از اين پس جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن دویست نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
================================
220
خراسان نیوز: ذهن زیبا
http://www.khorasannews.com/PrintNews.aspx?type=6&year=1390&month=1&day=26&id=666652&img=1
...-فروردین90
آدم راستگو، حکما راست ميگويد.
آدم درستکار، حکما درست کار ميکند.
يا علي مددي!
================================
219
ایران توییتر: ...
http://www.irtwitter.com/view/post:174344
ba3-فروردین90
"آزادی یعنی هوا!مهم نیست که بشناسی اش،مهم این است که در آن نفس بکشی.به غریقی که تازه از آب درش آورده اند، نمی گویند که این هوا چند درصدش اکسیژن است، چند درصدش نیتروژن، می زنند توی سینه اش، یعنی نفس بکش! این را به آن هایی می گویم که خیال می کنند با سخن رانی شان باید به ما آگاهی بدهند.آزادی بدیهی است، تعریف نمی خواهد..." "من او" امیرخانی رو می خوندم رسیدم به این پاراگرافش حیفم اومد توییت نکنم
================================
218
خبرآنلاین: در پروسه اعطای مجوز شهید، جانباز و مفقودالاثر داریم!
http://spor.khabaronline.ir/news-138201.aspx
سعید بیابانکی-فروردین90
سعید بیابانکی رمان «من ِ او» رضا امیرخانی را بهترین پیشنهاد برای مطالعه در تعطیلات نوروز 90 دانست و به خبرآنلاین گفت: «یک سال در تعطیلات عید این کتاب را مطالعه کردم که به نظر من خیلی جالب بود. رمان «من او» داستان زندگی علی فتاح است و شروع آن به نوجوانی وی باز میگردد که همزمان با حکومت دوره پهلوی اول و کشف حجاب است.»
بیابانکی در مورد داستان این رمان گفت: « على فتاح محور داستان و البته راوى، قهرمان داستان است که ماجراهاى زندگى خود را، از کودکى تا مرگ، روایت مىکند. او فرزند یک تاجر ثروتمند است و در جنوب شهر زندگى مىکنند. در کودکى، پدر خود را از دست مىدهد و تحت نظر پدربزرگش بزرگ مىشود. در نوجوانى به مهتاب، همبازى دوره کودکى خود، دل مىبندد. ولى این علاقه به ازدواج نمىانجامد. سالها بعد، مهتاب با خواهر على به فرانسه مىروند. خواهر على با یک مبارز الجزایرى ازدواج مىکند. این مبارز ترور مىشود و او و مهتاب به ایران برمىگردند. در زمان موشک باران تهران، خواهر على و مهتاب به شهادت مىرسند. على فتاح نیز بعد از بخشیدن آنچه از اموال پدرى مانده است، فوت مىکند...»
================================
217
مسافر قایق: من اوی رضا امیرخانی
parizad-mosafer.blogfa.com/post-130.aspxx
پریزاد-فروردین90
علی چشمهایش را بست .سعی کرد قیافه مه تاب را به خاطر بیاورد.
-موهایش آب شار قهوه ای، قدش تا این جای من (سرشانه هایش را نشان داد) ،سنش پنج سال کوچک تر،حرف زدنش آرام،ریز بخندد،وقتی می گوید ((علی)) سرش را روی شانه هایش کج کند، لب هایش مثل غنچه ی گل یاس ،اصلش باید بوی یاس بدهد...
-کی با او وصلت کنم؟امروز او آن سر دنیاست..
-دنیا سری ندارد.مشارق و مغاربش روی هم اند.دنیا خیلی کوجک تر از این حرف هاست...
رسیدنت به مه تاب زمان می خواهد،مکان نمی خواهد..
-کی؟
-هر وقت فهمیدی مه تاب را به خاطر مه تاب دوست داری با او وصلت کن! ..
-یعنی چه که مه تاب را به خاطر مه تاب دوست بدارم؟
-یعنی در مه تاب هیچ نبینی به جز مه تاب.اسمش را نبینی ،رسمش را هم...
هر وقت مه تاب چیزی نبود و هیچ بود با او وصلت کن !آن روز خودت هم چیزی نیستی.آینه اگر نثش داشته باشد می شود نقاشی....آینه هر وقت هیچ نداشت آن وقت نقش خورشید را درست و بی نقص بر می گرداند..آن روز خبرت می کنم تا با او وصلت کنی!
جیک1-ای عاقلان دیوانه ام !زنجیر زلف یار کو؟
به شعله های شوق دل ،پروانه دلدار کو؟
جیک2-تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر می شود، دل است!
================================
216
هم و ازواجهم: قانون دل
http://zanedovvom.persianblog.ir/post/100
پری-فروردین90
می تونم شرایطت رو طوری بچرخونم که وضعیتت از اینا بدتر بشه. اینجور موقع ها مدام کتاب «من ِ او» رضا امیرخانی میاد جلوی چشمم. وقتی که آه بقال دغل باز سر کوچه راه میافته و میاد توی خونه و از فرش میگذره و دامن همه ی خانواده ی حاج فتاح رو میگیره. چون دل بقال شکسته. چون خواهر علی ازش خرید نکرده. همین! مهم نیست تو از همه بهتر و درستکارتر باشی. مهم نیست کی بهتره کی بدتر. مهم دل آدماست.
================================
215
دم مسیحایی: من او
http://masihayi.parsiblog.com/Posts/55/%28%28%D9%85%D9%86+%D8%A7%D9%88%29%29/
سمیه ملاتبار-آذر89
سیبی که برسد حکما خودش می افتد ، یابادی می اندازدش ، یا کسی درخت را تکان میدهد ، یا...اینها اصل نیستند ،اصل، سیب رسیده است که حکما خودش میافتد ...
اینها نمونه ای از بندهای پرمفهوم و عمیق این رمان بودند که فکر کنم باید ماهها نشست و ریزبینانه درخود حلاجی کرد. کجا بودم؟ عاشق را میگفتم یا من او را یا علی را یا مهتاب را ، یا خودم را یا او را ، آبشار قهوه ای را یا درویش مصطفا را و یا پیرمرد وپیرزنی که 20 سال مات نگاه هم بودند و ازدواج نکردند را .نمیدانم ولی میدانم به قول نویسنده عاشق کتاب ((من او )): عاشقی که هنوز غسل نکرده باشه حکما عاشقه ، نفسش هم تبرکه .......
تقدیم به عزیزی که هدیهام نمود
هوار تا دعا محتاجم . یا علی مددی
================================
214
و عبور باید کرد: لرزه
http://oubooor.blogfa.com/post-54.aspx
مانا-اسفند89
*.تنها بنايي که اگر بلرزد ، محکمتر مي شود ، دل است...
{رمان منِ او از رضا امیرخانی}
================================
213
ضد پیشنهاد: محض پیشنهاد
http://antipishnahad.blogfa.com/post-5.aspx
امیرعلی-اسفند89
نوروز در پیش است و فرصتی برای بازیابی و نوروز سال گذشته با "بیوتن" چقدر برایم جذاب بود!! دلم می خواست برای نوروز در پیش هم یک بیوتن داشتم ولی حیف که همان بیوتن را هم ندارم و به عاریه دادمش!! هر چه تلاش کردم کتاب سرلوحه ها را گیر بیاورم نشد و اصلا حوصله ویژه نامه های نوروز مجله ای مثل همشهری را ندارم و منتظر رمز عبور و ویژه نامه جام جم و پنجره هم نیستم! در این کساد بازار بهترین کتابی که پیدا کردم رمان "نامیرا" صادق کرمیار بود و البته اخیرا چند رمان خوب درآمده که فعلا دسترسی بهشون نیست.
اگر اوضاع شما هم مثل من کساد بود "من او" ، نفحات نفت، و حتی "نه ده" پیشنهاد می شود!!!
================================
212
شبتاب: من او
http://saeedbekas.blogfa.com/post-95.aspx
سعید-اسفند89
نمیدونم زندگیم به شکل خلاء در اومده یا من با خوندن این کتاب اینقدر تغییر کردم
کتاب در عین حال که خوب تموم شد غم انگیز بود
در عین حال که تو10صفحه اول همه داستان رو توضیح داده بود اما نمیذاشت از پاش بلند شی
جاذبه داشت!
بیخیال اصلا کتاب به من چه؟به قول نویسنده عجب کار هجویه نویسندگی
این روزا حسابی اشفتم میدونی دیگه هیچی برام مهم نیست دیگه سعید سابق نیستم
...
اااااااااااااااه عجب کار هجویه نویسندگی
به قول کریم: شاید روحم گه مرغی شده باید به قول میرزا خوب غذا بخورم تا روحم تقویت شه همه چی درست میشه
به قول درویش مصطفی:من عشق فعف ثم مات مات شهیدا
چه ربطی داشت
مگه باید ربط داشته باشه؟
مگه تو زندگی چیزی به چیزی ربط داره که این بخواد ربط داشته باشه
هفت کور دور دنیا رو گشتن ما هنوز دور خودمونیم!
اخ که دلم درویش مصطفی میخواد
اخ که دلم نصیحتهای نابشو میخواد
اخ که دلم علی فتاح میخواد
اخ که دلم یک عدد رضا امیر خوانی میخواد که صب تا شب برام بنویسه
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ
عجب کار هجویه نویسندگی
منکه نویسنده نیستم
اینا رو هم ننوتم
این کلمات رو روی کاغذ بالا اوردم
اوغ زدم
از ته دل
خودمو خالی کردم
وای که چقدر احساس سبکی میکنم
ببخشید اگه استفراغم پیرهنتو کثیف کرد!
درضمن1.میدونم که هیچی نفهمیدی
نبایدم بفهمی
چون اینا نشون دهنده اشفتگی های منه که داره شعله میکشه
برو من او رضا امیر خانی بخون تا بفهمی چی میگم بعدشم بی وتن رو بخون بعدشم داستان سیستان رو(همشون از رضا امیر خانیه)
...
ااااااااااااای مهتاب جونم دورت بگردم که کباب شدی!
...
...
درضمن6.تو رو خدا رمان (من او)و(بی وتن)رضا امیر خانی رو بخونین
================================
211
مهریزی: من او
http://mehrizi.org/index.php?option=com_content&view=article&id=8:2009-07-25-13-02-36&catid=3:books&Itemid=7
مهدی مهریزی-بهمن89
راستش حالم ازین رمان بهم میخوره.البته اخرین باری که دیدمش به چاپ سی ام رسیده بود ولی
اصلا ازین گونه ادبیات های معاصر و مخصوصا این مدلش خوشم نمی آید. این کتاب لعنتی رو اون هفته آخر کنکور خوندم ولی دلیل دوست نداشتنم این نیست. سبک داستان که البته اغلب کارای امیرخانی همین سبکند مدرن، شاید به این معنی که به نظر حقیر نویسنده آشفته افکارش رو همونجوری که هست روی کاغذ میاره و انواع به اصطلاح خلاقیت ها رو روی کاغذ مثل صفحه سفید گذاشتن و نوشتن کلمات با املای دلخواه و ...می یاره. این رومان رو برای کسایی که سرشون برای افه گذاشن خوندن رمان های خرچنگ در غورباقه درد میکنه توصیه میکنم. اما از نظر من نویسنده های این رمان ها کسانی هستند که به دلیل عدم توانایی در یافتن یک سناریوی کلاسیک به همراه خلاقیت ویژه برای نوشتن اون و البته هوش بالا اینچنین می نویسند. من از طرفداران پر و پا قرص ادبیات جدیدم ولی از نوع کارهایی که سهراب سپهری انجام می داد و از نوع تنزهای مدرن و دارای اسلوبی که مرحوم شهید سیرجانی (که به نام منافق کشته شد)می نوشت. به هر حال این کتاب از نظر تراوش های خلاقیت مانند یک نویسنده برای یک رمان مدرن چیزی کم ندارد. این کار منو یاد کار روبان قرمز می اندازه که خود حاتمی کیا هم همیشه سکوت می کنه که چی ساخته!!!!!
================================
210
پزشکی 89: گذر
http://pezeshki-89.blogfa.com/
افشین حیدری-بهمن89
همه چیز میگذرد. اصلاً دنیا محل گذر است؛ گذرِ پامنار، گذرِ خاننائب، گذرِ قلی، گذرِ مستوفی، گذرِ لوطیصالح، گذرِ کریمرود! این یکی را از خودمان درآورده بودیم. کریم کنار بازارچه تنگش گرفته بود، به ما گفت آن طرف را نگاه کنید. تا ما سرمان را برگرداندیم، بیرودربایستی شلوارش را کشید پایین. لنگ و پاچهی نیقلیانیاش را بیرون انداخت و کنار راستهی ماستفروشهای شاهپور (...).بعد هم گفت: «به قاعدهی یک رودخانه راحت شدم!» از آن به بعد به آنجا میگفتیم گذرِ کریمرود! نمیدانم، اما شنیدهام بعدها این قضیه زبان به زبان گشته و بقیه هم بدون اینکه بدانند، به آنجا میگویند کریمرود! خدا را چه دیدهای، شاید هم فرداروز یک هیأتِ بلندپایه از محققین ثابت کنند که قدیمها از اینجا رودخانهای میگذشته بهنام «کریمرود». خیلیها هستند که سرشان درد میکند برای همین حرفها. بگردند و از میان تاریخ، حرف در بیاورند، انگار نمیدانند که همه چیز در گذر است...
-منِ او/رضا امیرخانی/نشر سوره مهر
================================
209
برف: کرج
http://kdhaghh.papai.ir/2010/12/05/%DA%A9%D8%B1%D8%AC/
...-آذر89
...
خوش حال بود که در دلش چیزی دارد که می تواند بلرزاندش.” ۱۲۰ “
تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر می شود ، دل است! دل آدمی زاد. باید مثل انار چلاندش تا شیره اش در بیاید… حکما شیره اش هم مطبوعه؟ ” ۱۲۲”شاید بگید این نوشته ها چه ربطی به عکس های بالا که گرفته ام دارد . هیچ ربطی ندارد . چون کتاب ” من او ” نوشته رضا امیر خانی را به یکی از همکاران داده بودم بخواند و امروز آنرا آورد . گفتم ۲ خط از نوشته هایی که علامت زده بودم برای شما بنویسم . هویجوری…….. و یا شاید…البته امروز هم خیلی خوشحال شدم!
================================
208
من او: سه ساله
http://mosafer13.blogfa.com/post-325.aspx
مسافر-بهمن89
حسن عباسی دارد از انقلاب اسلامی و فرهنگ حرف میزند و گریزی هم میزند به فیلم و سریال های هالیوود... به سریال "فرینج" و "24" و فیلم "اینسپشن" و "شبکه اجتماعی"... از جهان های موازی و مجازی صحبت میکند و انقلاب نرم... از اینکه الان جنگ، جنگ توپ و موشک و تفنگ نیست؛ جنگ قلم و فیلم و ماهواره و وب سایت و وبلاگ است... جنگ یوتیوب و فیس بوک و توئیتر است... می گوید اگر در این نبرد مجهز و آماده نباشیم، شکست حتمی ست... حسن عباسی از جهان مجازی میگوید و من با خودم فکر میکنم حسن عباسی که بود و که هست... داشتم با خودم فکر میکردم او که این وری است، پس اعتقادات و تفکراتش مورد قبول باید باشد... یاد حرف های چند سال پیشش می افتم...
بعد با خودم گفتم پس چرا چند ماه بعد از تولد دو سالگی، به جای اینکه کاملا به حرف بیایی و صحبت کنی، به یکباره لال شدی و همان چند کلمه ای را هم که غلط ادا میکردی، از یاد بردی؟... چرا توضیح دادن دنیای مجازی و زندگی در آن، سخت بود که من هرچه گفتم نفهمیدند... مگه آنها مثل حسن عباسی فکر نمی کردند؟ چرا نتوانستم توضیح بدم؟ چرا امروز سه ساله شدی اما هنوز به حرف نیامدی؟
"امتحانه ها. حکما امتحانه... سخت باش... یا علی مددی..." *
پی.اس1: ღ♥ღ من ِ او ღ♥ღ امروز سه ساله شد...
پی.اس2: * من ِاو – نوشته رضا امیرخانی...
پی.اس3: دل پری دارد این سه ساله ما... لال از دنیا می رود...
================================
207
ایسنا: مطالبات مردم از ادبیات داستانی انقلاب برآورده نشده است
http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1709153&Lang=P
رضا اسماعیلی-بهمن89
او همچنين افزود: اما چون رمان هنر ملي نبوده است و ما متأثر از فرهنگ غربي بودهايم، اكنون در ادبيات داستاني و رمان دچار مشكل هستيم و نتوانستهايم با استفاده از زبان داستان، اين وقايع را بيان كنيم.
اسماعيلي با اشاره به آثار شاخص در حوزهي ادبيات داستاني انقلاب، از رمان «من او»ي رضا اميرخاني نام برد و عنوان كرد: در حوزهي رمان، آثار شاخص انگشتشماري وجود دارد؛ اما در حوزهي خاطرهنويسي و كتابهاي مستند ميتوان به آثاري اشاره كرد.
================================
206
سه الف: خودی کشی، قربه الی الله
3ealef.blogfa.com/post-263.asp
مجدالدین-بهمن89
می دانم بی تدبیری های نیروهای منتسب به انقلاب اسلامی تا کجا باید ادامه یابد! در طرد و تخریب و افشاگری، جسورانه و بی همتا عمل می کنند و در کادر سازی و چهره پروری با ترس و وسواس و احتیاط به میدان می آیند! گویی دنیا به کام شان است و همه چی آرومه!
نقد بسیار تند استاد کاربلد جناب محمدرضا سرشار که در سایت رجانیوز با تیتر "طعنه های جالب{!} سرشار به گلابدره ای و امیرخانی/از بایرامی مایوس شدم" کار شده بود حالم را گرفت. این نقد به بهانه بررسی کتاب "مردگان باغ سبز" محمدرضا بایرامی برگزار شده بود اما عملا به جلسه محاکمه بایرامی و جمعی دیگر تبدیل شد!
جناب سرشار و سایت فخیمه رجانیوز چنان از سر شکم سیری فرهنگی! بایرامی، امیرخانی و گلابدره ای را تحقیر کردند، گویی ما هزاران نویسنده متخصص انقلابی داریم که اگر چند تن از آنها هم رسوا شوند خیالی نباشد! واقعا سوالم از این آقایان این است که مگر چند امیرخانی و بایرامی و گلابدره ای دارد این انقلاب مظلوم؟؟! مگر این کشور چند رمان نویس متعهد دارد که رمانشان به چاپ چندم می رسد؟؟!
واقعا تلخ است! چندتا و نصفی آدم فرهنگی-ادبی داریم که هر کدام شان دیگران را نفی -و نه نقد- می کنند. شهریار زرشناس، امیرخانی را غیر انقلابی می داند. رضا امیرخانی از مجمدرضا سرشار بدش می آید. محمد رضا سرشار، بایرامی و امیرخانی را تحقیر می کند. گلابدره ای که به کل عالم بشریت بد و بیراه می گوید. لابد بایرامی هم شهریار زرشناس را قبول ندارد و همه اینها محسن مومنی را و محسن مومنی ایضا اینها را!
================================
205
کسی از نسل غریب: ورژن جدید سهراب
http://naslegharib.blogfa.com/post-21.aspx
سهراب-بهمن89
خواندن دیگر مثل گذشته ها برایم لذت بخش نیست.اگر هم بخوانم یا "من او" امیرخانی یا داستان های مستور...غزل های حافظ از دستم کلافه شده اند!
================================
204
راسخون: بسیجی ام پیش از آن که نویسنده باشم
http://rasekhoon.net/Forum/ShowPost-313123.aspx
رسول ایمانی نسب-بهمن89
اين بسيجي نويسنده در ادامه گفتوگو اظهار داشت: رمانهاي زيادي از نويسندگان ايراني خواندهام كه ميتوانم از آثار نويسندگاني مانند رضا اميرخاني، سيدمهدي شجاعي و فرهاد جعفري نام ببرم. كتابهاي منتشر شده از سوي سوره مهر را هم بسيار خواندهام، اما از هيچ يك از اين نويسندگان يا آثارشان تأثير مستقيم نگرفتهام. بلكه اين اثرپذيري، غيرارادي بوده است.
================================
203
مادر سپید: اگر قرار بود
http://roshandel.special.ir/archives/2011/01/006543.html
مادر سپید-بهمن89
...
اگر قرار بود کتاب ی باشم ، من او* میشدم و به جای مهتاب .
...
* من او کتابی از رضا امیرخانی .. حس غریبی توش موج میزنه که دوستش دارم .
تا بعد .
================================
203
باشگاه اندیشه: ار من او تا رضا امیرخانی
http://bashgah.net/pages-43705.html
سیدمحمد ضیغمیان-تیر89
اولا! يعني پول خون پدرت، بالكل به قيمت پشت جلد اين كتاب است؟! اين قدر ارزان؟ اگر اين حوري است كه يكي-دو تا استكان لب پر هم براي ما بريز ! خودت هم بزن، روشن مي شوي! اصلا پول خون پدرت يعني چه؟ شده اي كانه برادر بزرگه ي برادران كارامازوف كه ابوي اش را نفله كرد ! دستت درست!...
اين نوشته اي است كه پشت جلد كتاب من او خود نمايي مي كند و مخاطي را وا مي دارد كه براي خواندن كتاب متقاعد شود. كتاب را نبايد تعريف كرد مثل يك فيلم كه براي دوستت تعريف مي كني، بايد خواند، بايد فراتر از آن زندگي كرد و بي وطن شد تا من را رها كرد و به من او رسيد، البته اگر دير نرسيم...
بعضي كتاب ها مقدمه دارند، بعضي مقدمه هستند مثل آدم ها كه من، او مي شود يا او، من. براي مطالعه ي كتابي كه پيش رو نداريد ولي ما آن را به شما پيشنهاد مي كنيم اول بايد كتاب ابله و برادران كارامازوف فئودور داستايفسكي را مطالعه كرده باشيد تا بتوانيد معني جمله ي پشت جلد را فراتر از كلمات بفهميد و با آن ارتباط برقرار كنيد تا عاملي براي تشويق شما به مطالعه ي كتاب باشد.
نويسنده ي كتاب آقاي فئودور اميرخاني يفسكي كتاب را با وجه داناي كلي شبيه به داناي كل آثار داستايفسكي شروع كرده است و البته اين را آخر كتاب مي فهميم وقتي دست خالي مجبور شديم بار و بنديلمان را جمع كنيم برويم سراغ كتاب بعدي.
كتاب با يك من و بسيار عالي آغاز مي شود به گونه اي كه احساس مي كنيد كاري كه پيش روي شماست يك كار بسيار قوي ايراني است و اين احساس را تا نيمه هاي كتاب با خود داريد به گونه اي كه احساس مي كنيد يكي از اهالي محله ي خاني اباد هستيد. توصيف هاي بسيار زيبا، گيرا و نزديك به گونه اي كه ذهن مخاطب را به خود جلب مي كند يكي از عناصر بسيار خوب كتاب است.
شخصيت درويش مصطفي و هفت كور گر چه حاشيه ي شخصيت هاي اصلي به حساب مي آيند ولي عامل كليدي پيشبرد معاني ژرف رمان هستند به شكلي كه بايد به اقاي امير خاني براي خلاقيتي كه در خلق اين شخصيت ها داشته اند بسيار آفرين گفت اما مشكل از جايي شروع مي شود كه اين حاشيه ي بسيار خوب باعث مي شود شخصيت پردازي ضعيفي كگه از نيمه هاي كتاب كم كم دامن شخصيت ها را مي گيرد بيشتر تو ذوق بزند.
شخصيت هاي كليدي انچنان كه بايد براي مخاطب جا نمي افتند و حتي مخاطب خود نمي تواند از روي معاني حاشيه به ساخت تصوير اين شخصيت ها و شرايط علي داستان از نگاه شخصيت هاي كليدي در ذهن خود بپردازد.
اين ضعف در شرايطي در اين كار آقاي امير خاني وجود دارد كه ايشان در كتاب بيوتن بسيار قوي تر از عهده ي پيشبرد و به پايان رساندن كتاب برآمده و كتاب داراي چندين فاكتور و ايده ي متن / تصويري است كه خلاقيت ديداري متن را بسيار بالا برده است.
كتاب من او از نظر قدرت اقناعي متن در پردازش اعمال شخصيت ها ضعيف عمل كرده به شكلي كه در پايان مخاطب را به ياد خاك بكر ايوان تورگينف مي اندازد كه از قضا اصلا هم بكر نيست و زماني كه شخصيت اصلي كتاب خودكشي مي كند آدم مي ماند كه چرا؟
استفاده از معاني و تعابير ديني در كارهاي اقاي امير خاني زياد ديده مي شود كه براي پيشبرد منطق داستان مورد استفاده قرار مي گيرند.. اين موضوع در كتاب من او نه تنها نتوانسته به درستي كتاب را پيش ببرد بلكه در پايان كتاب ناموفق عمل مي كند و در ارتباط دادن روشن آيات سست عمل مي كند اين موضوع در كتاب بيوتن بسيار بهتر مورد استفاده قار گرفته و حجتي اين موضوع هم با نشانه هاي تصويري در متن همراه شده است و در نهايت شخصيت را در يك غبار سوررئاليستي گم مي كند.
كتاب من او با وجود ايده ي بسيار قوي و داستان پردازي عالي اوليه در نهايت به سمت شعار گرايي حركت كرده است و شخصيت داستان از قالب منطق ديني و غير ديني خارج شده تا جايي كه مخاطب احساس مي كند اين انسان مشكل رواني دارد كه با همجواري نمعني ديني براي اين انسان چندان زيبا به نظر نمي رسد.
نكته ي ديگر ويرايش ضعيفي و نارسايي زباني / دستوري / تايپي است كه هر چه به انتهاي كتاب نزديكتر مي شويم شديدتر مي شود كه تا 1388 و رسيدن كتاب به چاپ هفدهم (اكنون مطمئنا از اين عدد فراتر رفته است) فكري براي آن نشده است.
اين كتاب به دليل پر بودن از مفاهيم ديني و در نهايت رسيدن به جنگ و همراه شدن با مفهوم انقلاب براي نسل حال حاضر فراتر از مشكلات موجودش گيرايي خاصي دارد كه نه به متن بلكه به موضوعاتي كه در آن مطرح شده مربوط است كه به اين شكل ارزش خود را از دست خواهد داد چرا كه با نسل جنگ انقلاب زنده است نه زنده كننده ي نسل جنگ و انقلاب به خاطر داشتن پيرنگ جنگ و انقلاب.
در انتها آقاي امير خاني كه در چند كتاب خود نشان داده نويسنده ي بسيار پرقدرت، فعال و پر از ايده هاي نو در داستان نويسي است بايد بسيار قوي تر عمل كرده و نه براي يك بازه ي زماني خاص بلكه براي تمام تاريخ و براي تمام جهان بنويسد و فرهنگ ايراني اسلامي را در سراسر جهان نشر دهد نه اين كه خود را محدود كند چرا كه زماني كه يك نويسنه محدود و كليشه بنويسد در حقيقت كشور و ارمانهاي خود را محدود و كليشه كرده است. آقاي رضا اميرخاني توان عالي نوشتن و عالي تر نوشتن را دارد و ما اميدواريم كه روزي به عنوان نويسنده اي بزرگ در جهان بدرخشد.
================================
202
قطعه 26: اگر من وزیر ارشاد بودم
http://ghadiany.ir/1389/4440#comments
حسین قدیانی-دی89
... دست هنرمند جوان، رضا امیرخانی عزیز را با احترام به سلیقه خودش در دست یکی از کارگردانان خبره کشور می گذاشتم و مجالی را فراهم می آوردم تا بر اساس رمان زیبای “من او” فیلمی خوب و تاریخی و نوستالوژیک ساخته شود.
================================
201
خبرآنلاین: طعنههای جالب سرشار به امیرخانی و گلابدرهای
http://khabaronline.ir/news-121139.aspx
...-دی89
(سرشار) در ادامه با اشاره به دوبستره بودن این داستان گفت: چه توجیهی وجود دارد داستانی را که در 15 سال پیش میگذرد و داستانی را که در 15 سال بعد میگذرد، به صورت یک فصل در میان و جا به جا بیاورد. ضرورتی باید در داستان ایجاب کند که اینگونه روایت شود؛ در حالیکه هیچ توجیهی وجود ندارد.
این منتقد به آوردن احتمالات متعدد در قسمتی از رمان اشاره و عنوان کرد: رضا امیرخانی در رمان «من او» پیشتر این کار را کرده بود که شاید برای عدهای شوخی بامزهای بود. اما وقتی بایرامی این کار را انجام میدهد، کاری تکراری و بیمنطق است که مدل احتمالات را آورده و یک صفحه را به این کار اختصاص داده است.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (9)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (8)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (7)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (6)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (5)
. آنچه در وب راجع من او نوشتهاند (4)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (3)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (2)
. آن چه در وب راجع به من او نوشتهاند (1)
|