جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن صد و شست نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
180
تنها در تاریکی: رضا امیرخانی و کابلستانش
http://playout.blogfa.com/post-38.aspx
حسام-خرداد90
خیلی کم پیدا می شوند کسانی که به قول فریبرز عرب نیا آدم ها پر مایه ای باشند . البته این لفظ پرمایه را عرب نیا برای منتقدان سینما به کار برده و فی الواقع پرمایه هم نیست و بی مایه است. یادم می آید در جایی از یکی از منتقدان به عنوان منتقد کم مایه اسم برد که با تعجب مجری برنامه روبرو شد . آن جا که مجری پرسید چرا این یکی را گفتی کم مایه که در جواب شنید که این منتقد آخری چیزکی درباره نقد سینما می داند .
...
در یکی از سخنرانی ها رهبری از نخبگان خواستند همانند یک شطرنج باز عمل کنند و حرکات بعدی دشمن را حدس زده و براساس آن برنامه ریزی کنند . و من نمی دانم آن هایی که در جلسات رهبری کاغذ و قلم دارند چه چیزی را یادداشت می کنند که در عمل برخلاف مواضع ایشان رفتار می کنند . مثال ها فراوان است . آخرین آن ها نامه یکی از مسئولان فرهنگی به رئیس جشنواره کن و همدردی با لارنس فون تریه کارگردان فیلم ضدمسیح بود که ... بی خیال . این ها را گفتم تا اشاره ای داشته باشم به نقش رضا امیرخانی در جامعه امروز ما ...
جانستان کابلستان اثر جدید رضا امیرخانی ... سفر امیرخانی به همراه خانواده با افغانستان ... وقتی حتی در نوک قله دماوند هم آسایش نداری پس باید به جایی امن ! پناه ببری ؛ افغانستان . تا الان یک سوم از کتاب را خوانده ام و نمی توانم نقدی جدی بر کتاب داشته باشم .ولی نکته ای در کتاب هست که دوست دارم به آن اشاره کنم . تلویزیون بارها مستندهای مختلفی از صعود کوه نورد های ایرانی به قلل مرتفع جهان پخش کرده است ولی روایتی که امیرخانی از صعود های موفق و ناموفق خود داشته است بر تمامی آن ها می چربد . همین یک مورد می ارزد برای من به کل نفحات نفتی که اصلا دوستش نداشتم و حجم زیادی از آن هنوز دست نخورده باقی مانده است .
...
رضا امیرخانی خوب نوشتن را می داند . این یعنی نویسنده ی پر مایه ای است . هر چقدر هم با بعضی دیدگاه های او مخالف باشی وقتی از نزدیک او را ببینی همه آن ها رنگ می بازد . در بین همه متظاهران روشنفکر و غیر روشنفکر پر مدعا ، رضا امیرخانی خودش هست . وقتی با او ملاقات می کنی و دقایقی با او همکلام می شوی خواهی فهمید که او با هم رتبه های خود فرق دارد . در مقابل این همه دشمن دانا ، امیرخانی را می توان جز معدود دوستان دانا حساب کرد . رضا امیرخانی یک شطرنج باز واقعی است . او درست همان جایی است که باید باشد .
========================================
179
کافه تنهایی: دندون پزشکی
http://tanhai400.blogfa.com/post-95.aspx
alone-شهریور90
پاورقي۱:اميرخاني محشره...اين رو هميشه به اش واقف بودم اما بعد از خوندن هر بند از كتاباش ــ از فرط ذوق زدگي البته ــ بهش فحش ميدمــ...!( ميخواس انقد قلمش قشنگ نباش
========================================
178
مهر نیوز: چهل و دومین سالمرگ جلال
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1402437
ابراهیم حسنبیگی-شهریور90
وی در توضیح مقالهای که در آن تاکید کرده رضا امیرخانی به دلایلی میتواند جلال دیگری باشد، گفت: در آن مقاله سربسته به این نکته اشاره کردهام. من زمانی وارد ادبیات شدم که جلال آل احمد حضور فیزیکی در جهان نداشت ولی رابطه و دوستی من با او از خیلی زمان پیشتر شکل گرفته بود. کتابهای او نخستین آثاری بود که در نوجوانی میخواندم و بیشترین ارتباط را با او داشتم. به همین دلیل فکر میکنم او را خوب میشناسم. همچنین از بین نویسندگان متعدد پس از انقلاب و هم سن و سال من خیلیهایشان دوستانم هستند که از نزدیک با هم کار کردیم و سفر رفتیم. به همین دلیل خصوصیات یکدیگر را میشناسیم، ولی در بین همه آنها چیزی را در رضا امیرخانی دیدم که مجموعه آنها در دیگری جمع نشده بود. امیرخانی جوان مستعدی در ادبیات است. او جزو دانشآموزان تیزهوش بوده که اگر وارد ادبیات نمیشد و به رشته دیگری روی میبرد در آنجا سرآمد میشد و امروز هم در ادبیات پلههای ترقی را طی میکند.
جلال، نادر بود
حسنبیگی ادامه داد: جلال از نادر نویسندگان پیش از انقلاب بود که هم داستان مینوشت، هم تحلیل، هم سفرنامه و هم ترجمه میکرد و ما امروز این خصلت را در امیرخانی هم میبینیم. ما در این سالها چند نویسنده داشتهایم که سفرنامه حج را به شیوه امیرخانی و جلال نوشتهاند؟ او نگاهش به سفر و کنکاشش پیرامون و زندگی، فراتر از من و دوستان خودش بوده و به جلال شبیه است. او در نگارش سفرنامه عکس به عکس نقل نمیکند؛ بلکه نگاه تحلیلی دارد، نظریه صادر میکند؛ همان کاری که جلال میکرد. آمیختگی عجیب بیان و زبان سفرنامهها با ادبیات در آثار امیرخانی داد میزند که یک داستاننویس آنها را نوشته است نه یک روزنامهنویس و یا گردشگر عادی. اما امیرخانی دو تفاوت هم با جلال دارد؛ یکی اینکه جلال مترجم بود و امیرخانی نیست. دوم اینکه جلال در حوزه سیاست جسارتی مثالزدنی داشت که امیرخانی ندارد.
این منتقد ادبی در پایان و در پاسخ به این مساله که رویکرد داستانی در سفرنامهها را نویسندگان دیگری هم تجربه کردهاند، چطور شما امیرخانی را اینگونه دیدهاید، عنوان کرد: بله افرادی چون محمود دولتآبادی، غلامحسین ساعدی و نادر ابراهیمی هم چنین تجربههایی در سفرنامهنویسی داشتهاند، ولی روحیه پرتکاپو، هیجان و بیقراری امیرخانی مرا به یاد جلال میاندا
========================================
177
تا...: در مورد جانستان کابلستان امیرخانی
http://majaaaz.blogfa.com/post-297.aspx
http://www.teribon.ir/archives/70550
فروزنده-شهریور90
نمی دانم، منِ "جلال زده" اینطور میبینم، یا واقعا اینچنین است که "جانستان کابلستان" گویی سی و چندمین کتاب جلال عزیز است که از دهه های 30 و 40، امتداد یافته تا دهه ی 80 و 90 ... گویی همان جلال است که به پنجمین قبله اش هم سفر کرده و روایت کرده سفرش را. (منتها با مقادیری "سوسولی"بیشتر، که خب لابد لازمه ی این اختلاف زمان نیم قرنی ست!
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
176
نیروانا: ...
http://uniquesuenas.persianblog.ir/post/587
...-شهریور90
بیش تر، به "چهل حدیث" و اینجور مطالب گرایش داشتم تا داستان و رمان
اما دیروز که رفتم "جانستانِ کابلستان" رضا امیرخانی رو خریدم و
صفحه اولش رو خوندم ،
دیدم اتفاقا خیلی هم جذبم کرد!
یه چیزی بین داستان و سفرنامه س.
البته روش نوشته "روایت سفر به افغانستان" ولی خب،
قلم امیرخانی یه جوریه که مثل یه داستان قشنگ، آدمو با خودش میبره.
فعلا که دارم لذت میبرم...
...
پست بعدی
دیشب "جانستان کابلستان" تموم شد.
خیلی دوسِش داشتم.
کاش همه بخونن..
========================================
175
کورسو: شنبه12 شهریور1390
manaftab.blogfa.com/post-344.aspx
انار-شهریور90
آخ ارمیای بی وتن...
چرا من الان باید دلم برای جانستان کابلستان تنگ شود؟
========================================
174
با تو انگار: یه روز مشترک
http://live-in-heaven.blogfa.com/post-70.aspx
...-تیر90
بعدش عشقم کتابی رو که به مناسبت سالگرد خواستگاری برام خریده بودن بهم دادن (جانستان کابلستان، رضا امیرخانی)، فدای عشقم بشم که همش اول کتابا شعر های خوشلی برای خانومیشون مینویسن..
========================================
173
از سینمای مستند: برای خلق ریتم به چشمهایم مشت مکوب!(درباره سلطان ساخته مجید توکلی)
http://nonfiction.blogfa.com/post-49.aspx
احسان راطبی-شهریور90
"مگر عقد کرده اید تله ویزیون را...بروید پس تر...
قهوه خانه مملو از جمعیت است. سرک می کشم. تله ویزیون روی شبکه ی سه خودمان است که از ماهواره پخش می شود! چه اتفاقی می تواند این همه جمعیت را به قهوه خانه بکشاند؟ جمعه دهم مهر ماه سیزده هشتاد و هشت است و تا چند ساعت بعد قرار است بازی پرسپولیس و استقلال به صورت زنده پخش شود. بحث ها شبیه به داخل استادیوم داغ داغ است. پیرمردانی با ریش سپید نشسته اند و راجع به تاج و پرسپولیس رجز می خوانند. پیرمردی می گوید:
به حق روضه شریف که اسم امیرالمومنین علی دارد, تیم سلطان علی پیروز و به روز باشد...
ناخودآگاه بلند آمینی می گویم برای تیم هنوز منتسب به علی پروین!"
این روایت رضا امیرخانی است از آن چه در مزار شریف کشور همخانه مان, افغانستان دیده است که از صفحه 202 کتاب جانستان کابلستان او نقل کردم.
میبینید که پرسپولیس است و علی پروین و تا آن جا که من دیده ام و شنیده ام؛ هیچ تیم فوتبالی در ایران چنین محوری ندارد. حتی ناصرخان حجازی هم با همه محبوبیتی که داشت برای استقلال چنین محوریتی ندااشت.
حالا وقتی قرار باشد درباره چنین چهره ای مستند شخصیت محور ساخته شود؛ چه باید کرد؟
========================================
172
آشوبناک: راس میگه؟114
http://ashobnak.wordpress.com/2011/07/03/114-2/
شرخر-شهریور90
حکومت شما اجازهی ورود نداد به قشر فرهیختهی ما. طلاب اهل سنت ما جذب مدارس پاکستان شدند و این بلایا به سر این مردم امد. اگر طالب های ما در مدارس تربت جام و زاهدان درس میاموختند ، کجا گرفتار بلیه القاعده می شدند؟ دانش گاههای شما، به بچه های افغانی که حتا در ایران متولد شدهاند ، اجازه تحصیل نمی دهند. قوانین شما برای مهاجران نیکو نیست….
حکومت شما کرامت انسانی ما را رعایت نکرد، شما روشن فکران ایرانی چیزی نگفتید، بعدتر کرامت انسانی خود شما را نیز رعایت نخواهند کرد. این یک بازی دنیاوی است….
جانستان کابلستان/ رضا امیرخانی
========================================
171
نوشتنم نوشتی نوشت: شهریور نوشت
http://paeizekochak.blogfa.com/post-565.aspx
سیده انوشه میرمجلسی-شهریور90
در خواندنش لذتی هست که وصف ناشدنی است. «جانستان کابلستان» ِ رضا امیرخانی را میگویم. دلم را هوایی کرده برای دیدن افغانستان. تعجب نکنید! این یک حال خوش اساسی است...
========================================
170
فسون و فسانه: جانستان کابلستان رضا امیرخانی
http://afsanevoafsoon.persianblog.ir/post/95
محمدحسین-شهریور90
روایت سفر رضا امیرخانی به افغانستان اسمش جانستان کابلستان است. کتابی است که اطلاعات خوبی از افغانستان در اختیارت میگذارد ولی انتظارت راجع به قلم قویای که از نویسندههای نامآشنا سراغ داری را برآورده نمیکند.
قسمتهای اول کتاب که دربارهی کوهنوردی بود واقعا میرفت روی اعصاب. بخش انتخاباتیات را هم اصلا نخواندم. فکر میکنم بعضی از قسمتهای کتاب رضا امیرخانی احساس خوشمزگی میکرد ، احساسی که لااقل نویسندههای نامآشنا باید از آن تهی باشند.
چند سال پیش سفرنامهی شکوفه آذر به افغانستان ، تاجیکستان و... را خواندهبودم که اصلا قابل مقایسه با جانستان کابلستان نبود. کلمه به کلمهی سفرنامهی شکوفه آذر را با علاقهی تمام میخواندم و جائی احساس نکردم که مثلا جملهای اضافی نوشته شده. نوشتههایی که ژیلا بنییعقوب هم از سفرهایش به افغانستان دارد همینطور است.
جالبترین قسمت جانستان کابلستان آنجا بود که رضا امیرخانی وارد کتابفروشی شاهمحمد میشود و میفهمد که او همانیست که خبرنگار نروژی از روی زندگیاش پرفروشترین کتاب صد سال اخیر نروژ را نوشته است. شاهمحمد هم امیرخانی را به جا میآورد و عکس میاندازند...
بعد از «کتابفروش کابل» و «بادبادک باز» این سومین کتابی بود که راجع به افغانستان خواندم.
پن : برای اولین بار از طریق وبلاگ نسیم با جانستان کابلستان آشنا شده بودم.
========================================
169
حضرت باران: سفر به جانستان کابلستان
http://www.baranbaran.blogfa.com/post-34.aspx
مصطفی فرهنگی-مرداد90
جانستان کابلستان ، فقط کتاب خوبی نیست بلکه چیز خوبی است. جای این چیز، خیلی چیزها میشود گذاشت. چیزهایی مثل تجربه ، رفیق ، دایرة المعارف ، و سه تا نقطه که گویاتر خواهد بود.
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
168
رشحات: جان ستانی جانستان
http://www.sam1368.mihanblog.com/post/53
هانی الحسین-مرداد90
بسم الله
بخوای و نخوای رضا امیرخانی یکی از شاخ های فعلی فضا نویسندگی کشوره
و چه بعضی دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند نوشته هاش اعم از داستان، مقالات بلند و سفرنامه هاش مخاطب مختص به خودش را داره
و مطمئنم که یکی از مهمترین بهونه ها برای خیلی بچه ها برای رفتن به نمایشگاه کتاب دیدن رضا امیرخانی و تهییه کتاب جدیدشه.
جانستان کابلستان یک شاهکار سفرنامه نویسی نیست ولی این مزیت را داره کهه نمایی از افغانستان را تصویر می کنه که برای ماها همیشه مغفول بوده.
یادم میاد یکبار یکی از بچه های فعال دانشگاه ... را جلوی اداره فرهنگی دانشگاهمون دیدم ، یکی ازدوستان گفت میدونستی فلانی(با اشاره به همون بنده خدا) چیکار داره میکنه؟؟
گفتم : نه! چطور مگه ؟؟
گفت برای افغانی ها یک مدرسه شبانه راه انداخته وخودش بهشون درس میده
تقریبا داشتم شاخ در می آوردم وقتی توضیح میداد که تازه با چه مشکلاتی روبرو شده .
اون هم فقط به خاطر آموزش به افغانی ها
یه خاطره دیگه هم بگم که برای خودم خیلی آموزنده بود
بعد از مدتها دوباره تصمیم گرفتم برم کلاس زبان
رفتم موسسه ... برای تعیین سطح و ثبت نام
داشتم آماده می شدم که امتحان تعیین سطح بدم که یه دفعه دو تا افغانی از در اتاق امتحان بیرون آمدن
یه لحظه شک کردم که اینا اینجا چیکار می کنند
خلاصه ما رفتیم تو اتاق و امتحان دادیم
وقتی برگشتم سمت دفتر آموزشگاه که راهنمای پرداخت شهریه بگیرم دیدم این دوتا دوستمون هم دارن همین برگه را میگیرن
باید میرفتیم دو تا خیابون پایین تر برای واریز کردن شهریه
با هم از در موسسه که اومدیم بیرون
شروع کردم حال و احوال این دوستان را پرسیدن
که اینجا چه می کنید ؟؟ برای چی اومدین کلاس زبان؟؟ و از این سوالها...
گفتش: من کارگر ساختمان هستم از صاحب کارم اچازه گرفتم که یه وقتی را تو روز بیام کلاس و شب دوباره برگردم سرنگهبانی ساختمان
گفتم : خب برای چی میخوای زبان بخوانی؟؟
گفت: هزینه آموزش زبان تو افغانستان زیاده و من میخوام تاوقتی ایران هستم زبان یاد بگیرم که وقتی برگشتم بتونم به هموطنام درس بدم
با هم رفتیم تو بانک برای واریز کردن مبلغ، کمکشون کردم و فیش پرداخت براشون نوشتم
برام عجیب این بود که متصدی شعبه از این حرکت شگفت زده شده بود (یعنی کمک کردن به افغانی انقدر تعجب آوره)
خلاصه از اون روز عزمم برای زبان خواندن بیشتر جزم کردم
یه جورایی کل کل نامحسوس بود
بگذریم
برگردیم به جانستان کابلستان
عادت کردم وقتی کتاب خوبی دستم میگیرم تا تموم نکنم زمین نذارم
ولی این بار می خواستم که جانستان مزه مزه کنم
برای همین قرار گذاشتم که بعد از سحر ها بخوانم
شروع کردیم اما نه از مرز افغانستان
از دماوند
وقتی شروع میکنه از کوه بالا رفتن تقریبا حس میکنی که رضا امیرخانی دیگه مثل جوونی هاش نیست و داره یواش یواش سنی ازش میگذره
هرچی نباشه پدر شدن (ر.ک لی جی )
و این یعنی این امیرخانی ، امیرخانی زبر و زرنگ داستان سیستان نیست که مسئولین مملکتی را برای آروم بالا رفتن از کوه مسخره میکرد
هنوز میتونی بوی دلگیری های انتخاباتیش را از لا به لای کلمات حس کنی
یه جورایی اصلا انتخابات 88 دوست نداره
دلش بی قیدی های درویش مصطفا ، من او را میخواد، بی توجهی به این بازی های دنیا
شاید هم خستگی جدی از خشی های امروز جامعه ما
که کم هم نیستن
می میرم برای این جمله نفحات نفت : "که وقتی میگیم مرگ بر آمریکا پایه ی خیلی از ادرات دولتی ایران هم می لرزه"
میدونی این کجای جانستان خودش نشان میده
وقتی که با آقا رضا میری تو صف کنسولگری و با یک جواب کاملا بی ربط بر میگردی
وقتی مواجهه میشی با 4 تا کارمند درب و داغون
که کاری ندارن جز پرکردن ساعت کاریشون
تقریبا تمام طول کتاب داری صفا میکنی که یه آدم به جای اینکه بلند شه زن و بچه را ببره دبی و یا ترکیه و شایدم اروپا
خانواده جمع کرده برده افغانستان
یه جورایی خوشت میاد که یه بلایی هم سرش بیاد(دور از جون آقای امیرخانی و خانواده گرام) که از این به بعد با خانواده از این کارها نکنه البته در حد همون خراب شدن باند فرودگاه و یا تاخیر به خاطر گرد و غبار محلی
نه خدای نکرده بیشتر از این
امیرخانی برای من و امثال من فقط یه نویسنده معمولی رمان و هر از گاهی سفرنامه نیست
راوی اتفاقاتی است که در گوشه و کنار دنیا می افته و اون با قلم فوق العادش برای ما مینویسه
جوری که دیگه دوست نداریم کتاب را بخوانیم
ترجیح میدیم کتاب را بخوریم
هنوز خیلی وقتها که خسته می شم من او ورق ورق شده ام را میزنم زیر بغل و میرم یه گوشه آروم و بی خیال دنیا
پرواز به تهران قدیم...
مدتها بود که دلم میخواست برای صاحب ارمیا مطلبی بنویسم
نشده بود دیگه
یه بهانه ای جور شد به نام جانستان کابلستان
البت بازم نشد کامل بنویسم
بماند برای بعد
ولی از دست ندید
پیشنهاد یه کتاب خوشمزه را به نام
جانستان کابلستان
========================================
167
چیزی برای نگفتن: طالبها
http://seda-biseda.blogfa.com/post-112.aspx
مریم کریمی-مرداد90
رضا امیرخانی توی آخرین کتابش(جانستان کابلستان)می گوید فاصله اقتصادی افغانستان با ما۳۰سال ،وفاصله اجتماعیش ۱۰۰سال است.از سویی دیگر به بیان این نکته می پردازد که فاصله ما تاافغانستان تنها۵سال است.*
شاید این ۵سال را بتوان به مدد طالب ها(به قول برادران افغان)وطالبان(به قول ما)جبران نموده،وبه سرعت به وضعیت افغانستان رسید!!!
بدین وسیله افتخار آن را دارم که به عرض تمامی دوستان وآشنایان واقوام برسانم به مدد خدمتگزاران مملکت این فاصله ۵ساله درحال کاهش است.(!!!)
دیروز توی خیابان داشتند پرچم مشکی می زدند و من داشتم فکر می کردم وقتی ما می رویم مسجد وهیئت وحسینیه ،آن هم شب قدر،اما نگاه زهرماریمان همه جا هست به جز جایی که باید باشد،وحواسمان نیزهم...حالا بیایند از فلکه احمدآباد تا پل یزدآباد را یک سر سیاه کنند،ازپارک لاله تا دورازه دولت را هم،اصلا همه جا را،حتی آسمان،چه فایده ای دارد؟؟؟
آیا این انحطاط نیست؟
...
آیا این انحطاط نیست؟**
ـــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات
*نقل به مضمون است واز حافظه
========================================
166
سامع سوم: من کمی گنجشک هستم
http://samee3vom.parsiblog.com/Posts/137/%D9%85%D9%86+%DA%A9%D9%85%D9%8A+%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%B4%DA%A9+%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85+.+./
تبسم بهار-مرداد90
تمام زندگی ات را که جمع کنی . . .همه اش میشود یک کیف لپ تاپ و یک کوله پشتی . . .
یک کوله پشتی حاوی یک سالنامه . . .
جانستان -کابلستان( امیر خانی)
من گنجشک نیستم( مستور) ...
========================================
165
اتاق ریاضی: تبلیغات فرهنگی
http://mathroom.blogfa.com/post-257.aspx
مژگان-مرداد90
جان ستان کابل ستان آخرین نوشته ی رضا امیر خانی را بشدت به شما م عرفی می کنم
========================================
164
روزنامه اعتماد: مراقب ایران باشیم
http://www.etemaad.ir/Released/90-05-26/214.htm
حسن همایون-مرداد90
این متن عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
163
لابیرنت، از پشت یک سوم: کمی فرهنگی شویم
http://labynth.blogfa.com/post-230.aspx
k1-مرداد90
خوندن آخرین کار رضا امیرخانی (روایت سفر به افغانستان) این حُسن رو برام داشت که دیگه شک نکنم باید سفری به افغانستان داشته باشم. در حالیکه برای سفر به ترکیه و دیدن استانبول، دربهدر دنبال همسفر پا میگردم، شک ندارم که هرات و کابل و سمرقند رو باید تنهایی برم. استانبول که نیمچه اروپایی است و پکیجهای «آی ننـه» بهوفور در آن یافت میشود هنوز یاری برای همراه شدن پیدا نشده دیگه وای بهحال افغانستان که بنا به نوشتهی امیرخانی باید جونت رو بذاری کف دستت و سفر کنی.
به انواع و اقسام مختلف، به زبانِ تارومار شدهی فارسی ترکمون زده شده و من نمیدونم اصرار امیرخانی رو برای یه جور دیگه نوشتن و «جدا نویسی» اونهم تا این حد بد و وحشتناک که گاهی مجبور باشی روی کلمات مکث کنی و چند بار بخونیش تا متوجه بشی که مثلاً «دانشجو» است که نویسنده حال کرده و همینجوری نوشته دانش جو! بغیر از هر ناشر، گویا باید به رسمالخط سلیقهای هر نویسنده هم عادت کنیم.
جانستان کابلستان / رضا امیرخانی / نشر افق / 6500 تومان
========================================
162
توتستان: گفتاری بر کتاب جانستان کابلستان رضا امیرخانی
http://totestan.mihanblog.com/post/296
محمدرضا آزادی-مرداد90
رضا امیر خانی از همان اولین رمانش ارمیا در سال 74 بدل به یکی از مهمترین نویسندگان معاصر بعد از انقلاب شد که البته بسیار هم انگشت شمار بودند.اما امیر خانی به خاطر سبک خاص و نسبتاً نوی خود در نگارش و صمیمیت نوشتاریش در توصیف حالات و روحیات قهرمانانش بسرعت به نویسنده محبوب بدل شد.من او و بی وتن بیشک در میان آثار داستانی بعد انقلاب جز مهمترین آثار بشمار می روند.اما امیرخانی به نگارش کتابهای سفرنامه ای تحلیلی خاطره گونش شهرتی بس بیشتر نیز یافت.در دورانی که سیاست و نگاه سیاست زده رکن اصلی هر گفتار و عملی بشمار می رود او سعی می کرد با نگاهی متفاوت به رویدادها و روابط دور برش تحلیلی جدید،کمتر مورد توجه و نوین از ارتباط مردم و حکومت،فرهنگ و دیگر اقدامات سیاسی ،اقتصادی و اجتماعی ارائه دهد.این رویکرد که در اکثر آثارغیر داستانیش مثل مقالات سایت لوح ، کتاب نشت نشا و بخصوص نفحات نفت مشهود است در این کتاب که به نظر باید متکی به موضوعی نا آشنا برای مخاطبش باشد نیز مشهود است و نگاه نویسنده همه جا به تحلیلی بومی برای خود و ملتش توجه دارد تا برای معرفی فضایی ناشناخته و همین اثر را بیشتر به اثر برای کاربرد داخلی نه یک برداشت برای عموم مردم جهان بدل کرده است.همین رویکر باعث انتقاد اکثر نخبگان و روشنفکران افغانستان و یا کسانی که نگاهی جهان شمول به مسائل دارند شده است.امیر خانی در این کتاب همواره به جای روح جمعی مردم ایران است که از میان سلسله روابط و علت و معلول های آن برای ملت و کشور خود چاره جویی می کند.این رویکرد بد نیست اما باعث عدم تمرکز بر موضوع یعنی معرفی افغانستانی فراموش شده و نارضایتی مخاطب آشنا و علاقمند به افغانستان می شود.البته من از این رویکر خوشم می آید راستش نویسندگان و علمای فرهنگی ما بیش از حد به وادی عدم قضاوت و منطق خشک و جدی تحلیل جهان شمول افتاده اند و همین باعث شده که اکثر آثار نمی تواند زمان و مکانی را توصیف و تحلیل کنند و کاربرد لازم را نداشته باشند.عدم داشتن موضع و نگاه هم به بهانه عدم قضاوت باعث کند شدن نگاه تحلیلیشان و تبدیل به کاردی کهنه و کند می شود.
امیرخانی در ابتدا با روحیه ای خوب و نگاهی مثبت وارد افغانستان می شود.در هرات او رویکردی نقاد و عملگرا دارد شاید چون هرات هنوز بسیار ایرانی است و به فرهنگ او نزدیک تر و امن تر هم هست.خانواده کنارش است و او نگرانی ندارد.او بخوبی در سه فصل اول پیش می رود و با نگاه خاصش به ما خطی فکری را نشان می دهد که پیشتر در نفحات نفت هم نشان داده بود.سبک نوشتن اینگونه سفرنامه ها در ایران بی سابقه نیست که بعد از مشروطیت تقریباً همه اینگونه می نویسند یعنی سفرنامه تحلیلی و مقایسه ای که شاید مشهورترین این نوع نوشتار را بتوان نوشته های باستانی پاریزی عنوان کرد.
اما با جدایی امیرخانی از خانواده در سفر به مزار و کابل نگرانی و اضطراب باعث می شود او نتواند این نگاه را همواره دنبال کند و بیشتر فصول بعدی به نشان دادن نگرانی ها و دغدغه های شخصیش و نه تحلیل و مقایسه اوضاع می پردازد و این اثر کمرنگ می کند.اینجا دقت او هم کم می شود و مرتکب چند اشتباه املایی و یا تحلیلی هم می شود.اما هنوز کور سویی از میان اینهمه اضطراب و تنش مشاهده می شود.
در کل کتاب کتاب خوبی است و توانسته نمایی متفاوت از این فضا و اقلیم به ما بنمایاند.من بشخصه تا قبل از نوشته های محمد حسین جعفریان که جریان نوینی از آشنایی ما با افغانستان بپا کرد نه چیزی از افغانستان می دانستم بلکه به خاطر شرایط جامعه و حضور ملیونها افغانی آواره و مشکلات این مهاجران که زندگی ما ایرانی ها را هم تحت تأثیر قرار داده بود نگاه خوشی به افغانستان و مردمش نداشتم اما با مطالعه نوشتارهای آقای جعفریان در آثارش و مجلات و روزنامه ها و آشنایی با محیط و مشکلات این مردم آن میزان نگاه یکسویه و تبعیض آمیزم کم و کمتر شد و توانستم رویکردی متفاوت به این مرد داشته باشم.این کتاب هم که به خوبی با اعتراف نویسنده از همان نگاه جعفریان برخاسته است هم کمکی دیگر در اصلاح نگاه ماست.
پی نوشت:نمی خاستم درباره انتخابات سال 88 و نگاه امیرخانی بنویسم اما چون خودش یک فصل به این موضوع اختصاص داده است نمی توانم ساکت باشم.
اتخابات سال 88 به هیچ وجه مشابه اتخاباتهای دیگر کشورها در همان ایام نبود.در دیگر کشورها دو جناح سیاسی متفاوت و مشخص با نگاههای سیاسی مشخص در چارچوبی مشخص با هم رقابت می کردند.نتایج آن هم بخوبی قابل پیش بینی بود زیرا فضای سیاسی این کشورها بر مبناهایی از پیش تعیین شده می چرخد در حالی که ایران هرگز طی سی سال گذشته فضا ،تعریف و ساختار سیاسی مشخصی نداشته است.پس قیاس یک ابر محو با شیشه ای شفاف قیاص مع الفارق است.در ضمن دو گروه مطرح در انتخابات ایران بر خلاف نظر حاکمیتی هر دو ریشه و پایه در همین نظام داشته اند.
من هنوز بعد از دو سال نتنها قانع نشده ام که دست خارجی عامل اصلی این حوادث بوده بلکه چندان تفاوتی در عملکرد دو گروه برای تمایز آنها پیدا نکرده ام.تمام حوادث بعد از انتخابات به نظر در یک فضای مسدود و پر دود سیاسی کاملاً طبیعی و عادی بوده است.دو گروه مرتب به هم سنگ پرانی کرده اند که اکثراً هم به آدمهایی اصابت کرده که یا بی تقصیر بوده اند و یا اصلاً نمی ددانستند چه خبر است.
نشان به آن نشان که دو سال بعد از این وقایع هنوز سند و مدرک مستندی از نیت سوء جناح بازنده در برنامه ریزی این اتفاقات مطرح نشده و فقط به نظریات شخصی و شایعات بسنده شده است.هنوز پاسخ روشنی از ماجرای حوادث خود انتخابات ارائه نشده است.تازه همه کسانی که بقول حاکمیت عامل این حوادث بوده اند یا بکل آزادند یا فقط خانه نشین شده اند و یا در دادگاهایی غیرعادی و بیشتر نمایش گونه بعد از محکومیت به طرز عجیبی آزاد شده اند.به واقع اگر سند و مدرکی موجود بود اینگونه اقدام می شد.الان فقط عده انسانهای کوچک از لحاظ سیاسی که دستشان به هیچ نهاد قدرتی بند نیست در زندان مانده اند و بقیه به راحتی زندگیشان را می کنند.یا اتفاقات طبیعی بود یا یک نمایش مسخره است.آدم باید تکلیفش را با این واقعه روشن کند.یا شما حرف حکومت را با تمام سوراخهای عظیمش قبول دارید یا حرف طرف مقابل را که بیشتر بر مبنای لجبازی ناشی از شکست است یا حرف منطق و عقل را.
من معتقدم دو جناح سیاسی که روزی هم ریش و هم سفره بوده اند در دعوایی سیاسی برای قدرت جنگیدند قوی تر ضعیف تر را شکست داد این قوی تر نه در عملکرد که در ابزار سیاسی و قدرت حکومتی پیروز شد ضعیف تر هم اگر سیاسی نگریم عملکردی که در توانش بود انجام داد اما راهی از پیش نبرد.این نه خوبی قوی است و نه خوبی ضعیف و ایضاً بدیش.این یک عملکردی عادی در فضای سیاسی و سیاست زده دنیا است.فتنه یک بازی مسخره سیاسی بیش نیست که دو جناح برای قدرت به راه انداخته اند.حالا هم ورژن جدیدش با جریان انحرافی راه افتاده است.
امیرخانی مرتب همین ها را می گوید البته در لفافه اما نمی دانم چرا تکلیفش را روشن نمی کند که هر دو جناح دو سر یک چوبند که ملت را نوازش می دهند.او می گوید باید به اصل ولایت فقیه نگاهی غیر حکومتی داشت و این غیر ممکن است.اگر ولی فقیه فقط حاکم دینی بود مثل قدیمها ممکن بود اما وقتی او حاکم سیاسی است پس نگاه به او هم سیاسی و حکومتی است و عملکردش هم سیاسی می شود.رهبر در یک دعوای سیاسی طرف یک گروه را گرفت و گروه دیگر را طرد کرد.با دلیل و منطق هم نبود بلکه به خاطر نگاه شخصیش بود هیچ مدرک و سندی هم علیه طرف مقابل ارائه نداد جز همان شایعات نخ نما پس او تکلیفش را مشخص کرده است.من هم تکلیفم مشخص است.من طرف هیچ کس نیستم چون عقل و منطقم می گوید دو گروه بدنبال قدرت برای قدرتند نه قدرت برای خدمت.من شاید اشخاصی از دو جناح را دوست داشته باشم اما مرام گروهیشان را نمی پسندم و در کل به نظر من این ره که میروند به ترکستانست هر دو گروه برای چیزی می جنگند که رهبر هم جزوشان است نه بالایشان یا کنارشان که آن قدرت سیاسی مطلق است نه دلشلن برای مردم سوخته نه برای دین خدا.اینجا چنان آش شله قلمکاری است که در تریبون به هم فحش می دهند و تکفیر می کنند در مراسم خصوصی افطاری می خورند و گپ می زنند.این وسط فقط ملت است که بازنده است.خون می دهد نان می دهد جان می دهد و تازه چوب هم از هر دو طرف می خورد من خود را در گیر این بازی نیم کنم.والسلام
========================================
161
خدا بود و دیگر هیچ: کل این عملیات از خاطر همین ادبیات است
http://soheal.persianblog.ir/post/115/
...-مرداد90
کتابِ جانستان کابلستانِ رضا امیرخانیِ خانمِ همسر چند روزی است که پیش من است. دنبال بهانه ای می گشتم تا درباره اش اینجا مطلبی بگذارم. تا این که امروز در صورت کتابم [facebook] به این متن برخوردم: محمد حسین جعفریان(مستند ساز جنگی) در گفتگویی با ماهنامه مهرنو (شماره پنجم) , بیان می دارد :
زمانی که مستند مسعود را می ساختم , خیلی با احمد شاه مسعود مأنوس شده بودم . چند جلسه طولانی در حوزه های مختلف با این آدم گپ زدم. یادم هست زمانی که در افغانستان درگیری بود , مثلث تهران,دهلی و مسکو از احمد شاه مسعود حمایت می کرد و امارات , عربستان و آمریکا از طالبان. مسعود می گفت: (( بچه های ما دارند کلمه های فارسی را از یاد می برند. ))
یادم می آید نیروهای مسعود می خواستند فرودگاهی را بگیرند . مسعود روی تپه ای نیروها را فرماندهی می کرد و دستور آتش می داد. من هم از این صحنه ها فیلم می گرفتم.بعد رفتیم داخل چادر که صبحانه بخوریم. بحثی بین ما درگرفت درباره شعر,بحث بالا گرفت. کتاب شعری دست من بود. او خیلی از شعر نو خوشش نمی آمد. مسعود می گفت: بچه های ما دارند کلمه های فارسی از یاد می برند , چون این جنگ هم خیلی جدی بود فرمانده هایش آمدند که گزارش جنگ را بدهند , جرأت نمی کردند نزدیک شوند. منتظر بودند بحث تمام شود. دایم به من چشم غره می رفتند , اما مسعود همین طور ادامه می داد. مشاوری به نام (( ملاقربان)) داشت که پیش آمد و گفت: (( بسیار ببخشید آمر صاحب حالا گپ عملیات است , نه ادبیات )) مسعود گفت: ملا صاحب, آبروی ما را پیش این مرد جورنالیست ایرانی بردی , کل این عملیات از خاطر همین ادبیات فارسی است.))
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(8)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(7)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(6)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(5)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(4)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(1)
|