========================================
80
پابرهنگان: جلال حقیقت را مینوشت حتی اگر تلخ باشد!
http://paberahnegan.com/1391/06/845
محمد پورغلامی-شهریور91
جایی، «رضا امیرخانی» عزیز دربارهی جلال گفته بود «ما همه فرزندان زن زیادی جلالیم». این ادعا اگر درست باشد -که هست- یعنی همهی ما اهالی قلم باید چون جلال چیزی جز «حدیث حق» و «حقیقت» ننویسیم. و حالا بیاد بیاورید هشدارها و نهیبهای سیدنا القائدرا که در همین یک سال اخیر پیرامون فضای بیاخلاقی و شایعهنویسی در فضای وب بر زبان آوردهاند. این یعنی آنکه ما هنوز نتوانستهایم به افق والای «حقیقت» برسیم و رسانههای مکتوب، شفاهی و سایبری ما هنوز متأسفانه «حقیقتگو» و «حقیقتنویس»نشدهاند.
========================================
79
این عمار: « معرفت عمیق» یکی از مولفههای فعالیت آرمان خواهانه
http://aynaammar.ir/content-content-2250.html
مهدی خوجگی-مرداد91
همان حرف رهبری را با آب و تاب مطرح میکنند و تولید بنر و جزوه تولید میکنند و همایش فلانچیز در اندیشه رهبری میگذارند تا جایی که شاهد بروز پدیدهای هستیم که رضا امیرخانی آن را «تعدد آقا!» میگذاشت و اگر به من باشد آن را «آقازدگی» میگذارم.
توضیح سایت: به نظر میرسد دوست محترم با مقالهی چهقدر جنبش نرمافزاری اشتباه گرفته باشند.
========================================
78
http://paydari.persianblog.ir/post/11/
محسن-مرداد91
چند شب پیش (به گمانم شب نوزدهم) داشتم سرلوحه های رضا امیرخانی را میخوندم. رسیدم به مقاله ای تحت عنوان تعدد آقا!!! گفتم بی مناسبت نیست قسمتی از آن را امشب (شب بیست و یکم) نقل کنم:
"سالِ هشتاد بود به گمانم؛ یا هشتاد و یک. آنزمانها آقا کمتر به خواب مردم میآمد.... پریشب مهندس زنگ زده بود و میگفت: «رضا جان! خودِ آقا به خوابِ بچهها آمدهاند و سفارش کردهاند که گاری -همین سواریِ زیرِ پایت- را رد کنی به صادق؛ از دم قسط! » خندیدم. من هم جواب دادم: «اتفاقاً خودِ آقا دوباره به خوابِ بچهها آمدهاند و توضیح دادهاند که آن شب، عصبانی بودهاند و نقدی باشد، احوط است!»..... "
"آقایی که برایش تابلو بزنی وسطِ خیابانِ ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که «آقا خیلی مخلصیم» و بعد هم برایش نقشه راه بکشی و پاریس و لندن را قرمز کنی و مثلاً ورشو و پراگ را زرد، و توضیح بدهی که طبقِ احادیث، قرمزها دشمنی میکنند و زردها... حکماً شبها هم به خواب مردمان میآید و از فلان کاندیدا حمایت میکند و بعدتر، یحتمل در انتخابِ وزرا هم نظر میدهد و از آنجایی که مجلس را تأیید کرده است، پس از طرحِ تثبیتِ قیمتِ بنزین هم دفاع میکند و... "
"شنیده بودم که راههای رسیدنِ به پروردگار به عددِ آدمیان است؛ اما امروز باید اضافه کرد که گویا به عددِ بعضی نیز امام زمان داریم! "
"مثلاً یک جنس که در جلساتِ خانمجلسهایها ظهور میکند و نوری میپاشد و فقط بعضی آن را میبینند و یکی از آنها که ده سالِ پیش، از این نورها میدیده است و حتّی از جلساتِ خانم جلسهایهای شهرستانیِ دور و بر تهران اخراج شده بود، امروز در صحنِ علنیِ مجلس است... "
"یک جنسِ دیگر از امامِ زمانها هستند که کارِ سیاسی میکنند. ... یک جنسِ دیگر هست که فقط اهلِ ارتباطات است و کمک میکند به بعضی از اقطاب که پیشگویی کنند و داوری کنند و مرید جمع کنند و.... "
"و دانشجویانِ پزشکی که در روزبه (بیمارستان روانی)، کارآموزی گذرانده باشند، خوب میدانند که در جامعه مذهبیِ ما، یک بخش از روزبه را متوهمانِ ارتباط با آقا اشغال کردهاند... "
داستان همین است ... به قول امیرخانی این روزها به عدد آدمیان امام زمان داریم. همین چند روز پیش بود. سوار تاکسی بودم و راننده برایم از داستان دیدارش با حضرت میگفت. و بسی جدی هم میگفت. آن گونه که مرا کافری مستوجب عقاب میدانست.
این که چرا این اتفاق برای جامعه ی ما افتاده موضوع صحبت من نیست. نوشتم تا با صراحت بگویم من به این اسلام قشری شده ی متحجر رسما کافرم. به اسلامی که در مجلس وعظش واعظ نه به عشق وعظ و نشر اسلام، که به عشق مال دنیا وعظ میکند بیدینم. به اسلامی که برای توجیه کمبود دینداران مدام از امام زمان مایه میگذارد بی اعتقادم. نشستن پای منبر مداح و روحانی که هر جا بالای منبر کم میآورد امام زمان را وسط میکشد و از او ابزاری میسازد تا جبران عدم اخلاص خودش را بکند رسما حرام میدانم. بازار مکاره ای شده است. دین را وسیله ی کسب درآمد کرده اند. شاید خلوت تر شدن منبر این دغل بازان به کمرنگتر شدنشان کمک کند
...
========================================
77
انشامن:
وداع با اسلحه
http://enshaman.blogfa.com/post-93.aspx
سیدمرتضی شرافت-مرداد91
رضای امیرخانی سیاهه ی صدتایی رمانی دارد که در آن صد رمان برتر دنیا را انتخاب کرده و به گفته ی خودش باید حداقل 50 تای این رمان ها را خواند.
از ارنست همینگوی 2 کتاب در سیاهه وجود دارد. پیرمردودریا و وداع با اسلحه. امیرخانی می گوید وداع با اسلحه بهتر است.
========================================
76
غمخاک:
عرقِ مرد بِه ز دولتِ اوست!*
http://pure-commander.persianblog.ir/post/857
محمد مهدوی اشرف-مرداد91
برادرِ گرامیام آقارضا امیرخانی چندسالِ پیش در همچه شبهایی در یک مصاحبهی تلهویزیونی، ضمنِ تعریفهایشان از مأجوربودنِ کارهای جهادیِ صِرف، حالتِ متعالی در کارهای جهادی را استفاده از تخصص دانسته بود و دورنشدن از فضای تخصصی را بهتر دانسته بود. ضمنِ احترام به این فرمایش و اقرار به اینکه شأنِ صدور و صدقِ این گفته را میفهمم، حسبِ تجربهام میخواهم بگویم نَفْسِ کارِ «یدی» و بیل و کلنگی موضوعیت دارد برای نسلِ ما. نسلِ ما شهرستانیاش هم «شهری» بار آمده و چه بخواهی، چه نخواهی آدمِ کارهای بدنی نیست. (البته بچههای روستا را سوا میکنم، آنها اهلشند اتفاقاً).
========================================
75
چای نبات:
حاجیه انگلیس، فرزند کربلایی اصغر
http://4baagh.blogfa.com/post-639.aspx
محمدمهدی شیخ صراف-مرداد91
نمونه اش اساميِ زنان بشاگرد بود که رضا امیرخانی می گفت در سرشماريها ديده بوده؛ قحطي، سيل، آبله... و می گفت حالا همين زنان مادرانِ فاطمهاند و زهرا و زينب و مريم و... به برکت جهاد افرادی چون حاج عبدالله والی. و مثال بزرگترش تاثیر انقلاب اسلامی ایران در نامگذاري یک نسل است، نسل زاییده اوایل انقلاب و سالهای جنگ.
========================================
74
باران نوشته:
ماجرای یک انتقاد
http://baran-neveshte.blogfa.com/post-84.aspx
باران-تیر91
با شنیدن عبارت جهاد علمی از زبان دوستان بسیجی نا خود آگاه یادم به "چقدر جنبش نرم افزاری ؟"رضا امیرخانی میفته.
========================================
73
سیمرغ: جام جم: بررسی تاثیر مکتب دکتر شریعتی بر ادبیات انقلاب
http://bao.ir/index.aspx?siteid=1&pageid=247&newsview=19320
محمدصادق دهنادی-خرداد91
فرزندان جلال يا شريعتي!
رضا اميرخاني در يكي از نشستهاي ادبي سال 86 جمله مهمي را درباره ايسم آرمانگرا در ادبيات بيان كرده بود كه احتياج به تكميل دارد.
وي گفته بود: «ما در ادبيات فرزندان زن زيادي جلالآل احمد هستيم».
نويسنده من او و بيوتن همچنين در جايي ديگر در تعريف هنر متعهد و بسيجي، مشخصه آن را متعهد بودن به آرمانگرايي دانسته بود و اين البته چيزي است كه حداقل در قلم جلالآل احمد بوضوح روشن نيست.
حلقه نويسندگان متعهد نسل دوم انقلاب اسلامي و آرمانگراياني چون دهقان، اميرخاني، احمدزاده و بايرامي بيش از آنكه به انتقادات انقلابي آلاحمد و غرزدنهاي اجتماعي او پرداخته باشد، سعي در تصويرسازي مدينه فاضلهاي دارد كه هيچگاه پرسشگري چون جلال دعوي آن را نداشت.
نسبت اين آرمانگرايي ايدئولوژيك با شريعتي، مكتب و تاثيرات ناخودآگاه او بر انديشههاي انقلابي روشنتر و مهمتر تلقي ميشود.
با اين تفاوت كه آنگونه كه شريعتي براي بازسازي حيات طيبه تمدن اسلامي، چشم به صدر اسلام و شخصيتهايي مانند ابوذر، مقداد و سلمان دوخته بود؛ نويسندگان جديد به بازخواني روزگار جنگ و صدرانقلاب به وضعيت كنوني اعتراض ميكنند.
گرچه اين گروه نيز چون جلال و پس از آن شريعتي تصويرروشني از جامعه مطلوب خود بيان نميكنند.
========================================
72
کتائب یک دیوانه:
طهران، روزهای آشنایی.*
http://mim-e-lam.blogfa.com/post/53
میم لام-خرداد91
در راستای پستِ قبل، منبابِ خالی نبودنِ عریضه:
«ما را با رسانه چه كار؟ براي زيستن چارهاي به جز كارِ رسانهاي نداريم. اندازهي وجودِ مديومها از اندازهي وجودِ حقيرِ بنده و بلكه وجودِ كبيرِ شخصِ شخيصت، بزرگتر است. براي بقا مجبوريم كه در اين فضا نفس بكشيم تا آيندهگان بدانند كه ما زيستيم. جز اين حديثِ نفس كه گفتيم، كيستيم؟ بگذريم!»
«اهلِ علمِ رياضي، اصلي دارند به نامِ اصلِ لانهي كبوتر. ميگويند اگر بيست كبوتر داشته باشيم و بيست و يك لانه، لاجرم يكي از لانهها خالي ميماند. تازه كلي زور ميزنند و اين را ثابت ميكنند. روزي كه من گوگل را شناختم، گوگل از ميانِ ١٠٠ مليون صفحه كلمات را پيدا ميكرد. همان سال اين عدد رسيد به ١ ميليارد. و امروز در همان صفحهي نخستش ميبيني كه عدد از ٣ مليارد نيز گذشته است. يعني به ازاي هر دو نفر آدم، يك صفحهي اطلاعات شبيه به اين چيزي كه الان داري ميخواني، وجود دارد. و چه ميداني كه دو نفر يعني چه؟ جيسنِ لندني و جاسمِ بغدادي يعني دو نفر. عليِ اصفهاني و آلنِ پاريسي يعني دو نفر. سلين بانوي تورنتويي و گلين خانمِ باكويي يعني دو نفر... بدجوري هم زدهاند عالم را... بگذريم. نه... زود است. رفيق! تعداد لانهها خيلي زياد است، ٣ ميليارد تا، به قولِ طوسي در عجايب المخلوقات هزار هزار هزار سه مراتب. ببين كه چه قدر لانهي كبوتر خالي است... حالا بگذريم.»
اینها را خیلی پیشتر امیرخانی توی اولین سرلوحهی سایتِ لوح نوشته بود. و بعد هم کتابش در آمد. سرلوحهها. من البته از خودِ سایت امیرخانی برداشتهم همهی یادداشتها را. یک کلاسِ نویسندهگی است برای خودش. من که همین نیمچه سوادِ نوشتن را مدیون این نوشتهها و صاحبشان هستم. و اگر هم پسان فردا کسی از من راهنمایی خواست برای نویسنده شدن(که خدا کند نخواهد) پیشنهاد میکنم که همهی 91سرلوحهی امیرخانی را یکبار بخواند. حتّا «پیروزِ قاسمیِ مستعفی عزیز» را!
نیازی نیست که بنویسم مصاحبهی همشهری جوانِ اینهفته با امیرخانی را هم بخوانید؟ خودتان دوست داشته باشید میخوانید. این یکی خیلی مهمتر از مصاحبهی با «تجربه» است. قیمتش هم کمتر از یکششم تجربه است. یعنی هشتصد تومن. البته ه . ج یک پرونده هم دارد راجع به تیریپ آرت. هرچند سطحیست. امّا تفکر که کنی ممکن است گریهت هم بگیرد.
========================================
71
تداعی:
فهم ما و فرهنگ آن ها
http://setude.blogfa.com/post/47
setude -خرداد91
به قول رضا اميرخاني اگر هزار و چهارصد سال بنشيني توي اتاق و با تمركزِ كامل ذكر "رب المشرقين و رب المغربين" بگويي [كه ادعا شده است كرويت زمين را مي رساند]، هيچ گزارهي تجربي را نميتواني اثبات كني؛ تازه شايد به اين نتيجه برسي كه زمين مكعب است! علامه طباطبايي در الميزان فرمود، آپولو را به قرآن وصل نكنيد! شايد سقوط كرد!! كه در آن حكمتي عميق مستتر است پيرامونِ مسالهي سنخيت اسبابِ استنتاج و استقرا...
========================================
70
کتائب یک دیوانه:
حیاتِ مجازی
http://mim-e-lam.blogfa.com/post/52
میم لام-خرداد91
«...جوانتر بودیم و ساعت پایانی موزه، آن هم روز وسط هفته که بلیتها نصف میشد. هیچ کسی منتظر ورود به اتاق نبود. نیم ساعتی مدام بازی میکردیم. عرق کرده بودیم. حتا حسام (حریف من) وقتی که خواست شیرجه برود روی موکت، زانوی شلوارش از بین رفت. مشکل این بود که موقع آبشار زدن، دست آدم درد میگرفت. یعنی توپ روی پرده همان شتاب را میگرفت، حتا صدا نیز با شدت ضربه تنظیم میشد، اما از آنجایی که دست به هوا ضربه زده بود و ”هیچ چیز“ را فرستاده بود توی زمین حریف، درد میگرفت ناجور... تا شب کت و کولمان گرفته بود. ما جسماً والیبال بازی کرده بودیم، اما بدون توپ... یعنی همهی خستهگی والیبالیستها را عیناً داشتیم، اما بدون توپ... کلیات ابوالبقا میگویم انگار... دنیای مجازی یعنی همین. و بیراه نیست که -دور از چشم منطقیون- گفتهاند: در دورهی انفجار اطلاعات، دنیای مجازی حقیقیتر است از دنیای حقیقی...» (سرلوحهها، رضا امیرخانی صص12،13 ، نشر سپیده باوران، چاپ دوم1388)
========================================
69
نون و القلم:
"تا خمینی شهر"
http://noon-val-ghalam.blogfa.com/post/9
حاشیه نشین-اردیبهشت91
روایت زندگی مجاهدانه حاج عبدالله والی....
اولش سال 88 بود که توی سرلوحه های رضا امیرخانی(ermia.ir) پیامبر بشاگرد رو خوندم.اون موقع تازه یه ذره فهمیدم حاج عبدالله کی بوده و بشاگرد کجاست.
تابستان 90 بود که مستند شهید آوینی(با دکتر جهاد) رو دیدم و گریه....
امسال هم متن سخنرانیِ رضا امیرخانی رو توی هفتمین سالگرد حاج عبدالله،خوندم(jihadi.ir)
دیروز کتاب تا خمینی شهر رو شروع کردم
========================================
68
خلوت من:
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
http://yekiyedooneh.parsiblog.com/Posts/157/%E4%ED%D3%CA+%C8%D1+%E1%E6%CD+%CF%E1%E3+%CC%D2+%C7%E1%DD+%DE%C7%E3%CA+%CF%E6%D3%CA/
رضوان-اردیبهشت91
آخرین کتابی که پارسال خواندم «سرلوحه ها»ی «رضا امیرخانی» بود که اگرچه یادداشتهای پراکنده ی نویسنده در سایت «لوح» بود، اما ساعات خوشی با خواندنش داشتم. فکر کردم قدری راجع به اش بنویسم شاید دیگری هم دلش بخواهد و بخواند.
ســرلـــوحـــه هــا، یادداشتهای پراکنده سالهای 81-84، رضا امیرخانی، انتشارات سپیده باوران، چاپ سوم، اسفند89
«امیرخانی» در مقدمه ی کتاب ذکر کرده که فعالیتش و نوشته هایش در سایت «لوح»، چیزی نیست که بتواند فراموشش کند. یادداشتهای جمع آوری شده در این کتاب، موضوعات مختلف و حتی بی ارتباط با همدیگری دارند و همین باعث میشد از خواندن یادداشتها (که اغلب کوتاه هستند) خسته نشوم. قبل از هر چیز، ذکر این نکته ضروریست که «امیرخانی» در نوشتن سفرنامه و یا مقالات، تبحر بسیار بالاتری دارد تا نوشتن رمان! اینجوری بگویم که شیفته ی نوعِ نگارش نویسنده خواهی شد! حسی که با خواندنِ رمانِ «منِ او» هم به درکش نرسیده بودم.
گفتیم یادداشتهای پراکنده، ولی همین پراکنده ها هم دسته بندی شده در این کتاب عرضه شده اند. بخش هایی مثل: الواح – امکنه – اجتماعیات و فرهنگ. انتخاب عنوان های هر یادداشت هم از نکته های ظریف و جالب بود: «دفعِ اَفسد به افسد!»، «پریشانِ پرشی پُر شَر»، «تعددِ آقا!»، «فرزندانِ زن زیادیِ جلال!» و از این قبیل.
یادداشتها همه در نوع خودشان جالب و قابل توجه هستند. مخصوصا یادداشتی که در مورد سفر نویسنده به لبنان بود (لبنان، یک معادله ی چند مجهولی با درجات بالا!) و همینطور سفرِ بم (بم، شهری که خم شد، اما کم نشد!) و سفر بشاگرد و... . یادداشت «نقدی بر کتاب آیات شیطانی» و «دفاع از کیانِ مستور!» هم بسیار خواندنی بودند. در بخش فرهنگ، نویسنده، کلاس های آموزش داستان نویسی را به نقد کشیده بود و لیستی از رمان هایی را ترتیب داده بود که یک نویسنده قبل از نویسنده شدنش باید بخواند و اگر با خواندنِ این ها هنوز حرفی برای گفتن داشت، آنگاه قلم بردارد و بنویسد.
«جنگ محتاجِ نقد و رمانِ من و شما نیست. این ماییم که محتاجِ جنگ هستیم برای ماندگاری...»
...
========================================
67
روزنامهی شرق: حاشيهاي بر فهرست پيشنهادي رضا اميرخاني "زندگي خيالي «سلين»"
http://www.sharghnewspaper.ir/Page/Paper/91/02/03/14
علی شروقی-اردیبهشت91
كتاب داويد آليه درباره سلين، سه سال بعد از انتشار درسهاي داستاننويسي رضا اميرخاني در وبلاگ شخصياش و چاپ همان درسها در كتابي با عنوان سرلوحهها، منتشر شده است. در اين كتاب، اميرخاني فهرستي از كتابهايي ارايه داده كه معتقد است هر كس ميخواهد نويسنده شود بايد دستكم 50 تاي آنها را بخواند. در اين فهرست نام سفر به انتهاي شب هم هست و البته بحق، گرچه نام كتابهايي هم نيست كه بايد ميبود و در عوض نام كتابهايي هم هست كه ميشد نباشد. نويسنده خود در مقدمه اين فهرست توضيح داده كه شايد اگر پنج دقيقه بيشتر فرصت داشت كتابهايي را اضافه ميكرد و كتابهايي را هم حذف. اما آنچه باعث شد حرف اين فهرست را آن هم چهار سال بعد از انتشارش پيش بكشم، بازنشر قسمتهايي از درسهاي داستاننويسي اميرخاني در «فارس» در تاريخ 29 فروردين 1391 و لينك به وبلاگ اميرخاني براي مشاهده فهرست كتابهاي پيشنهادي او است. در درسهاي داستاننويسي اميرخاني بر اهميت تجربه زيسته و نقش پررنگ آن در نگارش رمان بسيار تاكيد شده، چنانكه در فهرست كتابهاي پيشنهادياش، مقابل نام سفر به انتهاي شب، نوشته است: «نسبتِ تجربه با رمان...» همان تلقي رايج: سلين همان چه را كه زندگي كرده بيپرده نوشته است و نويسنده بايد اين طور بنويسد. حال آنكه با استناد به آنچه داويد آليه از سلين رو كرده ميتوان گفت: رمان، خود يك تجربه زيسته متفاوت است نه بازگويي بيواسطه آنچه پيشاپيش رخ داده است.
========================================
66
پاتق:
جنبش نرم افزاری و بومی ساختن علوم
http://patogh6810.blogfa.com/post/23
رز-فروردین91
اگر ره بر گفت جنبش نرم افزاري ، رييس جمهور بايد اين را بدهد به وزارت نفت مثلا يعني تحقيق و توسعه در صنعت نفت.بعد وزير در معاونت هاي اقتصادي استفاده كند از دانشكده ي اقتصاد.يك معبر باز كند براي نفوذ دانشكده ي اقتصاد.از ان طرف رابطه ي دانشكده ي نفت و پتروشيمي را با بدنه ي وزارت تعريف كند.ساز و كار توليد كند براي توليد سوالات علمي وزارت خانه و اين سوالات برسد به دانشگاه ها ...
========================================
65
اینجا قلب من است:
روز بهاریتون بخیر
http://ghalb.persianblog.ir/post/307
تارا-فروردین91
رمان "سهم من" نوشته پرینوش صنیعی و کتاب "سرلوحه ها " از نویسنده محبوبم رضا امیرخانی رو تواما می خونم یکی رو pdf و زمانی که پشت کامی هستم و اون یکی رو قبل از خواب شبانه و عصر ها .چه لذتی داره کتاب خوندن تو سکوت خونه.
========================================
64
مشرق:
رفتار شناسی حرکت خودجوش در تعطیلی یک اکران
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/109428/%D8%B1%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%AC%D9%88%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86
...-فروردین91
در همان دوران رضا امیرخانی نویسنده که از قضا سایت لوح را تازه بنیان گذاشته بود، این نمودار را در وب سایتش قرار داد تا این نتایج معنا دار بهتر و بیشتر دیده شود. ماجرا از این قرار بود که فرهنگ و هنر انقلاب در میان کسانی که باید داعیه دار و حامی آن باشد غریب است چه برسد به دیگرانی که یا آن را نمی شناسند و یا اینکه نسبت به آن موضع دارند.
========================================
63
منم سلام:
جهادی
http://manamsalam.blogfa.com/post/102/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C
رسا-فروردین91
...
6. این متن رضا امیرخانی هم بی ربط نیست به ماجرا :
چرا عملهگي؟ مگر تو فعلهاي که بيل بگيري به دست و بروي ملات هم بزني و نيمه بياندازي بالا؟! سؤال دقيقي است که اگر خوب جواب نگيرد، اردوهاي جهادي تبديل ميشوند به يک تفنن، به يک تفريح، به قولِ غربيها به يک فان! و امروز هم که ابوابِ قرائاتِ مختلف مفتوح، يکي هم ميآيد "کل من عليها فان" را وصل ميکند به اردوهاي جهادي! و فان را fun فهم ميکند و من را نيز man که جنسِ انسان باشد؛ که دانشجوي پلاک ليزري هم لابد زورکي در آن جا ميشود!
اردوي جهادي تفريح نيست، تفنن نيست، قسمتي از زندهگي نيست... خودِ زندهگي است؛ خاصه آن جنس از اردوهايي که با تخصصِ بچهها مرتبط هستند. مهندسِ سيالاتي که آبِ چشمه را با پي.وي.سي. ميکشد به ميدانگاهيِ ده، طلبهاي که حمد و سورهي مردم را درست ميکند، معلمي که به درس و مشقِ بچهها رسيدهگي ميکند، کارِ خودش را آنجام ميدهد و شايد به همين دليل باشد که اردوهاي جهاديِ تخصصي دوستداشتنيترند ... +
...
...
12.و باز امیرخانی چه زیبا نوشته برای آن دو که یکی بودند و دیگر کسی مثل آن ها نیست :
همان بارِ اول كه حاجي را ديدم از ثبتِ خاطرات و تصاوير گفتم. جواب داد: “آويني چيزِ ديگري بود. نشستيم يك روز، چشم توي چشمِ هم. من ميگفتم و او گريه ميكرد. او ميگفت و من گريه ميكردم. راستي فيلمش خوب بود؟”
ميگويم بينظير بود حاجي. در دلم ميگويم مثلِ خودت. مثلِ خودش. +
========================================
62
عبور باید کرد:
زمزمه ها
http://fchaghajerdi.persianblog.ir/post/124
فــــ ـــ ــآئـ ـــ ـــ ز هــ ــ ــ-فروردین91
دلم پر شده از نبودنش...بغض هم کرده ام و اصلن جای حرف نیست...
یک کاغذ می آورم و شروع می کنم به سیاه کردن...ما برای هم زیاد نامه می نویسیم...میگذارم روی تختش و از اتاق می زنم بیرون...
ما چقدر به هم وابسته ایم....
می پرسد لیست کتابها را میدهی؟منظورش همان " سیاهه ی صدتایی رمان" ِ رضا امیرخانی ِ من ِ اوست...! ک با اهلش قرار گذاشتیم تمامش کنیم!
========================================
61
قفسه های کتاب:کتاب سرلوحهها-
http://qafase.ir/post/31
...-اسفند90
رضا امیرخانی (+) متولد 1352 است. 45 مورد از یادداشتهای هفتگی او در نشریه الکترونیکی لوح (وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی) از مجموع 80 یادداشتی که در فاصله سهچهارساله 81 تا 84 (29 تا 32 سالگی او) نوشته شدهاند، در این کتاب (+) گرد هم آمدهاند. این کتاب به چهار بخش تقسیم شده است: الواح، امکنه، اجتماعیات و فرهنگ.
اگر به مهارت نویسندگی امیرخانی کاری نداشته باشیم، اگر به وابستگی احساسی عقیدتی او به اهلبیت علیهمالسلام کاری نداشته باشیم، حتی اگر او را در جرگه نویسندگان متعهد انقلاب اسلامی طبقهبندی نکنیم، همین دو دلیل که او بسیار سفر میرود و خوب مینویسد، برای مطالعه آثار او کافی است.
برخی یادداشتهای پراکنده سرلوحهها را قبلا به صورت پراکنده خوانده بودم، اما با توقف و سپس تاخیر دو ساعته تهران- شمال روز یکشنبه توانستم، آن را در قطار و با کمال آرامش یکبار منسجم بخوانم.
خدا رضا امیرخانی را برای اسلام، انقلاب اسلامی و مردم ما نگهدارد.
با این حساب از کتابهای رضا امیرخانی، «ناصر ارمنی» مانده که منسجم نخواندهام و جانستان کابلستان که وسط خوندنش، غیب شد!