 1392 در کتابخانه عمومی شهید باهنر تشکیل شد.
در این جلسه هر یک از اعضا آثارشان را قرائت نمودند و همچنین قسمتی از داستان کوتاه خانم مهدیه شوشتری یکی از اعضای کانون مورد نقد و بررسی قرارگرفت
در یک ساعت پایانی این جلسه کتاب داستان سیستان آقای امیر خانی مورد نقد و بررسی اعضا کانون قرار گرفت .
کلیه اعضا که از قبل کتاب را مطالعه نموده بودند در این جلسه حضور فعال داشتند و نقد های خود درباره این کتاب را مطرح نمودند و درپایان نیز خانم نسرین ناطقی به جمع بندی مطالب مطرح شده پرداختند ایشان کارشناس ارشد رشته ادبیات نویسنده و شاعر می باشند
============================================
173
آرمان: راه حق جز به مظلومیت نیست...
http://kargar88.blogfa.com/post/72
رضا کارگر-اردیبهشت92
وقتی در کتاب "داستان سیستان" امیرخانی میخوانی که چگونه رهبر انقلاب سفر می کند ،چگونه به مشکلات مردم توجه می کند ،چگونه تنها در عرض ۲۴ ساعت به نامه های مردم در سفرهایش جواب می دهد ،چگونه محافظانش از سنگینی بیسیم های بزرگ و قدیمیشان رنج می برند و بیت پول ندارد که نوی آنها را بخرد ،چگونه غذاهایی بر سفره می آورند و مقایسه سفر رهبرانقلاب با یکی از مسئولین رده سوم توسط امیرخوانی و ... میبینی که آری واقعا راه حق جز به مظلومیت نیست.
و البته که کمتر رسانه ای اینها را نشر داده است تا برخی به راحتی و با کمال گستاخی از خرج های میلیاردی و هزینه های میلیاردی از بیت المال توسط رهبر انقلاب دم بزنند.
وقتی صفحات کتاب (داستان سیستان) را می خوانی جز اشک نمیتوان پاسخی به ورق های آن داد...
============================================
172
رجانیوز: نویسنده کتاب "ماهبندان": ژست اپوزیسیون نگرفتم تا خواننده را در مسیر شک به یقین همراهی کنم
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=156720
...-اردیبهشت92
نویسنده کتاب 'ماهبندان'(سفرنامه رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی) در گفتگو با «نسیم»: ژست اپوزیسیون نگرفتم تا خواننده را در مسیر شک به یقین همراهی کنم/ با تمرکز بر افراد سعی کردم حقایقی از رابطه امت و امام بیابم/ هر فصل به نام یکی از همین آدمها است.
============================================
171
روزنامه فرهیختگان: ماه بندان روایت عشق مردم ایران است
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1392-02/haftename02-14/page06-07.pdf
محمدرضا شهبازی-اردیبهشت92
بله. طبیعتا از همان
داس��تان سیستان رضا
امیرخانی، سفرنامههای رهبری را خواندم و بعد
هم هر کدام از آنها که منتش��ر شده بود را در زمان
خودش خواندم.
============================================
170
ذهننوشت: کتاب باید هلو باشد!
http://zehnnevesht.ir/?p=3594
...-اردیبهشت92
داستان سیستان:
روایت ِ سفر ِ رهبری به استان سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۸۱
به قلم ِ رضا امیرخانی
============================================
169
ساکن:چند کتاب
http://labeak.blogfa.com/post-135.aspx
سحاب-فروردین92
داستان سیستان: هر چقدر بگویم جیگر است کم گفته ام! اینطور که یکی از دوستان می گفت این یکی از پرطرفدارترین آثار رضا امیرخانی است. از دید اینجانب، علاوه بر زبان رک و خودمانی که دارد و ثبت اتفاقات و دیالوگ های طنزی که واقعا پیش می آید، به بهترین وجه زندگی ساده ی رهبر عزیزمان را به تصویر می کشد. این کتاب خاطره ی ده روز همراهی نویسنده ی کتاب است با رهبر و همراهانشان در سفر به استان سیستان و بلوچستان در سال1381
============================================
168
خبرگزاری مهر: آنچه رهبر انقلاب با راهیان نور گفتند و شنیدند
http://www.mehrnews.com/detail/News/2012220
مهدی قزلی-اسفند91
در این سفر با همان هواپیمایی که آقا در آن نشسته بودند، برگشتیم. یک بویینگ 707 به گمانم مال عهد بوق. فکر کنم رضا امیرخانی در کتاب «داستان سیستان» درباره این هواپیما نکات بامزهای نوشته است.
============================================
167
آرمان های اینجوری:داستان سیستان
http://aghamoosa.blogfa.com/post-153.aspx
مهدی-اسفند91
چهارشنبه از 10 صبح تا 15 مجبور بودم برای جلسهای در دانشگاه بمانم، یعنی 5 ساعت ولگردی و بیکاری! تا ظهرش را در بهشت زهرا(س) گذراندم و ماند سه ساعتِ مابقی که نمی دانستم آن را دیگر چکارش کنم؟!
رفتم مهدیه دانشگاه کمی بخوابم که دیدم کل کارمندها را به ستون کردهاند تا ازشان امتحان کتبی بگیرند(آن هم اول ترم!)؛ تنها کلید دفتر انجمن اسلامی همراهم بود و ناچار رفتم آنجا تا اگر سجادهای چیزی پیدا کردم همانجا ولو شوم. چرت نگهبان کانکس با ورود من پاره شد و دیگر حدس زدن حدیث نفسش برای من راحت بود، بهمین خاطر فوری نام خدا را آوردم...«سلام»
خوابم نبرد، نشستم به تماشای در و دیوار؛ اینروزها تنها چیزی که در دفتر ما سر و سامان درست و حسابی دارد کتاب است و آن هم لابد بخاطر حساسیتهای «محسن» است، کامپیوتر و پرینتر دفتر تلنگشان در رفته ولی درعوض قفسههای کتاب با آدم حرف میزنند.
چند روز پیش خامنهای داتآیآر مطلبی درباره کتاب «داستان سیستان» منتشر کرده بود، خیلی برایم تازگی داشت، انگار نه انگار که مثلا این کتاب را قبلا خواندهام!
فکر کنم به جز همین «قیدار» تمام آثار امیرخانی را خوانده باشم. اوائل نمایشگاه کتابهای انجمن تمام کلکلمان با محسن سر فروش آثار امیرخانی و سیدمهدی شجاعی بود، محسن سعی میکرد کتابهای سید مهدی را به خلقالله غالب کند و من هم «ارمیا» و «مناو» را.
دوم راهنمایی بودم که یکی از دوستان ذوب در ولایت(!) «داستان سیستان» را بهم هدیه داد و کتاب را داغ داغ در سال82 خواندم، البته چیزی از کتاب نفهمیدم. راستش آنموقع نه سیستان را میشناختم، نه «عبدالحسینی»، نه «محمدحسین جعفریان»، نه حتی امیرخانی و نه حتی(تر!) خود «رهبر» را !!!
خلاصه کتاب را از قفسه برداشتم و پس از 9 سال آن را ورق زدم، شروع کردم به خواندنش و آنقدر کشش داشت که تا ظهر جمعه تمامش کردم.
یادم است وقتی پس از فتنه88 بازار کلیپها داغ بود، تکهای هم از صحبتهای رضا امیرخانی منتشر شده بود که مثلا یک تعریف کوچکی از رهبر انقلاب کرده بود. چقدر آن را با ولع میان دوستانم پخش میکردم! یا مثلا جایی در همین «جانستان کابلستان» بحث امام و حکومت اسلامی میشود و اشارتی به رهبر انقلاب...چقدر ذوقمرگ میشدم، انگار نه انگار که اصلا این بشر سفر دهروزه «رهبر» به سیستان و بلوچستان را کتاب کرده و بقول رفیق شفیقش «بهمن 57 ساواکی شده است!»
هرجا داستان به «عبدالحسینی» میرسید خندهام میگرفت، آخر چند جلسهای نزد این استاد عکاسی تلمذ کرده بودم. اولین بار که با آن تیپ خفن و ریش بلندش سر کلاس آمد ازش پرسیدم: استاد شما کجا کار میکنید؟
-«نماینده آقا هستم در بیت!»
کلاس منفجر شد، اما واقعا عبدالحسینی عکاس مخصوص بیت بود که حرفش را الان و پس از «داستان سیستان» باور کردم!
تصویری که کتاب از آقا و مردم میدهد خیلی لطیف و خواندنی است ، خواندن این کتاب برای مردم اسباب «حیرت» را فراهم میکند از جهتی که با 10روز زندگی رهبرشان از نزدیک آشنا میشوند(بانضمام فلشبکهایی به دوران تبعید آقا در ایرانشهر و دوران مسئولیتش در سیستان و بلوچستان)، و برای آقایان مسئول و مدیران نیز قطعا اسباب «خجالت» را، باز هم از همان جهت!
فکر کنم حدود شش جلد از این کتاب در کتابخانه انجمن موجود باشد، هرکس نخوانده... بسمالله.
============================================
166
به دنبال خودم میگردم: انگشتر با برکت
http://gomshodam.mihanblog.com/post/181
معین-اسفند91
کتاب بعدی که خواندم داستان سیستان بود. همان ماجرای ده روز... به قلم زیبا و جذاب امیرخانی...
============================================
165
سایت دفتر نشر و آثار رهبری: نخواستیم فقط پرچم شیعه را بلند كنیم
http://farsi.khamenei.ir/book-content?id=22097
...-اسفند91
سرتاسر كتاب پُر است از مشاهدات نویسنده از مناسبات و پدیدههایی كه او در جریان این سفر ۱۰ روزه از منش و سلوك شخصی رهبری و كنش و واكنشهای بین ایشان و مردم در موقعیتهای متعدد این سفر مشاهده كرده است. منتها نكته در اینجاست كه روایت او از این مشاهدات، به هیچ وجه شبیه گزارشهای رسمی خبرگزاریها از سفر رهبر معظم انقلاب نیست.
سنت سفرنامهنویسی، از سنتهای قدیمی در ادبیات فارسی است. این سنت به حدی در میان ایرانیان طرفدار داشته كه حتی به كشورهای همسایه هم سرایت كرده و یكی از قدیمیترین منابعی كه دربارهی تاریخ ایران به جا مانده، سفرنامهای است كه یك جنگجوی یونانی در سپاه هخامنشیان (گزنفون) در قرن پنجم پیش از میلاد نوشته است (آناباسیس). سفرنامهها علاوه بر ارزش ادبی و روایی، یك ویژگی مهم دیگر هم دارد. اینكه سفرنامههای یكی از ابزارهای كار محققان و پژوهندگان تاریخ است. معمولاً مورخان آن قدر موضوع برای روایت كردن دارند كه جایی برای جزئیات نمیماند و محقق باید برای دست یافتن به جزئیاتی دربارهی زندگی اجتماعی یا خصوصیات شخصی چهرههای تاریخی، به روایتهای غیررسمی نظیر همین سفرنامهها مراجعه كند.
این مقدمه كوتاه را از این بابت آوردیم كه موضوع كتاب «داستان سیستان» هم یكی از همین روایتهای غیررسمی از یك اتفاق رسمی است. رهبر معظم انقلاب در اسفند ۱۳۸۱ سفری به استان سیستان و بلوچستان داشتند. اهمیت این سفر در آن شرایط خاص سیاسی كه تنها مدت كمی بعد از جنگ افغانستان و شكست طالبان صورت میگرفت، به حدی بود كه نه تنها رسانههای داخلی كه همهی خبرگزاریهای جهانی هم به گزارش اخبار این سفر پرداختند. منتها مسأله همان موضوع كثرت موضوعات مهم برای نقل در اخبار است. در اخبار رسمی جایی برای جزئیات نیست. خود خبر آنقدر مهم است كه دیگر جایی برای چیزهای دیگر نمیماند. كسی كه اطلاعاتش را از اخبار رسمی میگیرد، چیزی از اینكه رهبر معظم انقلاب در بالا رفتن از تپهی نورالشهداء زاهدان سریعتر از همه محافظها حركت میكردهاند، پیدا نمیكند و دربارهی اینكه سران قبایل بلوچ، اسلحه ماكارانوفشان را مثل كیف سامسونت همراه خودشان این طرف و آن طرف میبرند نخواهد خواند. این چیزها را فقط میشود در یك سفرنامه سراغ كرد؛ سفرنامهای پر از جزئیات و اطلاعات ریز كه نویسنده از این سفر و در واقع از حواشی این سفر نوشته است.
«داستان سیستان» داستان همراهی ۱۰ روزهی رضا امیرخانی با تیم همراه رهبری در سفر سال ۸۱ ایشان به سیستان و بلوچستان است. امیرخانی كه در این كتاب هم با استفاده از تسلطش بر زبان فارسی و البته حس طنز توانسته سفرنامهای خواندنی به دست بدهد كه در آن چهرههای آشنای بسیاری حضور دارند: از خبرنگاران تلویزیونی تا مسئولان مختلف. نویسنده متوجه حواشی بوده و اخبار رسمی دیدارهای رهبر انقلاب را به رسانههای دیگر واگذار كرده است: از پلو مرغهای سفر، از دقتهای تیم محافظت، از شور و شوق مردم، از آدمهایی كه سعی میكردند به هر دیداری برسند و خودشان را توی هر دسته و گروهی كه دیدار دارند جا بكنند و حتی از چانه زدن فرزندان رهبر معظم انقلاب در هنگام خرید!
«بهمن ۵۷، ساواكی شدهای!» این جمله، شروع كتاب است كه ملامت یكی از دوستان نویسنده است به او كه چرا موقعیتسنج نیست و درست وقتی كه آمریكا دارد در دو طرف ایران (عراق و افغانستان) عملیات نظامی میكند، تازه رگ ولایتش جنبیده! باقی كتاب در واقع جواب نویسنده است به آن دوست كه چرا نباید ترسی از دشمن داشت و چرا رگ ولایتش میجنبد!
سرتاسر كتاب پُر است از مشاهدات نویسنده از مناسبات و پدیدههایی كه او در جریان این سفر ۱۰ روزه از منش و سلوك شخصی رهبری و كنش و واكنشهای بین ایشان و مردم در موقعیتهای متعدد این سفر مشاهده كرده است. منتها نكته در اینجاست كه روایت او از این مشاهدات، به هیچ وجه شبیه گزارشهای رسمی خبرگزاریها از سفر رهبر معظم انقلاب نیست. گزارشهای مطبوعاتی معمولاً به اقتضای حرفهی ایشان، لحنی جدی، رسمی و مستقیم دارد. در حالی كه در این كتاب ما با زبانی ساده و سرراست و صمیمی طرف هستیم كه در آن حتی شیطنتها و كلك زدنهای نویسنده برای دستیابی به مقاصدش هم بیرودربایستی روایت میشود. اینكه چطور خودش را جای عكاس جا میزند تا محافظها را فریب بدهد، چطور از اسمهای دیگران استفاده میكند و كارهایی نظیر این. حتی در روایت دیدارهای رسمی هم حواس نویسنده بیشتر پی ماجراهای حاشیهای است: «میانه صحبت رهبر ناگهان یكی فریاد میكشد: برای سلامتی دشمنان آمریكا صلوات!! بعضی اتوماتیك صلوات میفرستند. بعضی مشغول محاسبهاند، بعضی گیج میخورند، خود آقا هم لبخند میزند. مثلاً صدام جزو كدام گروه است؟»
نویسنده در جریان سفر، به تدریج بیشتر و بیشتر به تصویر نهایی مورد نظرش نزدیك میشود. ما این تغییر را همراه با او حس میكنیم. حتی چیزهایی مثل فشردگی سفر و حجم بالای برنامهها هم نه از نوشته كه از خود لحن و روایت پیداست. (فقط ۴ روز اول كتاب ۱۵۴ صفحه شده و ۶ روز بعدی روی هم از این كمتر است. كل كتاب ۳۰۰ صفحه حجم دارد.) همینطور است تغییرهای دیگر در حس نویسنده و البته در متن. چنان كه در اواخر كتاب، روایت سختگیریهای تیم حفاظت به جملاتی نظیر این تبدیل میشود كه وقتی محافظان رهبر انقلاب با هجوم مردم مشتاق مواجه میشوند، نویسنده میگوید به نظرش رسیده كه «هر گروه میخواستند آقا را از دست دیگری نجات بدهد»!
یكی از ویژگیهای قابل توجه این كتاب، پرداخت مناسب به موضوع قومیتگرایی و نیز موضوع شیعه و سنی است. در بخشی از این كتاب آمده است: «شاید یكی از بهترین صحبتهای رهبر كه درهیچ رسانهای منتشر نشد، صحبت در همین جلسه بود. آقا اول صحبت تأكید میكند كه «خداوند دلهای ما را به هم نزدیك كرده است، الله الّف بین قلوبنا...»
بعد از تلاش برای این نزدیكی به عنوانِ یك وظیفه میگوید. آقا در پرده میگوید: «محرم نزدیك است. برای من بسیار مهم است كه در این محرم آینده در پاكستان خونِ شیعه و سنی سرِ این تعصباتِ كور ریخته نشود، حتا یك نفر...»
بعد آقا راجع به حكومتِ اسلامی صحبت میكند و تعبیرِ یدخلون فی دینالله افواجا را برای توصیفِ اوایلِ انقلاب به كار میبرد كه بسیار جذاب است:
«از همان ابتدای انقلاب، ما نخواستیم فقط پرچمِ شیعه را بلند كنیم، ما پرچم اسلام را بلند كردیم تا همه دورِ هم جمع شوند. امروز كتابهای ضدِ شیعه، تحریفِ تاریخِ شیعه، زیاد چاپ میشود، نه مثلِ قدیمها و آن چاپهای بدِ پاكستانی. در شكلهای نو و جذاب. ما هم میتوانیم جوابشان را بدهیم. توانش را هم داریم. اما این كار را صلاح نمی دانیم، این كار را نمیكنیم. در جوانی كه در مسجد بینِ مغرب و عشا منبر میرفتم، كارم این بود كه معارفِ عمیقِ اسلامی را منتقل كنم. از همان زمان تأكید داشتم بر وحدت. البته خیلیها مرا متهم میكردند به سنیگری، اما من میگفتم كه فرصتِ جواب دادن به اینها را ندارم.»
============================================
164
رنگین کمون: بگذار با پای جوهری بدوم
http://lovely1995.blogfa.com/post-191.aspx
فاطمه-اسفند91
فردا- کتاب خواندن اوج لذت زندگیم است. "داستان سیستان" میخوانم و از سادگی قلبم به تپش می افتد. از راضی به رضای خدا بودن. از به فراز رسیدن و ساده بودن و آسوده بودن. از تکیه گاه محکمی که دارد و من غبطه می خورم. و از زیبایی نثر و بی آلایشیش. کاش رفیق شفیقی برایم پیدا شود که مثل "رضا امیرخانی" باشد. همین قدر ساده حرف بزند و نگاهش ریز بین و بدبین باشد به نامرد ها و زیبا باشد به سادگی و به مردم. خواندم تو هم بخوان..
توی چارچوب:یک پست باید برای رضای امیرخانی بنویسم. نویسنده ی محبوبم...
============================================
163
آلزایمر:داستان سیستان
http://1390noor.blogfa.com/post-473.aspx
سعیده-بهمن91
وقتی کتاب رو بر می داشتم بخاطر نویسنده ش بود و بحث سیستان. یک چیزی که توجهم رو کمی جلب کرد عبارت "ده روز با ره بر" بود. من ره بر رو لیدر برداشت کردم، فکر کردم امیرخانی یک عدد آدم سیستان شناس رو داشته که به اصطلاح تور لیدرش بوده و برده در استان چرخوندتش و اونوقت این کتاب رو بر اساس مشاهداتش نوشته. کتاب رو هم که باز کردم صفحه ای اومد که در اون به شهر خودم اشاره شده بود و اتفاقی که سالها پیش افتاده بود. بنابراین فوری برش داشتم!
هفته ی پیش داداش بزرگه پیشنهاد سفر به زاهدان رو داد و من که سانست پارک رو به هر مصیبتی بود تموم کرده بودم گفتم خوب حالا وقتشه که برم سر داستان سیستان و اول یه آشنایی با جایی که احتمالا می خوام برم پیدا کنم.
اما با خوندن همون مقدمه فهمیدم که چه اشتباهی کردم!
کتاب، سفرنامه ای به سیستان نیست بلکه شرح شیرین همراهی با شخص اول مملکته در سفر به سیستان.
اوائل خیلی توی خوندن لنگ می زدم، بخاطر طرز نوشتار امیرخانی که بین همه چی فاصله انداخته بود و من احساس می کرم یه بچه دبستانی ام که داره از روی یه متن ثقیل می خونه. تمام فاصله ی های ابداعی امیرخانی خوندن رو دچار مکث می کنه. یه پنجاه صفحه ای سختم بود و بعد روون شد.
کتاب رو اما دوست داشتم، طنز آشکار و نهان، وقایع نویسی، گریز به مسکوت ها، اشاره به رازها، ... و حتی اشاره های کوتاه به واقعیت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ... . چیزهای شیرینی که فقط در مباحث خانوادگی یا دوستانه میشه شنید. اتفاق هایی در سطوح دست نیافتنی... . به صفحه صد و پنجاه که رسیدم یاد یه چیزایی افتادم. من این طرز نوشتار شیرین رو قبلا دیدم، کجا؟!
خاطره نویسی های اردوهای دانشجویی. وقتی چشمهای خودم رو کور می کردم و توی اتوبوس در حال حرکت می نوشتم تا چیزی از یادم نره. وقتی بچه ها می رفتن جایی و بعد همه چی رو تعریف می کردن و من خاطره هاشون رو می نوشتم و می دادم دست خودشون و اونا باورشون نمی شد که من باهاشون نبودم.
============================================
162
بچههای سمل: ولایت ، پیروان ولایت فقیه باشید مسلمانان
http://sbg.parsiblog.com/Posts/84/%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%AA+%D8%8C+%D9%BE%D9%8A%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86+%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%AA+%D9%81%D9%82%D9%8A%D9%87/
رسول شجاعی فرد-بهمن91
...آقا اشاره کرد به صف اول که عالمان شیعه و سنی کنار هم نشسته بودند. «عالمان با هم باید بحث کنند، اما زورورزی نکنید. جدال نکنید. اختلاف شما به نفع دشمنان اسلام است. هرجا میان دو طایفه دعوا بشود من دست بیگانه را می بینم. شما او را می شناسید!» بعد خندید و گفت آن بیگانه کیست؟
یک هو همه فریاد کشیدند: «انگلیس!»
آقا خندید و گفت: «خدا پدرتان را بیامرزد. سنی و شیعه عقاید خود را دارند. نمی گویند مثل من وضو بگیر. شما هر کدام به خدای واحد و پیامبر واحد اعتقاد دارید...»
داستان سیستان-رضا امیرخانی-صفحه68-
============================================
161
روزنامه جوان: مدرسه نور ما رفت...
http://www.javanonline.ir/vdcdso0k5yt0z56.2a2y.txt
کبری آسوپار-دی91
آن سوتر سرباز تشريفاتي بيتوجه به همه جا سرگرم خواندن قرآن از قرآن جيبياش است. راست ميگفت رضا اميرخاني؛ مؤمن در هيچ چارچوبي نميگنجد!
============================================
160
Rozi Deltangi✔ : داستان سیستان
http://ehsas93.blogfa.com/post/51
Yones-آذر91
امروز تو مسیر دانشگاه داشتم داستان سیستان آقای امیرخانی و میخوندم..
عجب رمانیه...
ببین چی بود ک من ک اصلا" کتاب نمیخونم یا کمتر میخونم تمومش کردم...
طیبه الله آقای امیر خانی
جدا" جالب بود..
============================================
159
آینده از آن حزب الله: همسر شهید و ما ادراک ما همسر شهید؟
http://24tir.ir/?p=22014
امیرعلی صفا-آذر91
اوائل هفتهی دوم بود که قرار شد اولین نگهبانی را بدهم. حوالی ساعت ۲ تا ۴ صبح. سر پست علاوه بر قرآنِ کوچکِ سبز ماشیم (+)، داستان سیستانِ رضاامیرخانی و همان دفترچه یادداشت را بردم. کمی قرآن خواندم و افتادم به جانِ داستانِ سیستان. چون اوائل کتاب بود، ادبیاتِ ناهمگونش دهانم را مسواک نمود. کلاً به نظرم اکثر کتابهای رمان اینگونهاند که تا بیایی با آنها همراه شوی کمی زمان میبرد و امیرخانی هم از همه بدتر. درست به همین دلیل بیخیالش شدم و به قول شُعرا شروع کردم به پرواز دادن مرغِ خیالم… لامصب یکراست رفت سراغ دلبرش!
============================================
158
هرمنوتیک: مو، لای درز فلسفه
http://hermeneutics.blogfa.com/post-166.aspx
علیرضا آزاد-آبان91
امروز تصادفاً کتاب جالبی خریدم به نام «مو، لای درز فلسفه». بعد از «داستان سیستان» امیرخانی، این دومین کتابی بود که همسرم به زور از دستم کشید تا یک لقمه غذا بخورم.
============================================
157
راز 57: سلسله مباحث فرهنگی و تشکیلاتی
http://www.raze57.com/archives/6885
ابراهیم زاده-آبان91
/محدود نشدن به قالبها و ابزارها
خودمان را در قالبهای فعالیت خاصی محدود نکنیم. برای مثال، برای مطالعه و شروع سیر مطالعاتی، لازم نیست از کتابهای شهید مطهری یا رهبر معظم انقلاب شروع کنیم. گاهی اوقات ممکن است فعالیت مطالعاتی خودمان را با یک سفرنامه (مانند «داستان سیستان» با «جانستان کابلستان» نوشته رضا امیرخانی و…) یا فیلم و مستند یا کتاب شعر و رمان و اردو یا کوه پیمایی و یک سفر زیارتی و سیاحتی و… آغاز کنیم
============================================
156
حرفهایی از جنس خودم: داستان سیستان
http://sarzaminedel.blogfa.com/post-135.aspx
محسن-آبان91
اولین آشنائی ام با آثار امیرخانی با رمان"داستان سیستان" آغاز شد. یکی از دوستان در دانش گاه کتاب را به من معرفی کرد. وقتی آن را مطالعه کردم با رسم الخطی خاص مواجه شدم که قبلن تجربه اش نکرده بودم. نوع نوشتار امیرخانی هم خاص بود. داستان سیستان سفرنامه ی نویسنده است در سال 81 به سیستان و بلوچستان که در معیت رهبر معظم انقلاب از نزدیک شاهد همه ی دیدارهای عمومی و خصوصی ایشان بود. سفرنامه مانند بسیاری از جراید حالت رسمی و خشک ندارد و وقتی مخاطب کتاب را شروع می کند به دلیل جذابیت و صمیمیتی که در متن احساس می کند رغبت ادامه ی آن را پیدا خواهد کرد. بسیاری از اتفاقاتی که از دریچه ی تیزبین دوربین ها به دور می ماند در این کتاب دیده می شود و امیرخانی به زیبائی خاصی آن را به تصویر کشیده است. تصویر مردی که با ابهت خاصی یک کشور و بلکه جهان تشیع را راهبری می کند از زاویه ی قلم نویسنده شخصیتی دوست داشتنی تر از زمانی است که از رسانه های رسمی نشان داده می شود. فهمیدن درد مردم و خود را از آنها بالاتر ندیدن و خود را بخشی از آنان دانستن و ساده زیستی و رعایت مسائل اخلاقی آن طور که شایسته ی یک حاکم اسلامی است بخشی از مسائلی است که خواننده از رهبری خواهد دریافت. قلم توانای رضا امیرخانی کلمات را به سحر می کشد و گواه این مطلب آثار بعدی او که محبوب اقشار مختلف سنی خاصه جوانان است.
|
============================================
155
قیام نو: چند کتاب در مورد زندگی نامه، مواضع فرهنگی سیاسی رهبر انقلاب
http://qeyameno.blogfa.com/post/103/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%86%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D9%88-%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%D8%8C-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D9%87
سید رسول منفرد-آبان91
یکی از دوستان پیامک فرستاد و خواست برای آشنایی با اندیشه های رهبری چند کتاب معرفی کنم، من هم این رو فرستادم:
کتابهای
1- یک سبد گل محمدی (از سری کتابهای دانشجویی)
2- داستان سیستان (سفرنامه سیستان رهبری به قلم رضا امیرخانی)
زندگینامه و سفرنامه خوبی هستند. اما در مورد مواضع سیاسی کتاب جامعی سراغ ندارم بهتره بر حسب مورد به بیانات ایشان در Khamenei.ir مراجعه شود.
============================================
154
بیا تا برویم: آقاي الهام! بهمن 57 ساواكي شدهاي!
http://biataberavim.blogfa.com/post-274.aspx
محمدرضا-آبان91
به هر حال سخنگويي در دولتي با اين شرايط و با اعتقادات خود دكتر الهام كه سال پيش گفتند،فقط همين جمله به ذهنم مي رسد:
آقاي دكتر! بهمن 57 ساواكي شده اي!
* پي نوشت: عنوان مطلب، برگرفته از يكي از يادداشت هاي اميرخاني در داستان سيستان است.
============================================
153
ایلنا: شازده احتجاب متاسفانه در دورهٔ اصلاحات منتشر شد
http://ilna.ir/news/news.cfm?id=11032
گفتگو با رضا رسولی-مهر91
در کشور ما ممکن است بعضی از دستگاهها گزارش نویسیهای ادبی را سفارش بدهند که این هم در جای خود لازم است، ولی چیزی که مثلآ در قالب سفرنامه «داستان سیستان» امیرخانی خلق شده، با تمامی سفرنامههای درجه یک امروز به لحاظ فرم و شکل برابری میکند و از خیلیها هم جلوتر است و گرچه در توصیف سفر رهبر انقلاب و نفر اول سیاسی کشور است.
============================================
152
یادداشتهای پراکنده: ولایت
http://m-sadegh.blogfa.com/post-276.aspx
محمدصادق علیزاده-مهر91
به تعبیر رضا امیرخانی، رهبر، رهبر همه است. رهبر مادران شهید، رهبر مهندسان راه و ترابری استان، رهبر پیرمردان بی دندان، رهبر اتحادیه قصابان، رهبر سوپر حزب اللهی ها، رهبر کشاورزان روستایی، رهبر دانشجویان دانشگاه پیام نور، رهبر قرتی ها، رهبر ترکمن های اهل سنت و رهبر راننده آژانسها! ولایت نه یک مفهوم سیاسی و یا فقهی خشک که پیش از آن یک مفهوم اجتماعی است. رهبر در جامعه اسلامی فصل مشترک اقشار مختلف اجتماعیست. شاید خیلی از اینها در حالتی عادی با ولایت نسبت ظاهری و مستقیم نداشته باشند اما ولایت قطعا با آنان نسبت دارد. اینها همه را در غور شدن با این مردم باید فهمید. در قاطی شدن با آنها و گرد و خاک زمینهای اطراف ورزشگاه تختی اسفراین را تا ته حلق احساس کردن، در گپ زدن با پیرمرد 73 ساله کشاورزی که آمده بود استقبال اما از ترس زیر دست و پا ماندن نرفت داخل و همان بیرون ورزشگاه زیر یکی از بلندگوهای پرقدرت نشست برای شنیدن حرفهای رهبر!
اسفراین- مهر
============================================
151
به امید اتحاد:در حرم...
http://hamdeli14.blogfa.com/post/16
امیدوار-مهر91
یکیشان از جا که بلند شد "یا حکیم عمر"ی گفت.ناخودآگاه برگشتی و چپ و چپ نگاهش کردی ولی
بعدتر رفتی در "داستان سیستان" امیرخانی و یادت آمد "سنی و شیعه" گفتن ها و دشمن و تفرقه و...
و ذهنت نزدیکتر رفت "و ان تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم..."...
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به داستان سيستان نگاشتهاند(5) +نقد پرسمان بر داستان سیستان149+(سجده بر کتاب+عکاس کاربلد داستان سیستان+جدانویسی ره بر و جان باز را باید در دبستان یادمان میدادند+کاش نمینوشتی مومن در هیچ...+قدمگاه برای رهبری؟!
. آن چه در وب راجع به داستان سيستان نگاشتهاند(4) این روزها رضاامیرخانی را خیلی میپسندم!
. آن چه در وب راجع به داستان سيستان نگاشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به داستان سيستان نگاشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به داستان سيستان نگاشتهاند(1)
|