جهت سهولت دسترسي كاربران، هر پانزده مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن چهارصد و پنجاه نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
465
همشهري جوان: خيابانهاي فرنگي مشابه خيابان وليعصر
http://www.seemorgh.com/culture/default.aspx?tabid=2488&conid=41551
...-شهريور 88
این خارجیها تا توانستهاند به این خیابانهایشان رسیدگی کردهاند و برایش برنامه ریختهاند تا هر طوری شده توریستها را به آنجا بکشانند و مردم...
طولانی به سبک فرنگی
تقریبا ً تمام شهرهای معروف دنیا که هر سال از توریست پر و خالی میشوند یک خیابان در مایههای خیابان ولیعصر (عج) ما دارند. این خارجیها تا توانستهاند به این خیابانهایشان رسیدگی کردهاند و برایش برنامه ریختهاند تا هر طوری شده توریستها را به آنجا بکشانند و مردم خودشان هم ترجیحا ً برای تفریح و گردش به همان جا بروند.
بلوار پنجم، نیویورک
خیابان مهم نیویورکیهاست که پر از موزهها و پارکهای معروف است. در کتاب بیوتن امیرخانی هم از این خیابان زیاد اسم برده شده، البته به اسم خارجکیاش؛ فیفت اونیو.
========================================
464
خسته از دروغ: آري اينچنين بود برادر
http://afshinahmadpour.persianblog.ir/post/65/
افشين احمدپور-شهريور 88
اگر گوش شنوا داشتم که من هم سال ها بود که مثل فلان قلم به مزد ، نویسنده ی درباری می شدم و دنبال مسوولین کشور راه می افتادم و سفرنامه می نوشتم! بعد هم با درآمد ناشی ازآن سفرنامه ها یک سالی می رفتم آن ور آب و در دیسکوهای لاس وگاس پلاس می شدم تا ببینم فلان کاباره چی در تابلوی اخطارآمیز کنار تفنگ وینچستر نیمه اتوماتیک بالای سرش چه حروفی را به خط copperplate نوشته است و فلان رقاصه ی striptease چطوری جامه ریزان می کند و بعد هم بر می گشتم به ایران و سه چهار تا کاراکتر هشت سال دفاع مقدسی به اسم شاپور و تیمور و ... قاطی اش می کردم و به اسم "بی وتن" می سپردم به دست رفقای گوتنبرگ!! "بی وتن"!!! آن هم با تای معجمه!! گور پدر املای فارسی!!! و گور پدر ادبیات فارسی ایضا ً!!
========================================
463
علمدار صبح: كافه پيانو فرهاد جعفري يا بيوتن اميرخاني؟
http://alamdaresobh.mihanblog.com/post/45
حامد-شهريور 88
تقریبا چند هفته پیش بود که با بروبچ رفته بودیم مشهد ، پابوس اما رضا (ع) . جای شما خالی ... . اونجا که بودیم روزنامه کیهان تو صفحه ی ادبیش عکس فرهاد جعفری و کتاب رمان کافه پیانوش رو زده بود و یه مقاله در رابطه با مسائل انتخابات وجعفری نوشته بود .
اینکه : فرهاد جعفری با اینکه به عنوان یک نویسنده بیشتر به یه اصلاح طلب معروف هست اما در انتخابات ریاست جمهوری از احمدی نژاد حمایت کرده و باعث شد که از طرف همفکرانش مورد بی مهری فراوانی قرار بگیره اما باز هم کم نیاورد و حمایتش رو ادامه داده ... و همچنین این دو رمان خیلی با هم رقابت داشتن و فرهاد جعفری ، بیوتن امیرخانی رو متهم میکرده که از طرف سازمانهای دولتی خریداری شده و با تخفیف زیاد فروخته میشده و از این دست .
تا زمانی که مقاله رو خوندم یادم نیست اسم جعفری رو شنیده باشم ، حتی اسم رومانش رو : ((کافه پیانو )) البته به این معنا نیست که رومانش مشهور نیست نه ، به این خاطر که من خیلی رومان خون نیستم . اما بعد از خوندن مفاله علاقه مند شدم رمان رو بخونم . تو برگشت رفتیم قم و تو پاساژ قدس کافه پیانو رو 5000 تومان نا قابل گیر اوردم . 14/5/88 شروع کردم و ده روز نگذشت که تموم شد 24/5/88
کافه پیانو رو با بیوتن مقایسه کردم :
کافه پیانو سرگذشت یه قهوه چی هست که تو کافه ی خودش کار میکنه...
اما در عوض بعد از خوندن از به ی امیرخانی علاقمند شدم بقیه داستان ها و رمان هاش رو بخونم از جمله ((بیوتن)) . از نحوه ی نگارش ش که کافه پیانو هم ب ه اون شباهت داره خیلی خوشم امد . وقتی تمومش کردم تونستم یه نتیجه گیری نسبتا خوبی ازش داشته باشم . از نظر عقیدتی نسبتا رمان رو پسندیدم و در آخر احساس کردم میتونه انتقال دهنده ارزش های خوبی به خواننده باشه . البته بعضی جاها هم به نظرم نیاز نبوده امیرخانی اونطوری به جزئیات بپردازه و شرح بده . خاصتا نوع لباس و رفتار زنی که توی کاباره تو نیویورک کار میکنه و از این دست تفصیلات .
در مجموع به کافه پیانو نمره 12 و به بیوتن نمره 17 میدم .
========================================
462
گلستانه: البلاء للولاء
http://shahtaheri.blogfa.com/post-27.aspx
شاهطاهري-شهريور 88
ارمیا به لحنی سوزناک روضه می خواند انگار :
امشب کس دیگری است که از همه نورها تصویر می گیرد ...چار ستون نور را ببینید امشب، که به چهار گوشه عالم برافراشته اند.
صدای پروردگار آمرزنده بلند است که آیا کسی باقی نمانده است که او را بیامرزم ... اگر امروز هل من مزید او را نشنوی ،فردا هل من مزید دوزخش را خواهی شنید... بیا و در صف مذنبین بایست ... صدا بزن،
ای خدای گناه کاران ... که امشب با یک اله العاصین لبیک می گوید ... گفت که هربار با ذکر شریفه یا ارحم الراحمین ،یک لبیک در جواب می گوید،اما ذکر یا اله العاصین تمام نشده صدا می زند لبیک ای بنده من ... بیا در صف گناه کاران بایستیم...
تاشیکا و ماشیکا می آیند و پشت سر سیلورمن می ایستند .سیلورمن هم پشت ارمیاست .صدایی صف را به هم می زند .بیل است . با شلوار سه ربع و تا سر زانوی داخل خانه و چشمانی خواب آلود .از ته صف سرش را خم می کند و می پرسد:
-دو یو اکسپت کردیت کارد؟
ارمیا نگاهی به صف می اندازد و بغض می کند .در خودش می گرید...
و صدایی که باید بلندترین صداها باشد ،انگار خیلی هم بلند نیست .برای همین از دل باب پنجم ارمیای نبی به گریه می گوید:
-در کوچه های اورشلیم آیا منصفی پیدا می شود تا او را بیامرزم؟
جوابی نمی آید... به جز صدای بیل:
-دو یو اکسپت کردیت کارد؟
در عوض صدایی دیگر در دل تاریخ هنوز بلند است بلندتر از صدای یهوه در عهد عتیق.از منبر چوبی مسجد کوفه به مستمعان نظری می افکند.چهره ها را یکایک برانداز می کند .انگار دنبال رفقای رفته اش می گردد .آه می کشد و سر تکان می دهد.
-این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق ؟ این عمار؟ این ابن التهیان؟ این ذوالشهادتین؟
و این صدای تاریخی را در این شب قدر ،ارمیا با جان می شنود .صدای امیرالمومنین را در اولین شب قدر.پس فریاد می کشد:
-کجایی سهراب؟!کجایی سهراب؟!چه قدر بگویم آلبالا لیل والا...
و حالا این نوبت سهراب است که صف را به هم بزند و بیاید جلو سیلورمن.کنار تنه سدروس توی تاریکی بنشیند و پاسخ دهد:
-داداش! گرفتاری که ناراحتی ندارد...گرفتاری مال عشق است ،مال رفاقت است ... فرمود البلاءُ للولاء ... گرفتاری مال رفاقت است ...
سهراب ارمیا را در آغوش می فشارد .
-دوستت دارد لا مذهب!البلاءُ للولاء... البلاءُ للولاء...
سیلورمن دکمه ضبط را دوباره فشار می دهد :
-آلبالا لیل والا...
و ارمیا شروع می کند به تکرار ذکر شب قدر امسالش :
-آلبالا لیل والا...آلبالا لیل والا...البلاءُ للولاء... گرفتاری مال عشق است ...مال رفاقت است ...البلاءُ للولاء...
از :بی وتن امیرخانی
========================================
461
دنياي من: من و بيوتن
genuis110.blogfa.com/post-80.aspx
ديبا-شهريور 88
اگرچه بعضي ها تابستان مان را شروع نشده زهرمارمان كردند اما همان اول تيري كه امتحان آخر بود به خودم گفتم بي خيال اين سر وصدا ها برو گوشه اتاقت بشين و فقط بخوان!
بدون محاسبه گفتم تا اخر تابستان 50 تا كتاب بخواني خوبست!
اما اين روزها كه تابستان دارد آخرين نفس هايش را ميزند و شب هايش ديگر بوي پائيز مي دهد ، يك حساب سرانگشتي به من مي گويد فقط 16 كتاب خواندي !
...
امروز دلم گرفته بود ٬ دوباره رفتم سراغ بيوتن. بيوتن را همان موقع كه داغ داغ بود ماجده از نمايشگاه كتاب برايم خريد.
اين كتاب را از همه نوشته هاي رضا اميرخاني بيشتر دوست دارم. برعكس خيلي ها كه "من او " را اوج هنرش مي پندارند من شيفته بيوتنم، شيفته ارمياي بيوتن.
ارميائي كه هيچكس او را نمي فهمد .
_ يك نكته جالب، وقي ارميا را وقتي آرمانهايش را كسي نمي فهمد فكر مي كنم او كسي است مثل حسين الله كرم. حسين الله كرم را هم خيلي دوست دارم ( بي خيال اراجيفي مثل گروه فشار و اين حرف ها ) ،مصاحبه اش با عليرضا صلواتي در سياست مداران جوان را اگر خوانده باشي شايد درك كني چرا براي من او مصداق ارمياست. _
هر وقت حوصله هيچ چيز را ندارم بيوتن را برميدارم و جمله هائي را كه هايلايت كرده ام دوباره مي خوانم
"اوايل خيال مي كرديم،علم، فقط علم دين است، بعد كه توي صفين قرآن معاويه را بالاي نيزه ها ديديم، مخ مان زاييد كه علم هم مي تواند علم كفر باشد..."
"اين آخري ، قبل دفاع سراسري با گل پري جون بي كيفيت تاكسي هم هوايي شديم و برگشتيم جبهه..."
"هر وقت از اين شعارهاي دهن پركن و ابستركت تو دهن سياستمدارها مي افتد،بايد بفهميم كه قرار است يك اتفاق بدي بي افتد"
"وتن من دسته ندارد،بايد با همه ي تن آن را هاگ كرد، بغلش كرد..."
از خواندن صد باره اين كتاب مثل بار اول لذت مي برم ، گاهي دلم مي خواهد ارميا را از كتاب بيرون بكشم، نجاتش بدهم ، گاهي هم كلي كيف مي كنم، كيف مي كنم از اينكه اين طور راحت به هرمنوتيك ريشخند ميزند
"توي نگاه هرمنوتيك مدرن مي شود 1 برداشت داشت كه ياسين مخفف يونايتدستيت باشد"
"كل من عليها فان! يعني هر ،من، براي ش ،فاني، است... آن زمان ها چه عقل مان مي رسيد كه همين ها مي توانند تفسير هرمنوتيك مدرني باشد از قرآني كه مال همهمه ي زمان هاست..."
علاقه ام به بيوتن صرفا به دليل قلم هنرمندانه رضااميرخاني نيست. ارميا را دوست دارم.
عاشق ارميا هاي اين وتنم، وتني كه دسته ندارد و بايد درآغوشش كشيد و نه به آشوبش!
دوست دار ارميا هائي كه فهمشان سخت است !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت
1- اين ها را نوشتم براي اينكه بگويم اين چند وقته دلم براي ارميائي، بسيار ميسوزد.
2- " چهارستون نور به چهار گوشه ي عالم امشب مي زنند. تنزل الملائكه و الروح...
روي هر علم نور بيرقي انداخته اند، روي هر بيرق به خط علوي نگاشته اند: امه مذنبه و رب غفور... مردمان گناه كار و پروردگار آمرزنده......صدا بزن، اي خداي گنه كاران...كه امشب با يك اله العاصين لبيك مي گويد... "
3- و اين شب ها كه "چار ستون نور را به چار گوشه ي عالم برافراشته اند" بسيار براي هم دعا كنيم، براي همه.
التماس دعا
========================================
460
يادداشتهاي يك فرانك: بيوتن
http://khaterate-faranak.blogfa.com/post-9.aspx
فرانك-شهريور 88
تا حالا دقت کردید به صدا و سیمای ما؟ با همۀ عیب و ایرادهایی که داره یه نکته هست که خیلی حالمو بهم میزنه. اینکه تموم سال فیلمهای صد من یه غاز پخش میکنن و میلیون ها نفر هم ببینده دارن. (من جزء بیننده هاشون نیستم.) بعد از این که فیلم تموم میشه، نقدش میکنن. خودشون یه فیلم میسازنن. خودشون براش تبلغ میکنن، تموم که شد نقدش میکنن و نویسنده و کارگردان و تهیه کنننده رو به چالش میکشن و هفته بعدش از همه دست اندرکارانش تقدیر و تشکر میکنن! فقط اینو میخواستم بگم که چرا روز عید نوروز، هر شبکه ای رو که میخوایم نگاه کینم دوباره بازهم، همون بازیگرها رو میبینیم. در حالیکه افه و ادعاشون لایۀ اوزون رو سوراخ کرده، از این میگن که تازه ازدواج کردن و پیشنهادهای زیادی برای فیلم و سریال های جدید دارن و دارحال فکر کردن هستین و ممکنه قبول کنن!!!!!!!!!!!!
حالا یه سوال: اراجیف منو خوندید، چه ربطی به عنوان داشت؟
اگه اهل کتاب باشید، میدونید که بی وتن اسم یه رمان با دموکراسیه فرهنگیه. بلــــه، داشتم میگفتم. آها... دوموکراسی فرهنگی چیه؟ نویسنده اش میگه که چون اکثر خواننده ها این طوری می پسندن پس داستان باید به سلیقۀ اونا پیش بره. اصلا فکر نکنید که به همین دلیل با خواندن صفحه اول تا ته داستان رو میخوند. نه، اصلا. وقتی خط آخر و میونید تازه به فکر می افتید که ، رضا امیر خانی(نویسنده) چرا اینطوری تمومش کرد؟
اولین کتاب امیرخانی اسمش ارمیا هستش. درباره یه بچه مایه دار، دانشجوه که میره جبهه.روزی که قطع نامه امضا میشه، بهترین رفیقش شهید میشه. او هم ( که یادم نمیاد چقدر) اونجا میمونه. درحالیکه هیچ خبری از جنگ نیست. باباش به زور میاد پسر نانازی اش رو که حالا خیلی عوض شده برمیگردونه تهران. یک کم بعد ارمیا که حسابی افسرده شده، با رحلت امام خمینی ، خیلی ضد حال میخوره، توی مراسم خاک سپاری امام زیر دست و پا میمونه و میمیره.
اول کتاب بیوتن رو که خوندم. دیدم به به. ارمیا نمرده و این کتاب ادامۀ زندگی عشقولانۀ ارمیا جونه. که الان مهندس شده و به عشق گیرل فرندش آرمیتا در نیویورک به سر میبره. (ارمیا حالشو ببر) این براتون بگم آقا مهندس قصۀ ما با ریشی به عبارت 2متر، قصاب میشه و گوشت حلال توزیع میکنه. برای مسکن هم سر آرمیتا خراب میشه. پس میمونه ازدواج. روز عید فطر هم عقد میکنه. و به جرم قتل ناکرده سرش بالا دار میره؟ ( نمیدونم، چون نویسنده ما روتو خماریش گذاشت.) در تمام طول داستان یکی به اسم سهراب که رفیق فابریک ارمیاست و الان شهید شده، حتی توی غربت هم ارمیاجون رو رها نمیکنه(خدا بده شانس). در آخر ولی با پیدا شدن سر و کله حاج مهدی بعید میدونم ارمیا رو اعدام کنن. یه دختره به اسم سوزی خودش رو با طناب ارمیا دار زده بود. حالا اینکه چطوری طنابی که توی ماشین ارمیا بود افتاده بود دست سوزی، خدا میدونه.
ارمیا و آرمیتا فقط توی یه ت تفاوت دارن اما اینکه در واقع چقدر تفاوت دارن، ناگفتنیه.
سوزی توی نامه ای که برای ارمیا نوشته بود، وطن رو وتن نوشت. چون فکر میکرد ارمیا میتونه خودش رو به دسته ط بگیره بر گرده اما سوزش دوست داشت که وتن اش رو در hug کنه و خودش رو بکشه بالا.
ارمیا میگه وتین که یکی از کلمات قرآنه یعنی زدن رگ گردن. حالا شما شباهتش رو به بی وتن پیدا کنید.
به نظر من انقدر اونایی که توی آمریکا با ارمیا بودن، خودشون رو و طنش رو فراموش کرده بودن و ارمیا انقدر تنها و در به در بود که دیگه بی وطن نبودن بلکه بی وتن بودن.
480 صفحه اش رو توی دو روز خوندم + 206 صفحه کتاب حکایت زمستان.
هر دوتاش توپ بودن. عالیه عالی. خوش به حال من. راستی اینو بگم که اگه بخواین میتونین هردوش رو اینترنتی بخرید. از این آدرس: www.emad.ir اگه تهران زندگی میکنید با پیک موتوری و اگه شهرستان هستید با پست پیشتاز سه روزه میرسه دستتون.
در ضمن، من بابت این تبلیغ هیچی نگرفتم. برای خودتون میگم. به جای اینکه انقدر توی اینترنت بچرخید. دو تا کتاب خوب بخونید.
========================================
459
لاي لاي لاي دل: پرويزشناسي3
http://www.laylay.blogsky.com/1388/05/27/post-140/
خاموش-شهريور 88
آقا زد و شدم کنکوری مثلا می خواستم خیر سرم درس بخوانم و بشوم جزو تاپ تِن کنکوری ها (این تاپ تن را از کتاب "بی وتن" امیر خانی یاد گرفته ام) تازه نامبِر وانش هم باشم (این هم از امیر خانی بود!) خلاصه در این یک سال تنها کاری که نکردم درس خواندن بود و تا دلتان بخواهد در این کتابخانه هایی که می رفتم تا مثلا درس بخوانم همین جور کتاب های جور وا جور می گرفتم و با خودم عهد می کردم که مثلا این قدر ساعت درس بخوان جایزه اش این قدر دقیقه کتاب غیر درسی، مگر می شد لامذهب!
========================================
458
چارتر نفت: در ادامه
http://oilpilot.blogfa.com/post-5.aspx
مهدي-شهريور 88
کار جدید من جنگیدن با ادبیات بیوتن رضا خان است که با درشت کردن ترید مارک ها (البته به درستی ولی با نامردی)تصویری از جامعه امریکا را به رخ کشید که اگر طالب هوا هستی باید اول "اینتلک چوال پراپرتی یا همون مالکیت فکری" را رعایت کنی و بعد هم شاید حیات ، البته درباره بیوتن که شرح خلاصه ی نتیجه گیری نشت نشا هست ، بعدا به غایت بحث خواهم کرد(در حد شعور و درک ناقص خود ، "که نوشتن عقل و همت والا می خواهد و نقد آن با یک بشقاب قرمه سبزی بیشتر هم ممکن") ولی باید این را بگم تا دلم آروم شه و اون هم استفاده از ادبیات کثیف(تکرار تکرار تکرار و....) در بیوتن است که البته یک هنر است و کاری میکنه که بفرمائید روح مبارک ترید مارک به سلامت ،
چی می خواستم بگم چی شد ، چرا گیر دادم به این رضا خان بنده خدا،
حضار این ذهن جوال را عفو کنن ، بویژه شمای دوست
و هنوز دستم به مویش نمی رسد...
========================================
457
يواشكيهاي من: اين روزها
http://yavashakihayeman.blogspot.com/2009/09/blog-post.html
يواشكي-شهريور 88
بعد مدتها" بی وتن" روخریدم و خوندم از نظر من که امیرخانی تنها کتاب خوبش همون" من ِ او " بود و بس ، البته من" ا ِریا" یا" از به " رو بین کتاباش نخوندم اما اون کتاب هایی که ازش خوندم ورفقایی هم که اون دوتا رو خوندن همه این نتیجه رو میده که " من ِ او " چیز دیگه ای بود
========================================
456
خطخطيهاي من: گرفتاري يا رفاقت
http://khatkhatyhayeman.persianblog.ir/post/81/
بندهي خدا-شهريور 88
آلبالا لیل والا ... آلبالا لیل والا ...
اَلبَلاءُ لِلوَلاء ... اَلبَلاءُ لِلوَلاء ...
گرفتاری مال ِ عشق است ... گرفتاری مال ِ رفاقت است ...
پ.ن. : یعنی هیچ کس اینجا " بیوتن " رو نخونده ؟؟؟ رفیق ِ شفیق ! چرا صدای تو در نمیاد ؟!!
========================================
455
وقتي واژهها...: بدهكاريم يا طلبكار؟
http://whenthewordsspeak.blogfa.com/post-96.aspx
زهراسادات-شهريور 88
. اگر در هر دقیقه به طور متوسط 18 بار نفس کشیده باشم. از دویدن ها و
نفس نفسهایش که فاکتور بگیریم می کند به عبارتی 170424000 بار تنفس. که هر یک شامل
1دم و 1بازم است و بر هر یک شکری واجب . پس تا اینجا بیخیال باقی نعمت های خدا هم
بشویم دست کم 340848000 تا سجده شکر به اوستا کریم بدهکارم.
خدایا میبینی من چقدر به تو بدهکارم.
چقدر نماز و دعا و زیارت و ثواب و شکر لازم است برای این همه بدهی؟؟
برای این همه محاسبات هوش سرشار لازم نیست. خشی* هم با یک حساب سر انگشتی به
همین ها میرسید. البته اگر با اصل موضوع بدهکاری به خدا مخالفتی نمیکرد.
* : کتاب بیوتن رضا امیرخانی را که خواندید. دستتان می آید.
پ.ن: سرکار نروید(نشینید این اعداد را با ماشین حساب جمع بزنید)حقوقی در کار نیست.
========================================
454
خطخطيهاي من: بيوتن
http://khatkhatyhayeman.persianblog.ir/post/82/
بندهي خدا-شهريور 88
پیرو پیام های فراوان و پر مهر دوستان مبنی بر درخواست درج توضیحاتی پیرامون پست قبلی ، بر آن شدم تا با پاره ای توضیحات سعی در رفع اندکی از ابهامات حاصله نُمایم !!یول
دوستان ! " بیـــوَ تَــــــــن" نام شخص نیست ! نام کتابی است رمان گونه از رضا امیرخانی
این کتاب شرح حالی ست بر غربت یک غریبه به نام اِرمیا در امریکا ، که عزیزترین شبهای سالش را همچون نیمه ی شعبان ، آغاز ماه رمضان و حتی شب های قدر را به تنهایی و در انتظار رسیدن به نیمه ی الهی ش در آنجا می گذراند ،
البته او به ظاهر تنها نیست ، دوستان ایرانی و عرب ی دارد که مسلمان ِمدرنیسم شده هستند ! به عنوان مثال برای تبرک منزل جدیدشان از پخش سی دی 30 جزء قرآن در زمان هایی که در منزل تشیف ندارند استفاده می کنند و یا حتی برای استغفار در شب قدر از برنامه ی چاپ " الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب ! " توسط پرینتر اون هم به تعداد 100 عدد ، استفاده می کنند و این درحالی ست که خودشان در کافی شاپ محل دور هم جمع شده و مشغول خوش گذرانی می باشند و و و ...
و اما این قسمتی که من در پستم ازش استفاده کردم مربوط به گوشه ای از مناجات ارمیا در شب 19 ام هست ( صفحه ی 280 ِ کتاب ). شب قدر ِ فراموش شده ای که به طور اتفاقی (!) به او یادآوری می شود ..
اینکه معنی و مفهوم این جملات چه می باشد ؟
و اینکه این ارمیا چگونه موجودی می باشد ؟
و اینکه اصلا چه شد که ارمیای کتاب " ارمیا " در " بیوتن " پایش به امریکا و دیسکو ریسکو ( آن هم در نیمه ی شعبان ) باز شد و و و ...
با خواندن این کتاب به پاسخ همه ی این سوال ها دست خواهید یافت !
من قصد نداشتم عین این مادربزرگ ها بیام و اینجا توصیه کنم که این کتاب رو بخونید نیشخند
اصرار خودتون توفیقی شد تا این کتاب رو بهتون معرفی کنم . فکرم نمی کنم متاسفانه کسی دور و بر خوندنش بره
========================================
453
قصههاي من و كتابام: بيوتن3
http://bookish.blogfa.com/post-130.aspx
روناك-شهريور 88
همه احسنت احسنت میگویند. عبدالغنی ادامه میدهد:
- البته این جوان ] منظورش ارمیاست[ هم آنطور که عزیزمان، عالم فاضل، دکتر خشی، میگویند، قصور داشته است در فهم، لاکن تقصیری نداشته است. اینها مثل خریستوفر قولمب هستند و باید دوباره آمریکا را کشف کنند...
خشی میخندد:
- کریستوفر کلمب، کریستوفر کلمبوس[i]
- صحیح دکتر خشی! ایضا آن هم درست است. عارض بودم محضرتان، این جوان مطالبهای از ما داشت که از یو سی[ii]، اخوی ما، جاسم همالان به او نقدا از محل دونیشن[iii] شما پرداخت میکند که بدانین کمکهای شما در اصل در داخل کلاب خرج میشود. لاکن تراجدی این جوان، مرا به یاد تراجدی مکبث شیخزبیر میاندازد...
خشی یکهو جا میخورد! از همان صف اول روی دو زانو بلند میشود و نگاهی متعجب به عبدالغنی میاندازد:
- مکبث شیخزبیر؟! شکسپییر[iv] منظورتان است؟!
- نه! این یکی را درست گفتم. همان شیخ زبیر درست است.
- شکسپییر، شاعر مشهور انگلیسی، نویسندهی مکبث و ...
- خوتان هم میگویید، مشهور... مشهور به شکسپییر شده است اما اصالتا همان شیخ زبیر درست است. از شما انتظار بیشتری داشتم، دکتر! شما که مثل عجمها نیستید. اهل فضل هستید.بایستی میدانستید. شیخزبیر اصالتا عرب بوده است. در جنگهای صلیبی به اسارت گرفته میشود، اصلا نگاه کنید رومعو و جولیعت چه اندازه به وامق و عذرا و به لیلی و مجنون نزدیک است.
خش میگوید:
- میدانید من اصلا نشنالیست[v] نیستم، تعصبی هم ندارم اما لیلی و مجنون که دیگر ربطی به عربها ندارد. لیلی و مجنون نوشتهی نظامی است...
- خوب! نظامی عرب بوده است!
- نظامی اسمش نظامی گنجوی است... اصلا عرب گاف ندارد که! گنجوی یعنی متولد گنجه بوده است...
و اینگونه است که عربها به کمک پول نفت همه چیزمان را به غارت بردند و میبرند....
========================================
452
كافه شب: شب دوم، مجلس پنجم، ونجليز با ميرشكاك ضرب در بيوتن
http://nightcafe.blogfa.com/post-8.aspx
مست-شهريور 88
الآن ولی تو نخ موسیقی فیلم الکساندرم که ونجلیز ساخته ... البته پنج ترک اولش را ندارم ... کلا ۱۷ ترک است ... لطف می کنی بعد از این آهنگ ایرلندیت قطه ی ۹ یا ۱۳ونجلیز را بگذاری ...
این بیوتن را که می خوانم هی یاد میرشکاک میفتم ... یک شعری دارد به نام "جنگ" ... اصلا بگذار من که استاد شلوغ کردن هستم کلش را هم بنویسم نهایت متهم می شوم به تروریست :
گرچه با خاک بیگانه ام کرد
جنگ با دست های بلندش
گرچه از من گرفت آسمان را
با تمام دلم دوست دارم
لحظه های برآشفتنش را
که معیار مرد است
========================================
451
اينچند نفر: دربارهي وبلاگ
http://5divari.blogfa.com/post-59.aspx
...-شهريور 88
اگر از مطالب خوشتون نیومد و ادم کله گنده ای نیستین به جهنم که خوشتون نیومد! همینه که هست! اما اگه ادم کله گنده، رجل سیاسی*، اقازاده، گردن کلفت، ردنک** و... هستید با عرض شرمندگی باز هم به جهنم! همینه که هست!
وبلاگ 5 تا نویسنده داره! نه ببخشید، 3 تا! چون 2 تا از این 5 تا در حد .... عمل میکنند!
* برای تعریف معنی رجل سیاسی به شورای نگهبان مراجعه کنید.
** برای تعریف کلمه "ردنک" به کتاب بیوتن رضا امیرخانی مراجعه نمایید.
در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (1-10)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (11)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (12)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (14)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (15)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (16)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند(17)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (18)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (19)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (20)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (21)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (22)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (23)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (24)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (25)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (26)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (27)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (28)
|