تاريخ انتشار : ١٣:٣١ ٥/٦/١٣٩٠

آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(8) 
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن صد و چهل نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
160
من و زهرای خوبم: خاطرات + رکورد
http://02nafar.blogfa.com/post-220.aspx
همسر یک فرشته صبور-مرداد90
پنجشنبه رفته بودم سمت خیابان مرحوم استاد معین برای تعمیر یکی از لوازم برقی خانه که در راه برگشت ویرم گرفت که سری به انتشارات صریر بزنم و از تازه های نشرِ دِفاعِ مقدس مطلع شوم .لنگ ظهر ماشین را کنار خیابان انقلاب اسلامی پارک کردم ودویدم و به سرعت برق و باد هشت جلد کتاب خریدم که سر فرصت راجع به آنها خواهم نبشت اما نمی دانم چه شد که از فروشنده سراغ رضا امیر خانی نویسنده کتاب زیبای داستان سیستان ،ارمیا و بیوتن و... را گرفتم که گفت :کتابی جدید نبشته کرده !! به نام جانستان،کابلستان،که در انتشارات کیهان می توانی پیدایش کنی.القصه سریع رفتم و کتاب را خریدم .سرتان را چه درد دهم که خریدن کتاب همانا و غرق شدن در آن همانا!! در کمتر از ۳۶ ساعت ۳۰۰صفحه کتاب را خوردم .کتابی با طعم هرات ،کابل و مزار شریف..فکر نمی کنم این کتاب را مثل کتاب داستانِ سیستانش چهار بار بخوانمش ولی دوبار روی شاخش است.البته دو جز قرآن عقب افتادم ولی میرسم انشاالله.
========================================
159
خلاصه های اینترنتی هادی نباتی نژاد: جانستان کابلستان
http://www.un14nafar.com/festival/index.php/home/content/131.html
...-تیر90
شاید نیازی به معرفی نداشته باشد، کتابی‌که در فاصله‌ی کوتاهی بعد از نمایشگاه به چاپ دوم و سوم هم می‌رسد؛ چرا که بسیاری با ‌نویسنده‌اش آشنایند و طرفدار پر‌و‌پا قرص آثار داستانی و غیرداستانی او.
چند ماه بعد از انتخابات خرداد 1388 است که امیرخانی، برخلاف همیشه، دعوت یک اردوی دانشجویی را می‌پذیرد و راهی مشهد می‌شود. در ادامه به بهانه‌ی سخن‌رانی در دانشگاه هرات و دیدار از چند دوست افغانی، به جای ترکمنستان، که قبلا قصدش را کرده بود، افغانستان را انتخاب می‌کند. ماجرای سفر نویسنده به هم‌راه خانواده‌اش‌، دست‌مایه‌ی کتاب جانستان کابلستان است. امیرخانی سفر بسیار کرده‌: ‌اما این سفر قصه‌ی دیگری بود‌. شاید علت اصلی جاذبه‌ی کتاب، داستان‌گونه‌بودن آن باشد؛ برخلاف آن‌که امیرخانی معتقد است:‌ «اسلوب نگارش سفرنامه‌ای‌ست و رگه‌های داستانی ندارد و کمی به سفر سیستان نزدیک است.»‌ ‌نثر کتاب ساده و روشن و گاه طنزآلود است، ‌خصوصا در برخورد‌ با بعضی وقایع و ضبط اصطلاحات افغانی. تاکید نویسنده بر جدانویسی افراطی کلمات، ابتدا کمی خواننده را گیج می‌کند ولی در طول کتاب به آن عادت می‌کند.
سه فصل از کتاب به شهر هرات اختصاص دارد‌.‌ «راه رفتن در شهر هرات، گام زدن در تاریخ است. انگار که فرصتی برایت فراهم آمده باشد تا ایران هشتاد سال پیش را ببینی.‌» در همین پرسه‌زدن‌ها و بازدید از فضاها و اماکن، شاهد این‌گونه مقایسه‌ها هستیم، مثلا هرات تیموری با اصفهان صفوی که بیش‌تر از سر ذوق است. ملاقات با اشخاص مختلف، از عبدالرزاق، سلطانِ راننده‌ها گرفته تا قهوه‌چیِ ‌کتل سنگی‌ و کتاب‌فروش کابل، همگی حس ویژه‌ای در نویسنده برانگیخته‌اند و تا حدودی احساساتی شده است خصوصا در فصل بلاکش هندوکش.
انگیزه‌ی نویسنده از روایت این سفر؛ آن‌چه در هرات و کابل و مزار دیده و تجربه کرده، تغییر نگاه مردم و دولت است به کشور همسایه، کشور هم دین و هم زبان، با تاکید بر وجوه مشترک تمدن و با ایده‌ی ‌ فاصله‌ی ما و افغانستان و بالعکس‌. این‌که امیر خانی، در این سفر کوتاه، ‌تا چه اندازه موفق به تغییر این دیدگاه ‌شده به عهده‌ی خواننده است. امیرخانی در ابتدای کتاب (فصل مور و تیمور) تمایلی به سخن گفتن از سیاست ندارد ولی بعد از سفر افغانستان ، فصل انتخابیات را به کتابش می‌افزاید و به مقایسه‌ی انتخابات در ایران، عراق، لبنان و سوریه می‌پردازد.
کتاب به همت دو دوست عزیز امیر خانی، با تعدادی تصویر و نقشه هم‌راه است که در بعضی موارد راه‌گشاست و گاه در حد چند عکس یادگاری. طرح جلد کتاب با محتوای کتاب هماهنگی دارد و بسیار به آن آمده است.

========================================
158
چای قند پهلو: ...
http://mrzahrai.persianblog.ir/post/38/
رضا-تیر90

خسته بودم،خسته؛

از شهر ،ازآنهایی که بهشان امید بسته بودم،از خودم.

زدم به کوه؛نه برای فرار از مسولیتها ،نه برای فرار از تکلیف ،نه برای منزه شدن ،آنطور که رضا امیر خانی در اثر جدیدش "جانستان کابلستان"بهش افتخار کرده که توی فضای نا آرام بعد انتخابات برای آنکه دامنش لکه دار نشود فرار کرده به قله...نه.من برای پیدا کردن خودم توی این هیا هوها زدم به کوه.بهر تقدیر آدم بیاید توی همچین محیطی مگر میشود دوستان را فراموش کند .وقتی بینیم را از بوی آویشنهای وحشی پر میکردم وگوشم را پر از صدای پرندگان وجاری آب میکردم. دلم آرزومندانه میخواست که جای همه دوستان اینجا خالی است بالای کوهی که پایینش خانه های ساده وبا صفایی است که دخترانش همیشه روسری بر سر دارند.

...
========================================
157
دل‌گپ: و به تو پناه مي‌برم اي كتاب از شر افكار پريشان
http://delgapp.blogfa.com/post-174.aspx
نسیم-تیر90
بالاخره جانستان كابلستان رو ابتياع نموديم از كتابفروشي انتهاي يوسف آباد نه ببخشید ابتداي آن. هميشه سروته اين خيابون رو قاطي مي كنم. كتاب رو آخر هفته خوندم. كتاب رو فارغ از هرگونه پيش زمينه و برداشت سياسي خوندم. حتي فصل انتخابات كتاب رو هم كه ديدم خيلي ها به اون توجه مي‌كنن، خیلي سريعتر حتي سريعتر از متد نصرت اينا خوندم و رد شدم. كتاب رو به چشم سفرنامه‌اي به يه كشور نزديك ولي دور، همسايه ولي نا آشنا دستم گرفتم و لذت بردم. فقط كاشكي نويسنده يك كم بيشتر به جزييات مي پرداخت. اگر احيانا مثل من به سفرنامه، روايتهاي مستند، زندگينامه و هر نوع نوشته اي در رابطه با مردم عادي سرزمينهاي دور و نزديك علاقه‌مندين اين كتاب رو از دست نديد. هم بيشتر با نويسنده‌اش آشنا ميشين هم با افغانستان. شايد اين ديد كليشه‌اي كه نسبت به مردم اين ديار توي ايران داريم يك كم عوض بشه.
========================================
156
بیایید بیایید: دیگه فعالم
http://omide-ma.blogsky.com/1390/05/16/post-294/
سینا-مرداد90
خواندن " جانستان کابلستان " رضا امیر خانی هم به پایان رسید.سفرنامه ی خوبی بود.با توجه به صراحت و صداقتی که امیرخانی در نوشته هایش دارد شاید کمترین مزیت این کتاب تغیر دیدگاه مخاطبان به افغانستان و افغانی جماعت باشد.بارها از زبان تاریخ دانان شنیده ام که ایران و افغانستان یک ملت اند با دو دولت.چونکه تاریخشان مشترک ٬ زبان و فرهنگشان مشترک و دینشان نیز مشترک است و اینها همه یعنی ویژگی یک ملت.به دوستان توصیه می کنم حتما این کتاب رو بخونن.
========================================
155
برای تا ابد ماندن باید رفت..." معرف کتاب‌های رضا امیرخوانی
http://pelak1368.mihanblog.com/post/284
میثم-مرداد90
شاید تا قبل خواندن كتابهای آقا رضا، میلی به خواندن رمان نداشتم اما

وقتی كتابی رو میبینی كه حتی اسم كتاب حرفی برای گفتن داره نمیتونی نخونیش و معرفیش نكنی

امروز میخوام كتابهای یه نویسنده توپ و به قول معروف نامبر وان رو معرفی كنم

كه اگه كتاب هاش رو نخونید نصف عمرتون بر فناست

این رو هم اضافه كنم كه بیشترین چیزی كه آدم رو جذب میكنه سبك نوشتاری آقای امیر خوانی است

سبكی كه تا حالا از هیچ نویسنده ای ندیدید.

توضیحات:

ازاونجایی بیشتر كتب ایشان در مورد دفاع مقدس فكر نكنید از این رمانهای ضایعه

كتب كاملا پنجره جدیدی پیش روی شما باز خواهد كرد.

1- ناصر رمنی:شامل داستانهایی كوتاه و بسیار تاثیر برانگیزاست.
2-ارمیا:داستن زندگی یه بچه پولداره كه میره جنگو اتفاقهای بعدش
3-داستان سیستان(ده روز با ره بر):سفر نامه آقا رضا به سیستان و بلوچستان جهت گزارش از سفر ره بر به این استان
4-از به:راجع به نامه نگاری همسران دوخلبان هستش
az beh
5-من او:حرفی واسه این كتاب ندارم چون خیلی قشنگه. حتما بخونینش
i &u
6- بیوتن:ارمیا در بهشت زهرا عاشق ارمیتا میشه و به آمریكا میره و ....
7- جانستان كابلستان:سفر نامه رضا خان به افغانستان جهت فرار از فضای انتخاباتی سال 1388

جدید ترین اثر رضا امیرخوانی

========================================
154
رجانیوز: جان شناسی به وقت کابل پیمایی
http://rajanews.com/Detail.asp?id=98189
علیرضا سمیعی-مرداد90
گروه فرهنگی - علیرضا سمیعی: جانستان کابلستان. خوب این شد یک چیزی. می‏توانی در باب‏اش بنویسی. کتابی درباره آنچه نزدیک است و دیده نمی‏شود. درباره سرزمین خسته خسته از جفا و دردمند بی دوا. درباره سرزمین من.

می‏گویند امیرخانی همان بهتر که اکتفا کند به نوشتن داستان کوتاه. می‏گویند دوست دارد پا جا پای جلال بگذارد. و این حرف‏ها را دوستانی می‏گویند که داستان‏خوانند و امیرخانی را محض کاروبار سیاسی، محبوب یا منفور نمی‏دانند. بلکه همین طوری روزی روزگاری «من او» را خوانده‏اند و ازآن پس پی‏گیر نوشته‏هایش شده‏اند.

اگر قرار باشد گله گذاری کنم، بهانه از نثرش می‏گیرم که فکر می‏کنم گاه «در» نیامده است. به گمانم جانستان باز بهتر از بیوتن بود. جانستان، از نثری یکدست برخوردار نیست. و نمی‏خواهد باشد. وقتی به تاریخ می‏رود لحنی آرکائیک دارد و زمانی که ماجراها را تعریف می‏کند لهجه افغانی می‏گیرد و هنگام که از حال و روز خود می‏نویسد، برمی‏گردد به همان زبان آشنای خودش. لهجه افغانی رفته رفته در کتاب پر رنگ می‏شود. یعنی در حالی که در صفحات اول هنگام کاربرد کلمات نامانوس از عبارت «ضبط می‏کنم» استفاده می‏کند در ادامه دسته‏دسته افغانی‏یات روی داریه می‏ریزد.

چندی‏ست در نقدهای رمان دعوایی هست بر سر اینکه آیا نویسنده باید متناسب با فضا یا پرسوناژ، جا به جا زبان خاصی را به کار گیرد(مثلا هنگام وصف گذشته‏ از زبان آرکائیک سود برد و برای شخصی روستایی از زبانی دهاتی بهره گیرد) یا نه رمان می‏تواند زبان ویژه خود را داشته باشد بی‏که مراعات فضا یا لحن و زبان و لهجه پرسوناژها را کند.

اما تنوع لحن و لهجه در جانستان تنها صرف تناسب با فضا نیست؛ بلکه دستگیر نویسنده می‏شود تا از دام توریست‏نگاری برهد. هر گاه فردی از کشوری توسعه‏یافته‏تر به سرزمینی کمتر توسعه‏یافته رود یا بنگرد، دامِ نگاهِ توریستی یا شرق‏شناسانه، چنان‏ اجلی معلق بر فراز است. زبان این گونه‏ی پریاب از توریست و شرق‏شناس، زبان همزبانی نیست، بلکه طنین پررویی و پرمدعایی دارد. نویسنده نیز می‏داند و قدم به قدم در مسیر یگانه شدن با زبان حوزه سیاحت‏اش پیش می‏رود. اتفاقا هر چند گاه گداری زبان‏اش در نمی‏آید ولی هر جا دو لحنی می‏شود شیرین می‏کارد، با اینکه می‏توانست چیز گل درشتی از آب در بیاید.

تنوع لحن و لهجه سود دیگری نیز علیحده نسیب امیرخانی کرده است. لحن‏ها باعث می‏شود سفرنامه نقل حال مسافر هم باشد. هر چند این کار می‏توانست با مهارت بیشتری انجام شود. فی‏المثل وقتی شرح دعوا مرافه(ص256 -256) با یک جوان افغانی را می‏داد می‏توانست از جمله‏های کوتاهی استفاده کند که از کلماتی با هجاهای کوتاه متشکل شده‏ بودند؛ باشد که تب و تاب درگیری را نشان دهد.

علی ایحال لحن و لهجه‏ها و ذوب شدن در زبان مقصد باعث شده جانستان از سفر‏نامه‏های مالوف دور شود. سفرنامه‏ها انواعی دارند که در آن بحث نمی‏کنیم. ولی می‏توانیم سه نمونه را پیش رو گذاریم تا در یک ارزیابی شتابزده اندکی روشنا بخشد. «سفر نامه» اثر ناصر خسرو، «امپراطوری نشانه‏ها» کتاب رولان بارت و «آمریکا» کاری از ژان بودریار. جانستان با این سه کار متفاوت است؛ حالا بگویید از آنها کمتر است. فرقی نمی‏کند. اولی را یک حکیم، دومی را یک نشانه شناس و سومی را یک فیلسوف-جامعه شناس نوشته است. امیرخانی یک نویسنده است و من در اینجا به نیت مقایسه و مسابقه آنها را در نظر نیاوردم. فقط می‏خواهم توجه داشته باشم که نویسنده این کارها را خوانده و از ظرفیت هر کدام به قدر طاقت‏اش لابد، استفاده کرده است.

نویسنده ما خیلی الله بختکی پا به راه افغانستان می‏شود، ناصر قبادیانی اما عزم توبه داشت. ولی این مانع نمی‏شود که امیرخانی زائر زار و نزار مزار شریف نشود و سر و کله‏اش را در سماع مجلسی از هوحق کشیدن مجذوبین نچرخاند. تازه شیعه بازی‏اش هم گل می‏کند؛ البته زیر سایه‏ی نهضت تقریب مذاهب که انصافا این ایام حرف و حدیث دل خیلی‏هاست. ناصر خسرو قصد سیاحت نداشته و اصلا در گذشته معنای سفر مقید به گفتمان توریستی نبود و این چیزها از اختراعات جدید است. با این حال او تجارت نمی‏کند، پس مسیر زیارت را می‏پیماید. الغرض، آن چنانکه افتاده است و دانید، در کنار وصف اینجا و آن‏جا، وصف این حال و آن حال خود را می‏گنجاند. نویسنده ما نیز علیرغم قدری قلندریات به روز شده مثل شرح بد مزاجی و اعتراف به بی‏حالی در زیارتگاه و ... ذیل وصف، شرح مکان‏های مقدسه را می‏آورد. بگذریم که از اول آدمی باید مرضی داشته باشد که به جای دبی سر از افغانستان در بیاورد. شاید هم برعکس، آدم باید مرضی داشته باشد که با کلی لاف و گزاف ناسیونالیستی و خزعبلات نژادپرستانه‏ی ضد عرب، یک کاره و ذوق زده برود دبی؛ خبر مرگش! اصلا بگذارید حرف آخر را بگویم. به قول مولوی هر کسی را خیال چیزی می‏برد. یکی را خیال باغ و یکی را خیال دکان. نویسنده چیزی را به دید می‏آورد که درونش بدان مایه‎ور است.

زمانی رولان بارت، به ژاپن می‏رود و امپراطوی نشانه‏ها را همچون سفرنامه‏ای نشانه شناسانه درباره آن می‏نویسد. همیشه هر سفرنامه‏ای چیزی از نشانه‏شناسی داشته، ولی این یکی نوبرانه است؛ این نشانه‏ها هستند که بارت را به این ور و آن ور می‏کشند و اسباب نوشتن می‏شوند. نه اینکه به این سو و آن سو برود و در نتیجه ببیند و در میان دیده‏ها نشانه‏هایی بیابد. در واقع، سفرنامه‏ی نشانه شناسانه بر عکس است. بارت، زندگی ژاپنی را بر مبنای فرهنگی خاص می‏دانست که آن هم به نوبه خود بنا شده بر روی زبانی ویژه است. این کند و کاو نشانه‎یابانه در جانستان نیز دیده می‏شود. دیده‏ها و شنیده‏ها همه معنایی دارند که مستقیم و غیر مستقیم بیان می‏شود. گل دسته‏ها، سیم خاردار پادگان آمریکایی‏ها، وضع بازار،... و سرانجام نشانه‏ای که به قول نویسنده روح شهر را آشکار می‏کند: عکسی از جهان پهلوان تختی.

اگر بارت در امپراطوری نشانه‏ها دنبال نشانی از تمدنی دیگرگونه(نسبت به تمدن غرب) بود، بودریار، در آمریکا یوتوپیایی را دید که هم ناکجا آباد و هم وجه آتی و بالغ اروپاست. او سعی می‏کرد آمریکا را معنا کند و هوا ورش داشته بود که به این ترتیب می‏تواند دنیای جدید را معنا کند. او حاد-واقعیت را سرتاپا مجسم در آمریکا می‏دید. حالا در این ینگه دنیا امیر خانی جایی را می‏بیند که شاید بتواند «ما» را معنا کند. چیزی که گویا قوام تمدن ماست و زندگی عسرت زده‏ی جدید، آن را پوشانده است.

لذا نه در جغرافیایی خاص بلکه بیشتر به اعماق فرهنگ‏اش می‏رود. از سیاست که در کشورش قیل و قال کرده، میان او و برادران‏اش مرز کشیده و هم‏اکنون با هزار حیله که در آستین دارد گرم سرکوب فرهنگی‏ست، می‏گذرد تا جوهر خویش را تماشا کند. در کشوری که خاکبادش هنوز پاسداری‏ست در برابر هجمه چپاگر تجدد. وآنچه همچون معنای زندگی ما می‏بیند جوانمردیست؛ «جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار». طرفه آنکه سفرنامه‏ای که از تهران شروع شده‏ است در مشهد، شهر پیر و مراد جوانمردان پایان می‏یابد. فتامل.

========================================
153
از دیار حبیب: برگی از یک نوشته
http://booneha.blogfa.com/post-190.aspx
امیرحسین-مرداد90
مجید هر روز سر می زند به موسی؛ معلم بشاگردی که آمده تهران برای درمان پایش. سفرهای افغانستان تاثیر گذاشته روی مجید، به قول رضا امیرخانی جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار، روی مجید هم تاثیر گذاشته اند! مانده ام با حسرت تابستان هایی که بشاگرد نرفتم با رفقا...
========================================
152
هفته نامه پنجره: چند توصیه برای زنده ماندن
http://panjerehweekly.com/1390/5/3/MainPaper/100/Page/96/?NewsID=10306
مهدی مذهبی-مرداد90
به آثار انقلابی بی‎اعتنا باشید! نظام رسانه‎ای ما جانستان کابلستان را بایکوت می‎کند. خبر‎های «بابانظر» و «دا» و «شنام» و «خاک‎های نرم کوشک» را سانسور می‎کند.
========================================
151
صاد: سفرنامه سرسری
http://1707.razedel.ir/archives/1578
...-مرداد90

بی‌خود و بی‌جهت نشستم به خواندن «جانستان کابلستان». شاید چون آخرین کتاب خریده و نخوانده‌ام بود و شاید چون می‌خواستم زودتر از دستش خلاص شوم. جانستان کتابی بود که بالاخره یک روزی باید می‌خواندمش. مثل همان قورباغه‌ی معروف که بالاخره قورتش دادم!
بی‌محتواتر از تصور اولیه‌ام بود. انتظار داشتم نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر به مسأله‌ی افغانستان داشته باشد. اما جانستان نسبت به «نفحات نفت» برای من کم‌مایه‌تر و بی‌فایده‌تر بود. بخشی از این برمی‌گردد به کوتاهی سفر نویسنده و بخشی دیگر به سرعت نگارش کتاب (که در مقایسه با دیگر آثار امیرخانی تندنویسی شده است) و بخشی دیگر به رفاقت با مجید عزیز و خاطراتش!
نمی‌دانم چه دلیلی وجود دارد که نویسنده‌ای تصمیم می‌گیرد از یک سفر، کتاب در بیاورد و از یک سفر نه. احتمالاً بی‌توجهی مفرط محافل فرهنگی ما به افغانستانِ امروز، اصلی‌ترین انگیزه‌ی امیرخانی از انتشار این کتاب است و در این راستا نویسنده موفق شده است چند قطعه عکس تفصیلی از حال و اوضاع فعلی کشور همسایه به یادگار بگیرد. احتمالا گذر زمان اهمیت جانستان را به عنوان یک سند تاریخی بیش‌تر خواهد کرد.

خواندن این کتاب را به همه‌ی آن‌هایی که رفیقی مثل مجید ندارند تا به صورت چندرسانه‌ای در جریان امور افغانستان قرار بگیرند توصیه می‌کنم.

========================================
150
در جستجوی حقیقت: جوجه اردک زشت
http://mehdimutlu.blogfa.com/post-121.aspx
مهدی موتلو-مرداد90
از همین زاویه می‌توان به جانستان کابلستان هم پرداخت. اجمالا همین را عرض کنم که جناب امیرخانی عزیز شهر اورومچی چین را که مرکز ترکستان شرقی است به نفع زبان فارسی مصادره فرموده‌اند. شرح این درد باشد شاید وقتی دیگر ....

دردآور اینجاست که هردوی بزرگواران میرباقری و امیرخانی به لزوم وحدت فرامی‌خوانند ولی ...

========================================
149
خبرگزاری مهر: رمضان در بازار کتاب/مردم اول باید سیر باشند تا کتاب بخرند
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1375779
...-مرداد90

شروع ماه رمضان و گرم شدن هوا در این چند روز، در خالی بودن بازار کتاب و خلوتی کتابفروشی‌های انقلاب بی‌تاثیر نیست. مجتبی رمضانی، فروشنده فروشگاه انتشارات خجسته در بازارچه کتاب معتقد است: فروش روزانه با شروع ماه رمضان 30 تا 40 درصد افت داشته اشت.

...

رمضانی درباره عناوینی که این هفته فروشی نسبی خوبی داشته‌اند، می‌گوید: «درباره عشق» با ترجمه آرش نراقی، «یادداشت‌های کامو»، چاپ جدید «برفراز خلیج فارس»، «فلسفه و معنای زندگی» و «جانستان کابلستان» نسبت به دیگر عناوین، فروش بهتری داشته‌اند.


========================================
148
یادداشت‌های سیدروح‌الله رضوانی:این روز ها من ۵/ جانستان کابلستان
http://sr-r.com/?p=179
رضوانی-مرداد90
یک هفته از آمدنم به ایران می گذرد. به دوستان و همکاران سابق در دانشگاه و آموزشگاه سر زدم. برنامه ریزی کردم که از هفته آینده بروم کلاس زبان. با زبان روزه باید بعد از ظهر ها از ساعت ۴ تا ۷ سر کلاس باشم. کمی نگرانم که نکند زیاد حال و توان سر کلاس ماندن را نداشته باشم. باید اول امتحان کنم بعد اگر لازم شد تغییر برنامه بدهم. دارم کتاب ۲۸ اشتباه در نویسندگان از جدی دلتون را که از دوستم بلوری امانت گرفته ام می خوانم. ایده ها و توصیه های خوبی برای نویسندگی دارد. مثل این که:

بهتر است سوم شخص بنویسم. بنویسم و قضاوت نکنم.زیاد نقطه گذاری نکنم. از احساسات شخصی ام زیاد استفاده نکنم. جادثه بنویسم نه روایت. موقع نوشتن ویرایش نکنم. کلی گویی نکنم و از توصیف های خاص استفاده کنم.

به ذهنم رسید که نویسنده شوم. ولی بهتر است فعلا زیاد جدی نگیرم. همین قدر که دارم برای روزنامه و خودم و سایت می نویسم کافی است. دوتا کتاب جدید خریدم. یکی جانستان کابلستان رضا امیرخانی را که دوستم آقای نظری معرفی کرده بود و یکی هم طوبی محبت ۵ از مرحوم دولابی را. جانستان کابلستان را تمام کردم. واقعا فرق است بین نگاه یک نویسنده و نگاه دیگر مردم و حتی دیگر تحصیل کردگان. در کتاب امیرخانی معنای برخی از چیزهایی که در افغانستان دیدم را بهتر درک کردم. جالب است که این درک را تجربه و تخصص یک نویسنده ایرانی به من می دهد. این دقیقا بر می گردد به نوع او. کتاب قابل توصیه ای است برای انانی که می خواهند افغانستان ندیده را بشناسند و یا افغانستانی را شناخته اند طور دیگری ببینند. امیرخانی بیشتر از خود افغانستان به مردم آن می پردازد و گاها سعی دارد مردم افغان را با مردم ایران نزدیک کند. همان داستان اشتراک فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی. چیزی که من در افغانستان زیاد درکش نکردم و گاها خلافش را بیشتر درک کردم.

آنجا که می نویسد: هرچه می کنم خلیفه جوانمرد راضی نمی شود تا از من بابت چای و کباب پول بگیرد. چند قلم جنس ازش می خرم بل که جبران کنم گوشه ای از مهمان نوازی اش را. اما او چیز دیگری می خواهد، عکس مرحوم جهان پهلوان تختی را با یکی از بسته گان م…

روح کابلستان همان روح مشترک ما، اهالی این گوشه خاک بود: آیین جوان مردی.

اما جاهایی خیلی خوب برخی نارضایتی ها و گله های مردم افغانستان از ایران را نشان میدهد. مثال آنجا که به تقل از نگهبان عصبانی قعله هرات که عهد کرده است ایرانی به داخال قلعه راه ندهد می نویسد:

برای م درد دل می گوید:

دختری دارم که با دامادم در اوکراین هستند. سالی یکبار او می آید برای دیدن ما و ما هو دوسالی یکبار، سه سالی یکبار می وریم به دیدن او. برای رفت و آمد هیچ گپی هم نیست. نه ما برای رفتن نه او برای آمدن. اما دختر کلان ترم به ایران است. ده سال ندیدم ش. یک بار هم خواستم قاچاقی بروم دیدن ش که دم مرز گرفتندم و بسیار برای کارم بد شد. عاقبت بعد از ده سال او آمدبه هرات و به دیدن ما. اما وقت رفتن، کنسول شما به ش ویزا نداد. مجبور شدم با خفت، با هیمن لباس بدهم ش به قاچاق چی تا ردش کنند. …

البته آنها نهایتا با هم همدل می شوند و قلعه هم می بینند و چای سبز هم می خورند و عکس هم می گیرند.

آیین جوان مردی و مهمان نوازی صفتی است که امیرخانی تأکید زیادی در انتساب آن به مردم افغانستان دارد. تأکیدی که بی جا نیست و بسا بسیار به جاست. اما محدود و ناقص.

========================================
147
اردیبهشت: نقاط عطف در جانستان کابلستان
http://hrdadashi.blogfa.com/post-253.aspx
حمیدرضا داداشی-مرداد90

 اميرخاني در«جانستان كابلستان» افتتاحيه را تا صفحه 56 كتاب عقب مي‌اندازد؛ آنجا كه قرار است در هتل «تجارت» هرات فرم پذيرش را به انگليسي پر كند؛ ولي مدير هتل مي‌گويد به انگليسي چرا، به زبان خودمان بنويس؛ زبان دري و خط فارسي. اميرخاني اشك در چشمش مي‌نشيند؛ براي چه؟ چون افغانستان تنها كشور خارجي است كه در آن مي‌توان فرم پذيرش را با خط فارسي پر كرد.

   من فكر مي‌كنم نقطه عطف «جانستان كابلستان» همين‌جاست؛ اشتراكاتي كه با مردم سرزمين افغانستان داريم. مي‌نويسم «سرزمين افغانستان» و نه «كشور» افغانستان، چون بعد از خواندن اين كتاب به شدت با اميرخاني هم‌رأي شده‌ام كه ما در مرام و دين و فرهنگ، تقابل چنداني با مردم افغانستان نداريم، جز مرزهايي كه ميد اين بريطانياي كبير هستند با سيم‌خاردارهاي كه ساخت كارخانه‌اي در ايالات متحده‌اند. و جالب اينجاست كه اين نقش را يك نويسنده «ايراني» آن هم با نوشتن يك «سفرنامه» ايفا مي‌كند و نه يك نويسنده «افغان» با نوشتن «رمان» ـ كه قاعدتا كشش و تأثيري بسيار بيش‌تر از سفرنامه دارد. براي همين باز با اميرخاني هم‌رأي مي‌شوم كه «قشر روشنفكر افغانستان از رمان «بادبادك باز» خوشش نمي‌آيد.» (نقل به مضمون) فكر مي‌كنم در همين مدت اندكي كه از انتشار «جانستان كابلستان»  گذشته، گفتني‌ها را ديگران درباره اين كتاب گفته‌‌ باشند؛ اما من به شخصه ـ مني كه تاكنون به هيچ كشور خارجي نرفته‌ام ـ تصميم گرفته‌ام به عنوان نخستين كشور خارجي به افغانستان سفر كنم، افغانستاني كه اگرچه نا امني در آن هست، در شب‌هاي «هرات»ش خطر اختطاف (آدم‌ربايي) هست، خطر مواجهه با پس‌مانده‌هاي القاعده و طالبان هست...                                                                             


========================================
146
بی نام تا اطلاع ثانوی: چه کشی دارد این جانستان کابلستان
http://emroozereza.blogfa.com/9005.aspx
همچنین در
http://swshahed89.blogfa.com/post-191.aspx
رضا-مرداد90
وقتی که داشتم دنبال کتاب های جدید و تازه های نشر تو سایت های انتشارات مختلف می گشتم متوجه کتاب تازه ی امیرخانی شدم به نام "جان سِتانِ کابل سِتان". بلافاصله بعد از شروع نمایشگاه رفتم که تا کتاب تمام نشده بتوانم آن را بخرم که بالاخره توانستم بعد از دو بار سر زدن به نمایشگاه کتاب را تهیه کنم. اما شور خریدن از یک طرف و بی میلی برای خواندن از طرفی دیگر البته ناگفته نماند که بی دلیل هم نبود، امتحان های نیم ترم این بهانه را به دستم داده بود که خواندن آن را به تاخیر بیاندازم. به این کتاب حسی همچون کتاب درسی داشتم، بی دلیل.

امتحانات نیم ترم و حتی ترم هم گذشت اما همچنان بی رغبتی به کتاب نشان می دادم. اما دلم برای پولی که در بهایش پرداختم سوخت و به همین خاطر در یک سفر یک هفته ای که در پیش داشتم کتاب را همسفر خودم کردم. روز های این یک هفته در گذران بودند و من فقط تا چند صفحه ای می رفتم و دوباره بر می گشتم از اول، این کار یک هفته ای من بود و در جواب تلنگر دوستان از بابت این قضیه بهانه ای داشتم و آن این که "برای خوندن کتابای امیرخانی باید سکوت باشه، تو شلوغی که نمی شه این کتاب به این سنگینی رو خوند".

بعد از رسیدن به تهران برای خودم توهین می دانستم که نتوانم این کتاب را تمام کنم، "مَناوَ"ش* را خیلی خیلی زودتر از این ها خوانده بودم آن هم بدون این کش و قوس. بسم الله ای گفتم و شروع کردم به خواندن. هر چه می گذشت بیشتر به روح خودم درود (همون فحش) می فرستادم که این که نسبت به قبلی ها چندان هم سخت نیست پس چرا این همه تاخیر...

بگذریم مهم این است که من آن را تمام کردم و اگر یک روز بیشتر خوندنش طول می کشید امیرخانی رای این کتابش شهید داشت. این حقیر کتاب را در موقع پیاده رفتن هم می خوندم، تو روز آخر مشغول مطالعه کتاب هنگام راه رفتن بودم که دیدم آقایی دستم را گرفت.به تعجبی به طول یک ثانیه مبتلا شدم که بعد از عبور یک ماشین با سرعت نسبتا حقّی (در حد خوف) از روبرو از آن در آمدم. اتفاقی که در روزهای قبل هم تکرار شده بود البته نه به این شکل مثل گیر کردن پا به جدول، رفتن تو دیوار، ایستادن پشت چراغ سبز که در تاریخ تا الان وجود نداشته است و ...

در این کتاب باز هم شاهد نثر خاص امیرخانی هستیم،نگارشی که مورد مطلوب مخاطب هم هست و گرنه صرفا اقبال زیاد مردم و جوانان به کتاب هایش مختص به داستان و موضوع نیست. موضوعی بکر در این کتاب در دست نویسنده است که تقریبا تا الان در موردش پرداختی نشده است. کشوری که با ایران خودمان مرز و فرهنگ و تاریخ مشترک دارد تا به حال قریب مانده است آن هم به خاطر نفوذ بیش از حد جریان روشنفکری مضر در بین نویسنده های ما که همچنان بعضی از آن ها به انقلاب فرانسه می پردازند.

چه کَشی دارد این "جان سِتانِ کابل سِتان" . واقعا همین طور است میل کنار گذاشتن کتاب اصلا وجود ندارد مگر این که پای مرگ و زندگی وسط باشد.

اما کتاب یک سر خوبی و مزیت نیست بالاخره نقص هایی هم دارد این کتاب. شاید بزرگترین نقص آن تطابق نداشتن اول و آخر این کتاب است نه به این معنا که سفرنامه تقابل دارد، خیر. در ابتدا شاهد وصف کامل ماجرا هستم و در آخر بی میلی نویسنده برای ادامه. شاید خستگی نویسنده از اقامت طولانی مدت در کابل در نوشتن آن هم اثر گذاشته است، این که وصف یک روز هرات یک فصل و نیم طول می کشد و وصف پنج روز ماندن در کابل و برگشتن به هرات و ایران کم تر از یک فصل!

هیچ اثری که بی نقص نیست اما بزرگترین خاصیت این کتاب همین است که سفرنامه ای را می خوانیم که خودمان کم تر میلی برای رفتن به آن جا داریم. اما بعد از خواندن این کتاب خیلی دوست دارم بروم هرات و بفهمم که چرا:

"جوان مرد مردمی هستند مردم این دیار"



*این که می بینید می نویسم "جان سِتانِ کابل سِتان" یا "مَناوَ" به این خاطر است که من هم به سبک امیرخانی کتاب هایش را می خوانم. او به فرزندش می گوید لی جی یا در کتابی دیگر به جای مدیر دولتی می گوید سه لتی من هم به "جانستان کابلستان"ش می گویم "جان سِتانِ کابل سِتان" و یا "منِ او"یش می گویم "مَناوَ"


========================================
145
حوض دو چشم من: ترجیع بندی برای شاعران جوان
http://fa-di.blogfa.com/post-66.aspx
...-مرداد90
یکی از کتاب های لیست نمایشگاه کتابم بود که برای خریدنش خیلی دو دل بودم! نشر افراز با یک غرفه فاصله٬ کنار نشر افقی بود که هربار که میرفتم نمایشگاه به خاطر جانستان امیرخانی بهش سر میزدم .هربار این "ترجیع بند" رو میدیدم و دل م نمی خواست که بخرمش یعنی که ازش خوشم نیومده بود ٬نه از جلد ساده ی آبی رنگش با یک هاله ی سرخ خوشم اومده بود نه نویسنده اش رو میشناختم و از همه بدتر اون چند خطی که برای معرفی کتاب پشت جلدش نوشته شده بود و ... در کل حس خوبی بهش نداشتم اماااااا ...!
========================================
144
عنوان ندارد: ...
http://asmaaa.blogfa.com/post-14.aspx
اسما-مرداد90
همیشه دلم می خواست راجع به کارهای فاخر-از منظر من البته-رضا امیرخانی بنویسم،اما راست ش را بخواهید می ترسم از متهم شدن.تمام نقدهایی که به امیرخانی می شود را می خوانم،خیلی هاشان منطقی و از سر انصاف و اصلا اصول نقد نیست.روی یک سری حساب و کتاب هایی است که شاید هیچ ربطی هم به مقوله ی ادب و فرهنگ نداشته باشد.

-فعلا هم قصد نوشتن درباره امیرخانی را ندارم.شاید بعدها فکری درباره اش کردم

========================================
143
شفاف: از جانستان کابلستان تا جانستان ساکتستان
http://www.shafaf.ir/fa/pages/?cid=67605
...-مرداد90
شفاف:از عجایب و غرایب منتقدان ایرانی است که هم به پُر کاری نویسندگان سر‌شناس انتقاد دارند و هم به کم کاری آن‌ها. بعضی اوقات به موضوعاتی که برای نوشتن انتخاب می‌کند شکایت دارند، بعضی اوقات هم به سبک نوشتن و نپرداختن به برخی شخصیت‌ها و.... خلاصه «هر کسی از ظن خود» یار نویسنده می‌شود و شروع می‌کند به انتقاد از اثر. «جانستان کابلستان» رضا امیر خانی هم پس از انتشار چنین سرنوشتی داشت. بعضی‌ها آن را سفرنامه نیافتند، برخی‌ها به شیوه سفرنامه نویسی او انتقاد داشتند و عده‌ای به کشور انتخاب شده و...



در این میان عده‌ای هم بودند که فارغ از سفرنامه و اثر خلق شده، به زمان سفر امیر خانی برای نوشته شدن این کتاب منتقد بودند. امیرخانی در ابتدای کتاب مقدمه‌ای را ذکر می‌کند از چرایی سفر به افغانستان. اینکه چگونه پس از چندین بار صعود ناموفق به قله دماوند، سرانجام با بچه خواهر خود راهی این سفر می‌شود و از قضا موفق به فتح قله نیز می‌شود.

در بالای قله به رغم پنهان کردن چهره، توسط یکی از دوستداران آثارش شناخته می‌شود و سوالاتی در خصوص حوادث پس از انتخابات مطرح می‌شود. اینکه امیرخانی در صف هواداران کاندیدایی خاص دیده شده است و... که امیرخانی با سبک ویژه خود در جدا نویسی کلمات این داستان را این گونه روایت می‌کند «جوانی می‌گفت عده‌ای گفته‌اند که شما را دیده‌اند در حین سخنرانی برای زنجیرهٔ سبز خیابان ولی عصر تهران. خندیدم که نام زد من اگر می‌خواست زنجیرهٔ انسانی درست کند، طول خیابان ولی عصر مناسب نبود، عرض ش مناسب بود!! «نویسنده «ناصر ارمنی» دلیل خود در عدم حمایت از این جنبش را مسائل اقتصادی عنوان می‌کند و اینکه به عملکرد «مهرورز‌ها» هم چندان اعتقادی نداشته.

گفته‌های رضا امیر خانی در ابتدای کتاب برای برخی «داغ‌تر از کاسه آش»‌ها، گران تمام شده و آن‌ها با انتقاد از امیرخانی به مقایسه او و خواجه ربیع پرداخته‌اند و سکوت امیرخانی در آن برهه را با این تی‌تر جبران کرده‌اند «جانستان ساکتسان».

نویسنده وبلاگ بیا تا برویم در نوشته خود تلاش کرده تا با یادآوری آن دوران و سکوت امیرخانی در آن برهه، گندم کهنه به باد دهد. این وبلاگ نویس با اشاره به صعود امیرخانی به دماوند، عنوان می‌کند «جالب است که جوانی امیرخانی را نوک دماوند شناسایی می‌کند و او را بابت موضع نگرفتنش شماتت می‌کند و امیرخانی هم گله‌مند می‌گوید در عجب است چرا به جای یتفکرون و تعقلون، دچار یتجادلون شده است. و طلب حقیقت و بصیرت را مجادله می‌خواند. راست هم می‌گوید. تیراژ کتاب مهم است و فروشش یا موضع گیری به نفع حکومت؟ فکر نمی‌کنم کسی باشد که نداند یا نخواهد بداند که فتنه ۸۸ درگیری دولت و مردم نبود... اما خب خواجه ربیع‌ها هنوز هستند و امیرخانی هم خواجه ربیع دوره ماست. او را چه به فتنه؟ ان شالله بعد از جانستان، قیدار را منتشر می‌کند و بعد‌تر هم دوباره مقاله بلندی و باز هم رمانی و باز مقاله بلندی و دوباره رمانی و.....»

نکته اول اینکه، این وبلاگ نویس از قرار معلوم‌‌ همان گونه که خود در ابتدا عنوان می‌کند، کتاب را دقیق نخوانده است، چون اگر چنین بود فصل «انتخاباتیات» را از قلم نمی‌انداخت. نویسنده وبلاگ منم سلام در مقام پاسخ به این نوشته به دفاع از امیرخانی پرداخته و به تجربه برخی از انتخابات در کشورهای همسایه و موضع گیری کشورهای غربی که در کتاب« جانستان کابلستان» به آن اشاره شده، می پردازد و می‌نویسد «جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحدهٔ امریکا، در انتخابات لبنان و و عراق و افغانستان، از پیش از انتخابات، موضع خود را مشخص کرده بودند و در مورد ایران نیز پس از انتخابات، عملاً رویاروییشان با توجه به شرایط، روشن شد.» و این یعنی‌‌ همان نقشِ امریکا در حوادث پس از انتخابات و...

همین وبلاگ نویس در بخش دیگری از کتاب نوشته خود با اشاره به تفاوت‌های میان گروههای جهادی اسلام گرا در سطح جهان به تفاوت دیدگاه‌های سید حسن نصرالله و بن لادن که در کتاب امیر خانی ذکر شده اشاره می کند و می نویسد«سال هاست که مطمئن‌ام ما باید تفاوت سید حسن نصرالله را با اسامه بن لادن برای جهانیان شرح دهیم و همین یعنی تفاوت ما با ایشان؛ تفاوت پی روان ولایت فقیه با پی روان القاعده «و همچنین» امام خمینی چرا پدیده‌ای به نام جمهوری اسلامی را طرح می‌کند؟ و در چه شرایطی مطرح می‌کند؟ آیا می‌توان پذیرفت که هچ عالم شیعی تقربی به موضوع حکومت دینی نداشته است؟...»

همین مطالب خوانده شده و یا به قصد جا افتاده در مطلب وبلاگ نویس بیا برویم، نشانگر موضع مشخص امیرخانی در حوادث پس از انتخابات است و به عبارت دیگر «تفاوت ره از کجاست تا به کجا» را نشان می دهد.

نکته دیگری که این وبلاگ نویس قادر به فهم آن نیست مساله مالی و فروش کتاب است. محمد رضا باقری در مطلب خود با عنوان«جانستان ساکتستان» اشاره می کند که امیرخانی برای فروش کتابهایش اقدام به سفر و انتخاب چنین موضوعی کرده است تا در آن برهه سکوت کند. جدای از فروش دیگر آثار امیرخانی، کتاب اخیر او از ابتدای توزیع آن در نمایشگاه کتاب تا کنون (قریب به سه ماه) بیش از دو چاپ ۵۰۰۰ هزار تایی، فروش چندانی نداشته است و در برابر دیگر آثار او این کتاب اصلا فروشی نداشته است. خود امیرخانی نیز در مقدمه‌ای که در یکی از مجلات برای کتاب خود نوشته بود: این کتاب به دلیل سفرنامه بودن، فروش چندانی نداشته و فروش آن تاکنون نیز بیشتر برای احترام به نویسنده بوده است.

این وبلاگ نویس اگر نگاهی به اطراف و نویسندگانی که در زمان انتخابات به حمایت از کاندیدا‌ها پرداختند، می‌انداخت، متوجه می‌شد که کسانی چون محمود دولت آبادی و فرهاد جعفری و... که موضع گیری کردند، در حال حاضر چندان اوضاع بهتری نسبت به امیرخانی ندارند.

از سوی دیگر باید توجه داشت که چنین موضع گیری‌هایی در هیچ کجای دنیا انتقاد محسوب نمی‌شود و خود امیر خانی نیز به رغم اینکه معتقد است هنوز منتقدی در ایران نداریم، علاقه‌مند است خود با مخاطب ارتباط برقرار کند.

========================================
142
روی خط طلبگی: جان می‌ستاند جانستان کابلستان
http://hozourblog.ir/archives/429
جمالزاده-مرداد90
رضا امیرخانی هر کاری هم که کند باز ذاتا روشنفکر بودن خود را نشان می‌دهد. البته روشنفکر انقلابی. فکر نمی‌کردم این سفرنامه دیگر جان مایه روشنفکرانه انقلابی داشته باشد. پیشتر با خودم می‌اندیشیدم که چرا باید رضا امیر خانی- که خود می‌گوید داستان نویس است – یک سفرنامه را بنویسد؟ البته این سوال قابل پاسخ است. ولی هر چه کردم نتوانستم به خودم بقبولانم که چنین کسی افغانستان را برای نوشتن سفرنامه انتخاب کرده باشد. پیشترک تحلیل‌هایش درباره لبنان را در سرلوحه‌ها خوانده بودم و با نگاهش به مسائل کشورهای همسایه آشنا بودم ولی نگاه او به افغانستان بسیار متفاوت است نسبت به نگاهش به دیگر جاها. بارها در حال خواندن جانستان کابلستان بغض گلویم را فشرد و نزدیک بود خیس شود گونه‌هایم. می‌دانم چه می‌گوید وقتی می‌نویسد: «جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار…» چرا که سالها با خانواده‌ای افغانی که در روستای‌مان زندگی می‌کردند رفت و آمد داشتیم و از صداقتشان هرچه بگویم کم است. و چه باهوش بود مصطفی که رقابت من و او در مدرسه بر سر شاگرد اولی تا کلاس پنجم ادامه داشت. ولی حیف که رفتند از ایران. و صد حیف که بعدا خبر رسید خانواده‌شان از هم پاشیده است… .

وسطی

رفته بودم پیش عابس قُدسی (که اسمش در صفحه ۲۳۴ و ۲۳۵ آمده است.) مسئول انتشارات سپیده باوران و کتاب‌فروشی کتاب آفتاب. چند ماهی از انتخابات ۸۸ گذشته بود. چند نفر طلبه و یکی‌دوتا دانشجو داشتند کتاب‌ها را نگاهی می‌انداختند. مغازه کوچک بود و جای من و دوستم به زور شد. من درباره آثار امیرخانی پرسیدم و از سرلوحه‌ها شنیدم که چاپ خود سپیده باوران است. پیش از این همه آثار امیر خانی را دنبال کرده بودم و فقط همین یکی را نخوانده بودم. خوشبختانه یا بدبختانه! صحبت از انتخابات شد و بحث موضع‌گیری درباره انتخابات. و آن چند نفر طلبه چنان امیرخانی را شستند که اگر غریبه‌ی می‌شنید بی‌شک با خود می‌گفت این یکی دیگر از آن معاندان انقلاب است و باید از سران فتنه باشد. و تا پیش از اینکه جانستان کابلستان را بخوانم توی ذهنم این سوال می‌چرخید که واقعا نگاه امیر خانی به انتخابات چیست؟ مهم بودن این سوال به خاطر این بود که امیرخانی بچه انقلاب است و می دانستم دلیلی دارد برای حرفهایش. پیگیر هم شدم و بحث‌هایی هم کردیم ولی به جایی نرسیدم. البته دوباره‌خوانی نفحات نفت بسیاری از سوالات را پاسخ داد ولی با این حال… . جانستان کابلستان بیش از آنکه یک سفرنامه باشد دردنامه است. از نشناختن جایگاه خودمان و اطرافیان‌مان. دردنامه‌ای برای برادرانی که از خود دورشان‌ کرده‌ایم. برای هم‌زبانان و هم‌کیشانی که بیشتر در دریای غفلت ما غرق می‌شوند تا حضور طالب‌ها و نیروهای خارجی.

آخری از اول

رسم خوبی است در حوزه که کتاب‌های درسی را مباحثه می‌کنند. یکی می‌شود استاد و دیگری شاگرد. این می‌گوید و دیگری می‌شنود و اشکال می‌کند و پاسخ می‌شنود. فردا سر موعد جای استاد و شاگرد عوض می‌شود. بیشتر اوقات هم تعیین استاد و شاگرد به قرعه است. بگذرم… . به دوستانم پیشنهاد دادم حلقه‌ای تشکیل بدهیم برای مباحثه آثار رضا امیرخانی! صورت دوستانم مثل همین علامت تعجب بود وقتی این را شنیدند. بعدتر وقتی خودشان دزدکی نگاهی به «من‌او» و «نفحات نفت» انداخته بودند آمدند و پیشنهاد من را به خودم برگرداندند که کار مباحثه را شروع کنیم. البته هنوز شروع ‌نکرده ایم ولی شاید آن روز بسیار نزدیک باشد.
========================================
141
تازه های وبلاگ: بفرمایید نان چایی
http://doctorshiri.blogfa.com/post-206.aspx
دکتر علیرضا شیری-مرداد90
کتاب جانستان کابلستان رضا میرخانی را دیشب شروع کرده ام و خیلی شیرین است فکر کنم تازه منتشر شده باشد و درباره سفر او به افغانستان است
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(7)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(6)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(5)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(4)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(1)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٠٠٦٢
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.