جهت سهولت دسترسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن سيصد و هفتاد و پنج نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
390
دو لقمه خاطرهي سبز: سيندخت 136
http://sindokhtane.blogfa.com/post-183.aspx
سيندخت-خرداد 88
بخشی از کتاب "بیوتن"رضا امیرخانی :
از ایران زدیم بیرون دیگر... چرا آخر؟
خ م ی ن ی به ما یاد داد که وسط جنگ ، هر روز صبح بلند شویم و دستمان را بگیریم به زانوی خودمان و بگوییم یاعلی...بگوییم یا خدا...بعد رسیدیم به جایی که صبح به صبح بایستی می گفتیم یا د و ل ت...مثل همین الان که باید برویم واشنگتن و دفتر حفاظت منافع و بگوییم یا د و ل ت... آرمیتا نگاهی می کند به تپه های سبز اطراف های-وی نود و پنج و پوزخند می زند:
خب...توی آ م ر ی ک ا هم که نمی گویند یا علی...نمی گویند یا الله...حتی نمی گویند یا جی زز! این جا هم صبح به صبح می گویند یا...
آرمیتا نمی داند در آ م ر ی ک ا صبح به صبح چه می گویند.اما حاج مهدی می داند.جواب می دهد:
توی آ م ر ی ک ا صبح به صبح می گویند یا خودم! من فکر می کردم یا خودم بهتر باشد از یا د و ل ت ! یا خودم را یک جورهایی می شد تبدیلش کرد به یا علی..اما یا د و ل ت با هیچ سریشی نمی چسبد به یا علی...
========================================
389
مجلهي پنجره (ش2،ص55): چند سال صبر كنيم كافي است؟
...
محمدحسين بدري-ارديبهشت 88
ما معمولا مدتي بعد از شروع هر مسابقهاي وارد ميشويم...در قضاي داخل هم همينطور است. ويژخنامهي نوروزي فلان روزنامه وابسته به جريان روشنفكري در گزارشي كه درباره چاپ كتباهاي حوزه ادبيات سال 87 ميدهد، به راحتي از خير عنوان بيوتن رضا اميرخاني ميگذرد. كتابي كه در حوزه خود جزو يكي دو كتاب پرفروش سال گذشته است و بيشترين تعداد جلسههاي نقد مخاطبان را به خود اختصاص ميدهد. عيبي هم ندارد و كسي به اين ماجرا اعتراض نميكند. اما مديران بيشتر روزنامههايي كه از محل بودجههاي عمومي كشور اداره ميشوند و ظاهرا بايد در پارادايم انقلاب اسلامي قدم بردارند نويسندگان خود را به پرداختن به همه سليقهها تشويق ميكنند و اين طور ميشود كه...
========================================
388
پارسينه: "بي وتن" رضا اميرخاني تحقير يك تمدن است
http://www.parsine.com/pages/?cid=7717
...-خرداد 88
من شاید بتوانم در مورد فیلم ها مطلب سر هم کنم اما مطمئنا در مورد کتاب ها نخواهم توانست! تنها جمله ای که می توانم در مورد این کتاب بگویم اینست که: “بی وتن تحقیر یک تمدن است”.
برای این تحقیر لازم نیست امیرخانی دیالوگی در دهان ارمیا بگذارد یا او را با خشی وارد مباحثه کند. نفس کنار هم گذاشتن این دو فرهنگ خود به نتیجه ای تحقیر آمیز می انجامد. همین که مدونا را کنار مولانا بگذاریم (نمادهای شاخص فرهنگی این دو جامعه)، عشق را کنار آرمیتا و علم و اندیشه و تحقیق را کنار خشی مثل آنست که مقایسه ای خنده دار انجام داده ایم.
تمدنی که امیرخانی توصیف می کند ناقص است و منگل، منگل از فهم هر آنچه که رنگ آسمانی و الهی دارد. زیباترین نمایش این منگلیسم صحنه ی شکوهمند ارمیا و پارکومترهاست و رانندگانی که هر چه بیشتر در فهم رفتار ارمیا تلاش می کنند گیج تر و منگ تر می شوند. درپایان قصه وقتی سیستم از درک این موجود عجیب و ناشناخته (لحظه ورود او به گیت فرودگاه را به یاد بیاورید) عاجز می ماند برای پوشاندن تناقض های ذاتی خود به حذف آن همت می گمارد…
پانوشت: اگر کتاب را خوانده اید احتمالا احساس کرده اید که چیزی کم دارد. احساس شما درست بوده است. اگر مصاحبه های امیرخانی را دنبال کرده باشید متوجه نیم گم شده ی کتاب خواهید شد. نیمه ای که امیرخانی آن را به دلیل مصلحت اندیشی های سیاسی حذف کرده است. نیمه ای که اسم کتاب را با زیبایی بیشتری معنی خواهد کرد: بی وطن…
========================================
387
من، تربچه و آقاي عزيز: كتاب خواني
http://mamankhanoomi.persianblog.ir/post/3/
...-ارديبهشت 88
امروز که داشتم کتاب بیوتن امیرخانی رو میخوندم اونم خونه مادرشوهرم! بنده خدا فکر کرده بود کتاب درسیمه! نمیدونم بعد که فهمید چه فکرایی کرد!!
عشق ارمیا هم برام جالب بود و هم کمی عجیب اینو به خاطر ازدواج نیمه سنتی ام نمیگم چون از اولش هم همیشه اینو به خودم و بقیه میگفتم که آدم باید عاقلانه ازدواج کنه و عاشقانه زندگی، کاری که ارمیا بر عکس داره انجام میده!
========================================
386
مهر: زمينههاي حرفهاي شدن نويسندگي در ايران فراهم شده است
http://www.khabarfarsi.com/news-618079.htm
مجيد قيصري-خرداد 88
این نویسنده در گفتگو با خبرنگار مهر ضمن بیان این مطلب گفت: نوشتن یک شغل و حرفه است و باید به سمت حرفه ای شدن نویسندگی رفت. چه بسا امروز در ایران نویسندگانی هستند که حرفه ای کار می کنند و از راه نوشتن نیز ارتزاق می کنند.
وی افزود: موانعی که حداقل از یک دهه اخیر وجود داشت کم کم برطرف می شود . زمانی شمارگان پایین کتاب یکی از موانع بود اما در سالهای اخیر شاهدیم بازار کتاب رونق زیادی پیدا کرده و برخی از آثار مثل آثار رضا امیرخانی، حبیب احمدزاده و حسین سناپور با شمارگان متعدد منتشر می شود و فروش خوبی هم دارد.
قیصری در ادامه تصریح کرد: به هر حال پیش از این ساز و کار حرفه ای شدن نویسندگی فراهم نبود اما اکنون به سمت حرفه ای شدن می رویم. برخی در این راه از خود مقاومتهایی نشان می دهند اما تجربه نشان داده هیچکس نمی تواند جلو این روند را بگیرد.
نویسنده مجموعه داستان "گوساله سرگردان" با بیان اینکه نویسندگان باید براساس نیازهای مخاطبان بنویسند یادآور شد: باید فاصله ای که میان نویسنده و مخاطب وجود دارد برداشته شود تا نویسندگان بتوانند نیازهای مخاطبان را بسنجند. برخی از موانع هنوز وجود دارد، مثل ممیزی کتاب اما نمی توان همه تقصیرها را به گردن نهاد خاصی انداخت. نویسندگان ما باید همت بیشتری به خرج دهند و تلاش خود را بیشتر کنند.
وی ادامه داد: گمان نمی کنم نویسنده تنها باید در خانه بنشیند و در برج عاج به کار نویسندگی بپردازد. خیلی از نویسندگان برجسته غرب نیزمثل ویلیام فاکنر و فرانتس کافکا در کنار نویسندگی شغل دیگری داشتند، اصلا داشتن حرفه دیگر در کنار نویسندگی موجب می شود نویسنده با فضای بیرون و مردم پیرامون خود ارتباط بیشتری داشته باشد.
قیصری در پایان با تاکید براینکه حوزه نشر باید خصوصی شود اذعان کرد: دولت نباید نقشی در حوزه نشر داشته باشد و تنها باید ناظر باشد. مطمئنا با خصوصی شدن حوزه نشر کم کم زمینه برای حرفه ای شدن ایجاد می شود.
========================================
385
ايسنا: خواننده در پايان بيوتن احساس خوشحالي ميكند
http://khouzestan.isna.ir/MainKhouzestan/NewsView.aspx?ID=News-67100
اكبر صحرايي-خرداد 88
يك داستاننويس گفت: رمان "بيوتن" رضا اميرخاني فرهنگ ايران و فرهنگ منطقه آمريكا را مقايسه ميكند و با خواندن آن خواننده از زندگي در ايران خوش حال ميشود.
اكبر صحرايي در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان در نقد كتاب "بيوتن" اظهار كرد: رمان " بيوتن" نسبت به كارهاي قبلي اميرخاني اثري پختهتر است كه نشان از طي شدن مراحل حرفهاي نويسندگي اين نويسنده دارد. اين اثر آمريكا را به تصوير ميكشد و نويسنده كاملا با فضاي آمريكا آشنايي داشته است.
او اظهار داشت: فرم اثر ساده و رئال است. حدود 10 شخصيت اصلي دارد كه به خوبي شخصيتپردازي شدهاند اما دغدغه عمده اميرخاني به نقد گذاشتن جامعه آمريكا از لحاظ فرهنگي، اجتماعي و حتي سياسي است و در ادامه قياسي بين فرهنگ ناب ايران و فرهنگ منحط و يا ماشيني غرب دارد.
وي بيان كرد: مخاطب در پايان اين رمان تحت تاثير فرم و شخصيتپردازي خوب اين رمان قرار ميگيرد و خواننده بيطرف از اين كه در ايران زندگي ميكند، خوشحال ميشود و خوشحالتر از اين كه در فضاي ماشيني غرب كه كمتر از انسانيت و محبت بهره ميبرد، زندگي نميكند.
او در خصوص ايرادات اين رمان گفت: حجم اين رمان ميبايست كمتر ميبود. همچنين چون رمان در طول چند سال نوشته شده فصلهاي رمان دچار پارگي در فرم شدهاند.
صحرايي افزود: نوع ويرايش كار جدانويسي است كه در اثر بيش از حد ديده ميشود به نوعي كه كلمات دو جور خوانده ميشوند. از طرفي، روال منطقي شخصيتپردازي به خوبي رعايت نشده است.
او در خصوص بخش جنگ اين رمان گفت: در بخشهايي كه داستاننويس به جنگ و دفاع مقدس ميپردازد هنوز پخته نيست و نيازمند تسلط بيشتر نويسنده بر اين مقوله است. اطلاعات نويسنده در اين زمينه دست دوم و غيرمستقيم است و اين موضوع با در نظر گرفتن سن نويسنده طبيعي است.
========================================
384
جامِ جم: وقوف در مناي هزار اسماعيل
http://jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100907582596
محمدصادق دهنادي-خرداد 88
براي رسيدن به كناره اروند رود،فضاسازي خوبي شده است. مثل ستون نظاميحركت ميكنيم تا از ميانه نيزارها به كنار اروند برويم.
در ميان اين فضاسازي، بازارچه فروش محصولات فرهنگي كميحال خوش ما را به هم ميزند، اما بد نيست وقتي ميان اين همه هويت ماندگار، بيوتن اميرخاني را نيز ملاقات كني تا عاقبت آدمهاي پس از جنگ شهيد باكري را بهتر بفهمي.
موقع بازگشت كمي زودتر باز ميگردم، اما حدود يك ساعت بايد معطل بمانيم.
========================================
383
شاعرانهها:
http://www.shaeraneha.com/weblog/archives/2009_05.html
سيامك بهرامپرور-ارديبهشت 88
مقاله ای در مورد نقش زبان در رمان «بیوتن» رضا امیرخانی نوشتم که در شماره بعدی ماهنامه کتاب همشهری ، که نشریه خوبی ست برای دوستداران داستان ، منتشر می شود .
========================================
382
يك اتفاق ساده: بيوتن
http://mohtataneh.blogfa.com/post-7.aspx
م مجدم-ارديبهشت 88
كتاب "بيوتن"
"اولين چيزي كه به ذهن خواننده ميرسه اينه كه نويسنده براي جلب توجه و فروش بيشتر كتاب، "بيوطن" رو به اين صورت نوشته"، اين عبارت رو از متن كتاب برداشتم.(نقل به محتوا) در طول داستان به انحاي مختلف سعي شده به كلمه بيوتن اشاره بشه!
1- بيوتن! همون بيوطن(با غلط املايي)! تو نامه سوزي ميخونيم كه "تاي" وطن براي اين دسته داره كه بتوني با دست بگيريش، ولي وتن من "ت"ش دسته نداره چون بايد با تمام وجودم بگيرمش.
2- وتين! رگ گردن! كه به شكل هاي مختلف خودش رو به "بي وتين" و "بي وتن" ميرسونه!
3- بيوتن! همون بيوتٍ (با غلط بياني)
همه اينا رو كه بذاريم كنار، "بيوتن"، آخرين رمان "رضا اميرخاني"ه! نويسنده نسبتا جواني كه به سرعت با سبكي جديد وارد عرصه نويسندگي شد. "ارميا"، "من او" و "دشت نشا" (مقاله بلند) از اثار ديگه ي اونه كه محبوبيت زيادي پيدا كردن. متن اميرخاني يك متن تركيبيه تركيبي از "جنگ و دفاع مقدس"، "جامعه امروزي(در ملموسترين حالت)" و "كلام قرآن"! و با نثري هنرمندانه اينا رو به هم پيوند ميده! بازي با كلمات و دقت بر روي شكل نوشتاري كلمات و حتي شكل بياني اونها، باعث ميشه كه يك كلمه يا يك تركيب در جاي جاي متن با معاني و كاربردهاي مختلف به كار بره و خواننده، دقت و تيزبيني نويسنده رو تحسين كنه. شايد اين شيوه نگارش رو بيشتر تو آثار "وبلاگ نويس"هاي حرفه اي بشه پيدا كرد ولي هنر نگارش يك داستان بلند به اين سبك، (با سبك نگارشي اميرخاني) كار جالبي از كار درميآيد.
"بيوتن" داستان "ارميا معمر" بسيجي گردان بيست و چهاره (بارها تو داستان اشاره ميشه كه "ارميا معمر" همون نام شخصيت اصلي رمان "ارميا"رو داره) كه به نيويورك ميره براي زندگي! داستان مرور خاطرات و ديدن تناقضات تو ذهن اونه! نويسنده با تبحر خاصي از كازينوي لاس و گاس به قطعه 48 بهشت زهرا ميره و از اونجا به سنگر و چندين جاي ديگه و بعدش بر ميگرده به آمريكا. داستان به صورت اپيزودي و قطعه قطعه جلو ميره و انواع فلش بك ها به خاطرات يا وقايع مختلف. علاوه بر شخصيت ها، خود نويسنده هم حق اظهار نظر در طول داستان رو داره و براي خودش يك شخصيت "مفسر يا توضيح دهنده" قايل شده. هركدوم از شخصيت هاي داستان به دقت طراحي شدن، كه در شرايط مختلف، بشه انتظار رفتار خاصي رو ازشون داشت.
ويژگي بارز "بيوتن"، اشاره به تناقضاتي است كه براي مسلمون هايي(بعضي از شخصيت ها از اعراب هستند) كه ساكن نيويورك هستن پيش اومده و راه حل هايي كه براي اون پيدا كردن. شايد هم توجيهاتي كه براي اون پيدا كردن! براي همين از يك شخصيتي استفاده شده كه نماز شبش ترك نشده و اون طرف همسرش كه سال هاي تو آمريكا زندگي كرده و به شيوه ي زندگي تو اونجا عادت كرده. "دو سر طيف" بودن اون ها به جذاب تر شدن داستان كمك ميكنه و تعاملات رو دشوارتر. اينكه ماجرا تو ماهاي رجب و شروع مي شه و بعد شعبان و بعد رمضان و عيد فطر كمك ميكنه نويسنده در جاي جاي داستان به نوعي اعتقادات خواننده رو زير سوال مي بره و اون رو به فكر وا مي داره و چندين استدلال "نفي كننده" و "تاييد كننده" (از قرآن و از بزرگان) ارائه ميده، بعد از اون ارميا يك سر طيف قرار مي گيره (كه البته با جلو رفتن داستان طرز رفتارش با اعتقادش نميخونه) و بقيه در سر ديگه طيف. به اين ترتيب خواننده مي بينه كه خودش هم حق انتخاب داره و ميتونه به هر جاي اين طيف بچسبه. نه به اون شوري شوريه ارميا نه به اين بي نمكي بقيه.
آخرين نكته اي كه راجع به بيوتن به ذهنم ميرسه اينه كه، اطلاعات بالاي نويسنده همواره به رخ خواننده كشيده ميشه. جزئياتي كه از شهر نيويورك يا لاس و گاس و خيلي جاهاي ديگه امريكا بيان مي كنه(از معماري ها و از تاريخ اون ها) و آشنايي با slangهاي آمريكايي (تركيب انگليسي و فارسي در جاي جاي داستان) و انواع مناسبت ها و رسوم اونجا يك طرف، تسلط به متن قرآن و استفاده ي به جا از اون ها و بازي با كلمات (مخصوصاع ربي) يك طرف و كلي اطلاعات جانبي (از فلاسف گرفته تا شعرا تا مدونا و ...) كه به فراخور بيان مي كنه.
پيشنهاد مي كنم اين كتاب رو بخونيد.
========================================
381
ساده بگم دوست دارم: زشتوي اخموي خرمالوي پيرزن
http://bename-sara.blogfa.com/post-61.aspx
داداشي و آبجي خانم-ارديبهشت 88
می دونستی بری آمریکا اگه یه پسر ایرانی یا یه دختر ایرانی تو رو ببینه چی کار می کنه؟؟؟؟
هان؟؟؟ چی؟؟؟ عاشقت میشه؟؟؟ سکته می کنه؟؟؟ دق مرگ میشه؟؟؟
نه بابا رضا امیر خانی نوشته تو بی وتن وقتی ارمیا وارد آمریکا شد یه زن افسر که می فهمه ارمیا ایرانیه
میره طرفش و میگه....دستت رو رو بزن روی دستم.....
ارمیا مث اخفش خشکش می زنه.... و تو همون حالت گیجی زن افسر ایرانی دست ارمیا رو می ذاره تو
خودش و میگه به سرزمین ارزوها خوش اومدی.....
خوب کچل اونا که میآن می گن خوش به حالت از دلت خبر ندارن که....
من که خوب میشناسمت.... می دونمت چه مرگته....پس برا من دیگه جر زنی نکن...ما خودمون جزو
تاپ-تِن های نمره یک دنیاییم....
اگه داییت اینا از رضا امیرخانی چیزی نخونده باشن نصف عمرشون بر فناست....
دیگه چی بگم؟؟؟
========================================
380
توتستان: نوستالژيا
http://totestan.mihanblog.com/post/28
محمدرضا آزادي-ارديبهشت 88
نوستالژیا چیست وبه چه کار می آید؟
این موارد معمولاُ درلیست بهترینهای شخصی ما قرار می گیرند. در اینجا من تعدادی ازاین قبیل موضوعات که برای خودم نوستالژیا شده اند را می آورم شاید کمی تا قسمتی جذاب باشد.
بهترین رمانها,داستانها(نیمه بلند و کوتاه),نمایشنامه هاو کلاُ ادبیات داستانی نثر ایران:
بیوتن اثر رضا امیرخانی(رمانی در حد خداحافظ گری کوپر رومن گری.متفاوتترین رمانی که تاکنون در ایران خوانده اید)
========================================
379
من نوشت: آلبالا ليل والا
http://manneveshteha.blogfa.com/post-1.aspx
من-ارديبهشت 88
اینجا: یکی از خطوط متروی ام القرای جهان اسلام!یاد بیوتن امیرخانی می افتم، همانجا،آنجا که سیلور منش در ینگه ی دنیا از صبح تا شب یک بند تکرار می کند آلبالا لیلوالا! و به ازای هر ذکرش سکه ای دریافت می کند!
اینجا: زن یک بند تکرار می کند:"خانوما ویفر تازه دارم، تازه و سالم و بهداشتیه خانوما!همین امروز صبح از کارخونه گرفتم!ده تاش هزاره خانوما،تازه و سالم و بهداشتیه خانوما!"
دخترکی که کنار دست زن ایستاده و دستش را از ترس گم شدن از دستان مادرش جدا نمی کند میمون وار و البته به غلط تکرار می کند: 10تا ویفر تازه و بهداشتی دارم خانوما!!!1000تومنه!بهداشتیه خانوما!
... دخترک خوشحال از این همه پررویی از ته دل می خندد!و مادرش به ازای هدیه لبخند پر مهرش را پیش کش دخترک می کند! و من زیرلب میمون وار اما درست تکرار می کنم :آلبالا لیلوالا!
========================================
378
بيداري: زمان
http://bivatan88.blogfa.com/post-6.aspx
الهه-ارديبهشت 88
ساعتم را نگاه می کنم.نزدیک نیمه شب است.
دیسکو ریسکو هم مثل کازینوها ساعت دیواری ندارد ،
برای اینکه مشتری ها گذر زمان را حس نکنند و غافل باشند...
( بیوتن،رضاامیرخانی )
من هم دلم می خواد توی عاشقانه هایم با تو ثانیه معنا نداشته باشد...
منم دوست دارم غافل باشم.
هر چند من غافل باشم یا نباشم تو همیشه هستی...
یا علی...
========================================
377
سفري در هستي: فرصتي در سفري در هستي
www.rahgozarehasti.blogfa.com/88024.aspx
هادي رهگذر-ارديبهشت 88
ولی مگه میشه نخونی. مطمئنم میخونیش. چون همه ی ما تو این سفر هستی، همسفریم. و در قبال همسفرامون مسئولیم. من اصلا بازی برد/برد که این روزا زیاد مطرح میشه رو قبول ندارم. من فکر میکنم ما تو این سفر باید تو بازی برد/برد/برد/......./برد/... بازی کنیم. بقول امیرخانی زیاد شعاری شد (بیوتن).
========================================
376
پگاه حوزه: غم غربت و از خود بيگانگي
http://www.pegahhowzeh.com/official/2204/view.asp?ID=616695
رحمت حقيپور-ارديبهشت 88
مي گويند تكرار كسالت آور است، اما اين گزاره در هنر و ادبيات كه به لحاظ موضوعي، مجموعه اي از تكرارها را در بر ميگيرد، چندان مصداقي پيدا نميكند. هنرمند، دست به هر سوژه اي كه بزند، يحتمل پيشتر از او در شكل و بياني ديگر، گفته آمده است. همين نكته دشواريِ كارِ او را دو چندان ميكند؛ حالا باز آفرينيِ موضوعي تكراري مي بايد به شيوه اي انجام گيرد كه در نگاه نويسنده و مخاطب، جلوه اي بكر و تازه داشته باشد. در واقع معيار و ملاك مطلوب بودن آثار هنري را ميزان قوت و زيبايي ي شيوه اي تعيين ميكند كه هنرمند به وسيله ي آن، انديشه اي را نقش زده است. آنچه كه در رمان «بيوتن» آخرين رمان «رضا امير خاني» گفته مي آيد، تراژدي زندگي گروهي از مهاجران ايراني است كه در امريكا، به غم غربت و از خود بيگانگي گرفتار آمده اند؛ همان دغدغه اي كه بعد از انقلاب، براي بسياري از نويسندگان وطني، به نوعي وجود داشته است. نام هاي آشنايي مثل تقي مدرسي، گلي ترقي، اسماعيل فصيح و محمود گلابدره اي با همين دستمايه، آثاري نوشته اند كه در نوع خود قابل درنگ و تامل هستند. اما آنچه كه كار «اميرخاني» را متمايز نشان مي دهد، حجم، گستردگي، نوآوري در ساختار و حتي رسم الخط، تعدد شخصيتها و خرده روايت هاي گيرا و پر كششي است كه يكي از ويژگي هاي معنايي رمان يعني (مانايي حوادث و شخصيتها) را در ذهن خواننده شكل مي دهد. در «بيوتن» رگه هاي مشخصي از آثار ديگر «اميرخاني»، به ويژه رمان «من او» را مي توان پيدا كرد. (سيلور من)ها يا همان مردان نقره اي كه گونه اي مدرن از تكديگري را نمايش مي دهند، خواننده را به ياد گداهاي رمان «من او» مي اندازند كه اگر چه جزو شخصيتهاي فرعي داستان بودند، ولي با قدرت پردازش نويسنده، چنان در لايه هاي ذهن مخاطبان رسوب كرده اند كه مرور زمان نمي تواند آنها را پاك كند.
«ارميا» نام اولين رمان نويسنده بود؛ و حالا نام شخصيتِ اصليِ رمان «بيوتن» است. او كه سالهاي انقلاب و جنگ را پشت سرگذاشته، گذارش به ينگه دنيا مي افتد. فصل افتتاحيه رمان، با تصويري از «سيلور من» نماد فقر مدرن، شروع مي شود: «مادر دست در كيف ميكند و سخاوتمندانه يك سكه ربع دلاري نقره اي رنگ به كودك مي دهد تا برود و بيندازد در كاسه گدايي مرد نقره اي. كاسه نقره اي كنار بساط سيلور من است. كنار چند روزنامه نقره اي، يك ساك دستي نقره اي و يك ضبط صوت دو بانده نقره اي. سيلور من دكمه ديگري را فشار مي دهد: گادبلس يو(خدا به ات بركت بده...)ص8».
در محوطه ورودي ترمينال پروازهاي دلتا، آرميتا و خشي، براي استقبال، منتظر ورود ارميا هستند. آرميتا با رفتار خود نشان مي دهد كه بسيار بي قرار ارمياست. فرودگاه جي.اف.كي. نيويورك با آن فضاي تازه داستاني اي كه دارد، خود به خود اسباب جذب و همراهي مخاطب را با ماجراهاي داستان فرا هم مي آورد. چنين حال و هواي جديدي به طور خود كار، آدمهاي جديد و فرهنگ هاي جديدي را وارد صحنه خواهد كرد كه تقابل و تعامل آنها با يكديگر، توالي حوادث و خرده روايتهاي داستان را عينيت مي دهد. يكي ديگر از ويژگيهاي مهم «بيوتن» كه شايد در آثار داستاني ديگر كمتر به چشم بيايد، مواجهه خواننده و حتي شخصيتهاي داستان، با علامت سؤالهاست؛ سؤالهايي هستي شناختي، كه هر ذهني را با خود درگير ميكند.
«ارميا كيست؟؟!» اين سؤال را هم ارميا و هم مخاطبِ داستان، بارها از خود ميپرسند... نويسنده، طرح از پيش آماده اي براي هويت دادن به اين شخصيت ندارد كه منش او را از طريق اعمال تعيين شده اي، براي مخاطب آشكار كند. او فقط قصه اش را تعريف ميكند؛ قصه به معناي عام كلمه كه متاسفانه اين روزها در ادبيات داستاني ما خيلي كم به چشم ميخورد. «بيوتن» رماني است كه همه شخصيت هاي آن لامحاله با خود و ديگران درگيري دارند؛ و اساس روايت داستان در بستر همين درگيريها قوام پيدا كرده است.
استفاده از گزاره ها، جمله هاي قصار و آواهايي كه به صورت نوعي تكرار و ترجيع در جاي جاي متن مي آيد، از تمهيدات ظريفي است كه نويسنده با كاربرد مناسب آنها، اين درگيري هاي دروني و بيروني را پيش مي برد، مانند :
«و ديگر آسمان را نخواهي ديد».
«بايد با آرميتا حرف بزنم...»
«بنده شناس، ديگري است.»
«قبله حاجات مني لاس و گاس
كعبه آمالِ مني لاس و گاس...»
«يك سيلور كوارتر، كسي را نكشته است اما به يك سيلور من زندگي ميبخشد»
«البالا ليل و الا...»
ارميا، از طرفي با نيمه مدرن و نيمه سنتي خود، درگيري دروني دارد؛ و از طرفي هم درگيري بيروني او با آدمها و جهاني است كه همه ارزشهاي انساني او را ناديده گرفته اند. او نميخواهد در چرخه اين ابتذال غربي، گرفتار بماند و به شخصيتهاي بي هويتي مثل خشي، مياندار، جاني و... استحاله پيدا كند. ارميا با آرميتا ازدواج ميكند؛ اما همچنان خودش است؛ چه در نيويورك باشد، چه در لاس و گاس، و چه در هر جاي ديگر دنيا، لباسي ساده ميپوشد و گوشت ذبح حلال ميخورد و چشم و دستش را پاك نگه مي دارد و نماز و روزه اش را قطع نميكند. ارميا، عابد و پارسايي تارك دنيا نيست كه براي دوري از گناه و جهنم، خود را در گوشه دنج پنهان كند؛ او انساني است كه در محيطي آلوده و خاكستري زندگي ميكند، اما هرگز در آن حل نميشود. ارزش و آرمانهاي گرامي اش را از دست نمي دهد؛ گيرم كه در اين راه تاوان سختي هم بپردازد، كه ميپردازد... بايد «بيوتن» را خواند و از گيرايي ي يك رمان ايراني، روزها و شبها لذت بُرد..
در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (1-10)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (11)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (12)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (14)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (15)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (16)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند(17)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (18)
|